در حال بارگذاری ...
گفتگوی صمیمی ایران تئاتر با نسیم سلیمانپور هنرمند شناخته شده تئاتر ایران در جهان

​نمی دانم چرا در ایران شناخته شده نیستم

ایران تئاتر- علی رحیمی : او را بی هیچ تردیدی باید یکی از پدیده اخیر تئاتر جهان بنامیم. هنرمندی که با ایجاد یک تحول عمیق و معنادار در سبک و سیاق این هنر خیلی سریع پر آوازه شد و این روزها کمتر سالن مشهوری است که کارهای او را در برنامه خود نگنجانده باشد.

او پس از مدت ها به ایران آمده، وعده ای گذاشتیم، پذیرفت و سرموقع آمد. با همان شور و شوق همیشگی و همان ظاهر ساده که بسان نگاهش بی آلایش و خالص است.

او نسیم سلیمانپور است. هنرمند موثر تاریخ تئاتر کشور که با سبک منحصر به فرد خود، نگاه های کهنه بر هنر ششم را با دگرگونی قابل تاملی روبرو کرد و نشان داد که لباس کهنه تئاتر را می توان به راحتی آویزان کرد و بزک جدیدی بر چهره اش زد.

آنچه در ادامه می آید، نتیجه  سه ساعت گفت و گوی ایران تئاتر با این هنرمند ارزشمند کشورمان است .

 

یک سوال تکراری اما قابل تامل

برای ورود به مصاحبه، سوالی تکراری را انتخاب کردم. سوالی که بارها و بارها در مجلات و رسانه های مختلف ایران و جهان پاسخ داده بود اما می دانستم که شنیدن این پاسخ برای مخاطبی که هنوز او را نمی شناسد و یا شناخت کمی از او دارد، بسیار حائز اهمیت است.

پرسیدم، نسیم چگونه نسیم شد؟

در پاسخ به این سوال، ابتدا واکنش نشان داد و گفت: این سوال را بارها پاسخ داده ام و هر کس علاقه مند به دریافت اطلاعاتی در این خصوص است به راحتی با نوشتن کلیدواژه Nassim Soleimanpour در موتور جستجو های جهانی می تواند به آن دست یابد.

با این وجود سوال مرا بی پاسخ نگذاشت و گفت: من هم مانند بیشتر نمایشنامه نویسان جوان ایرانی، به زبان مادری ام می نوشتم و در کشورم فعالیت می کردم. تا این که تصمیم گرفتم به انگلیسی بنویسم. ایده ای داشتم که باید تورنمایشی می شد و لازمه اش این بود به انگلیسی نوشته شود. 6 سال و نیم روی ایده نمایشنامه وقت صرف کردم و تمام جوانب آن را سنجیدم تا سرانجام نسخه ای فارسی از نمایشنامه «خرگوش سفید، خرگوش قرمز» نوشته شد. چند تن از دوستانم، ایده ی محوری این نمایشنامه را جذاب دیدند و بر آن شدیم که چند اجرای آزمایشی از این نسخه فارسی به روی صحنه ببریم. پس از مدتی با همکاری سهیل مستجابیان و علی فدایی متن به انگلیسی ترجمه شد و چند اجرای آزمایشی از متن در نیویورک انجام دادم و مورد استقبال قرار گرفت. در همان جا تعدادی تهیه کننده پیشنهاد خرید امتیاز متن را دادند و از اوت سال 2011 پس از انجام آخزین بازنویسی ها، تور اجرای نمایش به صورت همزمان در تورنتو و ادینبورو شروع شد و خیلی زود شهرت جهانی پیدا کرد. به نحوی که پس از 7 سال امروز به سی زبان زنده دنیا ترجمه شده و در حدود پنجاه و چند کشور بیش از هزار بار به روی صحنه رفته است. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم که «خرگوش سفید، خرگوش قرمز» نسبت به همه نمایشنامه های معاصر متفاوت است و چنین نمایشنامه ای در جهان نداشته ایم.

 

و چرا نسیم، نسیم شد

احساسم مدام تلنگر می زد که این فقط یک مصاحبه نیست. یک کلاس درس است که استادش شاید دیگر وقتی برای مصاحبه مجدد نداشته باشد. پس باید از لحظه لحظه این زمان بهره می گرفتم و سوالاتی که یحتمل ذهن جوانان تازه کار را به خود مشغول کرده و می تواند بر نگاه آنها، حرکت آنها و حتی هدف آنها تاثیر گذارد را، بی جواب نگذارم. پس مجددا  پرسیدم ، و چرا نسیم، نسیم شد؟

گفت: این شیوه اجرا از پس یک سوال و تلاش برای رسیدن به پاسخش پدیدار شد. من سالها در حوزه نمایش فعال بودم، مطالعه کردم و درس دادم. این نمایش محصول یک دهه فعالیت در ایران است و شاید دلیل وجودی اش اش این باشد که من یک نویسنده فرم گرا هستم. پیشتر همیشه یک نمایشنامه نوشته می شد، بازیگران تمرین می کردند، دیالوگ ها از بر می شد و با ورود تماشاگر به سالن، نمایش شکل می گرفت. این سنت نمایشی، همیشه برایم سوالی ایجاد می کرد: «چرا باید بازیگران قبل از اجرا متن را بخوانند و یا تمرین کنند؟» و بالاخره تلنگری شد تا بتوانم ایده «خرگوش سفید، خرگوش قرمز» را که امروز یک مانیفست محسوب می شود تبیین کنم. نمایشی که نیاز به تمرین و حفظ شدن ندارد، و به جز یک نسخه چاپ شده از نمایشنامه، حتی به کارگردانی، طراحی صحنه، سالن مناسب و ...  نیازی ندارد. این شکل اجرا به‌شدت مبتنی بر ساختمان نمایشنامه و توانایی‌های بازیگر وتماشاچیانش است. به عبارتی ساده تر، اولین آشنایی بازیگر با متن نمایشنامه بر روی صحنه نمایش و در حضور تماشاگر شکل می گیرد و بازیگر و تماشاگر همزمان متن مواجه می شوند؛ و گاهی بازیگر متن را می خواند و گاهی تماشاگر...  این شکل نو، به‌جز پیشنهادهای تازه، چالش‌های فرمی تازه‌ای هم ایجاد می‌کند. هر شب یک بازیگر متن را می خواند و اگر سی شب اجرا شود سی بازیگر مختلف آن را اجرا می کنند.

این ایده هم برای اهالی تئاتر و هم برای تماشاگر جذاب بود و خیلی سریع گستره جهانی یافت و حتی خیلی ها تلاش کردند با این شیوه نمایش به روی صحنه ببرند. مثلا امسال در جشنواره ادینبورو که 7 سال پیاپی نمایش خرگوش در آن حضور داشته، دیدم 4 نمایش دیگر به این شیوه به روی صحنه رفته اند. شاید شما در هر کجای جهان بروید و بگوئید می خواهم یک نمایشی به روی صحنه بیاورم  که بازیگرانش متن را نخوانده اند به شما بگویند شیوه ی نسیم...

نسیم، زمانی نسیم شد که سوالی متفاوت از دیگران در ذهنش پدیدار شد و با تلاش و جدیت آن را جامه عمل پوشاند.

 

در مسیر تحول آفرینی

بی شک رسیدن به یک چشم انداز وسیع به عنوان مکتب و یا یک سبک جدید هنری، الزام و ابزار متفاوتی می طلبد. از یکسو باید در عمل به درجه ای رسید که بتواند رای مثبت بزرگان را با خود همراه سازد؛ از دیگر سو باید بحث اقتصادی آن هموار گردد و در نهایت مورد توجه حوزه های علمی و آموزشی باشد. این مسیر نه چندان هموار امروز جلوی پای نسیم سلیمانپور است و بی شک کوچکترین لغزش یا اشتباهی می تواند تغییرات محسوسی را در برنامه ایجاد کند.

با شرح مسئله، از او در مورد برنامه هایش در این خصوص پرسیدم، گفت: من و همکارانم در چند حوزه همزمان حرکت می کنیم. از یکسو نمایشنامه «خرگوش سفید، خرگوش قرمز» امروز گستره جهانی دارد و حتی برنامه های اجرای آن برای سال 2018 بسته شده است. از دیگر سو 3 نمایشنامه دیگر به همان ترتیب با عنوان «هملت کور»، «بلنک» و «نسیم» نوشته و در حال اجرا هستند و مورد استقبال قرار گرفته اند. جالب است بدانید با وجود آنکه نسیم را تازه نوشته ام اما برای سال آینده 200 اجرا برای آن پیش بینی شده است. هر یک از این نمایشنامه ها بی شک نیازمند تحولی جدید برای جذب مخاطب بوده است. به همین دلیل زمان زیادی را به خود اختصاص می داد. مثلا در نمایشنامه هملت کور که به دعوت یک کمپانی انگلیسی به نامATC (*) با بازنویسی نمایشنامه هملت انجام شد، حدود دو سه سال ایده پردازی کردیم و بالاخره 4سال طول کشید تا اولین اجرای آن به روی صحنه برود. نمایشنامه ای که به بازیگر نیاز ندارد و تنها با حضور یک دستگاه که صدای نویسنده را پخش می کند، آغاز می شود. بعد از آن بلنک را برای اجرا نوشتم. متنی که از نظر فرم شبیه هملت کور و از نظر فضای اجرا شبیه خرگوش سفید، خرگوش قرمز بود و اگرچه مانند نمایش خرگوش سفید خرگوش قرمز 40 صفحه متن دارد ولی اینبار دهها جای خالی در متن وجود دارد که با بازی بازیگر و تماشاگران هر شب قصه ای جدید می سازد.

در کنار این فرآیند دائمی، یکسری کلاسهای درس و ورکشاپ برگزار می کنم و اگر فرصت باشد این شیوه را به علاقه مندان آموزش می دهم. خوشبختانه مطالعه بعضی از این نمایشنامه ها تا امروز در واحدهای درسی دانشگاه‌ها و مؤسسات شناخته‌شده‌ای همچون دانشگاه نیویورک، سایمن فریزر، کوین، و لینکلن‌سنتر گنجانده شد. شاید این شکل اجرا حلقه‌ گمشده‌ای در تاریخ نمایش بود و حالا که به هر دلیلی پیدا شده متخصصان علاقه دارند آن را بهتر بشناسند.

در بحث نوشتن کتاب که یکی از مهمترین بخشهای آشنایی با این سبک است، هنوز کتابی تئوریک ننوشته ام ، فعلا هم قصد اینکار را ندارم و به نظرم هنوز زود است. حتی امسال نیز که دو نمایشنامه «خرگوش سفید، خرگوش قرمز» و «بلانک» در یک مجموعه چاپ شد، توضیحی در خصوص تئوری این شیوه اجرایی ندادم.

در بحث حمایت مالی نیز باید بگویم که اقتصاد تئاتر جهان مثل اینجا نیست که یک نمایشنامه را بنویسی، بعد چاپ کنی و بعد روی صحنه ببری. ما همه چیزمان فرق می کند. البته عیبی هم ندارد ما نباید مثل کسی باشیم. اما در آنجا متفاوت است. طی قراردادی نمایشنامه‌ای نوشته می شود. مبلغی را پیش پرداخت می گیریم و به ازای آنچه می نویسیم در قرارداد قید می کنیم که در یک مقطعی به شکل اجرا برود. بحث چاپ کتاب نیز در همین قرارداد قید می شود.

خوشبختانه کار من به گونه ای پیش رفته است که تهیه کننده گان را برای حمایت وسوسه می کند. با این همه خوب است اگر هنرمند بتواند استقلال خود را حفظ کند. من در نمایشنامه ای مثل هملت کور تهیه کننده داشتم اما نمایشنامه هایی مثل خرگوش سفید، خرگوش قرمز و بلنک را خودم تهیه کردم و حالا دیگر بیشتر فرآیند کارهایم در کمپانی مستقل خودم شکل می گیرد.

 

جای خالی نسیم در ایران

نسیم سلیمانپور و آثارش خیلی سریع جهان را در نوردیدند و امروز کمتر نقطه ای است که نام این هنرمند را نشنیده یا کاری از وی به اجرا نگذاشته باشد. البته ایران هم جزو همان نقاط است. جای تعجب دارد اما هنوز زیادند کسانی که با نسیم سلیمانپور و کارهایش آشنایی ندارند.

علت را از او جویا شدم. گفت: این نمی توانم پاسخ این پرسش را بدهم. به نظرم اگر کسی می خواست مرا بشناسد تاکنون شناخته بود.

شاید بشود همین سوال شما را با احترام  به جای من از هنرمندان، مدرسین و مدیران تئاتر ایران پرسید. مگر می شود در بمبئنی برای یک نمایشنامه نویس ایرانی سخنزانی بگذارند، در لندن، مهد تئاتر، مرور آثار بگیرند اما در کشورش حرفی از او نباشد.

شاید ما هنوز از منظر فرهنگی مشکل داریم. شاید جوان بودن و موفقیت به مذاق برخی از ماها خوش نمی آید . شاید باید سنم بالاتر برود، فسیل بشوم، اگر بهره ای دارم دنیا آن را ببرد، دست آخر وطنم هم یواش یواش مرا به یاد خواهد آورد. ما فسیل دوست و غریبه پرستیم. در خیلی از حوزه ها این گونه ایم هنر که متاسفانه ته خط است.

شاید باید بیشتر کنکاش کنیم. دانشجویانمان باید جستجوگر باشند، سفر کنند، به زبان اصلی مطالعه  کنند. هر کاری ابزاری دارد. تئاتر موجودی زنده است و ارگانهای تپنده ای مثل انگلیس و آلمان یا فرانسه دارد. برای اینکه دنیای نمایش را بشناسیم بهتر است به یکی دو زبان مسلط باشیم. وقتی به ابزار رسیدیم برخی بدیهیات را دنبال نخواهیم کرد و شناخت بیشتری پیدا خواهیم شناخت.

با این همه من مخلص ایران هستم. صادقانه می گویم اگر کمکی از دستم بیاید همیشه با کمال میل در خدمتگزاری حاضرم.

 

تئاتر ایران اسیر اقتصاد بی حساب

باید از من نشنیده بگیرید اما نسیم در کشور خودش غریب است. در کشوری که هر روز طیف وسیعی به تئاتر اضافه می شوند و کارگردانان و تهیه کننده ها از کنار آن درآمدهای میلیاردی دارند اما در بحث علمی هنوز نتوانسته است برای خود جایگاه مناسبی در جهان بیابد.

شاید برای خواننده این مصاحبه جالب باشد که بداند هنرمندان بزرگی همچون گلدبرگ، ناتان لین، مارتین شورت و پاتریک ویلسن و خیلی از بازیگران مطرح هالیوودی بازیگران نمایش او بوده و علاقه مند به حضور در نمایش های او هستند و براحتی می تواند در این خصوص مشاوری ارزشمند برای تئاتر ایران باشد اما تئاتر به نظر اسیر اقتصاد شده است.

از او در این خصوص پرسیدم، گفت: خیلی جالب است که یک کارگردان جوان نمایشی را روی صحنه می برد و در آمد یکی دو میلیاردی دارد. به عقیده من این خیلی خوب است و افتخار دارد.

در حالت عادی اینگونه نیست. اکثر هنرمندان در انگلیس صبح یکجا کار می کنند و شب به روی صحنه تئاتر می روند؛ البته استثنا همیشه هست به ویژه برای کسانیکه در تلویزیون و سینما باشند. اما دستمزد پایه بازیگران در انگلیس کمتر از شبی پوند است. شاید یک بازیگر مطرح مثلا بابت یک استندآپ کمدی 450 تا 500 پوند دستمزد می گیرد. و گاهی برای بستن چنین قراردادی از میان صدها نمایشنامه نویس متقاضی برگزیده می شود. با این همه جالب است که در ایران هستند نمایشنامه نویس هایی که برای یک نمایشنامه 20 میلیون تومان می گیرد و به کمی دستمزدشان معترض اند. فراموش نکنیم هزینه عادی یک ماه زندگی در لندن دست کم دو تا سه هزار پوند است اما در ایران می شود با کسری از این مبلغ ماه ها زندگی کرد.

من به کسانی که به درآمد میلیاردیشان در تئاتر ایران افتخار می کنند، تبریک می گویم. اما به خاطر موفقیت مالی شان و نه برای آثار هنریشان. تئاتر تجاری همه جای دنیا فروش می رود. اما کسی آن را به جای تئاتر پیشرو به جامعه ی هنری قالب نمی کند.

 

یک انتقاد قابل تامل

سلیمان پور صحبت هایش را با یک انتقاد به جا از رسانه ها به پایان برد. تلنگری که به نظر با وجودی که همگان می دانند حرکت نامعقولی است اما همچنان بدان تاکید دارند.

او گفت: یکی از مشکلات ما رسانه ها هستند. برخی از آنها وظیفه خود را به خوبی نمی دانند. اینکه یکسری هنرمند از یک تئاتر دیدن کردند یعنی چه؟ مگر هنرمند تئاتر نباید تئاتر ببیند که دیدن تئاتر خبر مهمی می شود. رونمایی از پوستر یعنی چه؟ این خبرها چه کمکی به تئاتر ما می کنند؟ کجای دنیا چنین اخباری منتشر می شود؟

به عقیده من نمایش در سالن شکل می گیرد. رسانه باید تمام تمرکزش به صحنه باشد اما حاشیه ها بر متن مستولی شده و این کمکی به تئاتر ایران نمی کند.

 

«نسیم» نمایشنامه ای که در ایران اجرا نخواهد شد

نسیم سلیمانپور می گوید با وجود همه کم لطفی ها خود را مدیون این مرز و بوم می داند و همواره در تلاش است تا به نحوی نام ایران را برجسته کند. «نسیم» جدیدترین نمایش او نیز بر پایه همین تفکر نوشته شده است. نمایشی که در آن دلتنگی های خود را بیان می کند و در نهایت هر شب یک بازیگرجدید پیش روی تماشاچیان چند کلمه ای فارسی می آموزد و در خاتمه با مادر نسیم در ایران تماس می گیرد و با او به زبان فارسی صحبت می کند.

نمایشی که به دلیل تلاش برای آموزش زبان فارسی برای هنرمند و مخاطب ایرانی کاربردی ندارد و در ایران اجرا نخواهد شد. هر چند هنرمندان ایرانی هنوز هیچ یک از آثار او را اجرا نکرده اند.

 

پانویس:

* Actors Touring Company 




نظرات کاربران