به بهانه چهلوهشتمین زادروز نادر برهانیمرند کارگردان و نمایشنامه نویس مطرح تئاتر
نمایشنامهنویسی تاثیرگذار، کارگردانی کاربلد
ایران تئاتر- بیشک در میان هنرمندان متولد دهه۴۰ شمسی، نادر برهانیمرند یکی از تئاتریترینهاست؛ نمایشنامهنویسی تاثیرگذار و کارگردانی کاربلد. هنرمندی که با صبوری و آرامش سختیهای این عرصه را به جان خریده و در این عرصه عاشقی کرده.
هنر تئاتر به دلائل ویژگیهای خاص و منحصربفردش در میان رشتههای هنری به کاری سخت و چه بسا طاقتفرسا مشهور است و کمتر کسی میتواند در این عرصه برای مدت طولانی بماند و مستمر کار کند. به تایید اهل فن، تنها باید به سلاح عشق مسلح بود و صبوری عظیم را از خدای بزرگ طلب کرد تا اگر بخت یار بود بتوان جزو معدود افرادی قرار گرفت که چند دهه از عمرشان را با تئاتر، برای تئاتر و مانند یک تئاتری زندگی کردهاند. به همین روی میبایست وجود چنین افرادی را غنیمت شمرد و از هر جهت برایشان حرمت قائل شد.
در همین راستا و به بهانه فرا رسیدن سالروز تولد نادر برهانیمرند کارگردان، بازیگر و نمایشنامهنویس مطرح و شناخته شده کشورمان که پای در 48 سالگی میگذارد، خوب دیدیم که نگاهی اگرچه کوتاه در کارنامه پر بار او بیاندازیم و بیش از سه دهه حضور مستمر و پُر بارش را در عرصه تئاتر مرور کنیم.
اما نادر برهانیمرند در عرصه تئاتر ایران آنقدر شناخته شده است که نوشتن بیوگرافی برای او همانند آنچه که متداول است شاید خیلی جذاب نباشد. همین بسکه او 8 تیرماه 1349 متولد شده و بیش از سه دهه از عمرش را در عرصه تئاتر و در مقام نمایشنامهنویس، کارگردان و بازیگر گذرانده است. علاوه بر این، او با در دست گرفتن سکان مهمترین رویداد تئاتری کشور در مقام دبیری سیوهفتمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر، وزن مدیریتی کارنامه خود را نیز همچون سایر وجوه کارنامهاش سنگینتر کرده است.
برهانی مرند؛ یکی از تئاتریترینهای دهه 40
نادر برهانیمرند و همنسلانش در دهه 40 به دلیل تواناییهای بالایی که در عرصه تئاتر از خود نشان دادهاند خیلی زود توانستند به نسلی تاثیرگذار در هنر تئاتر به ویژه برای نسل جوان، تبدیل بشوند. او با همراهی کوروش نریمانی، پیام دهکردی، امیر جعفری، ریما رامینفر، الهام پاوهنژاد، مجید صالحی، علی سرابی، ایوب آقاخانی، ستاره اسکندری، فرزین محدث، افسانه ماهیان و امیر دلاوری از اعضای گروه تئاتر معاصر هستند که از جمله پرکارترین گروههای تئاتری به حساب میآیند و فعالیتهای خود را در سال 85 با همکاری با گروه تئاتر «پایتیها» آغاز کردند.
برهانی مرند در این سالها از زوایای مختلف به مقوله رئالیسم در صحنه پرداخته و شیوه سیال ذهن و مقولات روانشناختی در آثار آخرش به عنوان رکن اصلی در اقتباس از دو متن خارجی و همچنین نگارش یک متن اورجینال به کار گرفته شده است. حتی زمانیکه میخواهد در متنهای خود رئالیسم را مورد کنکاش قرار دهد، آن قدر به مسایل اجتماعی روز خود توجه میکند که این آثار به بهترین نحو با مخاطب ایرانی ارتباط برقرار میکند و همین خود عیار کارش بالاتر میبرد. جالب اینکه او همچنان بر حضور شیوه رئالیسم در زمانه امروز تاکید دارد و به آن در همه کارهایش وفادار بوده است.
نام او برای نخستین بار پس از نگارش نمایشنامه «ببین چه برفی میآید» بر سر زبانها افتاد. پس از آن با روی صحنه بردن نمایش «شکارگاه ممنوع» نوشته محمدامیر یاراحمدی به صورت حرفهای وارد عرصه کارگردانی شد. بعد هر روز بهتر از دیروز بیشتر تواناییهایش را در صحنه به رخ کشید تا جاییکه وفتی به سراغ «مرگ فروشنده» آرتور میلر و «مرغابی وحشی» هنریک ایبسن رفت، نشان داد که حتی در بازنگری نمایشنامههای کلاسیک خارجی و نیز با دراماتورژی سعی بر آن دارد که ضمن به روز کردن متن، به لحاظ تکنیک و شیوه اجرایی امضای خود را داشته باشد. به همین دلیل در هر دو مورد به عنوان کارگردانی توانمند، رضایت مخاطب عام و خاص را جلب کرد. ناگفته نماند که یکی از دغدغههای محوری گروه تئاتر معاصر، جذب هر دو نوع مخاطب عام و خاص است. آنها نمیخواهند فقط یک گروه خاص را مهمان آثار خود کنند؛ بلکه به دنبال ارتباط با اقشار مختلف اجتماعی هستند. برای آنکه میپندارند تئاتر در ارتباط با مخاطب کشف شده و مفهوم حقیقی خود را پیدا میکند. بنابراین نگاه رئالیستی آنان نیز برگرفته از همین اصل ارتباط با تودههای مردمی است که تاکنون نیز با موفقیت رو به رو بوده است. هر چند تلاشهای گستردهای برای رو در رو شدن با مخاطب نقاط مختلف شهری هنوز از سوی کارگردانان این گروه تجربه نشده است.
در خواب دیگران؛ تجربهای جدید در ارائه سبک رئالیستی
با مرور «در خواب دیگران» به چهار دوره تاریخی سرنوشتساز در کشورمان میرسیم؛ زمان جنگ جهانی و حضور متفقین در ایران، دوره خروج اولیه شاه و نخستوزیر شدن مصدق و بعد دوره تبعید مصدق، کودتای 28 مرداد و بازگشت شاه و بالاخره دوره پس از انقلاب. هرکدام از اشخاص نمایشنامه با سنین مختلف، نمادی از آدمهای آن دوران هستند و هرکدام بررسی بخش مهمی از مرور این دوران سرنوشتساز برای مردم ایران را برعهده دارند. پدربزرگ خانواده تحت عنوان آقاجون؛ دوران حمله متفین و مسائل بعدازآن را در خاطره دارد و حال ظاهرا به آلزایمر دچار شده و فکر میکند کماکان در آن دوران بهسرمیبرد. رضا پسرآقاجون، در رادیوی زمان مصدق مشغول به کار است و آسیبهای حضور در آن شرایط خاص تاریخی را در گوشت و پوست خود احساس میکند. عصمت همسر رضا، روزنامهنگار و رماننویس است و به عنوان نماینده زنان در تمامی ادوار تارخی ایران و در همه اعصار، محوریت اصلی را در مرور حوادث این خانواده نمادین ایرانی برعهده داشته، از این بابت صدمه بسیار دیده و حال میخواهد این مرور تاریخی حوادث را به وسیله ضبط رادیویی حفظ کند و به ثبت برساند. و بالاخره پسر خانواده مهیار که نماینده نسل کنونی جامعه ایرانی است؛ نسلی که همهچیز را در رابطه با نسلهای پیشین و گذشته ایران در قالب پدربزرگ به سخره میگیرد و دست میاندازد.
سردار؛ جنگ و تبعات ناشی از آن
نمایشنامه «سردار» موضوعی را مطرح میکند که شاید در خصوص رزمندگان دفاع مقدس، کمتر مطرح شده باشد و آن بیماریای است که دکتر کامران براثر جنگ و تبعات ناشی از آن، گرفتارش شده است؛ یعنی بیخوابی مزمنی که دچارش شده و حداقل دوسال است که نتوانسته بخوابد. افراد به لحاظ موقعیتهای کاری و یا خطرناکی که برایشان اتفاق میافتد و یا ترس و شوکهایی که بر اثر هیجانات و مسائل مختلف برایشان پیش میآید، همچنین استرس و استفاده از داروها و موادی که برای بیدار ماندن از آن استفاده میشود؛ در درازمدت به بیخوابی مزمن دچار میگردند. داستان به مجروحی برمیگردد به نام ابراهیم و دستوری که در زمان جنگ داده. او در حال حاضر درجه سرداری دارد و اکنون در کماست. ابراهیم علیرغم خواست خودش نمیتواند برود؛ یعنی به دلیل کار ناتمامی که دارد و عذاب وجدانی که براثر دستوری که در زمان جنگ داده و دو نفر به آن دلیل شهید و مفقودالاثر شدهاند نمیتواند و یا نمیخواهد تا پیدا شدن حداقل جسد این دو نفر جان به جانآفرین تسلیم نماید. دوست و همرزم او دکتر کامران در حال حاضر رئیس بیمارستان ثامن مشهد است. دکتر کامران دوست و همرزم او بهنوعی آزاداندیش است و تمام مدت جنگ را در جبهه گذرانده. او اکنون دچار بیماری ایست که ناشی از تبعات جنگ است. ابراهیم پس از جنگ نیز برای پیدا کردن پیکر شهدا تماموقت خود را در مناطق جنگی سپری کرده است اما نتوانسته پیکر دو شهیدی را که به دنبالشان بوده بیابد؛ یکی دکتر وظیفه آرمین ریحانی برادرزن دکتر کامران و آن دیگری سرباز وظیفه یاشار ملکوتی که راننده آمبولانس بوده و بهیار، این دو نفر یک گروه پزشکی را در تشکیل داده بودند. ابراهیم همیشه خود را جهت شهادت و مفقودالاثر شدن این دو مقصر میدانسته چون علیرغم اینکه در دید دشمن و زیر آتش دشمن بودهاند به دکتر کامران دستور داده که آنها را هرچه سریعتر به منطقه اعزام کند. دکتر کامران نیز با تلفن به دکتر وظیفه آرمین ریحانی و راننده آمبولانس دستور میدهد که به خط بروند؛چون آنها مجروح و شهید زیاد دادهاند و نیاز به کمک فوری پزشکی دارند. اما این دو هرگز بازنگشتند و شهید شدند و پیکرشان هم هیچگاه پیدا نشد. ابراهیم خود را در این خصوص مقصر میداند و آنها را مدام در خواب و روییاهایش دیده و میبیند. اینکه آنها چگونه شهید شدهاند و پیکرشان کجاست و.... او هر بار بهگونهای این دو را تصور میکند. دکتر کامران نیز خود را بهگونهای در خصوص شهادت برادرزنش و راننده آمبولانس مقصر میداند. ابراهیم مدام صدای زنگ تلفنی را میشنیده که توسط آن دستور اعزام این دو نفر به خط را داده است.
پاییز؛ تضادها و تناقضات درونی یک خانواده متوسط
در نمایشنامه «پاییز» که جایزه دوم نمایشنامهنویسی فجر را دارد؛ ما با 5 شخصیت مواجه هستیم؛ پدر خانواده راننده کامیونی بوده که در یک حادثه رانندگی کشته شده است. اکنون گذران خانواده، با تلاش پسر بزرگ، جواد که از زن اول پدر است میگذرد. او که در ژاپن کار کرده و پول پله ای به ایران آورده، مشغول تلاش معاش است و روزی خانواده به او متکی است.
علی پسر کوچک بسیجی است که در میان عشق و وظیفه سرگردان است. همرزم ش یوسف، شوهر افسانه است و از او فرزندی دارد. علی هم افسانه را قبلا دوست میداشته است. یوسف در جبهه و درآغوش علی شهید میشود و در لحظات آخر در تکه کاغذی وصیّت میکند که بعد از شهادتش علی برای فرزندش پدر باشد. و علی که عشق و وظیفه را یکی میانگارد، مساله وصیّت یوسف را به افسانه اطلاع میدهد و افسانه که میان عشق و وظیفه، عشق را برتر میداند به علی جواب منفی میدهد.
جواد هم سرگذشتی مشابه دارد او نیز خود را موظف به پایبندی به خانواده و دایی و مادر و خواهرش میداند و از سوی دیگر دل در گرو عشق دختری به نام پروانه دارد؛ که رسیدن به او نیز با وظیفه ای که به عهده گرفته در تناقض است.
در سوی دیگر پروین، خواهر علی و جواد، قراردارد که مخفیانه محمودی نامی را دوست دارد که هر دو برادر به ناموجه بودنش ایمان دارند.
ما در این خانواده شاهد چند نوع سلوک و خصال هستیم که بازخورد و محصول محیط متناقض اجتماعی است؛ علی در محیط باورهای اخلاقی و مذهبی و جبهه و جنگ و شهادت رشد یافته و جواد در ژاپن و محیط لمپنیسم نمو کرده و پروین که در یک محیط ورزش رزمی در حال بالیدن است. مادر هم مانند بسیاری از زنان خانه دار ایرانی هدفی جز زندگی غریزی ندارد. بنابراین نقش محیط اجتماعی را در سلوک این شخصیت ها و تغییر ناگزیر خصال شان به وضوح میبینیم. این اثر که نمایش عین زندگی است راهی را برای تغییر نشان نمی دهد اما این سوال را در ذهن ایجاد میکند که چیزی باید تغییر کند. پاییز گویای خوش بینی نیست، اما بد بینی آن مبنای واقعی دارد.
کابوسهای یک پیرمرد بازنشسته خائن ترسو؛ نمایشنامهای ایرانی، در ابعاد بینالمللی
خانواده طبق عادت دو ساله پیش از تحویل سال نو، برای مسافرت به فریمان آماده میشوند، اما پدر خانواده برای خریدن ماهی از خانه خارج شده و هنوز باز نگشته است. خسرو بعد از دقایقی به خانه بر میگردد اما در کمال تعجب متوجه میشود که هیچ یک از اعضای خانواده اش حضور او را احساس نمیکنند. خسرو میفهمد که در همین لحظه سر یک چهارراه نزدیک خانهاش تصادف کرده است. در این فاصله با مرضیه (دختر بزرگ خانواده)، ملیحه (دختر کوچک خانواده)، محسن(پسر دوم خانواده)، مسعود (پسر کوچک خانواده)، بابا اصلان (پدر بزرگ خانواده)، فرخ (مادر خانواده) و ماری (عروس فرنگی خانواده (همسر پسر بزرگ خانواده که در امریکا زندانی است) آشنا میشویم. پدر خانواده با ماهی به خانه باز میگردد اما کسی او را نمیبیند و صدایش را نمی شنود؛ تا به تدریج بعد از آنکه داستان تصادف در چهارراه پایینی را از مسعود میشنویم متوجه میشویم در واقع با روح پدر خانواده رو به رو هستیم. اما نکتهی مهم این است که پدر خانواده معمولا تنها ناظر بر وقایع گذشته است و در هیچ کنشی شرکت نمی کند.
تولد، کمپ13 و بیبی بیدل
«تولد» درباره تنهایی نویسندههایی است که قهرمان آخرین قصه هایش او را به محاکمه کشیده و قصد خودکشی دارد. «کمپ ۱۳» به یک کمپ پناهندگان خیالی در مرز کشور آلمان میپردازد که در آن پناهندگان تاجیک، افغان، ترک و ایرانی حضور دارند. قصه این نمایشنامه را یکی از پناهندگان ایرانی حاضر در این کمپ روایت میکند که تا انتهای نمایشنامه گمان میشود، این فرد مرده است. این نمایشنامه دارای ۱۴ نقش است.
«بیبی بیدل» قصه چهار دوست است که با یکدیگر رابطه افلاطونی دارند و در طول داستان پی به یک سری اتفاقات میبرند.
نادر برهانی مرند؛ سکارنداری جشنواره تئاتر فجر
در میان فعالیتهای تئاتری نادر برهانی مرند او که در مقام یک هنرمند همواره تواناییهای خود ثابت کرده، از چندی پیش که بعنوان دبیر جشنواره بینالمللی تئاتر فجر منصوب شد و رسما سکان مهمترین و بزرگترین رویداد تئاتری کشور رابه دست گرفت، در آستانه پنجاه سالگی عرصهای جالش برانگیز را در پرونده کاری خود باز کرد. او که پیش از این عضو شورای عالی تئاتر فجر، عضو شورای سیاستگذاری رادیو نمایش، عضو کمیته آموزش صدا، مدیر دفتر ادبیات نمایشی مرکز هنرهای نمایشی رادیو و مدیر گروه نمایش و ادبیات رادیو نمایش بوده، امروز دبیر جشنواره تئاتر فجر است. اما این امر شاید برایش از جهتی سختتر از دیگران باشد چراکه جامعه تئاتری کشور بواسطه آشناییاش با آثار او و کیفیت بالای آنها، جملگی چشم انتظارند تا تواناییهای برهانیمرند در این عرصه را نیز با برگزاری جشنوارهای متفاوت بسنجند. پس اغراق نیست اگر این سال از جهاتی سالی غیرقابل پیشبینی برای این هنرمند مطرح تئاتر کشورمان بدانیم.