نگاهی به نمایش «آخرین بازی» به کارگردانی سهیل ساعی
بازگویی شرایط یک تنهایی پرهیاهو با ملال دوری
ایران تئاتر، کیارش وفایی: جهان و تمام اتفاقاتش تنها منابعی هستند که تقدیر و سرنوشت هر انسان را نسبت به مسائل دنیوی آنها در هر مرتبه و جایگاهی رقم میزنند. جایگاهی که در دو مسیر مخالف از کنار یکدیگر هر روز با سرعتی ناباورانه عبور میکنند و مجدد همه چیز از نو شروع میشود. شروعی که هرگز پایانی ندارد و نخواهد داشت. این باور مدت بسیاری است که در حیات بشریت وجود دارد.
باید باور داشت در این کره خاکی که انسانها به عنوان سردمدارانی زندگی میکنند که از ذهن آنها فرمولها، دستورالعملها و دستاوردهایی پدید آمده است که گاهی در جهت انسانیت گام برمیدارند، گاهی خلاف آن و حتی گاهی چیزی بینابینی پدید میآید. حال از این دیدگاه باید چنین تصور کرد که این موارد بیشتر از آنکه در دنیای موجود در حال رخ دادن باشد، در درون آدمها شکل میگیرد. باید قبول داشته باشیم که آدمها موجودات عجیب و غریبی هستند که با تصمیمی مسیر زندگیشان به کلی تغییر میکند که آن تغییر میتواند باعث آن باشد که نسلی در آینده از آن بهره بگیرند و یا آنکه از داشتن آن در عذاب باشند. در این میان شُهرت و نام آوری نیز از جمله مواردی است که آدمی بسیار شیفته به دست آوردنش است و برای رسیدن به آن از هیچ کوششی دست برنمیدارد. البته این باور برای موفقیت و کسب امتیازات درونی و بیرونی موثر و قابل تقدیر است اما اگر این داشتهها در اثر رویدادی به فراموشی سپرده شود در آن هنگام آیا از انسانی با چنین داشتههایی چیزی باقی میماند؟ قدر مسلم که جواب مشخصی وجود ندارد، اما باید این نکته را بازگو کرد که آن رویداد به طور حتم روح آدمی را از تنش به سرقت خواهد بُرد.
نمایش «آخرین بازی» از جمله نمایشهایی است که در ذات خود از جامعه حرف میزند. از جامعهای که عدهای خوانده و عدهای دیگر از آنها خواهان هستند. جامعهای که در آن برای هنرپیشههای سینما، هواخواهان بسیاری وجود دارد که حتی تمام دیالوگهای فیلمهای بازیگران مورد علاقه خود را از حفظ هستند و روزی چندین و چند مرتبه در بین دوستان و سایرین با ژستهای مختلف آنها اجرا میکنند. حال با چنین رویکردی میتوان به این موضوع اشاره داشت که درباره موضوع شُهرت در بین آدمها، قشر هنرمندان از جمله اقشاری هستند که بنابر ذات هنر بیشتر از هر کسی میخواهند که در میان مردم شناخته و دیده شوند. بنابراین ضرورت حضور شخصیت اصلی در این نمایش نیز از چنین قاعده در زمانی پیروی کرده و با توانایی خود به سوپراستاری تبدیل شده است که دغدغه رسیدن به هالیوود را دارد. این نگرش خود به عنوان قوه محرک در ساختار نمایشنامه عمل میکند و شخصیتهای این اثر را به کنش و واکنش ترغیب خواهد کرد. البته باید اذعان داشت که این نمایش در ازای قصه قابل توجهای که در خود دارد بسیار به روایت نیز اهمیت داده است. زیرا در این نمایش زندگی شخصیتی به نام «شروین» که از بازیگران به نام دوران قبل از انقلاب بوده است که به آمریکا مهاجرت کرده است تا بتواند با بازیگران هالیوود در فیلمی همبازی شود در دیدگاه مخاطب نقش میبندد. حال اهمیت روایت در اینجا مشخص میشود که زندگی این بازیگر دارای لایههای زیرینی است که یکی از آنها مبتلا شدن او به بیماری مالیخولیا است. بیماری مزمنی که شخصیت شروین را تا حد قابل توجهای از قالب واقعیت بیرون رانده و او را موجودی پروانهای و خیال انگیز نشان میدهد که این پروانهای بودن با پیامهایی که از پیغامگیر تلفن خانه او پخش میشود او را آدمی بدهکار و بی پول معرفی میکند و خلاف آنچه او از خود شناخته است نشان میدهد.
حال باید متذکر شد که طراحی شخصیت در این نمایشنامه با ظرافت خاصی صورت گرفته است زیرا که لایههای باریکی برای این شخصیت روی هم چیده شده است که در اثر اشتباهی کوچک از بین میرود و روند باورپذیری این شخصیت برای مخاطب ناقص خواهد شد. در واقع باید گفت این نمایش در راستای مسیر کلی خود سه عنوان مهم اعم از روایت، شخصیت پردازی و نوستالژی را در کنار هم به طرز هوشمندانهای جلو میبرد تا مخاطب همزمان حس همذات پنداری با نوستالژی، همراه شدن با شخصیت و البته باورپذیری نوع روایت را در خود به وجود آورده است. البته ناگفته نماند که بیماری مالیخولیا که برای شخصیت شروین در نظر گرفته شده به نوع رفتار مخاطب بسیار یاری رسانده است. اما در میان شخصیتی به عنوان مکمل و راوی دیگر این روایت به نام «حیدر» از همان هواخواهان دیالوگ حفظ شده شخصیت «شروین» وارد زندگی او میشود و از دیدگاه دیگری زندگی بازیگر مورد علاقهاش را بازگو میکند. آنها حتی در مواقعی به بازسازی صحنهای از فیلمهایی که «شروین» در آنها بازی کرده است میپردازند تا خاطرات برایشان زنده باقی بماند. البته این نکته و تمهید «بازی در بازی» در متن و این نمایش که از جهان بازیگری و پیرامون آن میگوید بسیار موثر واقع شد، زیرا دلایل روشنی برای بر باد رفتن آروزها، ابتلا به مالیخولیا، نشان دادن وجهه درونی و واقعی زندگی «شروین» از طریق «حیدر» که در نیمه اول یک هواخواه برای «شروین» و از نیمه دوم نمایش به عنوان یک کاتالیزور عمل کرده قابل توجه است. متن روایت این نمایش به نوعی از ترس میگوید، از انزوایی که بی آنکه رحمی در خود داشته باشد آدمی را چون «شروین» در یاد و ذهن هوادارنش پاک و گم میکند و او برای جلوگیری از این اتفاق با پیرامون خود در جنگ است.
حال از دیگر نکات مهم این نمایش باید به دیدگاه اجرایی کارگردان اشاره داشت که در راستای بازیهای قابل قبول که ریتم نمایش را در دست دارد میتوان به شیوه رئالیستی اثر پرداخت. تمهیدی که در طراحی صحنه نیز کاربردی منطقی و البته قابل دفاع داشته است که پرداخت به نمادگرایی از دیگر نکات این نمایش به حساب میآید. حال اگر بخواهیم از جنبه دیگر به کارگردانی اثر توجه نشان دهیم باید به ریتم منظم و میزانسنهای حساب شده اشاره داشت که فضا را برای مخاطب مونوتون نمیکند و حتی اجازه میدهد تا مخاطب با موسیقی نوستالژی که برایش پخش میشود دیالوگها را بشنود و با روایت جلو برود. لذا باید این تمهید کارگردانی را از جهتی متوجه این موضوع بدانیم که کارگردان اثر به عنوان بازیگر اصلی در این نمایش حضور داشته است و به طور محسوسی هدایت این نمایش از نزدیک در اختیار او بوده است و دیگر هیچ.