در حال بارگذاری ...

روایتی از یک تراژدی

روزنامه جام جم گزارش مفصلی به قلم محمد رضا رستمی درباره اپرای عروسکی " رستم و سهراب " منتشر کرده که خواندنی است

جام جم:
محمد رضا رستمی

اپرای رستم و سهراب که سال ها پیش توسط لوریس چکناوریان تصنیف و اجرا شده است ، این بار داستانش را با نقش آفرینی عروسک ها بیان می کند.
داستانی که فردوسی آن را به نظم درآورد ، اینک با همراهی موسیقی ، یکی از غم انگیزترین افسانه های کهن ایرانی را روایت می کند. چندی است این اپرا در سالن تازه تاسیس فردوسی بر روی صحنه آمده و مورد استقبال تماشاگران قرار گرفته است.
از زمانی که بهروز غریب نمایش « 7 خوان رستم» را برای اجرا در مراسم افتتاحیه بازی های غرب آسیا طراحی می کند و آن را در سالن 12 هزار نفره آزادی به صحنه می برد، یک وسوسه او را رها نمی کند: «آرزو داشتم براساس متون شاهنامه یک اثر عروسکی روی صحنه ببرم ، البته با اندازه و مقیاس صحنه ای رایج در ایران.»
این مساله که به عنوان یک فکر یا ایده همواره همراه بهروز غریب پور بوده است ، با اندیشیدن او به اجرای اپرای رستم و سهراب اثر لوریس چکناواریان ، فاصله اش تا عمل کمتر می شود. او با چکناواریان صحبت می کند و قول و قرارها گذاشته می شود، تا بعد 2 سال و نیم صرف تهیه مقدمات اجرای این اپرای عروسکی شود. عروسک ها در اتریش ساخته می شوند. موسیقی از سوی هنرمندان ارمنستانی اجرا می شود و غریب پور در تمام این مدت از یک سو عروسک های نخی این اجرا را طراحی می کند و از سوی دیگر با عروسک گردان ها کار می کند تا بتوانند از عهده اجرای این اثر برآیند.

کودکان و بزرگسالان

این اپرا البته به عقیده بهروز غریب پور دو ویژگی مهم و اساسی دارد ؛ اول این که بیش از 2 دهه است در ایران اپرا اجرا نشده و قبل از آن هم اپراهای اجرا شده مخاطبان خاص و محدودی داشته اند که به قشر مرفه جامعه تعلق داشته اند ؛ اما این اپرا با اجرای عروسکی اش ، با همه اقشار جامعه ارتباط برقرار می کند و آنها را به سالن اجرا می کشاند. دومین ویژگی اما به ذات کار عروسکی بازمی گردد.
غریب پور می گوید:«هر وقت سخن از نمایش عروسکی به میان می آید، تلقی جمع این است که یک کار ویژه کودکان دارد روی صحنه می رود ، اما این اپرا هم مخاطب کودک دارد و هم مخاطب بزرگسال و عروسک هایش فقط برای کودکان به صحنه نمی آیند.» غریب پور اما نکته مهم را در جمع شدن این دو نکته در اثر و شکسته شدن آن تصورات از پیش بوده می داند.
او می گوید: «با اجرای این کار می خواستم نشان دهم که می شود، مضامین بسیار سنگین را به نمایش گذاشت و نشان داد که نمایش عروسکی می تواند برای عموم مردم پیام و جاذبه های خاص خودش را داشته باشد.

به نام فردوسی

این اپرا اما در سالنی به صحنه می رود که تا قبل از آماده شدن این نمایش وجود خارجی نداشته است. این سالن با مدیریت و تلاش غریب پور و با سرمایه گذاری بنیاد رودکی ساخته شد. در اصل یعنی کارگاه دکور تالار رودکی به سالن خاص اجرای عروسکی تبدیل شد تا پس از گذشت 2 سال کار، این سالن همزمان با آغاز جشنواره بین المللی عروسکی کارش را آغاز کند ؛ اما تالار فردوسی (که غریب پور اکراه دارد خودش را برنامه ریزش بداند). رسما پس از پایان این جشنواره و همزمان با جشنواره تئاتر فجر کارش را آغاز کرد. کارگاه دکور به تالار تبدیل شد تا برخی از آن به عنوان سومین تالار ممتاز اجرای اپرای عروسکی در جهان نام ببرند، تالاری که حالا میزبان عروسک هایی است که داستان رستم و سهراب را روایت می کنند.
داستانی که پیش از این از سوی نوازندگان و خوانندگان اتریشی و با رهبری لوریس چکناواریان موسیقی اش در سالن میلاد (محل دایمی نمایشگاه بین المللی تهران) اجرا شده بود.

داستان یک اپرا

پس از آن اجرا بود که لوریس چکناواریان انگیزه اش از ساخت اپرای «رستم و سهراب» را ادای دین به مردم ایران عنوان کرد. خانواده چکناواریان پس از کشتار ارامنه به ایران می آیند و در بروجرد ساکن می شوند و چکناواریان در این دیار قدم به عرصه وجود می گذارد. او که معتقد است ، مهمان نوازی ایرانی ها باعث شده بود ارامنه در این دیار روی خوش زندگی را ببینند ، سالها بعد به پاس قدردانی از همین مهمان نوازی و روحیه نوع دوستی ایرانیان اپرای رستم و سهراب را تصنیف می کند؛ اما تصنیف این اپرا خودش داستان مفصلی دارد.

رستم و سهراب و کارل ارف باهم

لوریس جوان برای تحصیل در رشته موسیقی عازم اتریش می شود و در آنجا به تحصیل در این رشته می پردازد. او در آن سالها، در آکادمی ای که تحصیل می کرده که یکی از استادانش کارل ارف راهم خالق اثر «کارمینابرونا» بوده است.
کارل اگرچه استعداد و توان چکناواریان را شناسایی می کند، اما تا پیش از آن که چکاوریان نسخه اولیه اپرای رستم و سهراب را پیش او نمی برد، او نمی فهمد با چه شاگردی روبه رو است. کارل ارف راهم ، چکناواریان را تشویق به ادامه کار می کند و با این تشویق و جوشش درونی لوریس است که چند دهه از عمر او صرف ساخت این اپرا می شود. اپرایی که راوی یکی از غم انگیزترین داستان های کهن گنجینه ادبی ما ایرانیان است و این غم و اندوه که زمینه سازش کشته شدن پسر به دست پدر است ، در لحظه لحظه های این اپرا حساس می شود، حتی در مجلس آشنایی رستم با تهمینه.
چکناواریان اما سالها بعد در دیدار با رئیس جمهوری ایران این اپرا را به ایرانیان تقدیم می کند و نتهای دستنویس آن را نیز به ایرانی ها می بخشد.

جاذبه های اپرای عروسکی

«میهمانان خارجی که به تماشای این اثر آمده اند از اجرا بسیار راضی بوده اند.» این جملات را کارگردان یعنی بهروز غریب پور می گوید و بعد اضافه می کند: «اصرارم بر این موضوع دلیل دارد ، چراکه در کشورهای اروپایی ، اجرای اپرا سابقه دیرینه دارد و اروپاییان از کودکی با اپرا آشنا می شوند.»
دیپلمات ها و هنرمندان خارجی که از این اثر دیدن کرده اند، آن را یک اثر شگفت انگیز خوانده اند. رایزن فرهنگی یونان که مدتی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تدریس پرداخته است ، ازجمله این افراد است. این اثر بیش از همه به مذاق ایتالیایی ها خوش آمده است ، چراکه آنها اولین کسانی بوده اند که از غریب پور و گروهش دعوت کرده اند تا به ایتالیا برود و اولین اجرای این اپرا را در کشورهای اروپایی و در رم به صحنه ببرد. غریب پور البته تلاش دارد تا پس از ایران راهی اروپا شود و این نمایش را طی یک تور فرهنگی - هنری در کشورهای اروپایی اجرا کند. البته او مایل نیست به این زودی ها سالن فردوسی را ترک کند: «تا زمانی که این موج استقبال وجود دارد ، اجرای کار در ایران ادامه دارد.»
چکناواریان معتقد است: «برای حفظ این سنت (اجرای اپرای عروسکی در ایران ، باید به یک گل اکتفا نکرد ، چون یک گل نمی تواند، باعث آمدن بهار شود. او می گوید: «باید یک گلزار گل داشت تا بهار و آمدنش را فهمید. به همین دلیل است که او تصمیم دارد، در ادامه دو اپرای دیگر را نیز در همین تالار به صحنه ببرد. البته اگر مدیران تالار با او به توافق برسند. او اسم اپراهای خارجی را نمی گوید، اما «اپرای رستم و اسفندیار» و «اپرای سیاوش» ازجمله آثاری هستند که غریب پور قرار است آنها را برای اجرای دوم و سوم انتخاب کند ، اما هنوز چیزی مشخص نیست. بهروز غریب پور خوشحال است. خودش این طور می گوید ، چون پس از صرف 2 سال و نیم عمر این اثر هر شب رودرروی تماشاگران اجرا می شود.