در حال بارگذاری ...
شهرام عبدلی در گفت و گو با ایران تئاتر مطرح کرد؛

دلاک‌ها ادای دینی به مرتضی احمدی است

شهرام عبدلی بیشتر در تلویزیون شناخته‌شده است و معمولاً با نقش‌های منفی که بازی می‌کند به چشم خیلی از مردم آشناست. او در تئاتر کارگردانی هم می‌کند و به‌تازگی نمایشی با عنوان «دلاک‌ها» با فضای ایرانی را در تماشاخانه شهرزاد به روی صحنه برده است.

شهرام عبدلی در دهه هفتاد با سریال خط قرمز معروف شد و حالا سال هاست که کار بازیگری را در تلویزیون و سینما ادامه می دهد؛ اما او نیز مثل بسیاری از بازیگران با سابقه ریشه اش در تئاتر است. او در تئاتر کارگردانی هم می‌کند و به‌تازگی نمایشی با فضای ایرانی را در تماشاخانه شهرزاد به روی صحنه برده است.
دلاک‌ها نام نمایشی است به قلم فرهاد نقدعلی که داستان چند دلاک را روایت می‌کند. این نمایشفضایی موزیکال دارد و  قصه اش در حمامی عمومی می گذرد. داستان آن با شیوه های نمایش ایرانی از قبیل تقلید و سیاه بازی اجرا می شود. شهرام عبدلی در این اثر علاوه بر کارگردانی بازی هم می‌کند و توانسته اثر قابل قبولی را در این سبک ارائه دهد. آنچه در ادامه می خوانید ماحصل گفت و گو با اوست؛

 

 با توجه به کارهایی که از شما دیدیم نمایش دلاک‌ها با حال و هوایی که دارد کمی غافل گیر کنند بود...
چند سالی بود که می خواستم این کار را به اجرا ببرم و این متن را از آقای نقدعلی گرفته بودم. چندبار برای شروع آن خیز برداشتم اما سالن مهیا نبود یا اتفاقی دیگر می افتاد تا اینکه بالاخره امسال توانستیم این نمایشنامه را به صحنه ببریم. وقتی برای اولین بار آن را خواندم خیلی به آن علاقه مند شدم و جزو معدود متن هایی بود که مرا قلقلک می داد.


   در فضای تئاتر امروز خیلی نمایشی سنتی ایرانی در بین اهالی تئاتر طرفدار ندارد و کمتر از این کارها می بینیم، رفتن به سراغ نمایش ایرانی ریسک نداشت؟
بله من هم بیشتر متن های خارجی کار کردم و چند کاری که انجام دادم نمایشنامه های اروپایی بودند. قبل از این نیز خیلی با فرم نمایش ایرانی اخت نبودم اما همیشه اعتقاد داشتم که شیوه های اجرایی نمایش ایرانی از قبیل تقلید یا شیوه های بازیگری و کارکردانی خیلی ناب هستند و به درد نمایش می خورند. این وجه نمایش ایرانی برایم جذاب بوده است. نگاه من در اجرای این اثر نیز چنین است؛ فرم کار در ظاهر ایرانی است اما نوع میزان سن و شیوه اجرایی چیزهای زیادی از خود گروه و نکاه امروزی ما دارد. قراردادها مربوط به تئاتر سنتی ماست در این اجرا آنچه که از نمایش ایرانی به درد می خورد استفاده کردیم. نمایش ایرانی مربوط به فرهنگ همین کشور است. به عنوان مثال هر چقدرایبسن نمایشنامه های خوبی داشته باشد و بخواهیم آنها را کار کنیم به هر حال فرهنگی در متن جاری است که از ما دور است، حرکات و سکناتی در شخصیت های نمایشنامه وجود دارد که با فرهنگ ما غریبه است. چنین متن هایی را یا باید به فرهنگ خودمان نزدیک کنیم که در این صورت بی معنا می شوند و یا با توجه به همان فرهنگ کار کرد که این هم شدنی نیست چون ما به هر حال از آنها چیز زیادی نمی دانیم. من نمی دانم بازیگر و کارگردان ایرانی چطور می تواند مثل مردم سوئد یا بلژیک رفتار کند. به همین دلیل فکر می کنم معمولاً چنین آثاری از کیفیت لازم برخوردار نیستند.

 

  چه چیزی در این متن وجود داشت که به نظرتان آن را مناسب این دوران می‌کند؟
من فکر می کنم شرایط کنونی ما در چند سال اخیر به شکلی است که نمایش کمدی خیلی به درد مردم می خورد. شرایط اقتصادی کنونی خیلی از مردم را دل آزرده کرده است و خب اگر بشود با یک کار تئاتر برای چند ساعت دل آنها را شاد کرد و کاری کرد که در طول زمان نمایش و حتی ساعات بعد از آن تماشاچیان آن اثر مشکلاتشان را فراموش بکنند کار ارزشمندی انجام شده است. البته آن اثر باید ویژگی های فنی تئاتر را هم داشته باشد و قرار نیست با هر ابزاری که می شود مخاطب را سرگرم کرد و خنداند. این نمایش در مورد عده ای دلاک است که برایشان از طرف حاکم شهر محدودیتی ایجاد شده؛ چهل روز گرمابه های شهر تعطیل است و آنها در این شرایط حتی نمی توانند مراسم عروسی یکی از همین دلاک‌ها را در گرمابه شان جشن بگیرند. این دلاک‌ها برای من به نوعی صنف بازیگران این سرزمین هستند که هیچ جا جایی ندارند. ما بازیگران را نه ارشاد قبول دارد نه وزارت کار. دلاک‌ها داستان زندگی خود ما بازیگران است. می خواهی در سالن خصوصی کار کنی یک سری مشکلات داری و در سالن های دولتی هم که جایی برای ما نیست! به نظرم وقتی که کار دیده شود همه این درونمایه های به خوبی خودش را نشان می دهد. همه این دلایل می تواند این کار را مناسب اوضاع و احوال امروز جامعه ما بکند.

 

 شما در ابتدای کار یک قطعه کوچک پیش پرده خوانی قرارد داده اید که بسیار هم دلچسب اجرا می شود. این قسمت چه کاربردی در این نمایش و نمایش های ایرانی داشته است؟
بله این قسمت در نمایش نبود و من آن را به کار اضافه کردم. این برای من ادای دینی به نمایش ایرانی بود. پیش پرده ها معمولاً برای این اجرا می شد تا مخاطب حواسش جمع شود، به داخل سالن بیاید و سرجایش بنشیند و در فضای تئاتر قرار بگیرد. بعد از این که تمرکز و توجه مخاطب جلب شد نمایش اصلی اجرا می شد. استاد این کار هم مرحوم مرتضی احمدی بود. آقای انتظامی هم این نوع قطعات را اجرا می کردند اما کار آقای احمدی حال دیگری داشت. اضافه کردن این بخش جدا از کارکرد نمایشی اش ادای دین به نمایش ایرانی و مرحوم مرتضی احمدی بود. ما نمایش را هم تقدیم به ایشان کرده ایم. همه این مسائلی که گفتم در قرار دادن پیش پرده خوانی نقش داشت و در انتخاب بازیگر آن نیز سعی کردم از لحاظ فیزیکی فردی را انتخاب کنم که ترکه ای و قد بلند باشد و مخاطب را یاد آن مرحوم بیناندازد. آرزو داشتم ایشان زنده بودند و به یاد گذشته ها در خدمت خود استاد احمدی بودم، اگر بودند هر طور می شد از ایشان برای این بخش نمایشم دعوت به همکاری می کردم. همیشه فکر می کردم پیش پرده خوانی یکی از بهترین ترفند ها برای شروع یک نمایش است چون مخاطب را به خوبی آماده ورود به دنیای جادویی تئاتر می‌کند و از قضا خودش هم می تواند یک نمایش باشد.

 

 پس بازیگر این کار پیش پرده خوان سنتی نبود و در واقع برای اولین بار بود که چنین قطعه ای را اجرا می کرد؟
بله آقای طباطبایی بازیگر تئاتر است و چند سال پیش هم در انتظار گودو را با وحید رهبانی برای اجرا به فرانسه بردند. او بنا بر درخواست من و علاقه شخصی حاضر شدند تا این پیش پرده سه دقیقه ای را اجرا کنند. ما با هم تمرین کردیم و بر روی چگونگی اجرای این بخش تمرین های متعددی داشتیم.

 

  قصه در آثار سنتی آیینی خیلی مهم است، در این نمایش هم ما یک قصه اصلی داریم که مخاطب را تا انتها با خود همراه می‌کند، فکر نمی کنید به جریان افتادن آن در اجرا کمی دیر اتفاق می افتد؟
آنچه که ما اجرا می کنیم همان روندی و ترتیبی را دارد که نویسنده در متن پیشنهاد داده است، من خیلی به این فکر کردم که این ترتیب را عوض کنم اما به دلیل بازی در بازی بودن متن این امکان وجود نداشت. تنها کاری که من برای کمک به جا افتادن قصه کردم عیان کردن تعلیقی بود که در قصه وجود داشت. ما در ابتدای داستان نشانه هایی از قصه اصلی را می بنیم که همان پنهان کاری بقیه دلاک‌ها و آماده نبودن وسایل حمام و حنابندان است. من می خواستم تماشاچی در ابتدا کمی آماده شود و فضای کار را درک کند بعد وارد ماجرای اصلی شود. در خود نمایشنامه قصه اصلی از اواسط صحنه سوم شروع می شود و شاید کمی دیر باشد اما نشان های آن همانطور که گفتم از ابتدا وجود دارد.

 

 برنامه های دیگری نیز برای اجرای این اثر دارید؟
ما علاقه مندیم تا اجرای آن را در سالن های دیگر هم تجربه کنیم اما خب برنامه سالن ها پیچیدگی خود را دارد. سالن های دولتی مثل سنگلج یا حافظ هم پول زیادی برای اجرا می خواهند و خصوصی ها هم کف هزینه زیادی طلب می کنند. سالن شهرزاد با ما به واسطه آشنایی من با آقای جعفری خوب کنار آمده اما به هر حال اجرا در سالن های دیگر مسائل خودش را دارد. البته ما به اجرا در شهرستان ها فکر کرده ایم و دوست داریم این نمایش را در جاهای دیگر هم اجرا کنیم. بارها شده که درفضای مجازی دوستان گله کرده اند که نمی توانند اجراهایی که در تهران هست را ببینند. ما به استان هایی مثل گیلان یا شیراز فکر کرده ایم اما باید دید در چه شهرهایی امکان و استقبال بیشتری وجود دارد. ما حتی به پایین شهر هم فکر می کنیم...

 

 پردیس تئاتر خاوارن یکی از جاهای مناسب برای نمایش های این چنینی است...
بله خاوران و فرهنگسرای بهمن می توانند گزینه های مناسبی باشند اما باید دید چه شرایطی پیش می آید. ما برای بیلبورد های نمایشمان سراغ سازمان زیباسازی شهرداری رفتیم اما از ما 5 میلیون تومان پول خواستند! من نمی دانم چه چیزی زیبا تر از پوستر تئاتر می تواند شهر را تزئیین کند که از امثال ما پول می گیرند اما در نهایت پفک و چیپس همه بیلبوردها را پر کرده است! در این میان تنها حامی واقعی تئاتر مردم اند. تئاتر هیچ حامی غیر از تماشاچیانش ندارد و ما هم تلاش می کنیم کارهای خوبی اجرا کنیم و اگر سالن برای اجرا وجود داشته باشد کیفیت نمایشهایمان را بالاتر ببریم.


 گفت و گو از احمد عظیمی

 




نظرات کاربران