در حال بارگذاری ...
گفت‌وگوی ایران تئاتر با محمد کارخانه نویسنده و کارگردان نمایش «مویرگ»

زندگی ترجمه دقیقی از رفتار و کنش آدم‌ها به یکدیگر است

ایران تئاتر: جهان ارتباطات همیشه برای شکل دادن موقعیت و ساختار رفتاری کاربردی مهم و قابل توجه داشته است. کاربردی که در آن همه چیز بر اساس رابطه‌ای که بین فرد و یا جامعه‌ای شکل گرفته تغییر یافته و ظاهری جدید به خود می‌گیرد. بنابراین چنین موضوعی می‌تواند در جزء و کل هر عنوانی اعم از ادبیات، تئاتر و سینما با خلق آثاری برای مخاطب مورد توجه باشد تا از آن طریق به زاویه‌های جدید نگاهی نو داشته باشد.

محمد کارخانه تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته نمایش با گرایش بازیگری به اتمام رسانده است. او برای نیل به اهدف خود کوشیده است تا در جهان پهناور نمایش بتواند تجربه‌های متفاوتی را در کارنامه کاری خود به ثبت برساند. بنابراین این نویسنده در نمایش‌های «اضافه حقوق»، «انجمن بانوان مستقل»، «ساعت‌ها»، «سوء قصدهایی به زندگی آن زن» به عنوان بازیگر حضور داشته و همچنین فیلمنامه‌  cheleste و نمایشنامه lucky و مویرگ را به نگارش در آورده است. حال به بهانه اجرای نمایش «مویرگ» با وی در مقام نویسنده و کارگردان گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

 

دلیل رویکرد و زاویه دید متفاوت شما نسبت به مقوله مرگ در نمایش «مویرگ» بر چه اساس بوده است؟

مرگ مقوله‌ای جدی است که هر شخصیت در مواجهه با آن واکنش خاص خودش را می‌تواند داشته باشد. لذا در این نمایش شخصیت‌ها در خلا بین زندگی نکردن و نمُردن قرار گرفته‌اند. در واقع با این تعریف زندگی به نوعی اهمیت خودش را از دست داده و مرگ مرموز و ناشناخته  در این مجال انتخاب آخر آدم‌ها در این معنا باختگی است. بنابراین آنها ترجیح می‌دهند به جای زجر کشیدن زودتر به استقبال مرگ بروند. حال تمسخر مرگ و تکرار مُردن از جایی شروع می‌شود که شخصیت‌ها و جهان  بیهوده شدن در موقعیتی قرار می‌گیرند که انگار تنها راه نجاتشان مرگ است، اما در نقطه مقابل همچنان تلاش برای زندگی و نمُردن وجود دارد. مقوله مرگ مورد تمسخر قرار می‌گیرد زیرا دیگر تعریف آن غول وحشتناک را ندارد. از زاویه دیگر باید اشاره کنم مرگ حالا دم دستی ترین انتخاب برای رها شدن از موقعیت موجود است. راهکاری که آدم‌ها با مُردن و یا کشتن در این روزها ارتباط دارند.

 

آیا این تصمیم با توجه به روابط رفتاری که بین شخصیت‌ها شکل می‌گیرد صورت گرفته یا اقتضای متن این گونه بوده است؟

باید اشاره کنم که متن نمایشنامه از شکل گرفتن شخصیت‌ها تشکیل شده است، شخصیت‌هایی که با تفاوت بسیار متحمل یک کنار هم بودن عذاب آور است که آنها را مجبور به واکنش می‌کند. در واقع روابط رفتاری شخصیت‌ها  و متن نمایشنامه هم با یکدیگر حرکت می‌کنند و  این آدم‌ها است که مرگ را مورد تمسخر قرار می‌دهد. لذا با این رویکرد مقوله مرگ در مسیری سهل انگارانه تر قرار می‌گیرد که خواستن و پس زدن آن هر کدام به نوعی به دور از منطق است، اما این ظاهر بی منطق دقیقا از پرداخت ساختاری شخصیت‌ها و منطق آنها نشات گرفته است.

 

فضای نمایش به شکل موازی با لحظات این اثر شکل می‌گیرد به طوری که همه چیز در همان زمان که شاهد ماجرا هستیم ساخته و ارائه می‌شود. آیا این تصمیم جهت خلق موقعیت گرفته شده است؟

اساسا یکی از دغدغه‌های متن این بوده است که شخصیت‌ها در موقعیتی از پیش تعیین نشده اما خود خواسته قرار گرفته‌اند. در واقع شخصیت‌ها با انتخاب خودشان در این مکان (قرنطینه) هستند که مجبور به قرارگیری در موقعیتی شده‌اند که به آنها تحمیل شده است. موقعیتی که در لحظات مختلف به آنها تحمیل می‌شود و در این زمان است که شاهد دغدغه جدی چگونه ارتباط برقرار شدن بین آدم‌ها قرار خواهیم گرفت که در جبری مشخص کنار هم بودن را تجربه می‌کنند با این آگاهی که انتخاب دیگری نمی‌توانند داشته باشند.

 

اهمیت آنکه جهان متن تا این اندازه در ساختار جزئی نمایش دخالت دارد چیست؟

باید بگویم اصل و اساس عناصر تشکیل دهنده نمایش «مویرگ» متن نمایشنامه این اثر است. در واقع متن نمایشنامه و کنش بین شخصیت‌ها باعث شده است جهانی و اتفاق‌هایی که ما می‌بینیم برای معرفی شخصیت‌ها و مشخص شدن علت و معلول‌ها صورت بگیرد. لذا در روابط و بازگشت به گذشته و همچنین کنار هم قرار گرفتن شخصیت‌ها از المان‌های جزئی استفاده شده است که چند مورد از آنها  هرگز در متن اثر وجود نداشته و بنده برای اطلاع بیشتر نسبت به صحنه و فرم اجرایی آنها را اضافه کرده‌ام.

 

آیا تعریف و طراحی موقعیت مکانی این نمایش (قرنطینه) هم تحت تاثیر مقوله بازگشت به زمان است که ساختار کلی اثر هم راستا با این تمهید شکل گرفته است؟

قرنطینه صرفا عنوان مکانی است که آدم‌ها تا مدتی امکان خروج از آن مکان را ندارند. در واقع یک شکلی از حبس شدن است که در این نمایش به شکل خودخواسته از سوی شخصیت‌ها پیش آمده است. حال باید اشاره داشته باشم موضوع قرنطینه در راستای تعریف بازگشت به گذشته قرار نمی‌گیرد. لذا بازگشت به گذشته این امکان را دارد که در هر مکان دیگری رخ بدهد. حال در این نمایش بازگشت به گذشته در قرنطینه پیش می‌آید به دلیل آنکه شخصیت‌ها از نگاهی در این مکان حبس شده‌اند. در واقع قرنطینه یم مکان عینی است و مقوله بازگشت به گذشته دقیقا بازگشت به چند روز قبل در همین مکان است. بازگشت به اتفاقی که چندین روز قبل در این مکان رخ داده است. لذا بازگشت به گذشته و اتفاق‌های قرنطینه در راستای یکدیگر  شکل می‌گیرند زیرا بستر و جهان نمایش در این مکان به وجود آمده است.

 

بروز رفتارهای مختلف چون خشونت، ترس و... از سوی شخصیت‌ها نشان از اثرگذاری موقعیت مکانی دارد. آیا در زمان نگارش متن این موضوع مد نظر شما بوده است که برون ریزی‌ها بر این اساس صورت بگیرد؟

بله. با توجه به شخصیت پردازی‌ها این اتفاق در طول نگارش متن رخ داده است. اساسا اگر در نگارش نمایشنامه‌ای شخصیت پردازی‌ وجود نداشته باشد واکنش‌ها نمی‌توانند درست طراحی شوند. در واقع ما ابتدا شخصیت‌ها را ساخته و پرورش می‌دهیم و سپس آنها در موقعیت متن قرار می‌گیرند. لذا شخصیت‌ها در این نمایش باتوجه به ویژگی و خصوصیات خودشان هر کدام واکنشی نسبت به موقعیت دارند. آنها با یکدیگر خیلی سخت ارتباط برقرار می‌کنند و حال اگر ارتباطی در بین آنها شکل بگیرد در قالب رابطه‌ای بی‌رحمانه و سرد رخ می‌دهد. البته محیط و فضای نمایش تاثیر مستقیمی بر شخصیت‌ها دارد اما هر کدام از آنها بنا بر ویژگی‌هایی خود نسبت به هر چیزی واکنش نشان می‌دهند. ترس، شک، وهم و... هر کدام از این موارد به نسبت در درون شخصیت‌ها معنا پیدا می‌کنند. حال باید به این نکته اشاره داشته باشم که در این نمایش و موقعیت‌های آن آدم‌ها با یکدیگر مهربان نیستند و هیچ شوخی با هم ندارند.

 

شخصیت پردازی‌ها در این نمایش باتوجه به موضوع و فضایی که برای آن تعریف شده بر چه اساس طراحی شده است؟

از ابتدای شکل گرفتن طرح تلاش بر این موضوع بوده است که شخصیت‌های نمایش با الگوبرداری از شخصیت‌های واقعی و نکات بارز رفتاری و اخلاقی آنها طراحی شوند. البته از زاویه دیگر قصدم آن بوده است که شخصیت‌ها از فرم واقعی خودشان خارج شده و به شکل غیرواقعی در آیند. به طور مثال اگر شخصیتی قرار است معتاد باشد و روی اعتیاد او مانور داده شود بایستی از حالت یک معتاد معمولی خارج شده و تبدیل شود به کارمند یک شرکت سمپاشی که به سم حشره کش اعتیاد دارد و آن سم را با سرنگ به گلو خودش تزریق می‌کند.

 

تعریف حس رهایی در نمایش «مویرگ» تعریفی دوگانه دارد که گاهی عمدا به سوی مرگ سوق پیدا می‌کند و گاهی فضایی را ایجاد می‌کند تا شخصیت بخواهد که هر چه زودتر بمیرد. آیا این موضوع بیشتر به مقوله گروتسک ارتباط دارد یا توهماتی که برای شخصیت‌ها در نظر گرفته‌اید؟

باید بگویم هر دو موردی که به آن اشاره داشته‌اید می‌تواند درست باشد. رهایی شخصیت‌ها در این نمایش از موقعیتی که گرفتارش شده‌اند صرفا با مرگ امکان پذیر است که گاهی به صورت عمد و گاهی با تحمیل شرایط به آنها صورت می‌گیرد. گروتسک در این نمایش بیشتر برای به سخره گرفتن موقعیت و مقوله جدی مرگ کاربرد دارد. حال خود مقوله مرگ، کشتن و کشته شدن‌ها که تکرار می‌شوند گاهی مربوط به آن وهمی است که شخصیت درگیر آن است و گاهی از زاویه دیگر که در آن وهم وجود ندارد دقیقا به مقوله گروتسک مربوط می‌شود. زیرا اساسا اتفاق‌ها و مخصوصا مرگ که در نمایش رخ می‌دهد در واقع یک بار صورت گرفته و تکرار آن تعریف همان توهم شخصیت‌ها است.   

 

دلیل آنکه گروتسک را شاخص شکل گیری روابط و اتفاق‌های این نمایش قرار داده‌اید چیست؟

مسئله مرگ تعریف‌های گوناگونی دارد که گاهی می‌تواند ترسناک، وهم آلود و حتی غم انگیز باشد. لذا برخورد من با این مقوله به وسیله افرادی صورت می‌گیرد که به نوعی خواهان مرگ هستند اما دلایل فلسفی برای خودکشی ندارند. در واقع آنها تنها راه خلاص شدن از وضعیت روانی خودشان را تجربه کردن مرگ می‌دانند اما آن‌قدر در سطح پایین به آن نگاه می‌کنند که برایشان عادی و معمولی است هر چند که از آن می‌ترسند و پشیمان از انتخاب خود هستند.

 

رفتارهایی در بین شخصیت‌های شما در طول زمان نمایش تکرار می‌شود. آیا این تکرارها فارغ از بازگشت به گذشته تعریفی دیگری دارد؟

بسیاری از تکرارها اصلا معنای بازگشت به گذشته را نمی‌دهد. در واقع تکرار برای تاکید کردن درباره یک سری از اتفاق‌ها است که تنها یک بار در واقعیت شخصیت‌ها رخ داده و دفعات دیگر برگرفته از توهم‌های آنها به حساب می‌آید. لذا این تکرار در عمل است که مرز واقعیت و خیال را مشخص می‌کند که البته مرز باریکی را برای پرداخت آگاهانه شکل می‌دهد. حال تکرار گاهی در دیالوگ‌ها نمود پیدا می‌کند که این موضوع بر اساس شخصیت پردازی‌ها صورت گرفته و تکرار برخی از عبارت‌ها یکی از ویژگی‌های ocd است که این رفتار را در شخصیت یکی از بازیگرهای خانم این نمایش می‌بینیم.  

 

علت آنکه محتوا به وضوح در این نمایش بیشتر از فرم مورد توجه قرار گرفته است چیست؟ آیا روایت گونه بودن متن این موضوع را پیش آورده است؟

باید اشاره داشته باشم برای بنده محتوا یعنی مسئله‌ای که درباره آن حرف می‌زنیم که اهمیت بیشتری را شامل می‌شود. در واقع شکل گیری ساختار یک اثر بنا بر محتوا صورت گرفته و بعد از آن فرم نوشتاری محتوا است که در مرتبه بعد اهمیت خود را نشان می‌دهد. به طور مثال نحوه و نوع حرف زدن شخصیت‌ها و شکل گفت‌وگویی که بین آنها برقرار می‌شود. بنابراین محتوا در اینجا به فرم برتری دارد و هر اتفاقی در فرم اجرایی نمایش رخ بدهد در راستای محتوا آن اثر است و هرگز چیزی بیشتر از آن قرار نیست به وجود بیاید. حال به این دلیل فرم اجرایی در نمایش تا جایی که امکان داشت به مینی‌مالیسم نزدیک شده و در مقابل از المان‌های جزئی برای پیشبرد اهداف شخصیت‌ها و روابط بین آنها استفاده شده است.

 

دلیل آنکه علاقه داشتید حس غالفگیری در مخاطب شکل بگیرد چیست؟

درباره این موضوع باید بگویم در کل متن این نمایشنامه اتفاق‌هایی رخ میدهد که قبل و یا هم‌ زمان به مخاطب، خود شخصیت‌های نمایش هستند که از آن غافلگیر می‌شوند. البته هر غافلگیری نوع ارتباط و موضوع آن رابطه بین شخصیت‌ها را تغییر می‌دهد تا مخاطب در مسیر جدیدی از روایت قرار بگیرد. در واقع هر لحظه ممکن است اتفاقی پیش بیاید که همه چیز را در جهان این نمایش تحت شعاع قرار بدهد. بنابراین باید بگویم در زندگی روزمره ما هم اتفاق‌ها با این شکل پیش می‌آید تنها با این تفاوت که در این نمایش کمی به آنها از جنبه کاریکاتور و فانتزی و البته چالش برانگیز پرداخته شده است.

 

گفت‌وگو از کیارش وفایی       




نظرات کاربران