نگاهی به تازهترین نمایش سیاوش بهادریزاده
نقش «ابلوموفیسم» در مرگ تدریجی رؤیاها
ایران تئاتر- مسعود موسوی: رمان ابلوموف نوشته گنچاروف روسی دستمایه سیاوش بهادری زاده به عنوان نویسنده و کارگردان قرارگرفته است تا اثر جدید نمایشی خود را با بازیگران نام آشنایی همچون پیام دهکردی و مهدی بجستانی بر روی صحنه آورد.
ایوان الکساندروویچ گانچارف در سال 1812 در سیبری به دنیا آمد، او هفت سال داشت که پدرش را از دست داد و پدرخواندهاش نیکلای نیکلایویچ ترگوبف نقش مهمی در شکلگیری شخصیت درونی و سرنوشت وی ایفا کرد. وی بسیار مطالعه میکرد و به خواندن آثار ادبی نویسندگان و شاعرانی چون کارامزین، درژاوین و دمیتریف علاقه بسیاری داشت. گانچاروف بزودی توانست مادرش را متقاعد سازد که به دنبال خواسته و علاقه شخصیاش برود. شوق نوشتن و علاقه به علوم انسانی به خصوص آثار هنری باعث شد که در دانشکده زبان و ترجمه دانشگاه مسکو تحصیلاتش را آغاز کند. دانشگاه، دیدگاه گانچارف نسبت به زندگی، مردم و خودش را تغییر داد و تصمیم گرفت که با دستان خود و بدون کمک هیچ شخصی آینده خود را بسازد. سالهای دهه 40 آغاز شکوفایی خلاقیت او به شمار میروند.
در بهار 1847 رمان "داستان معمولی " او در صفحات مجله "معاصر " چاپ میشود، گانچارف رمانش را "داستان معمولی " نامید چون که به تیپیک بودن جریانات بیان شده در این اثر تاکید داشت... در سال 1859 رمان "آبلوموف " گانچارف منتشر شد. دراین سال، برای نخستین بار در روسیه واژه "ابلوموفیسم " رایج شد. گانچارف از طریق بیان سرنوشت قهرمان اصلی رمان جدیدش قصد داشت یک پدیده اجتماعی را نشان دهد. انتشار "آبلوموف " با موفقیت و شهرت فراوانی همراه بود و گانچارف را در زمرهی یکی ازبرجستهترین نویسندگان روس قرار داد. بلینسکى در مقاله "اوبلومفگرایى چیست؟" این رمان را شاهکار گانچارف و نخستین شکایت از نظم اجتمایى حاکم روس دانست ایوان تورگنیف میگوید: «تا زمانی که حتی یک روس زنده است، آبلوموف هم در یادها زنده است». پس از "ابلوموف " گانچاروف شروع به نگارش رمان جدیدی به نام "پرتگاه " کرده و درنهایت رمان به صورت یک کتاب سه قسمتی به پایان میرسد. هر یک از رمانهای گانچارف بیانگر دوره مشخصی از توسعه تاریخ روسیه است؛ برای دوره اول، تیپ الکساندر آدویف (داستان معمولی)، دوره دوم آبلوموف (آبلوموف) و دوره سوم رایسکی (پرتگاه) مشخصشدهاند. هر سه رمان گانچارف به توصیف دوران قبل از رفرم روسیه میپرداخت دورانی که نویسنده خوب شناخته و درک میکرد، جریاناتی که در سالهای بعد طبق پیشگویی شخصی نویسنده اتفاق افتادند او آنها را با تمام وجود حس میکرد به گفته تولستوی، آبلوموف اثر در خور و بسیار ممتازی است، به نظر داستایوسکی این اثر " از ذهنی پویا سرچشمه گرفته است ". ابلومف، قهرمان کتاب، همچون فاوستو یا دن ژوان اسطورهای در ادبیات روسیه شمرده میشود. ابلومف، این اربابزاده بیکاره، در فرهنگ روسیه نمودی از انسان تنپرور و فرومایه است که رؤیاهایش را فدای رخوت و خوابی عمیق میکند که بر سرتاسر لحظات زندگانیش سایه افکندهاست.
و حال رمان ابلوموف نوشته گنچاروف روسی با مشخصههایی که در مقدمه به آن اشاره شد دستمایه سیاوش بهادری زاده به عنوان نویسنده و کارگردان قرارگرفته است تا اثر جدید نمایشی خود را با بازیگران نام آشنایی همچون پیام دهکردی و مهدی بجستانی بر روی صحنه آورد.
در همین شروع نقد و تحلیل نمایش ابلوموف بایستی به این نکته اشارهکنیم که پرداختن به شخصیتی به نام ابلوموف به عنوان نمادی از انسانهای تنپرور و تن لش و فردی که هیچگاه رؤیاهایش را به دلیل سستی و خوابزدگی به سامان نرساند و محقق نکرد، نشان از درایت نویسنده و کارگردان این اثر نمایشی دارد که موفق شده است بهاصطلاح یکراست و بدون معطلی به سراغ یکی از مهمترین دغدغهها و خصوصیات انسان امروزی در عدم رسیدن به خواستهها و آرزوهایش رفته و به آنها این هشدار ضروری را بدهد که رسیدن به هرگونه آرمان و آرزویی هزینه خود را داشته و تلاش خود را میطلبد و اگر در این رابطه حرکتی واقعی شکل نگرفته و بهایی پرداخت نکرده و فقط و فقط به بیان خواستهها و آه کشیدن در جهت محقق نشدن آنها و نه تلاش در جهت اجرایی کردن آنها بسنده کنند، هیچگاه آیندهای درخشان در انتظارشان نخواهد بود و مانند ابلوموف زمانی به خود میآیند که مدتها از مرگ فکری و عقلانی و جسمانیشان گذشته و متوجه این امر نشدهاند. مسئله بسیار بسیار کلیدی در عصر حاضر که همواره دلمان میخواهد تغییراتی در سرنوشت خودمان ایجاد کنیم اما حاضر نیستیم گامی برای انجام این تغییرات برداشته و حرکتی تعیینکننده و هزینهبر را انجام دهیم.
مکمل این انتخاب درست و آگاهانه متنی از سوی نویسنده با توجه به مسائل بهروز دنیای انسانی پیرامونمان، حرکت روبهجلوی سیاوش بهادری زاده این بار در کسوت کارگردان است که بهخوبی از متن و نویسنده پیشی گرفته و موفق شده است در انتخاب شیوه اجرایی، انتخاب بازیگران و هدایت آنان نسبتاً موفق عمل کرده و اجرای قابلقبولی را به مخاطبین اثر نمایشی خود تحت عنوان ابلوموف در سالن استاد ناظر زاده مجموعه نمایشی ایرانشهر ارائه دهد. توجه منطقی وی به دخالت دادن ویژگیهای درونی شخصیتهای نمایشیاش در رفتار بیرونی آنان نیز در این میان تمهیدی هنرمندانهای است که بهخوبی زمینه تفاوت و تمایز شخصیتهای نمایشیاش را فراهم آورده و به اجرا ویژگیهای قابلقبول میبخشد و در این راستا بازی پخته، آگاهانه و سرشار از انرژی پیام دهکردی در نقش ابلوموف، به عنوان یک شاخصه بسیار بسیار تعیینکنندهای در موفقیت نمایش است که بهتنهایی بار بیش از نیمی از اجرا را با خود کشیده و در تلاشی طاقتفرسا و با همکاری سایر بازیگران، این نمایش را به سرانجامی قابلاعتنا میرساند. البته موفقیت عالی و تحسینبرانگیز پیام دهکردی در نمایش ابلوموف بههیچوجه دور از انتظار نیست زیرا که کارنامه موفقیتهای درخشان وی درزمینهٔ بازیگری چیزی نیست که فراموش اهالی تئاتر کشورمان شده باشد هرچند که مدتزمانی طولانی حضور وی را بر صحنههای نمایشی تهران شاهد نبوده باشند و بالاخره اینکه در همراهی با متن و کارگردانی نسبتاً قابلقبول این اثر نمایشی، این طراحان گریم، صحنه و تا حدودی لباس هستند که با درک کامل از خواستههای کارگردان موفق شدهاند به وی در ارائه تصاویر ذهنیاش در قالبی عینی، یاری خوبی رسانده و با وی همراه شوند.
جدا از نکات فوق که قطعاً میتوان آنها را در زمره موفقیتهای یک اثر اجرایی دانست ذکر مواردی هم مهم نشان میدهد که متأسفانه از بار موفقیت بیشتر اثر این نمایشی کاسته و موجب شدهاند تا ضعفهایی متوجه نمایش ابلوموف شود که ازجمله این موارد میتوان به طولانی بودن بدون دلیل و بیشازاندازه زمان این نمایش اشاره کرد، عاملی که کمکم موجب خستگی و بیحوصلگی تماشاگران شده و جنبههای مثبت اجرا را کمرنگ میکند. آشنا شدن با ویژگیهای تنبل گونه ابلوموف و نرسیدن وی به دلیل عدم تلاشهای واقعی به آرمانهایش، به عنوان بن اندیشه این نمایش در همان یک ربع اول نمایش به تماشاگران انتقال مییابد و حال این انتظار وجود دارد که داستان و شخصیتهای آن مدام در موقعیتهای جدیدتر و نابتری قرارگرفته و پیش بروند که اینگونه نیست و متن و اجرا بهتدریج در تکراری آزاردهنده افتاده و درجا میزند. تکبعدی نگاه کردن به شخصیتهای مکمل ابلوموف و تکرار بیشازاندازه حرکات بیرونی آنان نیز از دیگر عواملی هستند که زمینه خستگی و خمودگی مخاطب را فراهم میکنند که میبایست برای جلوگیری از این امر تلاشی و تمهیدی از سوی کارگردان شکل میگرفت که متأسفانه اینگونه نیست. در این رابطه، کوتاه و کم کردن حداقل بیست دقیقه از نمایش فوق یکی از تمهیداتی بود که میتوانست جلوی ضعفهای اجرایی ازایندست را بگیرد که به آن توجهی نشده است، بیستدقیقهای که در صورت حذف، نهتنها ضعفی در انتقال متن و اهداف آن به مخاطبین خللی ایجاد نمیشد بلکه آنها را در ارتباطی مناسبتر با اجرا نگهداشته و حضوری زندهتر از تماشاگران را در لحظات پایانی اجرا میتوانستیم شاهد باشیم. مسئله مهم دیگر حضور بدون دلیل برخی از شخصیتهای نمایش در لحظاتی از اجرا بر روی صحنه بود که بسیار غیرموجه نشان میداد آنهم درحالیکه حتی یک دیالوگ برای گفتن نداشتند و میزان مهارتهای بدنی و جسمانی آنها هم بهاندازهای نبود که حرکتهایی بیرونی، تیپیکال و فیگوراتیو طراحیشده از سوی کارگردان را درست و زیبا اجرا کرده و به تماشاگران ارائه دهند؛ که این امر هم در برخی از لحظات، به اجرا صدمه میزند و این نقیصه، این نکته را در اذهان تداعی میکرد که کارگردان بهاندازه و میزانی که برای خلق شخصیتهای اصلی وقت گذاشته و در جهت ارتقا کیفیت بازی آنان تلاش کرده بود، زمان کافی را برای تکمیل کار با دیگر شخصیتهای نمایش اختصاص نداده و برخی از آنان بههیچوجه در سطح مناسبی بازی خود را ارائه نمیدادند.
عدم همخوانی سبک بازی بازیگران نیز از دیگر مشکلات اجرایی ابلوموف بود بهعنوانمثال شخصیتهایی مانند اولگا، گامیا و استولز به گو نه ای کاملاً استیلیزه و غیر رئالسیتی دیالوگ گویی کرده و بازی خود را ارائه میدادند درحالیکه مهدی بجستانی در نقش زاخار با بهرهگیری از شیوه بازی در نمایشهای سنتی ایرانی نقش خود را ایفا میکرد، شخصیتی که حتی به لهجه کرمانشاهی هم در برخی موارد صحبت میکرد که طبیعتاً این امر غیرموجه و غیرمنطقی نشان میداد.
درمجموع و در پایان این نوشتار میتوان بر این امر صحه بگذاریم که پس از مدتها شاهد اجرای اثری بر روی صحنههای نمایشی پایتخت بودیم که کارگردان اصول فراموششده واقعی چگونه بهرهبرداری از عناصر تکمیلی تئاتر مانند صحنهپردازی، لباس و گریم را به شکلی جدی در خدمت گرفته و از این عناصر به صورتی مفهومی و تعریفشده بهره برده است، عناصری که به دلیل چند اجرایی شدن سالنها و یا بهانه نگاه "مینی مالیستی " به یک اجرا و البته در نگاهی طنز به عنوان " تئاتر بیچیز " کمکم استفاده درست از آنها به فراموشی سپردهشده و در حال نابود شدن و از بین رفتن هستند، نقطه قوتی که در کنار بن اندیشه قوی، کارگردانی قابلقبول و بازی درخشان پیام دهکردی در نمایش ابلوموف و قطعاً میتوانند عواملی باشند که علاقهمندان تئاتری از این نمایش دیدن کرده و سالن را راضی ترک کنند. در خاتمه کلام دیدن شیوه بازیگری و اجرای پیام دهکردی در نقش ابلوموف را بهتمامی دانشجویان گرایش بازیگری تئاتر پیشنهاد داده و امیدوارم از ویژگیهای فنی و برجسته بازی وی در نمایش ابلوموف، نکات آموزشی خوبی را فرابگیرند.