در حال بارگذاری ...
نگاهی به چگونگی طرح مضامین، مفاهیم و معضلات اقتصادی درعرصه هنرهای نمایشی(بخش اول)

تئاتر؛ اقتصاد متکی به درون

ایران تئاتر: اقتصاد مقاومتی نگاهی است بومی به مفهوم عمومی اقتصاد متکی به درون و توجه به سویه‌های بومی دانش اقتصاد. این نوشته می‌کوشد فارغ از گستره و تنوع مفاهیم اقتصادی به‌ویژه اقتصاد مقاومتی تنها بر موازین و مواضعی متمرکز بماند که با ماهیت اجرایی، ساختاری و ماهوی تئاتر در ساحت‌های متشکله‌اش همخوانی داشته باشد.

اقتصاد مقاومتی چنان‌که بارها در کلام رهبری نیز آمده است، نه پدیده‌ای تازه‌ابداع است و نه مفهومی شاذ. نگاهی است بومی به مفهوم عمومی اقتصاد متکی به درون و توجه به سویه‌های بومی دانش اقتصاد متناسب با شرایط معیشتی، جغرافیایی و فرهنگی سیاسی کشور.
آنچه اهمیت دارد، محوریت و توجه و تمرکز اصلی بر استعدادهای درون هر جامعه و پرهیز از اسراف و ریخت و پاش و فساد و تجمل و وابستگی به بیگانه و پرهیز از امور غیر ضروری و مصرف‌زدگی بیش از حد، از ارکان بنیادین این نحوه‌ی نگرش به اقتصاد خودبنیاد به شمار می‌آید.
بر همین اساس و با عنایت به گستردگی و تنوع مفاهیم، تعاریف، تعریض‌ها و حواشی و حدود و ممیزه‌ها و مختصه‌های امر اقتصاد، پرداختن به همه‌ی جنبه‌ها به شکل دقیق و عمیق و در نتیجه ارائه‌ی یک راهکار یا دستورالعمل جامع و کامل در حدود این نوشته‌ی کوچک ناممکن است و بی‌تردید به بحثی موسع و مفصل نیازمند است. بنابراین نگارنده بر آن است، از آن‌جایی که این نوشته می‌کوشد امکانات بررسی و تحقق مفاهیم مطروحه‌ی اقتصاد مقاومتی را در ساز و کار نظام تولید و نیز در مضامین و ساختمان خود آثار محتمَل جست‌وجو کند، لذا به چهارچوب ماهوی تئاتر به عنوان ساختار و ساختمان عینیت‌بخشی به مفاهمی و مضامین نامتعین، متوقف بماند.
این محدودیت سبب سه نتیجه‌ی حسنه خواهد شد.
یکم آنکه؛ از تنوع و تکثر و پراکندگی بدون منطق در حوزه‌ای که گستره‌ی عملکردی‌اش کل حیات بشری را در بر می‌گیرد پرهیز می‌کند.
دوم آنکه؛ تئاتر را همچون محمل و ماوایی برای بروز هر آنچه در حوزه‌های دیگر شمایلی مجرد و نظری به خود گرفته، معرفی خواهد کرد و بدین ‌ترتیب برای دست‌اندرکاران تئاتر امکان‌هایی نظام‌مند در راستای عینیت بخشیدن به مفاهیم گریزپای اقتصادی در چهارچوب عناصر انضمامی تئاتر فراهم می‌کند.
سوم آنکه؛ باعث خواهد شد تنها آن بخش‌ها، مصادیق، مضامین و ماجراهایی مورد توجه قرار گیرد که در انطباق معرفتی، ساختاری و ماهوی با جهان تئاتر هستند و از همخوانی و همراهی مصنوعی و غیر قابل جمع میان برخی ایده‌ها و مفاهیم چنان‌که در بسیاری اوقات به معضلی لاینحل بدل شده جلوگیری می‌شود و مضامین مطروحه در تعادل و تطابق با فرم و ساختمان اثر، کارآوری و بهره‌مندی دوچندانی حاصل خواهد آورد. و بدین‌سان با آفت تناقض میان فرم و مضمون نیز روبه‌رو نخواهیم بود.
با این وصف این نوشته می‌کوشد فارغ از گستره و تنوع مفاهیم اقتصادی به‌ویژه اقتصاد مقاومتی تنها بر موازین و مواضعی متمرکز بماند با ماهیت اجرایی، ساختاری و ماهوی تئاتر در ساحت‌های متشکله‌اش همخوانی داشته باشد. به گمان نگارنده این نقطه‌ی مرکزی همان مفهوم تضاد و تخالف است که مرزبندی درام و تئاتر را نسبت به سایر انواع هنری و ادبی مشخص و متمایز می‌کند.
بنا به تایید جمهور عقول، از میان مجموعه‌ی شاکله‌های ساختاری و مضمونی و ماهوی درام و تئاتر آنچه بنیادین و غیر قابل چشم‌پوشی به نظر می‌رسد همان مفهوم تضاد یا تخالف یا تزاحم و یا تباین است که به رغم تطور در فرم و ساختمان و مضامین درام که در طول تاریخ تئاتر جهان به خود گرفته، هماره مرکزیت و نقطه‌ی اتکای خود را محفوظ داشته و با وجود تغییراتی که در تعریف و تبیین همین مفهوم صورت پذیرفته، به عنوان مختصه‌ای متعین، هستی‌شناسی تئاتر را متوقف بر وجود خود کرده است. بر همین اساس در این نوشته نیز نقطه‌ی عزیمت پرداختن به مواضع اقتصادی از منظر تئاتر یا چگونگی طرح مضامین و مفاهیم و معضلات اقتصادی در جولانگاه تئاتر، همین مفهوم تضاد و تزاحم و تخالف خواهد بود.
لازم به توضیح است که مفاهیم تضاد و تزاحم و تخالف که هر یک تعاریف و تبیین‌های منحصر به خود را دارند در این جا با عنایت به سیر تغییراتی که تاریخ درام به خود گرفته، در قالب یک مضمون و مفهوم مرکزی که همان تباین یا تقابل باشد جلوه خواهد کرد و به مسامحتا همه‌ی آن‌ها را در یک محور در نظر خواهیم گرفت. محوری که اصلی مشخص را بیان می‌کند؛ اصلی که می‌گوید، درام محصول برخورد میان گفتمان‌های متفاوت، متضاد، متخالف، متقابل و متباین است. نیروها و گفتمان‌‌هایی که هر یک در ترازوی قدرت و استدلال با دیگری هم‌وزن است و به ساد‌گی و بدون تنش و فشار و چربش نیروی دیگر از میدان به در نخواهد رفت.
اما از آن‌جایی که مفاهیم طرح‌شده‌ی تباین و تضاد و تزاحم، از اساس انتزاعی هستند و جهان تئاتر با امور عینی و انضمامی سر و کار دارد و علی‌الاغلب می‌کوشد مفاهیم ذهنی را در فرایندی پیچیده به مصادیق عینی و عملی مبدل کند، بنابراین این مفاهیم کلان مجرد نیز در دل ماجراهایی مشخص و معین و با روحی طبیعی و انضمامی، به منصه‌ی ظهور می‌رسد و همین نکته در پرداختن به شاخصه‌های قابل شمارش اقتصادی که از قضا با زندگی و امور قابل لمس مردم سر و کار دارد، یاری‌گر ما خواهد بود. یعنی محدود شدن در حوزه‌ی امور انضمامی و سر و کله زدن با واقعیت‌های زندگی عمومی مردم که اقتصاد و مسائل قابل شمارش‌اش از جمله‌ی آن به شمار می‌آید، علاوه بر آنکه از گستردگی و پراکندگی تحقیق ما خواهد کاست، امکان بهره‌گیری داستانی و نمایشی و قابل لمس در تئاتر نیز برای ما فراهم خواهد کرد. بدین صورت ما را از گزند آفت اقیانوس با عمق یک وجب برحذر خواهد داشت.
حال اگر بخواهیم اصل تضاد و تقابل را محور محل بحث خویش در برخورد با اقتصاد قرار دهیم، باید بر جنبه‌ای سلبی از امر اقتصادی توجه و تمرکز کنیم که این محدوده و محصوره را دچار تناقض نکند و از سویی بر اساس آن بشود انگاره‌ها، داستان و شخصیت‌های دراماتیکی پدید آید که مقصود نهایی این نوشته را که همان تحقق آرمان‌های اقتصاد بومی لااقل در جهان داستانی است، محقق کند و از سوی دیگر با واقعیت‌ها و داشته‌ها و کمبودهای جامعه‌ی ایرانی نیز ناهمگون نباشد.
بر همین مبنا باید پرسشی بنیادین طرح شود و بر اساس پاسخ آن، مجموعه‌ای از امکان‌ها و فرصت‌ها و تحدیدها را در راستای طرح اقتصاد مقاومتی در دل تئاتر روز کشور، فهرست‌بندی کرد.
چرا با وجود تسلط نسبی بر مقولات و مفاهیم پایه‌ای در اعم حوزه‌ها و در اخص اقتصاد و مختص اقتصاد مقاومتی، و با وجود دسترسی به اغلب امکانات مورد نیاز برای دستیابی به اقل آرمان‌های مورد نظر این حوزه‌ها، همچنان هدف‌ها متحقق نشده‌اند؟ چرا با وجود آگاهی از روش‌ها و مواضع و مبادی، از دستیابی به نتایج و اهداف در می‌مانیم؟
اگر بخواهیم به زبان تئاتر ورزانه در این پرسش مداقه کنیم شاید در نهایت پاسخی به غایت ساده اما حیاتی به دست آید. این پاسخ در ایده‌ی مرکزی شکل‌گیری هر درامی نهفته است. پس بگذارید یک بار دیگر در آن ایده‌ی مرکزی نظری بیفکنیم.
هر درامی فارغ از سبک و سیاق و نوع و نگاه و به رغم تغییرات و تطورات طول تاریخ تئاتر، شخصیتی را معرفی می‌کند که برای او خواسته یا ناخواسته، ارادی یا غیر ارادی، آگاهانه یا ناخودآگاهانه، هدف و مقصودی متصور است. شخصیت در طول درام تلاش می‌کند به آن هدف غایی دست یابد، اما معمولا کسانی یا عواملی یا پدیده‌هایی یا به طور عام موانعی وجود دارند که رسیدن به آن هدف را اگر نگوییم غیر ممکن، لااقل بسیار دشوار و سخت و طاقت‌فرسا می‌کنند. جدال میان این شخصیت‌ها و پدیده‌ها و یا به عبارت دقیق‌تر جدال میان این انگیزه‌ها و گفتمان‌ها با استفاده از طرح و نقشه‌ها و موانع و تحدیدها، علاوه بر آنکه ماهیت درام را تعریف و تبیین می‌کند، تاریخ درام را نیز رنگارنگ از اصناف ایده‌ها و انگیزه‌ها و خواست‌ها و اهداف و موانع و فرصت‌ها و تحدیدها کرده است.
شاید حالا با طرح این انگاره توانسته باشیم مقصود اولیه‌ی خویش را در این نوشتار، وضوحی بیشتر ببخشیم.
آنچه مقاصد ما را در هر حوزه‌ای از جمله اقتصاد سهل‌الوصول نمی‌کند، نه لزوما نادانی ما نسبت به چهارچوب آن حوزه و نه ضرورتا بی‌انگیزگی نسبت به کل پدیده، بلکه مجموعه‌ای از موانع است که دو مثال فوق را نیز محتملا در بر می‌گیرد. موانعی که امکان تحقق رویاها و آرمان‌ها را در همان حدود رویا نگه می‌دارد. بر این مبنا در این نوشته می‌کوشیم به جای ترسیم حدود و ثغور اقتصاد مقاومتی که از حد دانش و توان و اختیار نگارنده خارج است و از اساس باید به متخصصان همان حوزه واگذاشت، به محدوده‌ای از موانع اشاره کنیم که باعث امتناع آرمان‌هایی همچون رفاه، استقلال اقتصادی، پیشرفت و خودکفایی می‌شود.
به واقع کار درام‌نویس بیش از آنکه تبیین مفاهیم باشد، تعیین مصادیق است. مصادیقی که در این جا در قامت موانعی ظهور می‌کند که امکان تعیین و تصدیق آن مفاهیم را ناممکن کرده است. از سوی دیگر درام‌نویس با مهم‌ترین ابزار و سازه‌ای که در اختیار دارد، به ساخت و بازنمایی مجموعه‌ای از مواضع می‌پردازد که در راه دستیابی به اهداف اقتصادی درون‌زا موثر و بلکه حیاتی است. ابزاری به نام زندگی و سازه‌ای به نام ماجراهای واقعی.
درام‌نویس می‌کوشد به جای پرداختن به مقدمات نظری و نتایج آرمانی که عالمان علوم مختلف و در این‌جا مختصا اقتصاد، چهارچوب‌ها و حدود و ثغور آن را صورت‌بندی کرده‌اند، به دیوارهای مسدود‌کننده‌ای اشاره کند، که از قضا از دل زندگی واقعی و طبیعی و مبتلابه مردمان و جامعه بر آمده و عملا راه را بر تحقق آن آرزوها می‌بندد. بدین ترتیب در ادامه به مثابه یک دراماتیست، تعدادی از مفاهیم و مصادیق و مجراها و گریزگاه‌ها و بنیان‌های زندگی متداخل در امور اقتصادی را بر خواهیم شمرد که رسیدن به رفاه، آرامش، برخورداری و استقلال فردی و عمومی را که از اهداف اقتصادی مقاومتی است، دست‌خوش اختلال و بحران می‌کند.
بدیهی است که این موانع تنها به عملکرد و مسئولیت مدیران و مسئولان و دست‌اندرکاران اجرایی کشور محدود نمی‌شود و از قضا فرهنگ، رفتار، نگاه، اندیشه، عمل و روش زندگی عموم اقشار مردم را در بر می‌گیرد و حتی مشمول شیطنت‌ها و سودجویی‌های بیگانه نیز خواهد شد.
از سوی دیگر طبیعی است که در این نوشتار اندک، امکان پرداخت جامع و مانع به همه‌ی موانع و دست‌اندازها و خطرات و امتناعات پیش راه نیست و تنها به نمونه‌هایی محدود اما توسعه‌پذیر اشاره خواهد رفت.
و نکته‌ی نهایی آنکه این مقوله‌ها و اشارات با ترتیب خاص و بر اساس اولویت معینی فهرست‌بندی نیستند و فقط برای تمایز از هم شماره‌گذاری شده‌اند.
اما از آن‌جایی که پرداختن نظری به هر یک از این امور بدون دسترسی به مصادیق عینی و عملی راه‌گشای دست‌اندرکاران تئاتر نخواهد بود، در بخش بعدی این مقاله  به عنوان نمونه‌ی نوعی برای هر یک از بخش‌های فهرست تعیین‌شده، داستان‌واره‌ای ارائه می‌شود تا از دل آن امکان ظهور طرح‌ها، انگاره‌ها و داستان‌ها و ماجراهای دراماتیک فراهم آید.

 




نظرات کاربران