در حال بارگذاری ...
واکنش هنرمندان تئاتر و سینما به مرگ ناگهانی لوون هفتوان

دنیایی به ‌زیبایی لوون

ایران تئاتر: لوون هفتوان هنرمند عرصه سینما و تئاتر، روز گذشته در آستانه ۵۲ سالگی دار فانی را وداع گفت و با مرگ ناگهانی اش، جامعه هنری را متاثر ساخت و به اندوه نشاند.

به گزارش ایران تئاتر، لوون خانکلدیان هفتوان بازیگر و کارگردان سینما و تئاتر 19 اسفند ماه در صحنه فیلمبرداری سریال «عروس تاریکی» که مشغول بازی در آن بود، در سن 51 سالگی بر اثر سکته درگذشت. لوون هفتوان هنرمندی ایرانی_ارمنی بود. او بازیگری را از سال 69 با بازی در فیلم «کوچه‌های عشق» به کارگردانی خسرو سینایی آغاز کرد. هفتوان سال 1374 به کانادا مهاجرت کرد و با تأسیس کمپانی تولیدات هنری «لماز» و گروه تئاتری «ریرا» در شهر تورنتو، نمایشنامه‌های متعددی را کارگردانی و اجرا کرد که از جمله آن‌ها می‌توان به «آهای کی اونجاست؟» (ویلیام سارویان)، «عاشق» (هارولد پینتر)، «دارم خواب می‌بینم. نمی‌بینم؟» (لوئیجی پیراندلو)، «مرغ دریایی» (آنتوان چخوف)، «شاید رؤیا» (لوئیجی پیراندلو) و «یکشنبه» (هارچ تارونیان) اشاره کرد. هفتوان سال 89 ، پس از 19 سال به ایران بازگشت. او در ایران فعالیت خود را به عنوان کارشناس تئاتر، همکاری‌ با جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر در زمینه داوری و انتخاب نمایشنامه‌های ایرانی و غیر ایرانی آغاز کرد. علاوه بر فعالیت در تئاتر، در سینما نیز به فعالیت پرداخت و در آثار کارگردانانی همچون رضا عطاران، خسرو سینایی، شهرام مکری، امیر شهاب رضویان، مجید برزگر، امیر حسین ثقفی و... به ایفای نقش پرداخت و با بازیگرانی مثل نوید محمد زاده، ویشکا آسایش، مریم پالیزبان، حمید فرخ نژاد، مهدی هاشمی، لادن مستوفی، پدرام شریفی و... همکاری کرد. او از جمله بازیگران کم کار و گزیده کاری بود که هر چند سال یکبار در پروژه ای ظاهر می شد. «پرویز» و «کوپال» دو فیلم ارزشمند و تاثیر گذاری است که او در سال های اخیر عمر خود به ایفای نقش در آنها پرداخت؛ و بسیاری پس از این دو کار بود که به حقایق و استعدادهایش در بازیگری پی بردند. در ادامه واکنش هنرمندان تئاتر، سینما و همچنین منتقدان را نسبت به مرگ این هنرمند فقید و تاثیر گذار می خوانید.

 

آتیلا پسیانی: لوون خنده رو بود و مهربان و کمی خجول، از اونایی که خیلی معلوم نیست کجا سیر می کنن، انگار مال این شهر عبوس و بد اخلاق نیستن. خدایش بیامرزد.


شهاب حسینی: لوون عزیز هیچوقت فرصت دیدار یا همکاری با تو پیش نیامد متاسفانه؛ اما همیشه دوستت داشتم. عروجت آسمانی و مقصدت آغوش امن الهی


رضا عطاران: لوون عزیز، بى اندازه دوست داشتنى هستى، فراموشمان نکن...


نوید محمد زاده: لوون... لوون... لوون جان... رفیق... مهربون... صدامو می شنوی؟...خوابت آروم

 

حمید رضا آذرنگ: عزیزِ دوست داشتنى پاشو بگو دروغه! این همه دروغ تو این آشفته بازار کمرمونو مى شکنه بذار یه بار هم که شده با یه دروغ حالمون خوب شه! لوون پاشو!


محمد یعقوبی: هر چه از لوون یادم هست خوبی و مهربانی‌‌ست.
یادش گرامی‌ست


رامبد جوان: متاسفانه دوست عزیزمون، بازیگر و کارگردان خوب،
لوون هفتوان از بین ما رفت. روحش شاد


ویشکا آسایش: لوون دوست داشتنى... لوون مهربون... دلمون برات تنگ میشه، خیلى تنگ میشه. روحت شاد. مواظب ما باش


محسن تنابنده: تازه با هم رفیق شده بودیم...خسته ام از تسلیت گفتن ها، از مصیبتا از... لوون جان خداحافظ


مهدی سلطانی: تسلیت به خاطر درگذشت لوون هفتوان بازیگر‌ دوست داشتنی


رویا نونهالی: لوون هفتوان هم، سفرى شد. او که حالش خوب است افسوس براى حالِ ما و بر حال من که خوشحال بودم قرار است همبازى باشیم. باز هم منِ خاکى به فکر خویشم!!!


مهدی پاکدل: سرودی از این غریبه تر شنیده ای؟ لوون هفتوان عزیز، بازیگر خاص و توانا از میان ما رفت. یادت گرامی

 

ستاره اسکندری: لوون جان... سالهاست عادت کرده ایم اسفند، ماهِ سفر باشد...کاش اسفند نمى آمد یا زود مى رفت... کاش مى ماندى...روحت قرین ِرحمت که دلت دریا بود


سیما تیرانداز: خبر کوتاه ولی خیلی شوکه آور بود... دوباره آخر سال و خبرهای بد... اونم درست در زمانی که نزدیک سالگرد علی معلم عزیز هستیم... زبانم نمی چرخه بگم خدا رحمتت کنه و یا خدا روحت را قرین آرامش... ولی مطمئن هستم که آمرزیده و در آرامش هستی


شبنم مقدمی: چه وقتِ رفتن بود مرد؟پس نمایشی که قرار بود کار کنیم؟ پس قول و قراری که گذاشتیم؟ موسیقی لوریس؟ شاه نقشِ زن؟ که گفتی صبر می کنم تا خودت بازی کنی؟ بازنویسی، بازخوانی؟ طولش دادیم... انقدر که حالا معلوم نیست کِی و کجا آن نمایشِ را اجرا کنیم... شاید هرگز، شاید، وقتی دیگر... جایی دیگر... سفرت به روشنی لوونِ مهربان... در آغوشِ امنِ خدا، آرام باشی...

این رسمِ منحوسِ اسفند است...داغ می دهد و دق می دهد...تا برود


مجید صالحی: لوون هفتوان عزیز بازیگر خاص سینما درگذشت؛
چقدر دوست داشتم روزى در کنارت کار کنم.
روحت شاد، جایت سبز و یادت تا ابد گرامى. امیدوارم دیگه آخرین خبر تلخ و ناگوار سال ٩٦ براى هممون باشه.


امیر آقایی: لوون هفتوان درگذشت. تسلیت به خانواده ی لوون عزیز  جامعه هنر

 

هدیه تهرانی: لوون عزیز... روحت شاد... پیام ارزشمند و مهمی دادی در آستانه سال نو... امید که رویایت به حقیقت پیوند بخوره... مهر باد و عزیزانت در آرامش


شهره سلطانی: لوون هفتوان بازیگر سینما و تلویزیون صبح امروز ۱۹ اسفندماه در صحنه فیلمبرداری سریال «عروس تاریکی» که مشغول بازی در آن بود بر اثر سکته درگذشت.
(چه بد که نزدیک به پایان سال باز با اخبار فوت همکاران مواجه می شویم) تسلیت به همه همکاران و دوستداران این هنرمند عزیز...


مریم پالیزبان: از غمگین ترین روزها،
لوون عزیز، رفت. دوستی نازنین، همیشه همراه و سرشار از محبت... می نویسم تا باورکنم، اما سخت...خیلی سخت...


پرستو گلستانی: رفتی و به رویاهایت نرسیدی. روحت در آرامش لوون هفتوان گرامی


عباس یاری: پایان تلخی و دربدری...
امروز خبر تلخِ درگذشت رفیق قدیمی‌، لوون هفتوان حالم را کاملا منقلب کرد. دی ماه سه سال پیش بعد از سال‌ها، روبه‌روی هم نشستیم و او در مصاحبه‌ٔ مفصلی که به‍من ماه (۹۳) در مجلهٔ فیلم چاپ شد، حکایت‌هایی عجیب و تکان دهنده‌ از سال‌ها تنهایی‌، دربدری‌ و بی‌هویتی‌اش در دیار غربت تعریف کرد؛ از جوان پرشور و هنرمندی گفت که سفر چندروزه‌اش برای اجرای نمایشی در ارمنستان و دزدیده شدن پاسپورتش باعث می‌شود، نوزده سال در اکراین و مسکو و اروپا دربدری بکشد... با لوون سال‌ها پیش در جشنوارهٔ فیلم تورنتو آشنا شدم؛ زمانی که او این بار بدون پاسپورت، پرتاب شده بود کانادا... چند سال‌ها بعد او دوباره به ایران برگشت و فعالیت‌های تاتری و سینمایی‌اش را آغاز کرد، از جمله کارگردانی نمایش «بازی‌ یالتا». آخرین باری که با هم حرف زدیم پیشنهاد کردم فکری برای چاقی‌اش بکند، گفت که تصمیم دارد با جراحی، بخشی از معده‌اش را بردارد. انگار امروز تمامی پریشانی و دربدری‌هایش با مرگی آرام به پایان رسیده و پروندهٔ زندگی پرماجرایش بسته شده است. روح بی‌قرارش در آرامش…


بهناز جعفری: لوون جانکم عکس پویان طباطبایى رو برداشتم گذاشتم اینجا، توصفحه ام. منوببخش... آخه تو هم پریدى... دیگه سرت رو می ذارى روى ابرها و لَم میدى وعمیق ترین پُک ها رو به سیگارات مى زنى... دیگه خودت شدى خلبان پروازهات...چشم بسته مى رى... بدون خستگى... رها تر از همیشه... همیشه ى همیشه...


بهزاد خداویسی: لوون جان دوست و هم دانشکده ای عزیز که همیشه لبخند بر لب داشتی و همیشه قلب پر مهرت برای همه انسان ها می تپید، ای کاش این قلب امروز سر صحنه فیلم از تپش باز نمی ایستاد. کاش بیشتر معاشرت می کردیم. آخرین باری که دیدمت در کافه خانه هنرمندان بود. یادت همیشه در خاطر ما و در سینمای ایران باقی خواهد ماند. خیلی زود رفتی...آرام بخواب. زندگی خیلی کوتاهه

 

خسرو احمدی: عزیزدل رفتنت رو به زیباترین جایگاه الهی تبریک می گم؛ اما دلتنگیه ما چی! که زیباترین خنده ها تو نمیبینیم. توپل خوش قلب نازنین...


نعیمه نظام دوست: همین چند وقت پیش بود که برای فیلمی دعوت به کار شدم وقتی رفتم دفتر محمد عبدی زاده داشت اسم بازیگرانی که در فیلم حضور داشتند رو بهم می گفت، اسم لوون جان هفتوان رو گفت و من کلی خوشحال شدم که ایشون در این فیلم حضور دارند. گفتم خدارو شکر ایشون هستند یکی از وزنه های خوب فیلم، ایشون هستند. درسته متاسفانه سکانسی باهم نداشتیم ولی خوشحال بودم که امضا ایشون تو این فیلم به ثبت می رسه و حالا غمگینم از این رفتن و حالا بیشتر و بیشتر می فهمم که آدمی یه آه و دمی است و حتی از یک لحظه دیگه مون خبر نداریم. امروز زنگ زدم به محمد عبدی زاده گفتم این خبر درسته! گفت ایشون حالشون بد شده ولی خبر درست نیست! می خواست من و بقیه بچه های تو صحنه غمگین نشن از صحت این خبر و وای چقدر حالم بده. کاش این خبر صحت نداشت...


بهاره رهنما: وقتی یکی رو از دست می دی که به وسعت قلبش ایمان داری، بیشتر برای خودت متاسف می شی برای از دست دادنش، وگرنه آدمی به بزرگی لوون که قلبش به وسعت یک دریا بود همیشه زنده است در یادها و قلب ما، نمی دونم بگم خوشحالم یا متاسفم که همین سه شب پیش تا پاسی از شب گذشته کنارش بودیم و از همه چیز حرف زدیم، چقدر برام خوشحال بود به خاطر زندگی جدیدم و قرار مدارش رو با دکتر گذاشته بود که اون هم بعد عید عمل کنه تا بتونه راحت تر زندگی کنه، برام از مشکل تنفسیش گفت و من واقعا فکر نمی کردم که همین مشکل به این زودی جسمش رو از پا دربیاره! لوون عزیزم در آسمان ها سبک و شاد کنار فرشته ها باشی، هنرمند بزرگ و انسان بزرگی بودی و دل همه ما برای تو تنگ می شه...روحت شاد رفیق!


علی سرابی: رفیق، بازیگر...بدرود


پدرام شریفی: رفیق، مهربون، لوون عزیزم، خداحافظ


پژمان بازغی: چرا؟ چرا؟ لوون عزیز و دوست داشتنی؟

سال ٩٦ تا روز آخر هم نباید خوش خبر باشه؟
تسلیت به جامعه هنری وخانواده محترمش


نادر فلاح: آخ لوون، لوون عزیز دریغ ...


میر طاهر مظلومی: لوون جان، شکوه پروازت را نظاره می کنم، تو نیستى و خورشید غمگین تر از همیشه غروب خواهد کرد، چقدر دوست داشتنى بودى وقتى چهره زیبا و چشمان مهربانت در نگاهم خیره می شد، اما افسوس... لوون هفتوان مهربان منزل جدیدت مبارک


تینا پاکروان: انسانهاى خوب نمى میرند. تو خوب بودى و خواهى ماند...

لوون نازنین هنرمند خاص و متفاوت جایت در این سینما خالى خواهد ماند.


آرمان درویش: برای لوون هفتوان...

ـ دنیایی به‌زیبایی لوون ـ همیشه از رفتن می‌گفتی. میلی برای ماندن نداشتی. می‌گفتی دیگر کاری در این دنیا نداری و می‌خواهی آرام بگیری. از کودکی‌ات می‌گفتی. از کودکی‌ات که تا همین الان فراموشش نکردی و همراه خود داشتی. زندگی‌ات آن‌قدر فراز و نشیب داشت که شنیدنش مرا یاد رمان‌های روسی می‌انداخت. از عشق ازدست‌رفته‌ات، سفرت به روسیه، ازدواجت، از دخترت که تنی نبود، اما از هر فرزند تنی به تو نزدیک‌تر بود. هر بار که غذا می‌خوردی، می‌گفتی دیگر هیچ‌چیز از خدا نمی‌خواهم؛ جز این‌که بروم زیر سایه‌ی یک درخت و چند پک سیگار بزنم و بعد به چرت کوتاهی بروم و نم‌نم با همان چرت کوتاه، دنیا را ترک کنم. گفتم: «لوون! می‌خواهم یادداشتی بنویسم و نامش را بگذارم: دنیایی به‌زیبایی لوون.» لبت را گاز گرفتی و گفتی: «اذیت نکن منو!» اما لوون دنیای تو زیبا بود و من می‌خواستم وقتی از این زیبایی بنویسم که خودت هم باشی. دنیای تو زیبا بود. زیباتر از هر دنیایی که دیده‌ام. آزاد بود و هیچ قیدوبندی نداشت. رها مثل کودکی در دشتی سبز که به‌دنبال قاصدکی در آسمان می‌گردد. من همان دنیا را می‌خواهم. دنیایی به‌زیبایی لوون


مجید برزگر: لوونِ با معرفت مگه همین دیروز قرار نذاشتیم امسال دوباره کار کنیم؟ چهارشنبه رفتیم اردبیل براى نقد فیلم «پرویز» و چه سرحال و شاداب بودیم. پ نج شنبه پرواز کنسل شد و خندیدیم و سلفى گرفتیم. یک ماشین دربست گرفتیم و هشت ساعت طول کشید. رسیدیم زنجان. گفتى توى شهر یک رستوران خوب مى شناسى براى نهار. که زمستان با وارطان رفته بودی. چه نهار مفصلى خوردیم و خندیدیم. رسیدیدم تهران. خسته و پُرگپ. دیروز هم حرف زدیم، براى کار بعد. گفتم برات نقشه کشیدم گفت من که هستم. هستى لوون عزیزم؟ باش دیگه. چه دلتنگت مى شم. به امید دیدار


احمد مهرانفر: لوون رو دو بار دیدم؛ یک بار در تورنتو برای نمایش «فَنز»
و بار دوم، پس از سالها در تهران. فکر کرد فراموشش کرده ام. به او گفتم مگه میشه اونهمه مهربونی رو از یاد برد؟! تازه اگه اونم فراموش کرده باشم تو رو در این شکل و ابعاد نمیشه از یاد برد...
لوون جان من یکی که تو را هیچ وقت فراموش نمی کنم، ولی زود بود
کاش بیشتر می موندی


روح الله حجازی: همه چشمهایشان را بستند و تو با چشمان باز آرزوهای قشنگ کردی برایمان حالا تو چشمانت را بسته ای و ماییم با چشمان باز بسته!
و امید به برآورده شدن آرزوهای تو قشنگ مهربان.
روحت شاد مرد بزرگ. از پیش خدا هم برایمان همین آرزوها را بکن.
خاطره حضورت در پشت صحنه فیلم «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو»، فراموش نشدنی است.


هومن بهمنش: سرشارم از هواى تو... لوون عزیز




نظرات کاربران