در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «خنکای ختم خاطره» به کارگردانی حامد ادوای

تئاتر ما هنوز زنده است

ایران تئاتر- صمد چینی‌فروشان: اجرای نمایش «خنکای ختم خاطره» در تالار حافظ به من ثابت کرد که تئاتر ما هنوز زنده است و می‌تواند علاوه بر لذت زیباشناختی، لذت مشارکت و اندیشه‌ورزی همزمان را نیز به تجربه‌ تئاتری مخاطب خود بی‌افزاید.

چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت‌ماه، میهمان سومین اجرای نمایش «خنکای ختم خاطره» بر اساس نمایشنامه‌ شعورمند و فراموش‌نشدنی حمیدرضا آذرنگ به کارگردانی حامد ادوای در تالار حافظ بودم. تجربه‌ی لذت‌بخش، تکان‌دهنده و حسرت باری که تماشای آن را به همه‌ دانشجویانِ سردرگم تئاتر امروز کشورم اکیداً توصیه می‌کنم؛ و نیز به همه فعالان دردآشنا و دل‌زدگان ناگزیر تئاتر یک دهه‌ی اخیر ایران که همچون منِ منتقدِ حسرت کشیده- به‌ویژه از آغاز دهه ۹۰ به این‌سو- در آرزوی تجربه‌ی یک تئاتر واقعیِ فرهنگ محور و اندیشه‌ورز، از این صحنه به آن صحنه و از این تئاتر دولتی به آن تئاتر «خصوصی» دررفت و آمدند و امید گشایشی در پیش نمی‌بینند.

چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت‌ماه در تالار حافظ، یک‌بار دیگر، برای من مسلم شد که تئاتر، وقتی به‌واقع یک تئاتر می‌شود که درام‌نویس و کارگردان، بیش و پیش از تظاهر به هنر ورزی، رنجِ اندیشه ورزی و خردورزی را بر خود هموار کرده باشند؛ بیش از احساس مسئولیت نسبت به و جه سرگرمی ساز و لذت‌بخش تئاتر به رسالت فرهنگ‌سازی آن بی اندیشد. برایم مسلم شد که زمانی تئاتر، به‌واقع، تئاتر می‌شود که هنرآموز و فعال تئاتر، پیش از آشنایی با فنون درام‌نویسی و کارگردانی، با پیچیدگی‌ها و واقعیت‌های تاریخ و فرهنگ معاصر (و البته کهن) خود (چنانچه در دانشگاه تهران پیش از انقلاب مرسوم بوده است) آشنا شده و نقاط قوت و ضعف آن‌ها را با تمام وجود زیسته و درونی کرده باشد... که نسبت به عوامل سبب‌ساز گسست‌های عاطفی و عقلانی در جامعه‌ی مخاطبان خود، ذهن و روحی حساس داشته باشد... که دانشگاه‌ها و آموزشگاه‌های تئاتر به‌عوض آموزشِ ظواهر و صورتِ تحولات تئاتر جهان، سیرت و علت آن‌ها را به دانشجویان خودآموخته باشند و به آن‌ها فهمانده باشند که در تاریخ تئاتر جهان، صورت و ظاهر، همیشه تابع سیرت بوده و هر سیرتی نیز خود تابع واقعیت‌های اجتماعی- فرهنگی - سیاسی و زیبایی‌شناختی زمانه‌ی خود بوده و هر عمل مقلدانه‌ای در این عرصه، زمینه‌ی تخریب و واپس‌گرایی فرهنگ ملی را فراهم خواهد کرد.... که آنچه جامعه‌ی ما به آن نیاز دارد نه جذبِ به هر بهانه و ترفندِ مخاطب به تئاتر که توسعه‌ فرهنگ تماشا و تجربه تئاتر در جامعه است.

بعلاوه، تجربه‌ی اجرای نمایش «خنکای ختم خاطره» در تالار حافظ، به من ثابت کرد که تئاتر ما هنوز زنده است و می‌تواند علاوه بر لذت  زیباشناختی، لذت مشارکت و اندیشه ورزی همزمان را نیز به تجربه‌ی تئاتری مخاطب خود  بی افزاید؛ می‌تواند از جامعه‌ی پرکنده‌ی مخاطبان تئاتر، جامعه‌ای خودآگاه و یکپارچه بسازد؛ می‌تواند با احترام به مخاطب و رنج‌های دیروز و امروز او ثابت کند که رسانه‌ای شعورم‌اند و دغدغه مند است و هرگز تسلیم الگوهای یک‌سویه‌ی مروج سطحی‌نگری و هیجانات کاذب نمی‌شود و در برابر هر آنچه با تظاهرِ به تئاتر بودگی، راه را بر گفت‌وشنود اندیشه ورزانه میان‌صحنه و مخاطب می‌بندد، (اگرچه اندکی کند و بطئی) ایستادگی خواهد کرد.

نمایشنامه «خنکای ختم خاطره» در سال ۸۸ به سفارش بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس نوشته می‌شود (نهادی که می‌توانست و هنوز هم می‌تواند نجات‌بخش تئاتر امروز ما باشد) و در بخش بین‌الملل بیست‌وهشتمین جشنواره‌ تئاتر فجر علاوه بر شش جایزه در حوزه‌های مختلف اجرایی (به کارگردانی نیما دهقان) به‌عنوان نمایشنامه برتر جشنواره برگزیده می‌شود. ایده‌ی محوری این نمایشنامه، نقدی  آسیب شناسانه و راسیونالیستی بر رویکرد ایدئولوژیک به شهید و مفهوم  شهادت در سال‌های پس از جنگ و تلاشی هنرمندانه و دراماتیک در راستای اثبات ضرورت جایگزین سازی این نگره با نگره‌ی ملی و فراگیری است که پاسخگوی انتظارات و توقعات همه‌ی اقوام و اقشار ساکن این مرزو بوم باشد؛ رویکرد مسئولانه‌ای که ذاتی یک درام واقعی است و انتخاب آن برای اجرا در شرایط امروز تئاترما نیز، مولود احساس مسئولیت کم یاب هنرمندی است که دنباله‌روی از جریانات رایج در تئاتر امروز را برنمی‌تابد و می‌داند که تکرار الگوهای رایج درصحنه‌های تئاتر، حاصلی جز تحقیر تئاتر و قطع ارتباط کامل آن با جامعه نخواهد داشت.

اولویت و تسلط عنصر ایدئولوژیک بر مفهوم مقاومت و شهید در سطوح سیاسی جامعه، نمایشنامه‌نویس «خنکای ختم خاطره» را بران داشته است تا  نقطه‌ی شروع نمایشنامه‌ را بر فراواقعیت بنا کند و از آن برای اثبات حقانیت ایده‌ی جاری در پس رویدادهای اثرش بهره‌برداری مؤثر نماید؛ رویکردی که خود، مبنای موجهی می‌شود برای درآمیزی سبک‌های رئالیسم و سورئالیسم و سمبولیسم در پرداخت موجز و مینی مال اپیزودهای درام؛ تکنیک هوشمندانه‌ای که هم مبنای بصری زیبایی‌شناسانه‌ای برای اجرا فراهم می‌کند وهم امکانی برای طرح وجوه پرشمارتری از آسیب‌های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جنگ، در جهت اثبات درون‌مایه‌ی موردنظر متن؛ وجوهی که حامد ادوای، کارگردان موفق نمایشنامه‌ «خنکای ختم خاطره» بی‌اغراق، به زیبایی تمام از عهده‌ی بازنمود صحنه‌ای تمامیت آن برمی‌آید.

یوسف، رزمنده‌ی مجروحی که همه اجزای بدنش به خواب مرگ فرورفته و فقط چشم و قلبش زنده است در حالت کما و به یاری فرشته‌ای، از عالم برزخ، به دنیای زندگان بازمی‌گردد تا برای آخرین بار - و البته، به همراه تماشاگران -  شاهد واقعیت‌های جاری بر زمین زادگاه خود باشد. خانواده‌های متعددی در انتظار یوسف  گم‌گشته خود هستند و مأموران بنیاد شهید، متحیر از غرابت این رویداد، برای یافتن والدین او، به چهارسوی این سرزمین سفرمی کنند ؛ آن‌ها از رهگذر این سیر و سلوک، از آسیب‌های فردی و اجتماعی بسیاری آگاه می‌شوند که در برابر آن‌ها، چاره‌ای جز سکوت و تأسف و البته تردید در حقانیت دیدگاه‌های مألوف پیشین خود نمی‌یابند. 

حامد ادوای به شهادت اجرای بسیار موزون، بی‌حاشیه و دقیق خود  از این نمایشنامه، با انتخاب و تدارک صحنه‌ای خالی و بی‌چیز و به‌تمامی سیاه که نور عمومی عمده‌ی خود را از دورنمای درخشانی از آسمان(در آغاز) و زمین (در پایان) می‌گیرد، و دقت ملموس در حفظ ریتم و ضرب‌آهنگ گفتارها، رویدادها، تعویض اپیزودها و کنش‌ها که نقش مهمی در جابه‌جایی هماهنگ صحنه‌های هشت‌گانه‌ی نمایش دارد، با متن نمایشنامه‌ حمید آذرنگ همچون یک پارتیتور موسیقی مواجه شده است. سازهای ارکستر صحنه‌ای او را نه‌فقط بازیگران و دیالوگ‌ها و کنش‌های و گفتار نقش‌ها که طراحی صحنه‌ی تیره و بی‌چیز نمایش، پوشش‌های به زیبایی طراحی‌شده برای قومیت‌های پنج‌گانه و تنوع ملموس هویت‌های قومی در بازی نقش‌ها و خالی و سکوت پایانی نمایش تشکیل می دهند که هریک به زیبایی و با حفظ ریتم، ملودی‌های متن نمایشنامه را به شکیل‌ترین و عاطفی‌ترین وجه ممکن و گاه با تکنوازی‌های بسیار پراحساس، می‌نوازند و ذهن و روان و اندیشه‌ مخاطب را درگیر اوج و فرودهای پراحساس متن می‌کنند.

من به حامدادوای، هم به خاطر انتخاب درست نمایشنامه و هم بخاطر اجرای خلاقه و صادقانه آن و هم بخاطر هدایت بسیار موزون اجزای دیداری نمایش و نیز به خاطر موفقیت چشمگیرش در هدایت نقش‌ها تبریک گفته و برای تماشای آثار آینده‌ی او روز شماری می‌کنم. در پایان مایلم به سهم خود از حضورهای سنجیده و نقش آفرینی‌های صادقانه و درک شده‌ی همه بازیگران این نمایش از جمله؛ عماد محمدی، مرضیه‌ی موسوی، منصور نصیری،محمد شهباز طهرانی و بویژه،  مونا سهراب حقیقت ، محمد رضا ایمانیان و امین موحدی پور، صمیمانه تقدیر و سپاسگزاری کنم.




نظرات کاربران