در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «طرب نامه شهر خیال» به کارگردانی کیوان نخعی

هر کو نکند فهمی زین کلک خیال‌انگیز

ایران تئاتر- همایون علی‌آبادی: متن حاضر نگاهی دارد به نمایش «طرب نامه شهر خیال» به نویسندگی و کارگردانی کیوان نخعی که با شیوه نمایش‌های آئینی و سنتی در تماشاخانه ارغنون به روی صحنه می‌رود.

نمایش ایرانی به‌ویژه ژانرهایی مانند سیاه‌بازی، بقال‌بازی و تخت حوضی هماره برای اصحاب تئاتر جاذب و جالب بوده است. در فنون درام‌نویسی و بهره‌گیری از آداب و مناسک شیوه پردازی تئاتر ایرانی، بهرام بیضایی و علی نصیریان بی‌گمان در تاریخ تئاتر معاصر ما همیشه و هماره بر اوج نشسته‌اند و ازنظر ساختار و شاکله و هرچه بازیگری و کارگردانی بزرگانی چون مهدی مصری، ذبیح قاسمی، احمد خمسه‌ای و به‌ویژه زنده‌یاد مرشد ترابی در نقالی و شاهنامه‌خوانی حجت را بر تئاتری‌های ما تمام کرده‌اند. ناگفته پیداست که در این رجعت به گذشته عنصر و رکن و رکین حرکت و بدعت‌ها و بدایع تئاتر است و گرنه هر کو نکند فهمی زین کلک خیال‌انگیز/ نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد.
چرا این شعر حافظ را آوردم چون چندی پیش یک تئاتری کم‌مایه و بی‌دانشی مرا مخاطب گرفت که آدمیانی چون نصیریان در سال‌های چهل یعنی زمانی که استانیسلاوسکی و میرهولد در تئاتر مسکو، با یکدیگر محاجه می‌کردند در ایران ما در پی گونه‌ای فاناتیسم تئاتری و رجعت به گذشته بوده‌ایم و بقال‌بازی و خیمه‌شب‌بازی را بر سر گزارده حلوا حلوا می‌کردیم، من همان‌جا فی‌المجلس پاسخ این را دوست دارم یا به قول سعدی:
گر هنرمند ز اوباش جفائی بیند/ تا دل خویش نیازارد و در هم نشود
سنگ بدگوهر اگر کاسه‌ی زرین شکست/ قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود
امیدوارم ادای معنی شده باشد اما چرا ما در ایران همچنان دغدغه پهلوان و سیاه و روحوضی و زن پوش و غیره داریم و تئاتر ملی‌مان را با دست آوردی از نصیریان ها، خلج‌ها، رضایی‌ها و غیره شکل داده‌ایم امری است که در طی روند تئاتر مدرن ما روشن خواهد شد.
کیوان نخعی هنرمندی جامع‌الاطراف و یک آرتیست به‌تمام‌معنا تئاتریکال است اگر زمانه و غم نان نبود الآن کیوان بر صدر ژانر تخت حوضی معاصر حرف‌ها برای گفتن داشت یا در مورد رپرتوار غنی ردیف موسیقی ته شهری تهران، نخعی غروغوثی تعمیق یافته و از معنا دارد.
بارها به این آدم تئاتری گفته‌ام که کارهای روزمره را بکاهد و در جان و جهان خیال‌پردازی‌های تئاتر سنتی بسا بیش از این‌ها جهد بلیغ کند، اما چه کند بینوا همین دارد.
کار موردنظر ما مثل کشکول حاج فرهاد میرزا معتمدالدوله است که در آن هرچه دل‌تنگ کیوان خواسته است ریخته است، از خیمه‌شب‌بازی گرفته تا کوسه برنشین و تصنیف‌سازی و بذل گویی و روحوضی گنجانده است و حیف از این کشکول که در هرج‌ومرج و عدم کارگردانی منضبط به‌قاعده کمرنگ و نخ‌نما شده است و به قول قاعلش هیچ ترتیب و آدابی نجسته است و هرچه می‌خواهد دل‌تنگش گفته است.
خوشا و شادا این‌همه هرهری بودن و بیتفاوتی متن کارگردان ندارد و نخعی اولین خودشیفته‌ای است که در رسای نمایش ایرانی که به دلیل همین کم‌التفاتی‌ها به صحنه‌پردازی و پرسپکتیو همین نمایش‌های ایرانی به این روز افتاده خود نوحه‌خوان و بدعت‌گذار شده است اما هوده و استنتاج نهایی کیوان نخعی و نخعی‌ها و شیفتگان نمایش ایرانی تا کی با نگاهی قهرآمیز به سنت تئاتر فرنگ بی‌اعتنا می‌مانند و دل و دین از کف داده و خوش بر صحنه میخرامند و میژکند و تبلک زنی می‌کنند.
کیوان نازنین من ارتباط برقرار نمی‌شود تو بگو ته خنده‌ای قهقه پیش کش، اما دریغ از تبسم تلخی.
اگر امروزه روز نصیریان فرضاً سیاه و سلطان را می‌نویسد و یا سعدی هملت می‌شود را بر صحنه می‌آورد به این دلیل است که تملک ما به سنت‌های پویای تئاتریمان بر تار تار وجودمان چنگ می‌اندازد و لذت شرب مدام را زنده می‌کند. نصیریان یا به قول داریوش مؤدبیان (آقای تئاتر ما) این‌همه می‌درخشد به دلیل حس قریب وی باسنت نمایش ایرانی است و دیگران به شرح ایضا.
درهرحال نمایش «طرب نامه شهر خیال» که مزین است به نام کیوان نخعی و به‌واسطه اینکه کمی شلوغ، کمی بدون انضباط، کمی سرسری گرفتن ارزش‌های لدنی تخت حوضی است ایجاد ارتباط نمی‌کند و تماشاگر برای لحظه‌ای و حتی لمحه‌ای دلتنگ خندان سیاه نمی‌گردد باید فکر اساسی کند.
کارگردان متن خوب خوانده، خوب می‌شناسد و حرفی از جنس تئاتر دارد و من بر آنم که چرا کیوان اجرای پاکیزه و منقح و متقن را با این‌همه اغتشاش صحنه‌ای و سلوک در هرج‌ومرج‌های نمایشی ازدست‌داده است.
پیشاپیش بگویم که این نه مشکل طرب نامه شهر خیال که دشواری بزرگ تئاتر اقتباسی و وابسته به سنه‌های دور دیرین ماست که به گاه صحنه رفتن به هر قیمتی تماشاگر را می‌خندانند. این عیب نیست حتی برتولت برشت عبوس و ایدئولوگ نیز می‌گوید نمایشی که نتوان در آن خندید باید به آن خندید مشکل از جایی دیگر است.
ربط منطقی و امروزه روز میان گذشته و حال منقطع و بریده شد و با صد هزار سریشوم نمی‌توان این دو را به هم چسباند اما اگر یک بیضایی یا نصریان یا خلج پدیده می‌شوند و ثبت و ضبط جانانه‌ی نمایش‌های دیروز را به امروز وصل می‌کنند به سبب آن است که باجان و دل پذیرفته‌اند که یک حرف بیش نیست غم عشق و ین عجب/ کز هر زبان که میشنوم نامکرر است پس تئاتر ملی یا بهتر تئاتر ایرانی در گرو همین کورسوهای کم فروغ و نخ‌نما و لرزان است که روزی فروغ روشناییش جهان تئاتر ایرانی را فتح خواهد کرد به فضل حق.
نقداً و اینجا و فعلاً کیوان نخعی یک تئاتری تمام عیار جوان ما با کولباری از دانسته‌ها، دیده‌ها و آگاهی‌های ملموس و محسوس است که جلوه می‌کند و خوش می‌درخشد اما دولت مستعجل است به‌محض اینکه پایمان را از تالار ارغنون بیرون می‌نهیم بلبله ی شهر شلوغ صدای گوش‌خراش موتورسیکلت‌ها که گویا پای تو را نشانه رفته‌اند و در یک‌کلام شهرفرنگ چهارراه امیر اکرم مانع رسوب القاعات پس از اجرای هر تئاتر بدون درگیری و گرفتاری با مجموعه‌ای به نام نمایش می‌شود.
کیوان عزیز طرب نامه شهر خیال نیاز به ویرایش و پیرایش صحنه‌ای فراتر از این‌ها دارد تو دوست کهن من بر شیوه پردازی‌ها به‌غایت مسلطی، رپرتوار موزیکالیته تو حتی آشنایی به‌ردیف موسیقی سنتی ایرانی جای تحسین‌ها دارد اما کارگردانی کجا و بازدید از موزه‌ی سترگی که گویی انبار و انبان تئاتر ایرانی است کجا؟
آنچه آموخته‌ای با گونه‌ای پریشانی از کف می‌رود و تمام مباهات تو به اینکه اعضای گروهت برای اولین بار است که به صحنه می‌روند بر آب تاب می‌خورد.




نظرات کاربران