گفتگو با حسین امیدی بازیگر نمایش «در انتظار آدولف»
پوست اندازی و رسیدن به چهره واقعی آدمها از عناصر مهم نمایش هستند
ایران تئاتر: جهان پیرامون انسانها بی شک جهانی بسیار عجیب و در عین حال ساکن است که تنها با پیش آمدن اتفاقی به کنش میرسد و موقعیتی نو را رقم میزند. شاید بتوان این طور استنباط کرد که انسانها در مقابل اتفاق خودی نشان میدهند و بعد از آن ثمرهای دو وجهی را در رویکردهای رفتاری خود تعریف میکنند. رویکردهایی که شاید در بعضی اوقات به نفع آنها باشد یا نباشد.
حسین امیدی تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد بازیگری به اتمام رسانده است. او با کسب تجربه در زمینه آموزشهایی که به دست آورد توانست به عنوان بازیگر روی صحنه بیاید و به بروز توانایی خود بپردازد. از جمله نمایشهایی که او در آنها به ایفای نقش پرداخته است باید از «رام کردن زن سرکش»، «شازده کوچولو»، «مستخدم ماشینی»، «آخرین نوار کراپ»، «یادگار زریران»، «بادبادکها بر خاک»، «به مراسم مرگ داداش خوش آمدید»، «ماجرای مترانپاژ» و... نام برد. همچنین این بازیگر در فیلمهای «یک داستان عاشقانه»، «شب بیرون» و «چهارراه استانبول» ایفای نقش کرده است. امیدی در حیطه بازیگری تاکنون موفق به دریافت جایزه اول بازیگری برای نمایش «عروس، افسوس، کابوس، بلوتوث» از جشنواره تئاتر تجربه؛ 1387 و دریافت لوح تقدیر بازیگری مرد برای نمایش «به مراسم مرگ داداش خوش آمدید» از جشنواره تئاتر فجر 1390 شده است. حال به بهانه ایفای نقش این بازیگر در نمایش «در انتظار آدولف» به کارگردانی علیرضا کوشک جلالی با وی گفتگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
نمایشهایی که در پردازش خود به مقولههای اجتماعی توجه نشان میدهد این قابلیت را دارد که تاثیر بسیاری با خود به همراه داشته باشد. آیا این تصمیم میتواند باعث شود که مخاطب از طریق مشاهده این آثار آگاهی بیشتری را نسبت به پیرامون خود کسب کند؟
بله. متنی که پیرامون مقولههای اجتماعی تولید میشود باعث آگاهی بیشتر افراد نسبت به خودشان و شرایطی که در آن زندگی میکنند خواهد شد.
نقد اجتماعی درباره افراد تحصیل کرده جامعه در نمایش «در انتظار آدولف»به نوعی نقد انسان امروز است که در لایههای زیرین متن تعریف شده است. آیا این رویکرد به شما جهت ارائه بهتر نقشی که برعهده دارید یاری رسانده است؟
درباره این موضوع باید اشاره داشته باشم که در نمایش یکی از شخصیتها در ساحت یک پرفسور و استاد دانشگاه ظاهر شده است و دیگر شخصیتهای این نمایش چون «وینسنت» یک بنگاهی بی سواد است اما در مقابل همسرش «آنا» شاید یک آرتیست آوانگارد و باسواد باشد، شخصیت «کلود» یک هنرمند است و همسر شخصیت «پیر» یک معلم است در صورتی که او نیز میتوانسته است که به درجه دکترا دست پیدا کند اما موفق به این کار نمیشود. اساسا نقد جامعهای که همواره جامعه را نقد کرده است، نقد جامعهای است که همه چیز را به نقد کشیده و همواره برای هر چیزی حرف خودش را زده، به محیط اطراف خود اعتراض داشته و در نهایت به آن شرایط نقد وارد کرده است. اما در این زمان است که آن جامعه در بوته آزمایش کلامی قرار میگیرد و در آنجا است که شاهد فرو ریزی بنیانهای آن جامعه خواهیم بود که چقدر همه چیز بیپشتوانه و بدون پایه و اساس بوده است.
شخصیت «پیر» زاویای پنهانی در درون خود دارد که با پیش رفتن داستان نمایان میشود. آیا این اتفاق نشان از چند وجهی بودن این شخصیت دارد؟
اساسا شخصیتها چند وجهی هستند، یعنی شخصیت تک وجهی در نمایشنامههای موفق معاصر بخصوص نمایشنامه «اسم» که ما آن را با نام «در انتظار آدولف» اجرا میکنیم در جهان بسیار روی صحنه رفته و مورد توجه قرار گرفته است و در این راستا نیز این اتفاق در ایران هم رخ داده است. شخصیت «پیر» هم یکی از همان شخصیتهای بسیار واقعی است که رفتارهای مختلفی دارد که نمودهای متفاوتی از آن چیزی است که در لایههای زیرین شخصیت میتوان آنها را دید. به طورمثال باید به شکستهایش که چطور روی آنها سرپوش گذاشته است و چه نقصها و ضعفهایی که آنها را به هر شکلی پنهان کرده است اشاره داشت.
در شکل گیری شخصیت «پیر» از چه مولفههای اجتماعی برای بهتر معرفی کردن این شخصیت استفاده کردهاید تا به دیدگاه کارگردان نزدیک شوید؟
برای شکل گیری شخصیت «پیر» در ابتدا من و کارگردان دو دیدگاه کاملا متفاوت داشتیم و سپس من خودم را بر اساس دیدگاه کارگردان تطبیق دادم. قابل توضیح است که بگویم من تصورم این بود که این شخصیت در ابتدای نمایش از یک خودداری و یک کنترل زیادی برخوردار است که به آرامی وجه برون گرای عصبی مزاجش آشکار میشود. در حالی که کارگردان این نمایش از همان لحظه اول شخصیت را پویا، عصبی و پرخاشگر دیده بود و من سعی کردم بین شخصیتی که خودم در ذهن داشتم و شخصیتی که کارگردان مدنظرش بود را پیدا کنم و بروزش بدهم.
جدال «پیر» و «وینسنت» به نوعی نشان از کنشها و واکنشهایی است که به رقابت تبدیل میشود. آیا این موضوع هم به نقد جامعه امروز باز میگردد؟
در واقع جدال شخصیتهای «پیر» و «وینسنت» جدال دو طبقه است که به نوعی معرف طبقه روشنفکر و طبقه بنگاهی بازاری که دارای سواد غیر دانشگاهی است رخ میدهد. البته باید بگویم شخصیت «وینسنت» در اکثرا مواقع بیشتر از شخصیت «پیر» میفهمد و در شکلگیری بحث «پیر» نفر اول است اما این «وینسنت» است که حرف منطقی را میزند هر چند که او نیز یک انسان معمولی با آسیبهای معمولی در یک جامعه است. حال باید اشاره داشته باشم که قرار گرفتن «پیر» و «وینسنت» به طوری در نمایش صورت گرفته است که «پیر» شخصیت عاقلی به نظر برسد در حالی که این «وینسنت» است که در مباحثهها موفق میشود «پیر» را شکست بدهد و مغلوبش کند. بنابراین چنین دلیلی باعث میشود که «پیر» را عصبانی و مجبور میکند که فعالتر در مقابل حریفش ایستادگی کند.
در این نمایش فضایی که ابتدا شاهدش هستیم کمدی است که با شکل گرفتن اتفاقهایی در انتها به فضای تراژدی منجر میشود. آیا این تمهید را میتوان درباره شخصیت «پیر» که با ماجراهای پیش آمده پوست اندازی میکند و چهره واقعی خود را نشان میدهد مرتبط دانست؟
اساسا نمایشنامه درباره پوست اندازی شخصیتها و رسیدن به چهره واقعی آدمها است که این اتفاق برای تمام شخصیتها رخ میدهد. به طورمثال شخصیت «آنا» تصورش نسبت به همسرش تغییر میکند، «وینسنت» تصورش نسبت به همسر، مادر، خواهر، شرایط و شناخت خودش از خودش متفاوت میشود، شخصیت «کلود» که هیچ وقت بروز پیدا نکرده است ویژگیهایش بروز پیدا میکند و چهره واقعی او نمایان میشود. در ادامه شخصیت «بابو» طغیان میکند که از طریق آن با آمال فرو خردهاش آشنا میشویم و «پیر» شخصیتی که تقریبا سر همان جایی که بوده است میایستد با اینکه احساس شکست میکند و آبرویش را در برابر اعضای خانواده و دوستانش از دست داده است. در واقع «پیر» یک انسان شکست خورده است. شخصیتی که همواره رفتار پیروزمندانه داشته و در نهایت شکست خورده ترین شخصیت این نمایشنامه است.
گزنده بودن زبان کمدی در این نمایش تا چه اندازه به رساندن پیام اثر کمک کرده است؟
زبان کمدی این چیزی است که درباره تمام نمایشنامههایی که وجه کمیک دارند میتوان گفت که وجود دارد و البته درباره این نمایشنامه هم صادق است. حال اینکه این نمایشنامه نقد تندی که جامعه مخاطبش را خطاب قرار میدهد به نوعی مخاطب خودش را به جای شخصیت میگذارد زیرا درباره قشری است که اتفاقا تئاتر میبیند و به لحاظ فرهنگی خودش را صاحب نظر میداند و به خوش حق میدهد که درباره هر چیزی نظر بدهد. حال از آنجایی که این نمایش خود مخاطب را مورد خطاب قرار میدهد یک حالت دفاعی در بین آنها ایجاد میکند. لذا نویسندگان این متن لحن کمدی را انتخاب کردند به این دلیل که مخاطب این میزان نقد شدنش را توسط متن بتواند بپذیرد.
حال باتوجه به این موضوع و تغییر ذائقه دادن شخصیتهای نمایش در نیمه دوم که به انسانهای خشن و برون گرا تبدیل میشوند. آیا این اتفاق در نمایش را باید جزو مولفههای کمدیهای اجتماعی – انتقادی دانست؟
تغییر موضع شخصیتها بیشتر توجهاش به روند منطقی که در حال طی کردن آن است مربوط میشود. در واقع شخصیتها مانند تمام آدمهای جهان واقعی دارای یک سری نقاب هستند و نمایشنامه به طوری شکل میگیرد و داستان به نوعی جلو میرود که هر کدام از این شخصیتها مجبور میشوند نقاب یکدیگر را با خشونت به تصاحب خود در آورند و در نهایت هیچ چیز پنهانی باقی نمیماند.
جنبهای از نمایش به لحن ابزورد و دیدگاه بکت که در نمایشنامه «در انتظار گودو» مورد استفاده قرار گرفته است اشاره دارد. تا چه اندازه با این تعریف موافق هستید؟
درباره اینکه چقدر بحث در مورد اسم پسری که قرار است به دنیا بیاید جنجال میآفریند و در نهایت متوجه میشویم که آن بچه دختر است. حال اینکه شخصیت «پیر» به دنبال یک کلید میگردد و در انتهای نمایش بعد از به دست آوردن کلید هیچ کاری با آن انجام نمیدهد و عناصری از این دست ما را در طی تمرینها به سمتی هدایت کرد که این نمایش ویژگیهای یک متن ابزورد را هم با خودش به همراه دارد. لذا با این تمهید اتفاقی رخ داد که به سمت ایدهای همچون نمایشنامه «در انتظار گودو» هدایت شود. بنابراین آن بچهای که قرار است به دنیا بیاید انتظاری را ایجاد میکند که انگار آن انتظار، انتظار نامعقول، بدون دست آورد و پوچی است.
تجربه همکاری شما به عنوان بازیگر با علیرضا کوشک جلالی که از کارگردانهای بینالمللی تئاتر ایران است چگونه است؟
باید در مورد این تجربه بگویم که بسیار تجربهای سخت و در عین حال لذت بخشی بود. من به عنوان بازیگر اولین مرتبه بود که با کاری رو به رو بودم که کمتر از یک ماه تمرین داشت که به اجرا برود به دلیل شرایط ویژه کارگردان که باید از آلمان به ایران بیاید و زمان زیادی نداریم. بنابراین مجبور بودیم به سرعت همه چیز را بر خلاف روند طبیعی شکل گیری یک نمایش جلو برویم. بنابراین من در تمرینها برعکس رفتار میکردم و پیش از اینکه به تحلیل، روانشناسی شخصیت و نوع جامعه شناسی که در متن وجود دارد برسم، پیش از هر چیز مجبور بودم که به میزانسنها و دیالوگهایم فکر کنم و به سرعت آنها را انجام بدهم. لذا باتوجه به این اتفاقها در نهایت شخصیت «پیر» شخصیتی بینابینی و در یک تعادلی بین خواسته بازیگر و کارگردان شکل گرفت. بنابراین درباره موفق بودن خودم در این نمایش نمیتوانم جواب قاطعی بدهم زیرا که نیمی از اجراهای این نمایش باقی است. البته باید متذکر شوم که نمایش از استقبال خوبی برخوردار است و این اتفاق از یک نگاهی میتواند موید آن باشد که اجرای غلطی نیست.
گفتوگو از کیارش وفایی