گزارش تمرین نمایش دیگری به نویسندگی ، کارگردانی و بازیگری محمد حاتمی
چه خوب که خونتون کوچه درختیه
ایران تئاتر:محمد حاتمی ازجمله بازیگران و کارگردان تأثیرگذار تئاتر است که سال قبل با نمایش اجتماعی «پالت» در تماشاخانه ایرانشهر حضور موفقی را تجربه کرد. این روزها مشغول تمرین نمایش «دیگری» در تالار وحدت است.
محمد حاتمی بازیگر، کارگردان ارزنده ایرانی فارغالتحصیل رشته کارگردانی و بازیگری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. حاتمی چهار سال قبل هم نمایش بسیار موفق سهگانه اورنگ را بازی گلاب آدینه، پیام دهکردی و مریم سعادت روی صحنه برد.
با محمد حاتمی که فعالیتهای بازیگریاش را در عرصه تئاتر از سال 1357 آغاز کرده صحبت میکنم و قرار میشود که برای تهیه گزارشی به پلاتو تمرینی تالار وحدت بروم.
تمرین رأس ساعت 3 بعدازظهر و در گرمای بالای چهل درجه و طاقتفرسای تهران انجام میشود و سیستم خنککننده سالن هم جوابگوی خنک کردن محیط نیست.
تا آمدن بازیگران دستیاران حاتمی صحنه را آماده تمرین میکنند و بچههای گروه تهران الف که ساخت موسیقی نمایش را بر عهدهدارند مشغول تمرین چند آهنگ هستند که بهشدت نوستالوژیک و پرطرفدار است.
اولازهمه خسرو شهراز بازیگر باسابقه و منضبط تئاتر سر میرسد و بعد از خوشوبش کردن و پوشیدن لباس تمرین میگوید نقش متفاوتی را در این نمایش بازی میکند.
توماج دانش بهزادی که هنوز مخاطبان بازی بهیادماندنیاش را در نمایش «بیرون پشت در» و نقش توماس بیکمان را به یاد دارند نیز وارد میشود.
بازیگران زن نمایش جوان و جویای نام هستند نوشین اعتماد و لاله مرزبان که پیشازاین در فیلم زیر سقف دودی پوران درخشنده حضور داشتند، نیز وارد میشوند.
با اشاره حاتمی تمرینات شروع میشود.
نسترن (شاکی از شرایطش): ببین این شده یومیه ما، اگر آلان بود این جمعیت حمایت از جک و جونورها بهش جایزه و اسکار و خرس طلایی برلین میدادند! حالا اگر اینارو هم نمیدادند جایزه سیمرغ بلورین بهش میدادن، حداقل اینجوری یکی بود که قدر این خلوچل بازی هاشو را بدونه.
در ادامه ناصر با حالتی تند و شتابزده وارد صحنه میشود و چیزی میگوید دوباره میرود.
نسترن: وای خدا زهرهترک شدم. فکر کردم یه دیوونه زنجیری اومده.
ناصر: سلام
نسترن: درد و بلام. کمک کن اینارو ببرم خونه. آخه خیلی سنگین هستند.
ناصر: چشم، روی چشم، خونه ات کجا است.
نسترن: توباغچه، یعنی همین کوچه درختی.
ناصر: ای بابا خونه ما هم تو کوچه درختیه.
نسترن: چه خوب که خونتون کوچه درختیه. بعنی بردن وسائل براتون اسباب زحمت نمیشه.
ناصر: ما قدیمی او کوچه ایم.
نسترن: اما ما تازه اومدیم توی این محل. ما بالا شهر اینا و حول و حوش یاغچی آباد بودیم، موقتی اومدیم اینجا (باخنده). حالا کاری ندارم، کوچه درختی خوب کوچه ای هستش. بلا به دور این خونه درست عین طویله است. همه اش پر مرغ و خروس و جک و جونوره. این جماعت بلا نسبت شما خیلی بیشورن.
نصر: حالا اسمت چیه؟
نسترن: پیازچه.
ناصر: راست می گی؟
نسترن (باخنده): نه بابا باهات شوخی کزدم. شوما چقدر خرین. اسمم نسترنه.
ناصر (آهنگی زیر لب زمزمه میکند): نسترن با تو دل من ... توی گلخونه یاره ...
با اشاره حاتمی تمرین لختی قطع میشود و بچههای گروه چای و آبی می نوشند.
در ادامه تمرین توماج دانش بهزادی و خسرو شهراز وارد صحنه میشوند.
محسن آقا: سیا
سیا: هستم.
محسن آقا: بیا ببین، این خنزری کجا داره سیر می کنه؟
سیا: تو فضا
محسن آقا: سیا، دهنت نچاد. بیا میدونو گرمش کن.
با اشاره حاتمی موزیک تندی از یک آهنگ نام آشنای تین اینجری پخش میشود و سیا رقصکنان وارد صحنه میشود و چرخی میزند.
درصحنه بعدی محسن آقا بالای میز خطابه میرود و موسیقی شبیه ارگ کلیسا او را همراهی میکند: اخلاق چیز ساختهوپرداخته شده و حاضر و آمادهای نیست؛ که بهمانند قیمهپلو و یا لازانیا جلویت قرار بدهند. بلکه ذرهذره و روز به روز خلق و ایجاد میشود.
درصحنه بعدی توماج دانش بهزادی با همراهی موسیقی رپ خوانی میکند و میگوید باید از این هفتخوان ردشی.
در خاتمه تمرین فرصتی میشود که با حاتمی گپی بزنم و درباره علل انتخاب سالن حافظ برای اجرای نمایشش میگوید دوست داشتم به علت فضای و مضمون نمایش، تماشاگر روی صحنه مسلط باشد و فیزیک سالن حافظ چنین فضایی را در اختیارم قرارداد.
حاتمی درباره شکلگیری و داستان نمایشش میگوید: نمایشنامه دیگری را سال قبل نوشتم و درگیر کارهای متعددی شدم و ماند تا به امروز. موضوع این نمایش دغدغههای من در چهار دهه اخیر و از دهه شصت است و بر اساس تجربیات زیستم داستانهای خرد و کوچکی کنار هم قرار گرفت و نمایش شکل گرفت. تمام آدمهای این نمایش را میشناسم. قصه نمایش هم حکایت از زندگی زنی نویسنده دارد که در حوادث پیرامون اجتماعش سخت درگیر میشود و آخرین رمانش را بر اساس اتفاقات اطرافش پایهریزی میکند به شکلی که او را با خود میبرد و در قصه غرق میکند.
حاتمی در ادامه درباره این پرسش که نمایش قبلیتان پالت با تم روانشناسانه و روانکاوی روی صحنه رفت و در نمایش دیگری هم رگههای از فضای ذهنی در کارتان دیده میشود گفت: "به این نوع فضاها علاقه دارم. در نمایش دیگری شخصیتهای از طبقات مختلف اجتماعی دیده میشود و همانطوریکه در بالا شاره کردم فضای نمایش ماحصل زندگیم در این دوران است. مثل حضورم جلسات ادبی و فرهنگی، شعرخوانی و سایر مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی. در نمایش دیگری داستان فضای ذهنی دارد و ما جهان نمایش را از دیدگاه زن نویسنده میبینیم و بهتدریج نوشتن رمانش باعث پریشان حالیش میشود و روی زندگی شخصی و فردیش هم تاثیرات سویی بر جای میگذارد. او با همسرش که دکتر است دستخوش چالش جدی میشود.
حاتمی به نمایش پالت اشاره کرد و گفت: فضای این نمایش در حدود 14 سال قبل در ذهنم شکل گرفت و قرار بود نمایشی به نام خوابگردها را در بدو تأسیس کارگاه نمایش تئاتر شهر در آنجا کنیم. داستان این نمایش شامل چند اپیزود بود. فضای نمایش انتزاعی برمبنای تئاتر درمانی شکل گرفت. اجرای این نمایش با استقبال خوب مخاطب روبه رو شد. در کنار کار اصلیم یعنی تئاتر، مطالعات گستردهای درباره فلسفه داشتم و در من انگیزهای شکل گرفت تا متن نمایشنامه پالت را بنویسم. در نوشتن این متن توجه اصلیم به این نکته معطوف بود که در ذهن اغلب مردم فلسفه با ظاهر پیچیده و ناملموس دیده میشد و پر از گندهگویی و ایهام در به کار بردن واژگان به نظر میرسید؛ بنابراین تلاش کردم بروم و بگردم مابه ازاهای مفاهیم فلسفی را در اجتماع پیدا کنم و به زبان ساده و قابلفهم برای مردم بیان و طرحش کنم. در نمایش پالت من از یک پیچیدگی شروع میکنم و وارد سادگی میشوم. درواقع میخواهم جوری عمل کنم که تماشاگر فکر نکند که من تعمداً چنین کاری را انجام میدهم؛ بنابراین قصه به سمت سادگی پیش میرود. البته سادگی هم پر از پیچیدگی است. هر چه که از پیچیدگی دور می شویم و تماشاگر درگیر و همراه قصه میشود. مابه ازاهای اجتماعی و در کنار خود بودنش را حس میکند."
با خاتمه زمان تمرین هوا همچنان گرم است و فکر میکنم در این شلوغی و ازدحام و گرما چگونه با این اتوبوسهای پرتراکم تا شرق تهران بروم.
گفتوگو و گزارش تمرین از احمد محمد اسماعیلی