در حال بارگذاری ...
نقد نمایش طرب نامه شهر خیال به کارگردانی کیوان نخعی

نمایشی ایرانی با تلفیقی از رئالیست جادویی وجریان سیال ذهن

ایران تئاتر_سید علی تدین صدوقی :  من کیوان نخعی را سال هاست که می شنانسم  وبه عنوان دوست با هم خیلی هم صمیمی هستیم . او هنرمندی خوش فکر وهوشمند است ودرست به همین دلیل انسانی فرهیخته ونقد پذیر است ؛ که نه فقط در هنرهای نمایشی وتئاتر بلکه در موسیقی هم به صورت حرفه ای کار می کند وصدای خوشی دارد .

من کیوان نخعی را سال هاست که می شنانسم  وبه عنوان دوست با هم خیلی هم صمیمی هستیم . او هنرمندی خوش فکر وهوشمند است ودرست به همین دلیل انسانی فرهیخته ونقد پذیر است ؛ که نه فقط در هنرهای نمایشی وتئاتر بلکه در موسیقی هم به صورت حرفه ای کار می کند وصدای خوشی دارد .بگذارید من اولین کسی باشم که نوید اولین آلبوم او را به دوستان می دهم ،  امید که به زودی شاهد این آلبوم در بازار موسیقی ایران باشیم  بخصوص ترانه ای که در مورد تئاتر خوانده است .

نخعی نمایشی ایرانی وسالم را به روی صحنه برده است که عاری از هرگونه لودگی  و حرکات سخیف و ... است در عین حالی کی کمدی است و از مخاطبش خنده می گیرد  حرف هایی نیز برای گفتن دارد . خنده ای سالم وپاک به همراه طرح مسایلی که دغدغه جامعه ، مردم وهنرمندان امروز است . این قابلیت نمایش های ایرانی را نشان می دهد وایضا اشراف کیوان نخعی به عنوان نویسنده وکارگردان را بر روی  شیوه نمایش های ایرانی .

کیوان نخعی به‌عنوان نویسنده و کارگردان شاید دست به‌نوعی آشنایی‌زدایی زده است. آشنایی‌زدایی از نمایش ماندگار شهر قصه. او شاید شهر قصه دیگری را با نام طرب نامه شهر خیال نوشته و کارگردانی کرده که بیشتر به اکنون ما مربوط است ومسایل و مشکلات معضلات امروز را مطرح می‌کند.

مشکلات ومسایلی که بیشتر فرهنگی است یعنی به فرهنگ مردم مربوط است فرهنگ برخورد با یکدیگر، فرهنگ ارتباط‌های شخصی و اجتماعی و فرهنگ زندگی در جامعه امروزی و... نخعی از این رهگذر به مسایل و مشکلات هنرمندان نیز می‌پردازد. هنرمند به‌مثابه کسی که رهبر و پیشرو هر جامعه است و خوراک‌های فکری و فرهنگی وهنری جامعه را تأمین و گاه تعیین می‌کند.

هنرمندی که اندیشیدن و تحلیل و تفکر را برای رسیدن به تعالی فردی و اجتماعی پی می‌ریزد. هنرمندی که جامعه و روند آن را در حوزه‌های گوناگون برای رسیدن به ترقی و رشد و آزادی تفکر وبیان به‌نقد می‌کشد. هنرمندی که باید زندگی‌اش تأمین باشد تا بتواند برای جامعه و افراد آن به تولید فرهنگ و فکر بپردازد و... البته این‌ها شاید رؤیاهایی باشند که هنوز در جامعه ما مانده است تا جامه عمل به خود بپوشاند.

 نخعی درواقع می‌خواهد همه این‌ها را در یک نمایش بگوید. و شاید درست به همین دلیل است که دچار تعدد موضوع گردیده واین خود آشفتگی در متن و اجرا را موجب شده است.

نخعی متن را بر پایه نمایش‌های آئینی سنتی نگاشته است. سیاه‌بازی، تخت حوض، بقال‌بازی، پرده‌خوانی ونقالی، تعزیه و... او بر همین اساس نیز نمایش را کارگردانی کرده است.

هرچند که نیم‌نگاهی نیز به شهر قصه داشته و حتی بعضی از دیالوگ‌ها و ریتم و آهنگ و زن اشعار را از آن وام گرفته است که به‌نوبه خودش هیچ ایرادی ندارد. اما باید دید تفاوت بین نمایش شهر قصه و طرب نامه شهر خیال نخعی در چیست؟ که آن‌یکی ماندگار می‌شود واین یکی در هیاهوی خارج از تالار نمایش دیری نمی‌پاید. شاید یکی از مسایل همین تعدد موضوع و آشفتگی در متن و اجرا باشد.

اینکه از هر دری سخن بگویی و نتوانی ارتباط منطقی و دراماتیک بین اجزای متن و اجرا برقرار کنی. درواقع شاید نخعی تمام تلاش خود را مصروف نشان دادن عناصر نمایش‌های سنتی آئینی در متن و اجرا کرده و از دیگر اجزا و عناصر غافل مانده است. مثلاً حضور نویسنده آن‌هم به‌یک‌باره در شهر خیال انگیزه محکمی ندارد و به‌اصطلاح لق می‌زند و به‌نوعی تصنعی می‌نماید.

شخصیت‌پردازی‌های ساکنان شهر خیال نیز در سطح مانده و گاه در حد همان نام می‌ماند یعنی موش، روباه و... تأثیر حضور آن‌ها در بطن قصه و ایضاً شهر خیال به‌عنوان یک جامعه الکن است. مثلاً اگر جای موش را با گربه عوض می‌کردیم و یا به‌جای بلبل عقاب و یا طوطی می‌گذاشتیم چه فرقی می‌کرد؟ شاید در این ماجرا هیچ اتفاقی نمی‌افتاد. درصورتی‌که باید تفاوت کند. مثلاً شما در شهر قصه شاید نتوانید جای فیل ، کرگدن یا گاو بگذارید و جای طوطی مثلاً بلبل .

درواقع حضور و ورود هریک از این حیوانات در قصه نباید بدون دلیل و منطق دراماتیک باشد. حال اگر جای نویسنده را که یک انسان است و حضورش نامتعارف و ناملموس و غیرمنطقی می‌نماید مثلاً با هدهد عوض کنیم شاید هم در مفهوم وهم در فرم و منطق درام تغییری همسو با کلاً ماجرا صورت پذیرد.

البته کیوان نخعی می‌خواسته با این انتخاب‌ها مسائل و مواردی را به ما گوشزد نماید. مثلاً موش با جثه ریزش سرکرده دزدان است و یا جز اراذل یا خر کار اقتصادی می‌کند و... اما این‌ها ناقص مانده‌اند و در سطح و خود را آن‌طور که باید به لحاظ دراماتیک نشان نمی‌دهند و تأثیر خاصی را درروند قصه نمی‌گذارند. ای‌کاش که بیشتر به آن‌ها پرداخته می‌شد.

نخعی البته تلفیقی از خیال و رئال را نشانمان می‌دهد واین خود یکی از نقاط قوت متن و اجرا است؛ یعنی نوعی رئالیست جادویی و سیال ذهن که خاص نمایش‌ها و روایات ایرانی است. رئالیست جادویی و سیالیت ذهنی که تو را  ازعالم واقع به خیال می‌برد و در خیال از واقعیت می‌گوید و  دوباره به عالم واقع می‌آورد .

این روند ی است که در طول نمایش همچنان ادامه می‌یابد و به گونه ای خود شاید موجب تولید نوعی تفکر و اندیشه می‌گردد ؛ اما این فکر نباید در سطح بماند و محو شود. به دیگر سخن این‌یکی از مواردی است که باید در متن و اجرا مورد مداقه و بررسی قرار گیرد  « یعنی چگونگی ماندگاری اثر»

البته کیوان نخعی انگشت روی مسائلی می‌گذارد که مبتلابه جامعه امروز است. چه در خصوص مردم عادی و چه در خصوص هنرمندان و مشکلات و مصائبی که متحمل می‌شوند و در انتها باید هم‌رنگ جماعت شوند و علیرغم میل باطنی دست به تولید کارهای سخیف و بازاری و تجاری بزنند؛ مانند چاپ کتاب آشپزی که اشاره خوبی است به شکم‌بارگی و مادی بودن افراد که به نوبه خود  این برای یک جامعه فاجعه است .

اینکه مسایل اقتصادی همه‌چیز مردم را به خود معطوف کرده و دیگر خبری از غذای روح و ادبیات و فرهنگ و هنر و آزادی بیان و... نزد جامعه و آحاد مردم نماند؛ و یا درنهایت هنرمندی که نمی‌خواهد به این خفت تن در دهد مجبور به مهاجرت می‌شود که آن‌هم باز آینده نامعلوم و سختی را برایش رقم می‌زند. همان‌گونه که برای نویسنده نمایش اتفاق می‌افتد. این خود حرف درستی است که نخعی به‌عنوان یکی از معضلات مهم اجتماعی ما مطرح می‌کند.

 شاید اگر بتوان به لحاظ نوشتاری و اجرایی تلفیقی بین عناصر نمایش‌های ایرانی و تئاتر به معنای حرفه‌ای و دراماتیک آن ایجاد کرد بتوان از این رهگذر به یک ساختار نمایشی رسید که در یاد بماند و از آشفتگی نجات پیدا کند. باید گفت در شهر قصه به‌نوعی این اتفاق افتاده است.

بنابراین نمایش طرب نامه شهر خیال به یک دراماتورژی همه‌جانبه یعنی دراماتورژی در متن و اجرا نیاز دارد.

 اما از این‌ها که بگذریم به بازی‌ها می‌رسیم، بازی‌ها به‌نوبه خود و به‌تنهایی روان و تأثیرگذار بودند. از علی بیگ محمدی با آن صدای خوشش گرفته تا علیرضا ناصحی، علی یدالهی، داوود معینی کیا با نقالی و سیاه‌بازی و زن پوشی و... صفورا خوش‌نیت در نقش راوی همه و همه سعی کرده بودند که به‌تنهایی بازی‌های خوب روان و قابل قبولی را ارائه دهند. بده بسان‌ها نسبتاً به‌موقع بود. ریتم‌ها و شعرخوانی‌ها نیز به‌درستی و هماهنگ صورت پذیرفت، بخصوص موسیقی نمایش که درست انتخاب‌شده بود و کیوان نخعی به‌عنوان کارگردان که دستی هم در موسیقی دارد همراه رضا کلانتری موسیقی‌ای همسو و همراه با متن و اجرا را که حس نوستالژیکی را هم برمی‌انگیخت انتخاب کرده بودند.

درواقع بازی‌ها و کارگردانی باید بیشتر با یکدگر همراه وهم سو می‌شدند آن‌هم در قوالبی که پیش‌تر بیان شد؛ یعنی در تلفیقی دراماتیک از نمایش‌های ایرانی و تئاتر که با منطق و ربط دراماتیک نیز همراه باشد. یادمان نرود که صرفاً گرفتن خنده نمی‌تواند هدف غایی باشد تلخ خندی تأثیرگذار و به یا ماندنی بیشتر بایسته است تا خندید‌ن و قهقهه بدون تفکر و اندیشه و ماندگاری

در پایان باید بگویم کار کیوان نخعی در خصوص طرح مسایل و معضلات مبتلابه روز جامعه و مشکلات هنرمندان قابل‌تأمل است. اجرا به‌طور کل گرم و صمیمی و تا حدودی تأثیرگذار است. بازی‌ها به‌نوبه خود نسبتاً حرفه‌ای صورت پذیرفته و قابل‌قبول است.

اینکه با مجموعه‌ای از عناصر نمایش‌های ایرانی روبرو هستیم خود یکی از نقاط قوت متن و اجرا است؛ اما همان‌طور که گفته شد حیف است. چون نمایش قابلیت ماندگار شدن را دارد و می‌تواند یکی اجراهای خوب در حوزه نمایش ایرانی باشد. هرچند که در حال حاضر هم یکی از نمایش‌های قابل‌اعتنا در حوزه است. اما چنانچه با یک دراماتورژی حرفه‌ای و همه‌جانبه همراه گردد وجوه دراماتیک و قابلیت‌های زیر متن و محتوایی و فرمی آن به بروز و ظهور خواهد رسید. به کیوان نخعی و گروه بابت اجرای نمایشی ایرانی که قابلیت‌های خاص خود را دارد خسته نباشید  گفته و دیدن این نمایش را به همگان توصیه می نمایم .

 




نظرات کاربران