مرثیهای در سوگ دکتر محمد کوثر معلم اندیشه متد تئاتر
که میرویم به داغ بلند بالایی
همایون علی آبادی، منتقد، محقق و نویسنده تئاتر به بهانه درگذشت دکتر محمد کوثر یادداشتی اختصاصی را به رشته تحریر درآورد و آن را در اختیار ایران تئاتر قرار داد.
به گزارش ایران تئاتر، همایون علی آبادی در این یادداشت چنین نوشته است:
این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
رفت و یک تن رفت و چون یک کوه رفت
رفت و تنها رفت ویک انبوه رفت (حمیدی شیرازی)
محمد کوثر که به شاگردی چهارسالهاش در دانشگاه تهران افتخار میکنم از این دیار فانی رخ بر خاک تیره نهاد و از کف جامعه تئاتری ما رفت. کوثر پیش از اینکه در پیکولو تئاترو میلان باجور جو سترهلر بر سر نمایش گالیله یا نمایش اتللویش در تالار مولوی شناخته شود.
یک استاد دلسوز و دوست داشتنی و صاحب ژنی کاریزماتیک بود. 6 واحد چخوف، 3 واحد برشت و 3 واحد تحقیق را در سالهای شاگردی در هنرها با دکتر کوثر گذراندم. بیش از هر چیز آن فارسی دستوپا شکستهاش که به زبان دری باشد زبان یک معلم شیفته به شاگردانش بود.کوثر سال 53 و پس از اخذ رتبه دکترا در ایتالیا به ایران بازگشت و بلافاصله در هیات علمی دانشگاه هنرهای زیبا پذیرفته شد. آن زمان رسم بود که در مجله «نگین» که به اهتمام دکتر محمود عنایت منتشر میشد و پایگاه خوبی بود برای کوثر و حسین پرورشها، دیگر استادم که حالیا سالهاست از او بیخبرم و میدانم که در نیویورک زندگی میکند، خود را از لحاظ روشنفکری تثبیت میکردند. حالیا دیگر دکتر کوثر در میان ما نیست و این ثلمه را به که بگویم.
دانشجویش بودم البته خیلی سر به سرش میگذاشتم. او نمایشنامه «لورتزا چیو» اثر الفردو دوموسه را در سال 1352 در تالار مولوی و به همراه گروهی از دانشجویان ورودی 52 اجرا کرد و سپس اجرای نمایش «زن نیک سچوان» اثر برتولد برشت، «اتللو» با بازی امین تارخ و اجرای هوش ربایش از نمایشنامه «جادوگران شهرسیلم » اثر آرتور میلر.
مردی سلیم النفس، باسواد و با صواب بود. یکبار که بهعنوان دانشجو در کنارش بودم کمی تا مقدار متنابهی آزارش دادم و بعد به توصیه پدرم نامهای نوشتم و سر اجرا به او دادم و گفتم: استاد فحش از زبان تو طیب است/ قند از دهان تو نوشداروست.
داس اجل یکایک ازین گله میبرد.
به یاد محمد کوثر و به یاد ایام خوشخیال انگیزی چهارساله هنرهای زیبا و به یاد سوسن فرخ نیا از جا برخیزیم و این یگانه تئاتر جهان تئاترمان افتخار کنیم ،باری مرگ پایان کبوتر نیست.