در حال بارگذاری ...
ننه کاراته در گفت و گوی علی اکبر عبدالعلی زاده با سیروس همتی :

تلاش برای تلنگر زدن به مخاطب

ایران تئاتر: در اولین هفته فعالیت پاتوق ایران تئاتر، علی اکبر عبدالعلی زاده به بهانه چاپ " ننه کاراته "نخستین مجموعه داستانی سیروی همتی میزبان او شد و گپی پیرامون داستان نویسی رخ داد.  

سیروس همتی متولد سال ۱۳۵۱ شهر تهران و کارشناسی ریاضی از دانشگاه تربیت معلم دارد . در حال حاضر به عنوان معلم ریاضی مشغول به کار است . هرچند او پیش از آنکه در اذهان به عنوان معلم شناخته شده باشد، در چهره یک بازیگر سینما و کارگردان و بازیگر تئاتر شهرت پیدا کرد.

همتی فعالیت های خود را با تئاتر آغاز کرد و خیلی سریع در بازیگری، کارگردانی و نویسندگی و حتی طراحی صحنه خلاقیت های خود را به رخ کشید و عناوین زیادی را نیز در این حوزه کسب کرد . از آن جمله می توان به جایزه کارگردانی برای نمایش محرمانه از جشنواره تئاتر استانی تهران(۱۳۷۹)، جایزه نویسندگی و کارگردانی برای نمایشنامه برگ ریزان از هشتمین یادواره سراسری تئاتر دفاع مقدس(۱۳۸۰)، جایزه بهترین بازی و طرح برای نمایش یک اتفاق عجیب از هجدهمین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر(۱۳۸۰)، دریافت عنوان بهترین کتاب در زمینه دفاع مقدس برای نمایشنامه چاپ شده برگ ریزان(۱۳۸۴)، جایزه کارگردانی برای نمایش مسافران از سومین همایش عاشورایی(۱۳۸۵)، دریافت جایزه اول کارگردانی و جایزه دوم متن نمایشنامه‌نویسی برای نمایش قربانی برگزیده جشنواره تئاتر عاشورایی(۱۳۸۶)، دریافت جایزه دوم متن نمایشنامه و طراحی صحنه برای نمایش حکایت دختری که خاتون مغربی را دید از هفتمین جشنواره بین‌المللی رضوی(۱۳۸۸)، دریافت مقام نویسنده برگزیده برای نمایش مجلس برادر کشی از جشنواره بین‌المللی آیینی سنتی، بازیگر برگزیده جشنواره cesta fiesta کلمبیا(۲۰۱۱) از نگاه هنرمندان برای بازی در نمایش روز سرباز، جایزه اول نویسندگی برای نمایشنامه فولاد هرگز زنگ نمی زند، اولین دوره نمایشنامه خوانی بین المللی جشنواره حوزه هنری(۱۳۹۰) و ... اشاره کرد.

همتی با بازی در فیلم سینمایی مارمولک به کارگردانی کمال تبریزی و سریال مناسبتی ماه مبارک رمضان خداحافظ بچه به کارگردانی منوچهر هادی بیش از پیش مورد توجه و علاقه مخاطبان قرار گرفت و شهره شد.

او این روزها فراتر از سینما و تئاتر در کسوت یک قصه نویس، مجموعه «ننه کاراته» را متشکل از 8 داستان کوتاه منتشر کرده است. به همین خاطر اولین پاتوق ایران تئاتر را به او اختصاص دادیم تا درباره این تجربه گپ و گفتی رخ بدهد.

 

پیش از این داستان منتشر شده ای نداشتی ، به غیر از آنچه گاهی دست به دست می کردیم ، کمی در خصوص جرقه های مجموعه ننه کاراته بگو؟

ننه کاراته، اولین مجموعه داستانی من است که از هشت داستان کوتاه با نگاهی طنز اجتماعی و خانوادگی نوشته شد. تلاش من در این کتاب این بود که طنز را نه در کلام بلکه در موقعیت های داستانی خود جاری کنم تا داستان ها از یکنواختی خارج شوند و مخاطب را برای مطالعه با خود همراه کند. شیوه حاکم بر روایت این داستان ها به شکلی است که مخاطب می تواند با وضوح بالا بخش های قابل توجهی از داستان را پیش چشم های خود مشاهده کرده و خود را به عنوان یکی از عناصر صحنه آن رویداد در معرض قضاوت قرار دهد.

 

نکته جالب در تمامی داستانهای این مجموعه ماندن مخاطب بین واقعیت و خیال نویسنده است، به عبارتی این سوال که داستانها ریشه های واقعی دارند یا زاییده فکر نویسنده هستند؟ مسئله ای است که شاید مخاطب در مورد آن به نتیجه قطعی نمی رسد و داستان وی را در همین موقعیت نگه می دارد. چه میزانی از این مطلب ساخته خیالات شما و چه مقدار از آن واقعی است؟

هر 8 داستان زائیده ذهن بنده هستند. هیچ کدام از آنها در واقعیت اتفاق نیفتاده اند. اما تلاش می کنم صحنه را به نحوی تداعی کنم که احساس شود در واقعیت رخ داده است. به عنوان نمونه در داستان آبروی از دست رفته استاد در این فکر بودم که اگر خارج از کشور استادی در موقعیتی شاگردش را می ببیند و آن استاد که بت شاگرد بوده در یک حادثه ای خجل می شود ،می توانم اسم خودم را روی شخصیت اصلی بگذارم. یا حتی در یک داستان جنسیت بچه ها را هم مثلا دختر لحاظ می کنم و به نحوی داستان را پیش بردم که همه احساس کنند این داستان واقعا برای خودم اتفاق افتاده است. اما در اصل چنین نیست و این داستان زاییده تخیلات من است. صادقانه عرض می کنم بازی واقعیت و خیال تقریبا در همه آثارم وجود دارد.

 

در ساختار ادبیات نگارش بسیاری از داستان نویسان سعی می کنند تفاوتی بین ساختار داستان و نوع کلام روزمره شان آگاهانه یا ناخودآگاه ایجاد کنند. خصوصیت ویژه کار شما ارتباط ساختار کلامی، آکسان ها و فاصله گذاری ها و ... با کلامتان در زندگی روزمره است. به عبارتی گویش کلامی سیروس همتی به شدت با ساختار نگارشی داستان های او مرتبط است و این مسئله این حس را که احتمالا داستان ها در واقعیت اتفاق افتاده اند افزایش می دهد. این موضوع نیز به خاطر همان نگاه است؟

من اگر فیتز جرارد هم بخوانم، سالینجر هم بخوانم و شما بگویید این قصه را برایم تعریف کن این قصه وارد مغز من می شود طیفی از سیروس همتی بر آن نفوذ می کند و داستان به شکلی که من دوست دارم بیان می شود. به نحوی که شاید در یک داستان تراژیک، طنز هم ایجاد شود. حتی دوست ندارم جمله ای از آن نویسنده بگویم و علاقه مندم قصه هایی که بیان می شود از زبان خودم و با مدلی که دوست دارم باشد.

 

معلق قرار دادن مخاطب بین خیال و واقعیت به نظر مفید است، به عبارتی کمکی به ارتباط میان مخاطب و متن می کند؟

 تمایل ندارم سریع به جواب برسم و از مسیر و بازی کردن با بودن و نبودن لذت می برم. اعتقاد دارم خواننده اگر بفهمد مقصد کجاست و برگ برنده ای داشته باشد، دیگر متن جذابیتی ندارد.

از بابت ساختاری یا ارتباط با خواننده از نظر من کتاب جذاب بود چون خودم بارها نگاه مخاطب را دیدم. مثلا در ملاقات یکی از اقوام کتاب داستان را به خواهرم دادم و خواهرم آن را روی میز گذاشته بود. هرکس کتاب را برداشت تا آخر می خواند این نشان می دهد که این تعلیق برای مخاطب جذاب بوده است.

از طرفی  ناشر اعلام کرد که اگر اشتباهی در کتاب وجود دارد یا غلط املایی هست به من بگو، یعنی چاپ دوم آن در شرف انجام باشد پس نتیجه این روش مطلوب به نظر می رسد.

 

در خصوص میزان مهندسی ساختار داستانها بگو ،خیلی علاقه مند هستم بدانم داستان هایت براساس یک مهندسی از پیش فرموله شده نوشته می شود یا مثل قصه های کهن ایرانی مبتنی بر ساختار ناخودآگاه ذهن تراووش می شود و مسیر خود را طی می نماید؟

«دیوید ممت» می گوید اولین جمله ای که به ذهنت می رسد بهترین جمله است، آن را بنویس. من در نوشتن این فاکتور را همواره در ذهن دارم. ابتدا سوژه هایی که به ذهنم می رسد یادداشت می کنم. این سوژه در هر کجا و هر زمانی به ذهنم برسد تفاوتی نمی کند. حتی بارها در واگن مترو سوژه ای به ذهنم خورده، در ایستگاه پیاده شده ام و در گوشه ای یادداشت کرده ام. این سوژه به صورت  فیش برداری ، شکل بندی و در دفترچه یادداشتی فایل بندی می شود. پس از آن این اتفاق را در ذهنم پرورش می دهم و هر صحنه یا حادثه ای که احساس می کنم مرتبط با آن است می نویسم.

در نوشتن من عاشق گذشت زمان برای خلق داستانهایم هستم. مثلا من برای این مجموعه داستان سه سال تلاش کردم. چون نگاه من در ابتدا کاملا حسی است و اصلا به این فکر نمی کنم که اگر شخص سومی آن را بخواند لذت می برد یا نه. وقتی داستان شکل گرفت این سوال را مطرح می کنم که اگر از زاویه دید شخص دیگر داستان روایت شود چه اتفاقی می افتد. اگر بهتر شد همه نوشته ها را کنار می گذارم و از نگاه آن فرد می نویسم. خیلی مواقع از نگاه حیوان یا حشره یا اشیا می نویسم. این هم برای من خیلی جذاب است چون دنبال ظرفیت های جدید برای داستان نویسی هستم.

وقتی نوشتن تمام می شود نوبت به مهندسی می رسد. ایرادات، اشتباهات و ... را می گیرم و در نهایت قبل از چاپ به اهل فن می دهم تا نقد کنند. من در نوشتن داستان هایم به همان ترتیبی که نمایشنامه را برای چاپ می دهم اقدام می کنم فقط یک نکته خیلی مهم وجود دارد و آن اینکه اینجا ما با داستان روبروییم. در داستان برخلاف نمایشنامه که دیالوگ باید قدرت پرتاب داشته باشد، توصیف ها باید قدرت بالایی داشته باشند. هرچند در این مجموعه برخی صاحب نظران اعتقاد داشتند که هنوز قدرت دیالوگ ها پرتاب کننده است و من پذیرفته ام و حتما در داستانهای بعدی لحاظ می کنم.

بعد از نوشتن، اولین کاری که می کنم داستانی را برای اعضای خانواده می خوانم و عکس العمل آنها در مورد داستان برای من تعیین کننده است. البته نه اینکه هر چه بگویند انجام دهم. اگر بگویند عالی بود، محضر صاحب نظران آن حوزه می روم و نظر آنها را نیز جویا می شوم.

 

گفتی مخاطب به نگاهت علاقه مند شده است، چرا فکر می کنی حتما باید نظر تئوریک دیگران را به تجربه عملی خودت ارجح بدانی ؟

من نوشته هایم را فقط به یک نفر نمی دهم و کارشناسان متعددی آن را مطالعه می کنند. اگر مطلبی که شما می گوید دیگران هم مورد تاکید قرار دادند یک مطلب مشترک یک اشکال است. این مسئله ای که آنها به من گوشزد کرده اند به نظرم حق دارند. من حدود 20 سال است که نمایشنامه می نویسم و فقط 8 سالی است که برای خودم داستان می نویسم و به نظرحق با آنهاست. اما اگر به نظر شخص شما این کوتاه بودن و توضیحات کوتاه در توصیف حالات، توصیف اشیا و خوب است که خوشحالم.

 

خوب من کارشناس دقیق داستان نیستم و به عنوان یک مخاطب صحبت می کنم . اثرش را در خودم می توانم خیلی صریح به شما اعلام کنم. من از این وجه گفتم که گاهی یک فرمول یا یک نظرکلاسه بندی شده و متداول که صاحب نظران مهم جلوه اش می دهند شاید جلوی نخبگی را بگیرد. چون سبک های بزرگ از تسلط و عبور ازنحله های کهنه به وجود آمد، مثلا داستان مینیمال چگونه به وجود آمد؟ در حالیکه همه در آن زمان مخالف اش بودند. شعر نیمایی چگونه به وجود آمد؟ همه آن را یک توهین به شعر ایران می دانستند! در حالیکه امروز همه آن را یک ظرفیت جدید برای خیال ایرانی می پندارند. من از این منظر عنوان کردم که همیشه لزوما فراوانی یک نظر دلیلی بر درستی آن نیست. گاهی این حاصل چارچوب تعیین شده پنجاه ساله است و اگر بتوانید از این چارچوب بیرون بزنیم حرکتی موثر رخ می دهد.موافق نیستی ؟

بله درسته از این منظر می توان گفت نیاز به تعمق بیشتر دارد.

 

موضوعی که تا حدودی برای من جالب بود نگاهت به بحث جنسیت در این مجموعه است .با شناختم نسبت به نگاهت تناقض داشت. این موضوع گاهی محور اصلی یک داستان می شود وبخش عمده ای از آن را پیش می برد و در داستانی دیگر شوخی های جنسیتی پیش بردنده است. توجه به این موضوع عمدی بود یا فی البداهه در روایت داستان جا گرفته اند و پررنگ شده است؟

من علاقه مند به شوخی با تابوها هستم. یادم می آید در دوره راهنمایی ما عاشق میرزاده عشقی و شاعری به نام کارو بودیم. علتش هم استفاده آنها از کلماتی است که در آن زمان تابو بود. داستان رویای بابل اثر ریچارد براتیگان نویسنده مورد علاقه من هم به خاطر توجه به چالش فردی که تیر به باسنش می خورد مخاطب زیادی داشت. این موضوع در ذهنم بود و مرا علاقه مند کرد برای جلب نظر مخاطب از این شیوه بهره بگیرم هرچند همه داستانهای من اینگونه نیست و برخی از آنها به موضوع جنسیت مرتبط می شود.

در برخی مواقع هم ظرفیت داستان این موضوعات را می طلبد مثلا در داستان آبروی از دست رفته استاد بدون شرح این موضوع اصلا داستانی اتفاق نمی افتاد و یا در قصه «قابل توجه خواندگان محترم» نداشتن ویژگی مردانه نکته ای است که به نظر طنز است اما یک واقعیت تلخ است. ما در آن درد را احساس می کنیم.

 

موضوع مهم و قابل تقدیری که در این داستان ها بدان توجه داشتی تلاشی است که در مسیر القای ارزشهای انسانی به مخاطب شده. این ویژگی را ما در آثار نمایشی ات هم دیده ایم.آیا داستان ها بر همین محور شکل می گیرد و یا به مرور به آن سمت هدایت می شوند؟

من در همه آثارم در تلاش برای زدن یک تلنگر به مخاطب هستم و همیشه بازخورد گیری می کنم که آیا داستانم توانسته یک تلنگر هر چند درونی و هر چند کوتاه به مخاطب بزند. اگر توانسته باشم که به هدفم رسیده ام و اگر نه باز هم تلاش می کنم تا به آن برسم. به عقیده من یک داستان چه مینیمال باشد چه رمان، باید تعالی روح ایجاد کند. مثل دیدن یک تراژدی که در پایان آن حس والایی به مخاطب می دهد، به حدی که دوست دارد بعد از خارج شدن از سالن دقایقی قدم بزند.

 برای من مهم است که چه می خواهم بگویم. برای من لحظه و آنی که برای خواننده بعد از خواندن داستان هایم ایجاد می شود مهم است. اگر به این مهم رسیده باشم که موفقم و اگر نه باز هم باید تلاش کنم.

 

ما در خاستگاه فرهنگی خاصی هستیم و سبک خاصی را در ادبیات جهان به ویژه در روایت به خود اختصاص می دهیم و آنهم ساختار"قصه "است. آثارت بر خلاف مسیر آکادمیک امروزی است، روندی که به اشتباه تلاش می کند در مسیر درام یا داستان  به شیوه و متد غربی حرکت کند، به نظر می رسد مجموعه ننه کاراته به شدت در ساختار قصه گام بر می دارد . خودت با این مسئله موافق هستی یا خیر؟ به عبارتی آیا باید داستان های این مجموعه را از آن دست قصه هایی بدانیم که پدر و مادرها بدون آنکه در مورد اش فکر کنند فی البداهه شروع می کنند و اوج و فرودش را با خلاقیت خاصی در لحظه می سازند بدانیم یا بسان داستان های دیگر یک ابتدا و اوج و انتها برای آن تصور شده و بع با عناصر درام به هم ربط پیدا کرده اند؟

مارکز می گوید هیچ وقت به دنبال قصه مادربزرگ دیگران نباش قصه مادربزرگ خودت را داشته باش. من نیز به شدت عاشق داستانهای ادبیات خودمان هستم و مطالعاتم عمدتا در مسیر ادبیات کهن ایران مثل هزار و یک شب، طوطی نامه، جوامع الحکایات و ... است. اما صادقانه بگویم که اصلا به این مسئله فکر نکرده بودم که از این 8 داستان کدام قصه تر است و شما اولین کسی هستید که به این موضوع اشاره می کنید و الان که در این مورد صحبت کردید به این نتیجه رسیدم که شاید اینطور باشد.این موضوع برایم جذاب شد.

 

یکی از اتفاقات درست روند تولید محتوی ، تبدیل داستان شب بخیر فرمانده به نمایشنامه صبح بخیر و اجرای آن است. این روش معمول کمپانی هاست که از کتاب به نمایشنامه و بعد به فیلمنامه می رسند و به نوعی بازتاب مخاطب را در آن دخیل می کنند.

بله یک ایده نیاز دارد که در طول زمان و براساس نگاه مخاطب رشد کند و شکل بگیرد. من در این خصوص پیرو "لوئیچی پیراندلو" هستم. او اول داستان را می نوشت و چاپ می کرد و مخاطب می خواند. در ادامه براساس نگاه مخاطب کار را به نمایشنامه و حتی فیلمنامه تبدیل می کرد. به عقیده من این 8 داستان هریک قابلیت تبدیل به یک طرح دراماتیک نمایشنامه یا طرح فیلم نامه را دارد. در ایران نیز چنین تجربه هایی بسیار موفق بوده است .  استاد بیضایی یا محمد یعقوبی نمایشنامه هایی را به فیلم تبدیل کرده اند.شاید شناخته ترین تجربه فیلم " گاو " است که از داستان به نمایشنامه و بعد به فیلم تبدیل شد .

به هرتقدیربرای اینکه سیروس همتی تلاش جانانه ای برای به جا آوردن خلاقیت فرهنگی و هنری در سپهر فرهنگ ایرانی می کند به شخصا سپاسگذارم . هر اتفاق خوب هنری سرمایه است برای نسل ها بعدی . این دست فعالیت ها در سرنوشت فرزندان ما و فرزندان فرزندان ما تاثیر می گذارد . چشم انتظار آثار بعدی ات هستیم.

من هم سپاسگذار توجه  شما هستم . هر اتفاق فرهنگی و هنری نیازمند توجه و بررسی  است تا تداوم پیدا کند.

 

تنظیم گفت و گو از : علی رحیمی

 




مطالب مرتبط

یادداشت سیروس همتی در اهمیت جشنواره‌های استانی

تئاتر استان‌ها، پتانسیل جهانی شدن دارد
یادداشت سیروس همتی در اهمیت جشنواره‌های استانی

تئاتر استان‌ها، پتانسیل جهانی شدن دارد

سیروس همتی: باوجود این‌که آثار حاضر در سی‌وپنجمین جشنواره تئاتر استانی چهارمحال‌وبختیاری یا بهتر است بگویم، تئاتر بام ایران، از نظر تعداد محدود بودند اما خوشبختانه تمامی آن‌ها از نظر کیفی بسیار ...

|

گفت‌وگو با داور سی‌و‌پنجمین جشنواره تئاتر چهارمحال و بختیاری

سیروس همتی: جای تئاتر کودک و نوجوان در جشنواره‌های استانی خالی است
گفت‌وگو با داور سی‌و‌پنجمین جشنواره تئاتر چهارمحال و بختیاری

سیروس همتی: جای تئاتر کودک و نوجوان در جشنواره‌های استانی خالی است

داور سی‌وپنجمین جشنواره تئاتر چهارمحال و بختیاری با اشاره به خالی بودن جای تئاتر کودک و نوجوان در جشنواره‌های تئاتر استانی گفت: سرمایه‌گذاری و ارائه آموزش در این حوزه به دلیل اهمیت بُن‌مایه تئاتر کودک و نوجوان و ضرورت پشتوانه‌سازی برای آینده تئاتر لازم است.

|

نظرات کاربران