در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «زنبور» به کارگردانی محمد مطهری پور و بهزاد آقاجانی

لزوم درک شرایط وضعی با چاشنی برون گرایی

ایران تئاتر، کیارش وفایی: گاهی درک فضای زندگی انسان‌هایی که در اطرافمان هستند می‌تواند در شرایطی جذاب و در اوقاتی غم انگیز و ناراحت کننده باشد. احوالی که با رو به رو شدن آدم‌ها شرایط دیگری را پیش می‌آورد تا بدانیم در نزدیکی ما زمین شکل دیگری دارد و همه چیز مطابق چیزهایی که در نظر داریم نمی‌چرخد. البته باید به این موضوع اشاره داشت که موقعیت شاخص تغییر وضعیت است و نه چیز دیگری.

کالبد و هسته هر اتفاق پیش از آنکه بیرونی و مسری باشد درون هر رویدادی را صیقل می‌دهد تا اندازه‌ای که شرایط برای بیرون آمدن از آن مهیا شود. حال این تشبیه بیشتر متوجه جوامع بشری است که هر کدام از آنها داستان‌ها و روایت‌هایی برای بازگو کردن دارند. البته این بازگویی صرفا نه از سوی آن فرد بلکه تحت تاثیر موقعیتی است که در زمانی تجربه می‌شود تا ثمره و نتیجه مشخصی را رقم بزند. بنابراین رویکرد شکلگیری موقعیت در مقوله زمان و مکان عنصری است که بی‌رحمانه در تقدیر جای می‌گیرد تا بنا به ضرورت این دو موضوع هر انسانی تمایزهایی نسبت به سایرین داشته باشد. لذا لزوم تفاوت‌ها انگیزه‌ای را ایجاد می‌کند تا صعود و نزول بر اساس داشته‌ها و نداشته‌های هر فرد در کارنامه حیات او به ثبت برسد بی آنکه او در شروع راه تصمیمی بگیرد. در واقع اهمیت دادن به این روند باعث شده است که آثاری در ادبیات، سینما و تئاتر خلق شوند تا مخاطب‌ها بی آنکه خود موضوعی را تجربه کنند برای مدت زمانی در جهانی دیگر به سر ببرند. لازمه‌ای که اگر به خوبی از آن استفاده شود این قابلیت را دارد که مسائل بسیار جدی و مهم در چارچوبی فرهنگی بی آنکه جنگ و کشتاری پیش بیاید مطرح و به نتیجه برسد تا جهان در سایه امنیت و آرامش مسیر خود را طی کند. البته این روند در صورتی ادامه پیدا خواهد کرد که روابط انسانی عاری از هر گونه قضاوت، خودخواهی و انحصار طلبی باشد. حال باید گفت که در اینجا استفاده از ذره بین هیچ مانعی برای آگاهی نخواهد داشت زیرا که فعل مرور تنها صرف می‌شود.

نمایش «زنبور» در جهان خود عاری از هر گونه پیچیدگی و هزار تو است، زیرا دنیای اثر کوشیده است تا فضای آن در واقعیتی نزدیک به جامعه پیش برود به جهت آنکهگیرایی آن ملموس و باورپذیر جلوه کند. سخن گفتن از اتفاق‌ها و رویدادهای این اثر بسیار تحت تاثیر لحظاتی است که درک آن نیازی به آگاهی درباره مسائل مهم در مقوله‌های تخصصی ندارد و تنها مستلزم آن است که زندگی را با شکلی که نشان داده می‌شود باور کرد. جهان متن در این اثر تلاش دارد تا برشی از زندگی شخصیتی را به تصویر بکشد که در عین باور کردن شرایط خود نسبت به داشته‌هایش از جهان پیرامون حرف بزند، بخندد، گریه کند و علت آنچه که در مسیر زندگی‌اش پیش آمده را بداند. البته گاهیکشف و شهود از سوی شخصیت سبب می‌شود تا ضرورت همراهی با او بیشتر احساس شود. حال دلیل این همراهی می‌تواند همان نگاهی باشد که مخاطب به اطراف خود داشته و حتی آن را تا اندازه‌ای تجربه کرده است. اساس شکل گیری ماجرا در این اثر بدون اغراق اهمیت رفتارمندی و نوع بازخوردی است که جامعه و شخصیت در مقابل یکدیگر دارند، یعنی هر کنشی با واکنشی مشابه یا مغایر صورت میگیرد. حال این طراحی در متن سبب شده است که موقعیت مکانی و یا زمانی خاصی در ذهن مخاطب پیش نیاید تا شخصیت بتواند برای هر فردی که شاهد شنیدن و دیدن ماجرای او است فردی جدید در نظر گرفته شود. بنابراین اهمیت این کارکرد نه تنها به درام این نمایش یاری رسانده بلکه شرایطی را فراهم آورده است تا همه چیز در عین سادگی در قالبی جدی روایت شود. لذا باید عنوان کرد جایگزینی روایت به جای قصه گویی از دیگر مزایایی است که در ساختار اصلی از آن جهت باورپذیری بیشتر استفاده شده تا شخصیت با فاکتورهای لازم رو به روی مخاطب واگویه‌های خود را بروز بدهد.

شخصیت پردازی از جمله موارد مهم و کاربردی اثر به شمار می‌رود، زیرا کالبد و روح اثر بسیار تحت تاثیر آن است. در واقع با شیوه اجرایی نمایش یعنی مونولوگ این تنها راهکاری است که می‌توان روایت را بیشتر در ذهن مخاطب تعریف داد که شخصیت چگونه و با چه دلایلی در لحظه اکنونی که رو به رو او ایستاده برون ریزی می‌کند. البته باید این نکته را یادآور شد که طبیعت شیوه مونولوگ این است که شخصیت بخش‌هایی از تجربه، گذشته و جهان درون شخصی خود را در قالب شخصیت نمایش دخالت می‌دهد تا بتواند حس واقعی و موردنظر را منتقل کند که این نمایش هم عاری از این موضوع نیست. حال این تمهید از سوی نویسنده و کارگردان‌های اثر باعث شده که همه چیز در لحظه رخ بدهد تا شخصیت در قالب یک انسان واقعی نیازهایش مانند نیاز سایرین به نظر برسد. «زنبور» از اوج و فرودهای زندگی خود می‌گوید و از اینکه زمان گاهی به کام او چرخیده و گاهی بر خلاف میلش پیش رفته است. او نام خود را «زنبور» گذاشته تا اذعان کند نسبت به دو پهلو بودن شرایط و با پیش آمدن مسائل جاری می‌تواند هویت جدیدی را برای خود خلق خواهد کرد.

حال طراحی صحنه در این نمایش عاری از هر آکسسوار تعریف آن را دارد که جهان درون شخصیت «زنبور» دنیایی است که از ابتدا تا انتهایش تنها متصل به خودش می‌باشد. بنابراین مزیت چنین رویکردی در فضاسازی نمایش آن است که شرایط رهاتری برای شخصیت شکل می‌گیرد تا برون ریزی او در موقعیتی حقیقی ساخته شود. البته نوع پوشش و طراحی لباس شخصیت «زنبور» از دیگر مواردی بودهکه حس باورپذیری را برای مخاطب دوچندان کرده است. حال با این شرح واضحات باید گفت ما روزانه در اجتماع خود شاهد دیدن مونولوگ‌هایی متفاوت از این شکل هستیم که گاهی از آگاه شدن آنها انصراف می‌دهیم و لحظه‌ای اصرار به دانستن آنها داریم.    




مطالب مرتبط

نظرات کاربران