در حال بارگذاری ...
نگاهی به اجرای نمایش «دو دلقک و نصفی» به کارگردانی جلال تهرانی

ناپایداری موقعیت‌ها

ایران تئاتر- بهروز فائقیان: اگر بتوان یک مفهوم متمرکز را در «دو دلقک و نصفی» نشانه‌گذاری کرد، آن ناپایداری موقعیت‌ها است که نمایش از اغلب عناصری که در اختیار دارد برای به تصویر کشیدنش بهره می‌گیرد. به‌جز چند تک‌گویی از شخصیت‌ها که با عبارت «من کی هستم؟» آغاز می‌شود و روایت‌هایی از مسیر پر افت‌وخیز هر یک از آن‌ها را برای رسیدن به خواسته‌ها و پیدا کردن هویتشان با مخاطب به اشتراک می‌گذارند، همین عبارت یک موتیف کلامی در میان دیالوگ‌های نمایش را شکل می‌دهد که بارها و بارها از زبان آدم‌ها می‌شنویم.

«دو دلقک و نصفی» موقعیت‌های انسان را در هر جایگاه و منصبی که باشند، امری اعتباری معرفی می‌کند که خود وابسته‌ به موازنه‌ی میان موقعیت‌های موازی و به‌این‌ترتیب متزلزل، شکننده و ناپایدار است. از نظرگاه متن این نمایش، این اعتباری بودن امور به‌ویژه ازآنجاکه منفعت‌طلبی‌های شخصی به یگانه معیار ارزش‌گذاری جوامع بدل می‌شوند، در حقیقت تهدیدی گریزناپذیر را در بطن خود می‌پروراند.

نمایش این ناپایداری موقعیت‌ها در «دو دلقک و نصفی» در مشخص‌ترین وجه اش در طراحی صحنه است که شکل می‌گیرد. تفکیک فضاها در طراحی صحنه این نمایش با مرزهایی باریک صورت گرفته که فضایی نامتعارف را پیش روی تماشاگر می‌گذارد. این نشانه‌گذاری در طراحی صحنه که پیش از هر چیز می‌خواهد توصیف‌کننده‌ همین مفهومِ محوری متن باشد، مجموعه‌ای از فضای داخلی یک شرکت تجاری را بدون تفکیک‌های متعارف و بدون درها و دیوارها شکل می‌دهد. رئیس شرکت را در بخشی از این فضا و در منتهی‌الیه سمت راست صحنه در دفتر اختصاصی او می‌بینیم که با نوار باریک قرمز رنگی از دیگر فضاهای صحنه‌ یعنی دفتر منشی و اله‌مان هایی از یک کوریدور و راه‌پله جدا می‌شود. این نوار باریک علیرغم اینکه نشانه مشخصی از گوناگونی موقعیت‌ها را می‌سازد، اما بارها و بارها در میزانسن های معناداری زیر پا گذاشته می‌شود تا همین اعتباری بودن موقعیت‌های انسانی را یادآوری کند.

متن نمایش اساساً آن مرحله از ناپایداری‌ها را به تصویر می‌کشد که تهدید محتوم رخ‌داده و موقعیتی دگرگون در حال شکل گرفتن است.  «دو دلقک و نصفی» اگرچه از یک روایت خطی سرراست پرهیز نشان می‌دهد، اما در لابه‌لای این مسیر نامتعارفِ روایت تلاش دارد تا ترسیم‌کننده‌ درهم شکستن مناسباتی باشد که پیش‌ازاین به‌عنوان جریان عادی امور محسوب می‌شده است. به‌این‌ترتیب درام و اوج و فرودهایش در اینجا در چنین بستری است که تعقیب می‌شود. کارمند سابق شرکت در سودای فرجام‌خواهی از نا عدالتی‌هایی که به او روا شده با ظاهری ناآشنا خود را به دفتر رئیس رسانده و نگهبان و منشی رئیس به خاطر ملاحظات شخصی دسترسی او را به آنجا تسهیل کرده‌اند. مجموعه‌ی این‌ها بر ازهم‌گسیختگی مناسباتی تأکید دارد که در آن نه از تعهد و وفاداری نشانی هست و نه از عاقبت‌اندیشی. وقتی در پایان نمایش دفتر رئیس شرکت به قربانگاه کارمند بدل می‌شود، بی‌مسئولیتی آدم‌ها در ساختاری که خودخواهی‌ها را دامن می‌زند بیش از هر چیز به خاطر می‌آید.

«دو دلقک و نصفی» در عین اینکه چنین ساختاری را به‌نقد می‌کشد، بی‌سرانجامی اقدام‌هایی که سعی در دگرگون کردن آن را دارند هم به نمایش می‌گذارد. در اینجا تلاش برای هرگونه اقدام خودبسنده و اختلال در مکانیزمی که اجزای ریزودرشتش را بر نقش‌آفرینی تک‌تک مهره‌هایش استوار کرده، جز دور باطلی نمی‌تواند باشد که عارضه‌های ویرانگرش را هر بار و هر بار در چرخه‌ای معیوب بازتولید می‌کند.




نظرات کاربران