بابک نیوشادان در گفت و گو با ایران تئاتر عنوان کرد
رویاپردازی دستمایه اصلی «فیلادلفیا» است
ایران تئاتر: انسان خواسته و یا ناخواسته تمایلاتی را در درون خود پرورش میدهد که تمامی آنها از عقل و منطق سرچشمه نمیگیرد. بلکه نیمی از آن خواستهها تحت تاثیر رویاپردازی و تخیلاتی است که آدمی مدام آنها را در ذهن خود پرورش میدهد، عملی که بسیاری از بزرگان جهان و نوابغ از آن پیروی کردهاند.
بابک نیوشادان تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی نمایش به پایان رسانده است. او همچنین تجربههایی از حضور در دورههای تخصصی هاسمیک کاراپتیان، اصغر همت و حمید پورآذری کسب کرده است. نیوشادان ساخت فیلمهای کوتاهی چون «حقیقت نه مجاز است»، «سنجاقک» و «چشم چشم دو ابرو» را نیز در کارنامه کاری خود به ثبت رسانده است. حال به بهانه اجرای نمایش «فیلادلفیا» با وی در مقام نویسنده وکارگردان اثر گفتگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
اهمیت آنکه در این روزها نیمی از نمایشهای روی صحنه همچون نمایشی که خودتان آن را کارگردانی میکنید به مسائل اجتماعی میپردازند چیست؟
شاید پنهان شدن این موضوع در دهه گذشته و پرداخت بیش از حد به تئاتر تجربی و دوری کردن قصه گویی و داستان پردازی بیشترین علت سر باز کردن و پرداخت به این نوع از گونه نمایش باشد. تئاتر تجربی لازمه و پشتوانه به حساب میآید اما وجود این موضوع نمیتواند به عنوان قربانی کردن قصه باشد که در این روزها بسیار دیده میشود. در واقع اجتماع نیازمند زبانی است که گاهی با او مثل خودش پای میز مذاکره بنشیند و درد و دل کند.
حال با این برداشت که میدانیم تئاتر مقولهای است که بسیار به اجتماع توجه دارد، تصور میکنید این رویکرد میتواند اثرگذاری داشته باشد؟
باید بگویم تاثیرگذاری زمانی رخ میدهد که یک اتفاق به صورت کلان جامعه را درگیر خود کند. جامعه امروز ما نیازمند وجود تئاتر شده و یا بهتر بگویم افراد بیشتر در جستجوی من گم شدهای هستند که پاسخ آن را بر روی صحنه نمایش و یا پرده سینما میتوانند ببینند. حال این دلیل میتواند یک اتفاق مثبت برای جامعه هنری به حساب آید، پس بهتر است ما نیز خود را به آنها یعنی مخاطبان کمی بیشتر از قبل نزدیک کنیم. البته این اتفاق به معنای نابودی فرم و شکل نیست بلکه از نظر من هنر زبانی است که میتواند مسائل پیچیده و بغرنج اجتماعی را ساده و شیرین بیان کند.
در متن نمایش «فیلادلفیا» مبحث مهاجرت یکی از دستمایههای اصلی مورد استفاده قرار گرفته است. تمایز فضایی که شما نسبت به سایر آثار با این محوریت در این نمایش به وجود آوردهاید چیست؟
موضوع مهاجرت هیچ گاه یک اتفاق شیرینی برای جامعه نبوده و نیست. ما نیز در عمق این اثر با یک تراژدی رو به رو هستیم؛ اما چهرهای از تراژدی که سعی شده با زبان کمدی مخاطب خود را با مسئله مطرح شده آشنا کند. اتفاق دیگر آنکه ما در این نمایش قصد نصیحت مخاطب را نداریم، بلکه او را با شخصیتی مواجه میکنیم که نمود یک انسانی است که رویای مهاجرت را در سر میپروراند و تصمیم گیری درباره این شخصیت را به خود او میسپاریم.
آرزو و خیال پردازی هم از دیگر نکاتی است که میتواند به این پرداخت موضوعی نمایش یعنی مهاجرت تاکید بیشتری بدهد. آیا این تصمیم تعمدی بوده و یا بر اساس ضرورت قصه است؟
رویاپردازی دستمایه اصلی این نمایش است. شخصیت رویاپرداز این قصه به صورت مداوم در مواجهه با موانعی است که تنها راه گذشتن این موانع را استفاده کردن از رویاپردازی میبیند. بله استفاده از این موضوع کاملا تعمدی است و ما به این دلیل شخصیتی را به عنوان سایه شخصیت اصلی نمایش در صحنه داریم که در تیپهای مختلف روی صحنه حضور دارد و شخصیت رویاپرداز ما را در مواجهه با واقعیت قرار میدهد.
تولید آثار اجتماعی مانند شمشیر دو لبه عمل میکند که اگر نتوانیم آن را کنترل کنیم مفهوم و هدف اصلی بسیار از اثری که میبینیم دور میشود. شما به عنوان نویسنده متن و کارگردان اثر چه تمهیداتی را برای حفظ مناسب شرایط در نظر داشتهاید؟
پرداخت به مسائل اجتماعی همیشه به عنوان یک تابو دیده میشود که به طور حتم باید در آن بایدها و نبایدها رعایت شود که این موضوع خود سبب دلزدگی مخاطب به این نوع از آثار شده و باعث شده بود که مخاطب ما این جنس از نمایش را پس بزند. در صورتی که به نظر من اگر در این نوع از آثار مواجهه به شکل یک عمل صادقانه صورت بگیرد تاثیرگذاری بیشتر با خود به همراه خواهد داشت و صداقت تنها عنصری است که میتواند تیغ این شمشیر را کُند کرده و به مخاطب ما آرامش و اعتماد بدهد.
مونولوگ شیوه اجرایی این نمایش بوده است. دلیل این تصمیم چیست؟ آیا این رویکرد توانسته ماهیت اثر را با در نظر گرفتن موضوعش به موفقیت برساند؟
به گفته بهرام بیضایی ما ملت مونولوگ هستیم. گویی در این اثر ما با یک تربیون مواجه هستیم، تریبونی که در لحظه آخر و قبل از سفر شخصیت اصلی نمایش به فیلادلفیا در اختیار او قرار گرفته است و این شخصیت قرار است در مدت زمان کوتاه نمایش تمامی دغدغهها و حرفهایش را بازگو کند. دغدغهها و رویاهایی که گاهی بسیار تلخ است و گاهی به گفته خودش بسیار شیرین. قابل ذکر است ما برای تاثیرگذاری در این کار تنها به کلام دل نبستهایم و از فرم نیز کمک گرفته و مونولوگ بودن شیوه اجرایی، دال بر کم بودن فرم و شکل نشده است.
در شخصیت پردازیهای این نمایش چه نکاتی را در مرحله نگارش متن و کارگردانی مدنظر قرار دادهاید؟
در مرحله نگارش مهمترین دغدغه این بود که شخصیت برای هر عمل و گفته خود پاسخی در متن داشته باشد و هیچ کلام و گفتهای در نمایشنامه بی پاسخ رها نشود. حال در مرحله کارگردانی باید اضافه کنم که در این قسمت ما تنها با تحلیل مواجه نبودیم بلکه مواجهه میدانی با بطن این اثر و به درک رساندن بازیگر در راستای حافظه حسی و عضلانی این شخصیت از دیگر موضوعاتی بود که در طول مرحله آماده سازی و تمرین با آن رو به رو شدیم. زیرا یک اثر اجتماعی بدون درک شخصیت از آن موقعیت و مردم به نظر من بی مفهوم و سطحی خواهد بود.
در لحظاتی لحن کمدی فضای تاریک و سرد نمایش را میشکند و جریان داستانگویی را تغییر میدهد. این تمهید چه هدفی به جز نکتهای که به آن اشاره شد به همراه دارد؟
دقیقا به نکته درستی اشاره کردید و مهمترین علت این اتفاق همین موضوع بود. همان طور که در صحبتهای قبل گفتم هنر دارای یک زبان خاص است و این موضوع تنها تمایز این مقوله نسبت به سایر فنون است. لذا در پرداخت به مسائل اجتماعی شما در مواجهه با مردم هستید پس باید نیاز و خواسته آنها در اثرتان نمود داشته باشد. حال استفاده ما از زبان کمدی بیشتر به همین علت بود که ما به واسطه یک زبان شیرین و صمیمی بتوانیم یک نقد اجتماعی را بازگو کنیم به طوری که مخاطب با آن موضوع همسو شود.
در این نمایش بیشتر از آنکه با فضای قصه رو به رو شویم با شیوه روایت مواجه هستیم که جریان اثر را هدایت میکند. علت این تصمیم تنها قالب اجتماعی این متن است؟
شاید برای پاسخ دادن به این سوال بهتر باشد متن را به چند قسمت تقسیم کنیم. قسمت اول رویاهای شخصیت و خیال پردازیهایش، قسمت دوم شکست خوردن و سقوط رویاهای او و قسمت سوم روی خوشی که زندگی به این شخصیت نشان میدهد. حال برای پردازش به این سه قسمت بهتر بود از شیوهای کمک بگیریم که قصه نمایش را تاثیرگذار کند تا ما صرفا با یک اتفاق خام و روزمره رو به رو نباشیم. زیرا اگر قرار باشد مخاطب با شخصیتی ساده مواجه شود که مثل این شخصیت را هر روز در پیرامون خود میبیند شاید از میزان جذابیت موضوع کاسته میشد. لذا تصمیم گرفتیم با در نظر گرفتن یک روایت دایره وار به جذابیت این موضوع اضافه کنیم.
بخشهای صحنه و موسیقی این نمایش تا اندازه زیادی از قوانین مینیمال پیروی کرده است. دلیل این تصمیم با در نظر گرفتن چه شرایطی رخ داده است؟
در ابتدا دراماتورژی این اثر این گونه نبود و اتفاقا قرار بود دکور بسیار سبک و فانتزی باشد اما به مرور و شیوه جلو رفتن تمرینها نظرات تغییر کرد. البته که بخشی از این تغییر به دلیل نبود پشتوانه مالی هم بود و چه بسا بنا شد در ترجمان صحنهای دیگر اتفاقات به شکل متفاوتی رخ بدهد و ما از طرح اولیه خود استفاده کنیم. اما من سعی کردم فضایی یک شکل را برای اتمسفر واحد خلق کنیم و به همین دلیل از دکور و موسیقی مینیمال استفاده کردیم. حال از آنجایی که رویا موضوع اصلی این نمایش است از فضای این اثر پاسخ مناسبی دریافت کردیم.
در کارگردانی این اثر چه نکاتی برایتان مهم و ضروری بوده است؟
در ابتدا باید بگویم که این نمایشنامه یک دغدغه است. دغدغهای که زبان باز کرده و حالا حرفهایش را درقالبی محسوس که همان فرم نمایشی باشد بیان میکند. فرم نمایشی که در خدمت این زبان آمده و فضای بخش کارگردانی نیز که باز به همین منوال است. حال پُر اهمیت ترین نکته در کارگردانی این اثر برای من ساختن فرمی بود که در جای جای این نمایش بتواند فضای رویای شخصیتها را بازگو کند و نمایش به نوعی رویاپردازی را بُن مایه اصلی خود در عناصر خود قرار بدهد. حال دیگر نکته مهم، قابل درک بودن و پوشیده صحبت نکردن در این اثر بود و اینکه سعی کردیم چیزی را که میسازیم قابل پذیرش بوده و برای مخاطب ایجاد حس کند و در نهایت او را با درام و قصه پیوند بدهد.
گفتوگو از کیارش وفایی