نگاهی به نمایش «دشمن خدا» در جشنواره تئاتر فجر
دروغ و قضاوتهای غلط ما در زندگی روزمره
ایران تئاتر - کامبیز جهانگیری بابادی: نمایش «دشمن خدا» به کارگردانی عمادالدین رجبلو که از گرگان در جشنواره تئاتر فجر به صحنه رفت درباره نظام غلط آموزشی و زیر سؤال بردن برخورد معلمان با دانشآموزان در نظام آموزشوپرورش و نهادهای دیگر آموزشی ایران است.
سالها پیش در کتاب درسی فارسی دوران ابتدایی داستانی بود بنام «چوپان دروغگو» که ظاهراً بنا بهدلایلیچند سالی است آن داستان پندآموز را حذف کردند، لیک هرگاه من آن داستان را میخواندم در آن روز دروغ نمیگفتم. داستان نمایش «دشمن خدا «که برگرفته از امثال الحکم » دروغگو دشمن خداست «الهام گرفته است در رساندن پیامش بسیار خوب عمل کرده است.
نمایش «دشمن خدا» درباره نظام غلط آموزشوپرورش و زیر سؤال بردن برخورد معلمان بادانشآموزان در نظام آموزشوپرورش و نهادهای دیگر آموزشی ایران است که در این راستا چگونه با القاء ترس و فشارهایی که به بچهها وارد میکند باعث میشود دانشآموزان علیرغم باطن پاک و سرشت دستنخوردهشان، واقعیت را آنطور که دوست دارند، نه آنطور که حقیقت ماجراست بیان کنند و تنها به خاطر مسائل بسیار ساده مانند نداشتن تکلیف و یا فقر و نداری و گرسنگی حاضرند با دوست خود درگیر شوند و همدیگر را کتک بزنند و شروع بهدروغ گفتن و تهمت زدن و دیگر صفات زشت و ناپسند کنند.
نمایش «دشمن خدا » از دو قسمت تشکیلشده که در پایان قسمت دوم بازیگران قسمت اول به هم ملحق میشوند و نمایش پایان میپذیرد. کارگردان نمایش در قسمت نخست نمایش سعی کرده با ایجاد فضایی شاد و کودکانه در دبستانی ابتدایی بیننده را معطوف به این نکته کند که آیا قضاوتهای ما که در زندگی روز زمره انجام میدهیم درست است یا نه؟ و اصولاً پایه و اساس قضاوتهای ما از کجا نشأت میگیرد؟ آیا قضاوت مادر و پدر و معلم و عمو و خاله و دایی و حتی بقال سر کوچه که در دوران کودکی از ما شده است درست بوده است؟
آیا میتوانیم در این شرایط که مدام رفتارمان با قضاوت کردن دیگران پرورشیافته است درباره دیگران قضاوت نکنیم؟ آیا رفتارهای معلمان در برخورد بادانشآموزان درست است و یا این برخورد نامناسب بعضی از معلمان است که باعث رفتارهای ناشایست دانشآموزان ازجمله گفتن دروغ، پنهانکاری، زد و خورد و غیره میشود. آیا دلیل دروغهایی که دانشآموزان میگویند میتواند ترس از قضاوتهای غلط و نادرستی باشد که طی سالها در موردشان شده است؟ همه و همه این مسائل موضوعاتی است که در پرده اول نمایش به آن اشارهشده است و آیا قضاوت در زندگی ما لازم است آیا ما میتوانیم بدون قضاوت با آدمها زندگی کنیم؟ در این نمایش کارگردان سعی کرده است درباره قضاوتهای غلط ما در زندگی روزمره و دلایل دروغ گفتنمان و ریشهیابی آن سخن بگوید.
داستان نمایش قسمت اول از درگیری دو دانشآموز نهساله بر سر انشاء دوستشان پرده برمیدارد که یکی از آنها انشاء دیگری را دزدیده است که نهایت معلوم نمیشود چه کسی راست میگوید و کی دروغ میگوید و نکته قابل تعمق در این قسمت از نمایش طرح موضوع انشاء در مورد حیوان موردعلاقهشان یعنی «خر » است، آری حیوان خری که بیشتر از هر حیوانی مورد قضاوت نادرست ما قرار میگیرد خری که دروغ نمیگوید، خیانت نمیکند، کتک نمیزند توهین نمیکند و قضاوت هم نمیکند و هزاران صفت درست و زیبایی که خر دارد که جالب اینجاست که هر دو دانشآموز حیوان موردعلاقهشان خر است.
قضاوت کردن و درست قضاوت کردن و قضاوت نکردن در کنار دروغ گفتن و دروغ نگفتن دست مایه نمایش «دشمن خدا» عمادالدین رجب لو است.
در پرده دوم ماجرا تشابه زیادی با داستان پرده اول دارد، ماجرا درباره کتف شکسته سربازی است که هم خدمتیاش بر سر بیدار کردن نماز صبح ابتدا به مشاجرهای لفظی انجامیده و نهایتاً به درگیری فیزیکی و شکسته شدن کتف سرباز انجامیده است و از طرفی دیگر سرباز سومی درهمان موقع برای رفع تکلیف شرعی عازم حمام بوده از پشت پنجره مشاجره دو سرباز خاطی را دیده و به فرمانده گردان اعلام کرده است که سربازان را درحالیکه رویهم دراز کشیدهاند دیده است و در حال کتک زدن همدیگر بودهاند. نکته قابلذکر تفاوت اظهارنظرهای گوناگونی که از یک رخداد از زبان این سه سرباز برای فرماندهشان بازگو میشود و قضاوتهای غلطی که فرمانده از رویدادها میکند که درنهایت وقتیکه پای «قسم قرآن » و تعالیم اسلامی به میان کشیده میشود سربازان دست به اعتراف زده و حقیقت ماجرا که دو سرباز برای گرفتن پول دیه از سرباز سوم نقشهای را طراحی میکنند پایان میابد و تماشاچی درمیابد آن چیزی که منجر به گفتن دروغ سربازان و دانشآموزان شده و قضاوتهای غلطی است که تمامی افراد که در منصب بالایی از فرمانده گردان و ناظم مدرسه گرفته که ما فقط شاهد صدای این بازیگران درصحنه هستیم، شده است. سربازان که سواد خواندن و نوشتن هم ندارند نمازخواندن و وضو گرفتن نمیدانند از همان نظام آموزشی آمدهاند که در قسمت اول نمایش از آن سخن به میان گفتیم.
پایان نمایش دوقسمتی «دشمن خدا » خوردن سیبهای قرمزرنگی است که در چهارگوشه صحنه گسترانده شدهاند و پنج بازیگر اصلی هرکدام با سیبی در دست و گاز زدن آن ما را به یاد گناه اول آدم و هوا که باعث هبوط و سقوطشان به زمین شد، میاندازد.