در حال بارگذاری ...
نگاهی به تاره‌ترین نمایش ناصح کامکاری

تناقضات درونی و بیرونی «شب شرقی»

ایران تئاتر- مسعود موسوی: نمایش «شب شرقی» اثری به نویسندگی و کارگردانی ناصح کامکاری است متن زیر نگاهی به این نمایش دارد که در سالن سایه مجموعه تئاتر شهر به صحنه می‌رود.

سرور دختر جوانی است که پدر خود را به دلیل مبتلا شدن به بیماری سرطان که تمامی بدن او را در برگرفته است به آلمان برده و برای مداوا به دکتر توماس فوق تخصص این بیماری سپرده است. علیرغم تمامی تلاش‌های صادقانه و متعهدانه توماس، مداوای پدر سرور مؤثر واقع نشده و وی می‌میرد اما دراین‌بین علاقه و محبتی بین توماس که به‌تازگی همسر مراکشی خود را ازدست‌داده و سرور برقرارشده سرانجام باهم ازدواج‌کرده و برای فروش خانه پدری سرور و حضور توماس در یک همایش پزشکی به ایران برمی‌گردند و از فرودگاه به‌وسیله یک مسافربر شخصی که پیرمردی رانندگی آن را بر عهده دارد به مقصد می‌رسند غافل از اینکه راننده کسی نیست جز هومن عاشق دل‌خسته سرور که با شنیدن خبر بازگشت وی و به امید رسیدن به معشوق گمشده خود با برنامه‌ریزی ظاهراً حساب‌شده‌ای در فرودگاه حاضرشده است. در پایان ماجرا و درگیری این مثلث عشقی، هومن به‌وسیله دکتر توماس مسموم شده و می‌میرد، سرور به انتقام‌جویی از هومن دکتر توماس را به قتل می‌رساند و ...
این خلاصه داستان نمایش شب شرقی به نویسندگی و کارگردانی ناصح کامکاری است که مدتی است اجرای آن در سالن سایه مجموعه تئاتر شهر آغازشده و ادامه دارد. در همین ابتدای مطلب و بدون اغراق باید بر این نکته تأکید کرد که تماشاگران این اثر در هیچ لحظه از نمایش، موفق نمی‌شوند نه با متن و نه اجرا کوچک‌ترین ارتباط دراماتیک، منطقی و هنری برقرار کرده و تمامی تلاش دست‌اندرکاران نمایش از نویسنده و کارگردان و بازیگران گرفته تا دیگر عوامل اجرایی به بار ننشسته و نمایش در سایه مجموعه سوا لات بی‌پاسخ مخاطبین از متن و اجرا یا به گونه دیگر از نویسنده و کارگردان به پایان می‌رسند.
نمایشی که با توجه به اتفاقات پایانی می‌توان از آن به‌عنوان یک تراژدی نام برد به دلیل لحظات کمدی‌های سطحی و سخیف فراوانی که در آن وجود دارد هرگز پایان غم‌انگیز آن حس نشده، به باور نمی‌نشیند و تماشاگران را به هیچ‌گونه تفکر عمیق و شاید همفکری و هم‌اندیشی باشخصیت‌ها و موقعیت‌نمایشی وادار نمی‌کند.
شخصیت‌های این نمایش در پرداخت نهایی از آن‌چنان تناقضات درونی و بیرونی برخوردارند که نمی‌توان در رابطه با هیچ‌کدام از آنان چه ازلحاظ گفتاری و چه رفتاری به یک جمع‌بندی دراماتیک رسید و آن‌ها را شناسایی تحلیل و درک کرد.
دکتر توماس کسی که در نیمی از نمایش از صداقت و دلسوزی و تعهد وی گفته می‌شود و حتی حاضر نیست کوچک‌ترین صدمه‌ای به هومن رقیب عشقی خود علیرغم ضرب و شتم‌های وی بزند، فردی که در قبال تمامی اهانت‌ها و توهین‌های هومن وی را به آرامش صلح و رفاقت دعوت می‌کند شخصی که حتی حاضر می‌شود خود را به خاطر هومن از زندگی سرور بیرون بکشد بدون هیچ دلیل منطقی ازلحاظ داستانی و شخصیت‌پردازی تصمیم به قتل هومن گرفته و با مرگ خود تاوان آن را هم پس می‌دهد.
هومن فردی که به‌ظاهر هنرمند و استاد موسیقی است و سرور را عاشقانه دوست دارد، فردی که به‌نوعی در جامعه فدا شده و به مسافرکشی روی آورده است با توجه به عملکردی که هیچ سنخیتی با هنرمند بودن و دل‌سوخته بودن و حتی کرد بودن وی ندارد درمجموع و در طول نمایش در نقش یک عاشق قلدر، ساده‌دل و بسیار غیرمنطقی و هالو نشان داده می‌شود شخصیتی که از یک‌سو با شنیدن نوای موسیقی به حرکاتی عرفانی روی می‌آورد و به‌محض شنیدن حامله بودن سرور از حق خود گذشته و فداکاری می‌کند از سوی دیگر با حرکات احمقانه غیرمنطقی سبک و بچه‌گانه خود همه‌چیز را در پرداخت نهایی شخصیتش به زیر سؤال برده و نابود می‌کند و هیچ ارتباط درست و دراماتیکی را نمی‌توان بین دو شکل و شیوه بازی وی در شخصیتش دید و حس کرد. این فرد بخصوص در لحظاتی که می‌خواهد به زبان بیگانه با دکتر صحبت کند و یا به او آمپول تزریق کند به شخصیتی تبدیل می‌شود که در یک نمایش بسیار سطحی کمدی در حال بازی است و قرار است تماشاگران را به هر وسیله و با هر ترفندی بخنداند و بالاخره سرور که چندگانگی عجیب شخصیت وی تمامی پیام نمایشنامه و اجرا به بیراهه کشانده و کمرنگ می‌نمایاند. او از یک‌سو از توماس حامله است و با وی ازدواج رسمی کرده است و از سوی دیگر به محبت‌های عاشقانه هومن جواب مثبت داده است و لحظات عاشقانه‌ای را با وی در حضور شوهرش رقم میزند. او از یک‌سو با هومن به زبان کردی صحبت کرده و خاطرات خوب عاشقانه خودشان را مرور می‌کنند و از سوی دیگر از توماس به‌عنوان یک انسان واقعی و فرهیخته یاد می‌کند که در کمال هوشیاری و شناخت با وی ازدواج‌کرده است که هر دو این برخوردها و تحلیل‌های وی از دو عاشقش غلط ازکاردرآمده و تصویری از یک فرد روان‌پریش و ساده‌لوح را از وی، در برابر تماشاگران تداعی می‌کند. او از هومن می‌خواهد که به خاطر توماس و بچه‌اش وی را ترک گوید و از سوی دیگر به خاطر هومن، شوهرش را به قتل می‌رساند. وی از یک‌سو از اینکه هومن به خاطر وی شغلش را ازدست‌داده و به مسافرکشی روی آورده است از او دلجویی می‌کند و از سوی دیگر به دکتر توماس به‌صورت ضمنی کمک می‌کند تا زمینه قتل هومن را فراهم کند و ...
کم نیستند ازاین‌دست تناقضاتی که در متن و شخصیت‌پردازی آن وجود داشته و متأسفانه به دلیل یکی بودن نویسنده و کارگردان این تناقضات نه‌تنها در اجرا کمرنگ نشده‌اند بلکه به جدی‌ترین و عینی‌ترین شکلی قابل‌دیدن و مشاهده هستند. ازجمله دیگر تناقضات اجرایی می‌توان به مکالمه آلمانی سرور و توماس اشاره کرد که در حدود نیمی از اجرا ادامه یافته و تماشاگران با هزار بدبختی ترجمه کمرنگ این گفتگوها را بر روی پرده سالن اجرا مشاهده می‌کنند و در حال تطبیق آن با بازی بازیگران هستند درحالی‌که مشخص می‌شود توماس فارسی بلد بوده و به‌عنوان یک ‌سورپرایز این مسئله را از سرور مخفی کرده است. موقعیتی که صرفاً به‌عنوان تمهیدی برای صحنه‌ای دونفره هومن و توماس اندیشیده شده است که نه‌تنها کمکی به اجرا نمی‌کند بلکه همه‌چیز را به شوخی و هجو می‌کشاند و یا لحظاتی که دکتر توماس متخصص سرطان با هومن هنرمند و عارف مانند دو تکواندوکار به مبارزه می‌پردازند که لحظات مفرحی را در اجرا فراهم می‌کنند! که اصولاً با هیچ چسبی نمی‌توان شخصیت‌های نمایشی عناوین و عملکردهایشان را به هم چسباند همان‌گونه که انتخاب اسم هومن برای یک کرد با تعصبات این شخصیت تا حدودی عجیب نشان می‌دهد.
علیرغم تمامی مسائل مطروحه در این مکتوب تا به اینجا، نمی‌توان از تلاش صادقانه بازیگران و بخصوص محمد خداوردی و محمد پویا یاد نکرد که با تلاش همه‌جانبه درصدد هستند تا اجرایی قابل‌قبول را به تماشاگران ارایه دهند که متأسفانه این تلاش‌ها در سایه مشکلات متنی رنگ‌باخته و بازدهی مطلوبی را نشان نمی‌دهند همان‌گونه که برخی لحظات قشنگ کارگردانی ناصح کامکاری نیز در سایه مشکلات متنی وی ازدست‌رفته و دیده نمی‌شوند و این امر باز توصیه برخی از اساتید هنر تئاتر را به یادمان می‌آورد که بهتر است یک کارگردان متن نوشته خود را به اجرا درنیاورده و این وظیفه را به کارگردان دیگری بسپارد و شاید آخرین سؤال بی‌جواب در این متن و اجرا به انتخاب نام نمایش برمی‌گردد چراکه هیچ‌گونه اثری و یا ردی در نمایش از ویژگی‌های شبی شرقی دیده نمی‌شود غیر از یک دقیقه پایانی نمایش که سرور قصه نمایش را با یکی از قصه‌های هزارویک‌شب شهرزاد قصه‌گو مقایسه می‌کند که اصولاً نمی‌تواند توجیه‌کننده انتخاب چنین اسمی برای این اثر نمایشی با ویژگی‌هایی که برشمردیم باشد. اجرایی که نه در نام شخصیت‌ها، نه در هویت آنان و نه در عملکرد آن‌ها و موقعیتی که درگیرش هستند و حتی در طراحی صحنه و ... نمی‌توان اصولاً نماد و نشانه‌ای از شرق و هزار یک‌شب معروف آن دید و حس کرد.
در پایان این مکتوب برای ناصح کامکاری و گروه پرتلاشش در اجرای آتی این گروه به نام شب شهاب باران آرزوی موفقیت داشته و امیدواریم شاهد اجرایی منطقی‌تر، دراماتیک‌تر و باورپذیرتری از این کارگردان و نویسنده خوب کشورمان باشیم.

 




نظرات کاربران