در حال بارگذاری ...
نقد نمایش پناهکاه به کارگردانی فرید قادرپناه و رامین معصومیان

ابزورد و هجوم بی نظمی ای استعمار گرایانه برنظمی دیکتاتورمابانه

ایران تئاتر_سید علی تدین صدوقی : نمایش پناهگاه ویا بهتر بگویم پناهکاه به نویسندگی و کارگردانی فرید قادرپناه ورامین معصومیان است . از این گروه در سال قبل نمایش بازگشت به خانه اثر هارلد پینتر را در تماشاخانه عمارت نوفل لوشاتو شاهد بودیم . که در آن نمایش سعی کرده بودند فضای ابزورد خاص پینتر را رعایت کنند .

نمایش پناهگاه ویا بهتر بگویم پناهکاه به نویسندگی و کارگردانی فرید قادرپناه ورامین معصومیان است . از این گروه در سال قبل نمایش بازگشت به خانه اثر هارولد پینتر را در تماشاخانه عمارت نوفل لوشاتو شاهد بودیم . که در آن نمایش سعی کرده بودند فضای ابزورد خاص پینتر را رعایت کنند .

نمایش حاضر اما علیرغم اینکه نوشته  خودشان است اما باز همان فضاهای نمایشهای پینتر را دارد شاید دوستان به نوعی تحت تاثیر پینتر هستند . فضاهایی که شخصیت ها را در برابر یک موقعیت قرار می دهد .موقعیتی که از بیرون به یک باره تحمیل می شود و روند عادی زندگی را به هم می ریزد . والبته بر اثر همین نیروی خارجی است که بسیاری از روابط و وضعیت های موجود بین افرا خود را نشان داده وبه اصطلاح کشف شده ونمود پیدا کرده وسرباز می زنند  .

 حضور یک عامل خارجی حساب نشده به منزله فشاری است که نظم موجود را بهم می زند و زمانیکه نظم موجود به هم ریخت آدم ها  افکار وتمایلات خود را نشان می دهند در واقع موقعیتی ایجاد می شود تا افراد درونشان و آن روی دیگرشان  و خواسته های سرکوب شده اشان را بنمایانند .

بخشی از مفهوم این نمایش شاید به نوعی  در خصوص نظم باشد . نظم وقاعده مندی ای که آدم ها وشخصیت های نمایش به ان عادت کرده  خو گرفته وخود را با ان وقف داده اند و به ظاهر خویش را راضی و راحت می پندارند . هر عامل خارجی ای امکان دارد که نظم موجود را بهم بزند وآنگاه است که درام ماجرا شکل می گیرد . ورود یک عامل موثر خارجی و هجوم بی نظمی به نظم . این خود می تواند یک مفهوم بالقوه دراماتیک را ایجاد نماید ویک موقعیت و وضعیت دراماتیک را خلق کند .

 زمانی که سرباز انگلیسی نا خواسته از وسط جنگ به داخل یک پناگاه ویا بهتر بگوئیم پناهکاه پرت می شود همه چیز آرام آرام رو به تغییر می رود وهرچقدر که حضور او ؛ و کنش ها و واکنش های او نسبت به موقعیت پناهکاه و وضعیت افراد آن پیش می رود روند تغییر وضعیت سرعت می گیرد .

 نمایش در خصوص وضعیت اجتماع امروز است . وضعیت هر جامعه ای که در چنین  شرایطی گیر کرده است . اجتماعی که در نظمی نا خواسته  برابربا  قوانین تغییر ناپذیری که چون وحی منذل  می نماید فرو رفته . قوانینی که فقط وفقط رعایت نظم موجود را می خواهند .

نظمی که به نوعی تحمیل شده است ، قوانینی تحمیلی ولازم الاجرا . تک تک افراد پناهکاه خود را به این قوانین وفق داده وملزم به رعایت آن شده اند. گویی که انان را شستشوی مغزی داده باشند . آنان  خویش را تحت لوای یک فرمانده یا راهبر یا مدیر پناهکاه درامان می دانند . وزندگی و موقعیت خویش را در امنیت کامل . در واقع بهای امنیت را با نظم مطلق و رعایت قوانینی از پیش نوشته شده می دانند  والبته به این  وضعیت راضی هستند و گردن نهاده اند ،  چون زنده اند .

در بالای سر آن ها جنگ در جریان است ودارد قربانیان خود را می گیرد. هرچند که ما هیچ سر وصدا ونشانه ای از جنگ نمی بینم ونمی شنویم . شاید این نیز تنها شمایی از جنگ باشد مترسکی از جنگ برای وضع قوانین وکنترل افراد پناهکاه . نبود نشانه ملموسی از جنگ در نمایش  به لحاظ دراماتیک می تواند محل اشکال نیز باشد .

درهر صورت افراد پناهکاه در این پایین به نوعی فقط زنده اند ودارند یک زندگی ماشینی را سپری می کنند و به این امر راضی اند ویا لااقل راضی به نظر می رسند . البته تا قبل از ورود سرباز انگلیسی که تضاد ها وتناقضات درونی وبیرونی آنان را آشکار می کند  . هرچند که باید گفت انگلیسی بودن سرباز به لحاظ مفهوم ماهوی آن ، خود واجد معنای خاصی نیز در رابطه با استثمار کشورهای جهان سوم  توسط استعمار گران و روابطشان با سیاستمداران  کشورها ی مستعمره نیز هست .

فرمانده به انحا ء مختلف آن ها را کنترل می کند . آنان نیز به فرمانده ودستوراتش وابسته شده اند و بر این باورند که به او احتیاج دارند وبدون فرمانده چون گوسپندانی هستند که چوپان نداشته باشند . لاجرم  راه را گم می کنند و اصولا بدون چوپان نمی توانند زندگی کنند . البته فرمانده  خود را از رعایت قوانین مستثنی کرده است به ویژه در مسایل شخصی و روابطش با افراد و به خصوص زنان .

او خود را مبرا می داند واین حق را برای خویش قائل است که در اطاق خود آن طور که می خواهد ودوست دارد زندگی کند وکسی اجازه وجرات قدم گذاشتن به خلوت او را ندارد .

افرا د پناهکاه نیز گویی  بدون او و فرامینش نمی توانند زندگی کنند. آن ها به او وابسته شده اند . به او به نظمی که در انجا حاکم کرده است . ورود سرباز انگلیسی همه چیز را دگرگون می کند . سرباز که طبق قوانین پس از سه روز باید اعدام شود به دنبال راه فرار است ولاجرم با ترفندهایی که می زند را ه را پیدا می کند . او ابتدا باید قوانین را بشکند. پس درنظم موجود خلل وشکاف ایجاد می کند . او چون یک انقلابی می نماید که امده تا دگر گونی ایجاد کند ودر نهایت موفق نیز می شود . تو گویی در مقابل یک دیکتاتور وحکومتی تمامیت خواه قد علم کرده است .

وضعیت موجود پناهکاه ادم را یاد کشورهای کمونیستی می اندازد . حکومت های تمامیت خواهی که با وضع قوانین ونظمیسخت گیرانه  سال ها بر مردم شان حکومت کرده وبا دیکتاتوری آنها را برده خود نموده اند .

سرباز انگلیسی اما  آرام آرام از وضع موجود خوشش می آید با زخمی شدن ومرگ تدریجی فرمانده پناهکاه ؛ سرباز که حالا  موفق شده در این نظم خلل ایجاد کند و باعث شده که تمایلات وخواسته های دفن شده و فرو خورده افراد از پس سالیان سر بگشایند.  تصمیم به کنترل افراد توسط تمایلاتشان می گیرد .

 سرباز بر خواسته ها وتمایلات انسانی وعادی ای که هر فرد آزادی می باید آن ها را داشته باشد پای می فشارد . ابتدا از غذا شروع می کند . طعم وبوی گوشت غریزه افراد را تحریک می نماید . سپس دیگر غرایزخود را نشان داده  سر باز می زنند ودیگر کسی نمی تواند آنها را کنترل کند یا جلوی بروز وظهورشان را بگیرد . حال هریک ازافراد در پی بر اوردن تمایلات وغرایز وخواسته هایی هستند که البته حق آنان بوده وسال هاست که به واسطه قوانین سخت گیرانه  از آن ها سلب شده است .

سرباز موفق می شود راه فرار  یا خروج از آنجا را باز یابد .اما از رفتن منصرف می شود او که تنها یک سرباز ساده بوده وهمیشه رویای فرماندهی و ژنرالی را  در سر می پرورانده ف حالا موقعیت مناسبی را یافته تا بتواند از آن طریق غریزه ، تمایل ویا عقده فرماندهی ونشان دادن خویش وبه رخ کشیدن خود به دیگران را ارضا کند .

پس راه خروج را دوباره مسدود می کند وبه کسی نشان نمی دهد وبه جایش فرمانده هی پناهکاه را به عهده می گیرد . او به محض آنکه از سوی افراد به سمت فرماندهی پذیرفته می شود درکمال ناباوری به قوانین ونظم قبلی باز می گردد . چون دریافته که حکومت به این آدم ها جز در پوشش ولوای قانون ونظمی دیکتاتورمابانه میسر نمی شود . البته تفاوتی که او با فرمانده قبلی دارد در این است که راه خروج را می داند وبه دلیل شناخت تمایلات وغرایز افراد بهتر میتواند آن ها را کنترل کند وبه خدمت امیال وخواسته های خویش در آورد .

پناهکاه در واقع مقبل پناهگاه است در اینجا افراد به طرز جانکاهی نکوهیده می شوند و مورد نکوهش قرار می گیرند واز تمایلات خود وغرایز معمولی ای اکه حقشان است باز داشته می شوند وهم از این روست که غذایشان یک جوراست یعنی اب وکاه . آنان هماره زندگی اشان را هرروز تکرار می کنند . در چرخه ای بیهوده از تکرار و تکرار و تکرار و این موقعیت  به همراه وضعیت موجود می تواند به نوعی ابزورد نیز باشد.

هرچند که من شب اول اجرا نمایش را دیدیم ولی به هیچ عنوان احساس اولین شب اجرای یک نمایش را نداشتم واین خود از نقاط قوت کار محسوب می شود ونشان دهنده تمرین های مستمر و درازمدت به همراه ثبات وهماهنگی این گروه در یک هارمونی اجرایی است . به همین دلیل بازی ها تا  حدودی روان و قابل قبول می نمود ، کنش ها و واکنش ها ، حس ها ، بیان وبدن و... در حد نسبتا خوبی قرار داشتند . طراحی میزان وحرکات تا حدودی  در راستای مفاهیم متن ، شخصیت پردازی و روابط بین شخصیت ها  انجام  شده بود .

طراحی صحنه نیز  با توجه به سبک وشیوه کار و ارتباطی که با مفهوم متن ولایه های زیرین نمایش مانند بهره کشی از انسان ها در چرخه نظام اجتماعی ای که بر اساس صنعت وسرمایه وجنگ استوار شده و شکل گرفته صورت پذیرفته بود . هرچند که کارایی این طراحی در شب اول اجرا با نواقصی روبرو بود اما این از کلیت کاربرد دراماتیک طراحی صحنه نمی کاست . به کارگردانان فرید قادر پناه و رامین معصومیان وگروه به دلیل نمایشی اندیشه ورز با بازی هایی به نسبت کنترل شده خسته نباشید می گویم .

 




نظرات کاربران