در حال بارگذاری ...
نقدی بر نمایش گرگ سیاه و زشت به کارگردانی ندا نوری

نمایشی که اصلا نمیشه درباره اش نوشت

ایران تئاتر_علی رحیمی:نمایش «گرگ سیاه و زشت، که اصلا نمیشه درباره اش نوشت» گرچه به واسطه پیشینه درخشان در جشنواره تئاتر شهر و دریافت ۳جایزه و کاندیداتوری در ۲بخش، هر مخاطبی را در نگاه اول علاقه مند به تماشا کرد، اما آنگونه که باید نتوانست مخاطب را راضی از سالن خارج نماید.

بهره گیری از داستانهای معروف و عاریه گرفتن از قصه هایی که اکثر کودکان و نوجوانان با آنها آشنایی دارند، به منظور رساندن هدف به مخاطب، از جمله راهکارهایی است که در مسیر آموزش و نهادینه کردن هنجارهای فرهنگی-اجتماعی همواره مورد تاکید بوده و صاحب نظران برآن صحه نهاده اند.

نمایش گرگ سیاه و زشت، ستونهای خود را بر همین تفکر استوار ساخته و سعی می کند با نگرشی بر داستان «شیر و خرگوش باهوش» کلیله و دمنه، تاثیر مطالعه و دانش ورزی را بر حل بحرانها به نمایش گذارد. ایده خوبی که با کج سلیقگی از سرانجام قابل انتظار، فاصله گرفت.

داستان روایتگر یک کلبه روستایی است که در آن پیرزنی از یک سگ، یک مرغ، یک گاو و یک اسب نگهداری می کند. گرگی برای شکار به مزرعه می آید اما به جای شکار حیوانات، به اشتباه پیرزن را با خود می برد و شرط آزادی پیرزن را نثار جان یکی از حیوانات عنوان می کند و...

 چالش دراماتیکی از همین نقطه آغاز می شود. نمایش با ایده ای تک خطی در مسیر حل مشکل خیز بر می دارد، گره افکنی ها یکی پس از دیگری داستان را پیش می برند و پارادوکس میان تز و آنتی تز شکل می گیرد. اما در نهایت، نگاه مخاطب به سنتر مورد انتظار پیوند محسوسی نمی خورد.

 علت اصلی این عدم پیوند را باید در ساختار نمایشنامه جستجو کرد. نمایشنامه ای که گرچه میثم عباسی در ایده پردازی آن بسیار هوشمندانه عمل کرد اما در شکل دهی به ساختار با ضعف های جدی روبرو بود.

اولین ضعف در ساختار زمان بندی نمایشنامه است. نمایش با مقدمه چینی بسیار طولانی و در عین حال بی تاثیر بر روند داستان آغاز می شود. راوی شرحی از کلبه و حیوانات آن می دهد و در ادامه هر یک از حیوانات به ترتیب در یک فاصله زمانی یک تا دو دقیقه ای به معرفی خود می پردازند! کش دادن اولین صحنه، عاملی می شود تا داستان در بخش گره افکنی، هیجان آفرینی و در نهایت نتیجه گیری با کمبود زمان روبرو گردد. به نحوی که در شور حیوانات برای انتخاب یک راه حل قابل اجرا، صحنه هایی که قرار است تاثیر مطالعه بر حل بحران بیان گردد و یا حتی در آخرین صحنه که سگ و پیرزن در بند و اسیر در خانه گرگ، مجبور می شوند به صحنه افتادن گرگ در چاه بیایند، کمبود زمان قابل لمس است.

دومین ایراد ساختاری نمایشنامه، در صحنه حضور حیوانات در خانه بز دانا برای حل مشکل رخ می دهد. اسب، گاو و مرغ به خانه بز دانا می روند اما در خانه کسی نیست. آنها شروع به مطالعه کتابهای خانه بز می کنند تا از دل این کتابها یک راه حل بیابند و...

این صحنه گرچه تاثیر بسزایی در تغییر نگاه مخاطب به سمت کتاب به عنوان یک قهرمان  دارد اما با 2 نقیصه جدی همراه است:

اولین نقیصه آنکه؛ وقتی بز در خانه نبود حیوانات بدون اجازه وارد خانه او شدند و به کتابخانه اش دست زدند. این اقدام بی شک در ذهن کودکان حک می شود و می تواند به نوعی یک آموزش منفی محسوب گردد.

دومین نقصیه، تاثیر این صحنه بر زمان بندی داستان است. گاو، مرغ و اسب در خانه بز دانا دقایقی را مشغول بازی با کتابها می شوند. اما غیر از مرغ هیچ کدام سواد ندارند. مرغ در حین مطالعه یاد یکی از کتابهای داستانش با عنوان «شیر و خرگوش باهوش» می افتد. به خانه می رود تا آن برای دو حیوان دیگر بخواند...

وقتی داستان قرار است به این سمت حرکت کند که مرغ دوباره به خانه برود و کتاب خودش را برای دو حیوان دیگر بخواند، چه نیازی به اجرای این صحنه است؟ آیا مرغ در خانه پیرزن نمی توانست این گره افکنی را ایجاد کند؟

و بالاخره سومین ایراد تاکتیکی نمایشنامه در شرح داستان شیر و خرگوش دانا نهفته است.

حیوانات وقتی به خانه گرگ می روند مدعی می شوند که با تعدادی گوسفند به آنجا آمده بودند اما گرگ دیگر آنها را گرفته است. وقتی گرگ به چاه می رسد تصویر خودش را می بیند و ... در صورتیکه در داستان واقعی خرگوش مدعی می شود یک همنوع، اسیر شیر در چاه است و وقتی به بالای چاه می رسند، به کنار شیر می رود و شیر با دیدن چهره خود و خرگوش، گول او را می خورد...

نمایش گرگ سیاه و زشت در اجرا نیز روند اشتباهات نمایشنامه را طی کرد و گرچه در برخی حوزه ها تلاش های قابل تقدیری داشت اما عدم توجه به نکات ریز و جزئی بر پیکره نمایش صدمه  زد.

در اجرا، طراحی صحنه که اولین تصویر ذهنی مخاطب در مواجه با آن شکل می گیرد را به نوعی می توان یکی از بهترین بخش های این نمایش برشمرد: ساده و در عین هوشمندانه

علی باقری طورانی برای صحنه نمایش، بدون کار اضافه، ذهن خود را بر خانه پرسوناژها متمرکز کرد.

ما در طراحی صحنه، خانه سگ وفادار پیرزن را دایره (نشانه شخصیتی افراد خوش صحبت و اجتماعی که سعی می کنند با صحبت مشکلات را رفع کنند)، مرغ را مثلث (نشانه شخصیتی افراد هدف گرا که با برنامه ریزی کارها را پیش می برند)، اسب را مستطیل (نشانه شخصیتی افراد منظم و وظیفه شناس) و خانه پیرزن و گرگ را مربع (نشانه شخصیتی افرادی که در محیطی پایدار بیشترین احساس آرامش را دارند)  می بینیم. ما در خانه بز دانا نیز تلفیقی از مربع و مثلث (دو مربع که وسط آنها یک مثلث قرار دارد) را داریم که به نوعی می تواند روایتگر نقش برنامه ریزی در ایجاد یک محیط آرامش بخش باشد.

این طراحی در کنار استفاده بهینه از رنگها علاوه بر جلب نظر مخاطب، در شخصیت پردازی کاراکترها نیز کمک شایانی کرد.

در طراحی لباس، ایده ذهنی تیم به سمت حذف ماسک و بهره گیری مناسب از لباس در مسیر تداعی شخصیت کاراکترها هدایت می شد که به نوع خود جالب بود. هرچند این سوال که آیا این شیوه خللی بر روند برقراری ارتباط با مخاطب خاص نمایش یعنی کودک و نوجوان ایجاد می کند یا خیر، در درون آن مستتر است.

ضمن آنکه ما در طراحی لباس گرگ -شبیه لباس بت من که شخصیتی قدرتمند و مثبت در ذهن کودکان دارد-  و نوع بازی این کاراکتر هیچ المانی از این دو صفت سیاه و زشت به مفهوم واقعی کلمه نمی بینیم.

با این وجود طراحی خلاقانه لباس این نمایش و ایده استفاده از وسایل بازیافت در آن، بی شک قابل تقدیر بود و  ای کاش از سوی دست اندرکاران نمایش، تدبیری لحاظ می شد تا در بیرون از سالن با آموزش، فروش، هدیه و ... این البسه بازیافتی، ضمن تلنگر به پدرها و مادرها، کودکان را با استفاده از وسایل دور ریختنی و بازیافتی آشنا کرد.

در بازی، هرچند بازیگران به ویژه گرگ(مهدی داودی) از پس نقشهایشان به خوبی بر آمدند اما مخاطبان در لحن، صدا، رفتار، ژشت و حرکات بدنی و ... آنگونه که از عنوان نمایش بر می آید، گرگ را نتوانستند درک کنند. به عبارتی کارگردان نتوانست به خوبی وحشتی که چه در عنوان نمایشنامه و چه در داستان شیر و خرگوش باهوش با آن روبروییم، در شخصیت پردازی گرگ لحاظ کند.

این موضوع در بحث نور و موسیقی نیز قابل لمس بود و انتظار می رفت وقتی گرگ شروع به خواند شعر آنهم به سبک راک می کند، نور و موسیقی به کمک بازیگر بیایند اما ما در هیچ صحنه ای این هماهنگی را ندیدیم.

نمایش گرگ سیاه و زشت بی شک با رفع این کاستی که خیلی از آنها در طول دوره اجرا نیز قابل تغییر است، می تواند در جلب نظر مخاطب خاص موثر واقع شود و امیدواریم این امکان فراهم آید.




مطالب مرتبط

گفت‌وگو با کارگردان نمایش «رومئو ژولیت و چند کاراکتر دیگر»

میثم عبدی: نوشتن نمایشنامه به‌صورت گروهی، تجربه‌ای لذت‌بخش بود
گفت‌وگو با کارگردان نمایش «رومئو ژولیت و چند کاراکتر دیگر»

میثم عبدی: نوشتن نمایشنامه به‌صورت گروهی، تجربه‌ای لذت‌بخش بود

میثم عبدی، کارگردان نمایش «رومئو ژولیت و چند کاراکتر دیگر» می‌گوید تجربه نوشتن نمایشنامه به‌صورت تیمی برای او خیلی جذاب و دلنشین بوده است.

|

شکرخدا گودرزی برای روز جهانی تئاتر نوشت

تئاتر دیالوگی در جستجوی کمال مطلوب برای استعلای جامعه
شکرخدا گودرزی برای روز جهانی تئاتر نوشت

تئاتر دیالوگی در جستجوی کمال مطلوب برای استعلای جامعه

شکرخدا گودرزی در یادداشتی به مناسبت روز ملی هنرهای نمایشی، تئاتر را دیالوگی معرفی کرد برای این که وضعیت را از آنچه که اکنون هست به جلو ببرد و در جستجوی کمال مطلوب و روابط انسانی برای استعلای جامعه باشد.

|

تازه‌ترین نمایشنامه حسین کیانی در راه اجرا

«مجلس توبه‌نامه‌نویسی اسماعیل بزاز» به تالار مولوی خواهد آمد
تازه‌ترین نمایشنامه حسین کیانی در راه اجرا

«مجلس توبه‌نامه‌نویسی اسماعیل بزاز» به تالار مولوی خواهد آمد

نمایش «مجلس توبه‌نامه‌نویسی اسماعیل بزاز»، نوشته حسین کیانی، به کارگردانی کارن کیانی و بازی بهروز پناهنده، از پانزدهم فروردین ۱۴۰۳ در سالن کوچک تالار مولوی، روی صحنه خواهد رفت. 

|

گفت‌وگو با عزت‌الله رمضانی‌فر، بازیگر پیشکسوت

تماشاخانه سنگلج، می‌‌تواند بهشت تئاتر ملی شود
گفت‌وگو با عزت‌الله رمضانی‌فر، بازیگر پیشکسوت

تماشاخانه سنگلج، می‌‌تواند بهشت تئاتر ملی شود

عزت‌الله رمضانی‌فر، بازیگر پیشکسوت می‌گوید با برنامه‌ریزی و مدیریت درست و اختصاص بودجه مناسب، می‌توان تماشاخانه سنگلج را به بهشت تئاتر ملی ایران تبدیل کرد.

|

نظرات کاربران