گزارش تمرین نمایش ریچارد سوم اجرا نمی شود به کارگردانی و دراماتوژی روح الله جعفری
منش هنری تو پر از اشاره و کنایه است!
ماتئی ویسنی یک بدون شک نامی آسنا در حوزه نمایش نامه نویسی در ایران است و اغلب کارگردان های ایرانی بارها به سراغ اجرای متن هایش رفته اند و روح الله جعفری یکی از متخصصین اجرای متن های او است .
گرمای تابستان بیداد میکند. با روحالله جعفری قرار دارم که بروم سر تمرین نمایش «ریچارد سوم اجرا نمی شود» در پلاتوی دو تئاتر شهر. بهمحض پایین آمدن از آسانسور و رفتن به داخل کریدور زیرزمین دم در سالن تمرین دوتا از بازیگران نمایش را میبینیم که عرق ریزان مشغول بستن پا گذاشتن کمپرس یخ روی آن هستند. علت را جویا می شوم. می گویند گرمی و دم کردن سالن تمرین که تهیویه برای ورود و خروج هوا ندارد و فشار تمرینات بدنی باعث چنین مسئله ای شده است. مهدی بجستانی هم دم در سالن ایستده و دیالوگ هایش را مرور میکند. گرمای بالای چهل درجه عواقب زیادی منجمله همین فشارها را دارد. در گوشه سالن روحالله جعفری متن به دست مشغول صحبت با آذر خوارزمی و حمید رحیمی است. او با انرژی، آرام و متین صحنه را مرور میکند. نمایش در حدود 100 دقیقه و پر بازیگر. است.
روحالله جعفری درباره رویکرد مجددش به ماتئی ویسنییک می گوید: از آخرین اجرای صحنه ای گروه تئاتر گیتی نمایش «من چجوری یه پرنده باشم» در حدود 5 سال زمان می گذرد و در طی این سالها به دلائل متعدد هرباره قصد اجرای نمایشی داشتیم با مشکلاتی مواجه شدیم وکار به سرانجام نرسید. مهم ترین دلیل دغدغه و علاقه ام به آثار ویسنتییک، زبان جهان شمول کارهایش است. نگاه و دغدغه او در کارهایش برای هر مخاطبی در هر جای دنیا قابل باور و درک است و مخاطب را به کنش گری سوق می دهد. البته دراماتوژی برای اجرای روی متن انجام دادم.
ماتئی ویسنییک به طور حتم یکی از بزرگترین نمایش نامه نویسان بزرگ معاصر اروپا است. او در نمایشنامهی ریچارد سوم اجرا نمیشود غمانگیزترین بخش ِ زندگی یکی از بزرگترین کارگردانان تئاتر، وزوولود مایرهولد را برای مخاطب و خواننده تصویر میکند. مردی جسور که در دوران خفقانآور شوروی کمونیست (این خفقان، ترس و واهمه در کلمه به کلمهی نمایشنامه حس میشود) تئاتر را تدریس میکرد و بهترین نمایشنامهها را روی صحنه میبرد و خودش را هم یک کمونیست میدانست؛ ولی به دست همان کمونیستها، بعد از تحمل زندان و شکنجه، از بین رفت. متاسفانه، سرگذشت مایرهولد دوباره این جملهی معروف و ماندگار را به یادمان میآورد: “انقلاب فرزندان خود را میبلعد. “این نمایشنامه را فردی نوشته که خود تحت حاکمیت ظالمانهی چائوشسکو، سالها زیر نگاه سرد و بیرحم کمونیست به نوشتن نمایشنامه و کارگردانی تئاتر پرداخته و نوعی درد مشترک با وزوولود مایرهولد داشتهاست. بن مایه اثر ترس مایرهولد ار بر ملا شدن رازش است که قصد دارد بهنحوی کمونیست را به تمسخر بگیرد، باعث میشود توهماتش را باور کند و مدام ریچارد سوم را در قالب غذا یا فرزند تازه متولد شدهاش و در هر جا، از خانهاش گرفته تا زندان، ببیند و با او سخن بگوید. طنز تلخ و گزندهای که ویسنییک در مورد حقوق افراد در سیستم کمونیست، حروف اختصاری سازمانهای مسخرهی کمونیستی، تکرار بیامان کلمهی رفیق و اسب زندانبان بهکار برده، قلب را به درد میآورد.
با اشاره جعفری تمرینات شروع می شود.
پدر ریچارد (همراهی با صدای شبیه قاشق زدن): ولی... اینجوری... همه ... ردهای مرد را ... پاک می کنیم... ولی ... ما ... یک چیز دیگه دستگیرمون شده ...
روحالله جعفری صحنه را قطع میکند و از بازیگر می خواهد کلمات را متقاطع تر اما با ریتم سریع تری بیان کند و اعلام میکند صحنه 4 را تمرین می کنند.
ریجارد سوم: کمکم لعنتی
مایر هولد: ریچارد، کجا می ری، خودت دیدی که براش پیپش را روشن کردم. این چیز کمی نیست.
روحالله جعفری به شخصی که کارهای موسیقی و افکت های صوتی نمایش را می سازد می گوید اینجا زود است که روی صدای مایر هولد موسیقی شنیده شود و تصحیحش کن.
تانیا: منو نشناختی. من صدای خود سانسوری تو هستم.
مایر هولد: نمی ذارم این کار را با من بکنی.
تاینا: تو از ریچارد سوم یک شخصیت مثبت ساختی. فکر می کنی حزب متوجه تقلبت نشده. منش هنری تو پر از اشاره و کنایه است.
مایر هولد: نمایش در یک آشفتگی ذهنی در من وجودش را اعلام کرد.
تاینا: در کشور ما مالکیت شخصی لغو شده.
مایر هولد: شماها نمی توانید همزمان بیرون و درون سر من باشید.
مجید رحمتی بازیگر باسابقه تئاتر در باره حضورش در این نمایش می گوید: در این نمایش نقش سرنگهبان را بازی می کنم. این شخصیت آدمی است که نگهبان سلول مایر هولد است و تلاش میکند او را آماده اجرای حکم تیر بارانش کند. این آدم روستا زاده بوده و با عضویت در حزب کمونیست به شهر آمده و تغییر و تحول در زندگیش به وجود آمده و تیدیل به مزدور حکومتی شده است. او مسئول شکنجه زندانیان با استفاده از شکنجه ذهنی است و اهل خشونت فیزیکی نیست.
یکی از دستیاران سفره نان، پنیر، گوجه و خیار معروف را آماده میکند و همه مشغول استراحت و خوردن لقمه ای می شوند.
آذر خوارزمی بازیگر با سابقه تئاتر که بعد از مدتها تحصیل و اقامت در آلمان به ایران بازگشته و در نمایش آمیز قلمدون بازی دارد. در باره حضورش در نمایش می گوید: من نقش تانیا را بازی می کنم. زنی که همسر مایر هولد است و مایر هولد دوبار ازدواج کرده. نمایش از جایی شروع می شود که تانیا باردار است و بچه اش علی رغم گذشت بیش از نه ماه هنوز به دنیا نیامده و در اصل بیش از یکسال است که باردار است. تانیا در نمایشی که مایر هولد اجرایش میکند طراح لباس است. او به خاطر برخی از خصلت های نه چندان اخلاقی هولد با او دچار چالش می شود و خیلی حساس می شود. تانیا برای من به عنوان بازیگر بسیار دارای پیچیدگی است.
در این هنگام الهام شعبانی طراح لباس می آید تا آخرین مشاوره ها در باره لباس و خواسته های جدید کارگردان را بداند و از کارگردان می پرسد به چه نوع کلاه خودهایی احتیاج دارد و در ضمن با سایر بازیگران در باره اندازه، نوع پارچه و رنگ آن صحبت هایی انجام می دهد.
حمید رحیمی بازیگر نمایش در باره ایفای شخصیت اصلی نمایش یعنی مایر هولد می گوید: آخرین حضورم در نمایش طپانچه خانم بود. ایفای این نقش برای هر بازیگری جذابیت دارد. روز اول که با کارگردان صحبت کردیم به این جمع بندی مشترک رسیدیم که تاریخ نگاری انجام ندهیم و شخصا نرویم به سمت نشان دادن شخصیت مایر هولد و مطرح کردم به جای این کار به سراغ ارائه شخصیت دیگری برویم که در نمایش خواهید دید و مدتها در باره مایر هولد تحقیق و کنکاش انجام دادم. همه تئاترها درباره مایر هولد اطلاع و ذهنیت خاص خودشان را دارند و بازی در چنین نقشی دشوار است و راضی کردن همه سخت و غیر ممکن است.
تمرینات شروع می شود و صحنه زایمان تانیا که بسیار متفاوت است با حضور آذر خوارزمی شروع می شود.
در راهرو بجستانی را می بینم که مشغول نوشیدن آب است. او بازیگری توانا و بدون حاشیه ایی است و سال قبل بازی درخشانی در نمایش اعتراف شهاب حسینی داشت. در باره حضورش در نمایش گفت: من نقش ریچارد سوم را در نمایش بازی می کنم. البته نه ریچارد سومی که به مفهوم کلاسیک ماها در کار شکسپیر می شناسیمش. ریچارد سومی که زاییده ذهن مایر هولد است. این کاراکتر آدمی خشن، خون ریز، بی رحمی و جاه طلب و شرور است و مدام با مایر هولد به این دلیل که از او چهره مثبتی خلق کرده دچار چالش و درگیری است.
بخش ششم تمرینات آغاز می شود و در این بخش سرنگهبان و مایر هولد حضور دارند.
سر نگهبان (با چشمانی بسته و سطل و بطری به دست): دوستم کر بود اما بازهم بردنش سربازی، اما روز اول خدمت ولش کردند که برود.
مایر هولد: جرا؟
سر نگهبان: زیادی کر بود و دستورات را نمی شنید.
در این لحظه روحالله جعفری از مجید رحمتی می خواهد بدنش را بیشتر به سمت پایین متمایل کند و بعد دیالوگهایش را بگوید.
گروه از ساعت یک تا 7 شب مدام تمرین کردند و این پروسه تمرین طولانی مدت در این دو ماهه برای گروه تبدیل به عادت شده. بعد از اعلام خاتمه تمرین، با روحالله جعفری از تئاتر شهر بیرون می آئیم و در باره تئاتر و مایر هولد و سایرین گپی می زنم. خوبی روحالله جعفری این است که خوش صحبت و با دانش است و می شود با او ساعتی خوش بود.
گفت وگو و گزارش از احمد محمد اسماعیلی