در حال بارگذاری ...
علی افضل کارگردان هملت در گفت و گو با ایران تئاتر بیان کرد

در پی خلق جهانی تازه ام

ایران تئاتر:روابط، قصه و ساختار محکم آثار شکسپیر و البته پرجزئیات آنها باعث می شود تا همواره چیز جدید برای کشف در آنها وجود داشته باشد. از این رو قرن هاست که در سراسر دنیا صدها اجرا و اقتباس از آثار او تولید شده اند.

نمایشنامه های شکسپیر همواره  بر صحنه می تواند جذاب باشد زیرا هویتی دارند که همواره قابل تاویل و بازنگری هستند. روابط، قصه و ساختار محکم آنها والبته پرجزئیات آنها باعث می شود تا همواره چیز جدید برای کشف در آنها وجود داشته باشد. از این رو قرن هاست که در سراسر دنیا صدها اجرا و اقتباس از آثار او تولید شده اند. متون اصلی شکسپیر به واسطه سخت بودن و سنگینی اجرا به راحتی نمی توانند به صحنه بروند اما اقتباس ها از آن در دوران معاصر بسیار پر طرفدار اند و معمولا در عصر پادشاهی کارگردان ها تقریبا هر بلایی که بشود بر سر متون این نویسنده بزرگ آمده است. البته که رویکردهای مختلف به آثار او در نهایت باعث معرفی بیشتر شکسپیر و عظمت او به مخاطبان تئاتر در سطح جهان شده است اما به راستی می توان بسیاری از این اجراها را نمایش هایی جدید دانست که تنها در قصه و بعضی شخصیت ها با آثار او شباهت دارند. هملت یکی از شاهکارهای ویلیام شکسپیر است که شاید با بیشترین اقبال در دوران معاصر روبرو بوده است؛ فضای عجیب این نمایشنامه و ویژگی های روانکاوانه شخصیت های آن و همچنین خود هملت باعث شده این متن بسیار با دوران معاصر قرابت یابد و شاید به همین دلیل هم همیشه مورد توجه کارگردانان قرار گرفته است. علی افضل به تازگی هملت شکسپیر را در تماشاخانه انتظامی خانه هنرمندان به صحنه برده است و به نظر می رسد اجرای او آنقدر پتانسیل و جذابیت دارد که بتواند اقتباسی قابل قبول از هملت شکسپیر باشد. افضل فارغ التحصیل تئاتر از دانشگاه آزاد اراک است و نمایش های زیادی را در فضای دانشجویی بازی و کارگردانی کرده است. آنچه در ادامه می آید ماحصل گفت و گو با اوست.

 

 شما با چه تحلیلی به این اجرا از هملت رسیده اید؟

برای جواب دادن به این سوال از یک بُعد نمی توانم حرف بزنم و باید از چند زاویه در مورد این مسئله صحبت کنم تا بتوانم به رویکرد این اجرا برسم. در وهله اول باید گفت اجرای آثار بزرگ دنیا -چه کلاسیک هایی همچون شکسپیر یا اصحاب ابزورد- کار بسیار سختی است اما در نهایت ما را بزرگ می کند. اینکه ما بتوانیم در این روند با رویکردی که داریم به این متون چیزی اضافه کنیم مسئله ای نیست که امروز بتوان در مورد آن حرف زد، بلکه مربوط به آینده است. اما بی شک باید گفت این آثار ما (پدیدآورندگان) را بزرگ می کند. آخرین نمایشی که به عنوان کارگردان داشتم سال 87 بود و به عنوان بازیگر سال 89. سال قبل نیز کاری با موضوع پلاسکو در بخش مدرسان جشنواره تئاتر دانشگاهی بازی کردم، می خواهم بگویم در تمام این ده سال کار به این سنگینی انجام ندادم. شاید در ظاهر کار سخت و بزرگی نباشد اما کار کردن هملت با پیچدگی های خودش سختی فراوان دارد. من می خواستم بعد از سال ها که به تئاتر بازمی گردم با کاری ویژه این پیوند را جشن بگیرم. مسئله دیگری که وجود دارد علاقه شخصی من به فیزیک ، نجوم و به طور کلی علم علاقه مندم. به همین ترتیب به واسطه مهم بودن تخیل در هنر ژانر علمی تخیلی را هم بسیار می پسندم. به این فکر می کردم که در درجه اول چطور می شود هملت را به دنیای امروز پیوند داد و به این مسئله فکر کردیم. بارها پیش آمده که اجراهایی از متون کلاسیک به صحنه رفته اند که با وجود تاریخی بودن متن بازیگران در آن کت و شلوار پوشیده اند یا موبایل داشته اند اما خب ما برای معاصر سازی این متن نمی خواستیم در چنین مسیری قدم برداریم ما می خواستیم جهانی را خلق کنیم که در اطراف ما وجود ندارد اما ما به ازایش وجود دارد. بنابراین ما برای وسیله ای مثل موبایل یک آکسسوار متفاوت با توجه به جهان اثر طراحی کردیم که همان کاربرد را دارد. این وسیله تعریف دیگری هم دارد؛ شخصیت های نمایش می توانند به وسیله آن با ارواح ارتباط برقرار کنند. در این اثر ما وارد جهانی تخیلی و خرافی می شویم. این جهان به روزگار ما و فرهنگمان طعنه می زند؛ تکنولوژی به صورت همه گیر بین آنها رواج دارد اما شمشیرهایشان هنوز بدوی است و مانند سیخ کباب است! لباسهای نمایش ما در نوسان بین دیروز و امروز است. محیط و صحنه ما تعریف شده، ساده و فقیر است. اینکه ما چیزی نمی بینیم دلیل بر این نیست که گروه نمی توانسته دکوری برای اجرا تدارک ببیند، به این دلیل است که در دنیای نمایش هم چیز خاص و وسیله پیشرفته ای وجود ندارد. در هملت ما جهانی وجود دارد که یک ابزار تکنولوژیک به آن وارد شده اما همچنان همه درگیر خرافات اند. همچنین سعی شده در برخی از دیالوگ ها همان چیزی رد و بدل شود که در جامعه بین افراد رد و بدل می شود. اینکه بزرگان چه می کنند و به طبع آن زیردستان چه رفتاری دارند در این روابط و جامعه امروز ما معنا دار می شود. ما السینوری را در نمایش می بینیم که زنان حق خروج از آن را ندارند و سراسر محدودیت است. در این السینور به هر سمتی که باد می وزد همه باید خم شوند وگرنه می شکنند. سومین رویکرد ما این بود که بازیگری در این نمایش به دور از سبک رئالیستی باشد. سعی کردیم بازیگری مثل متنمان باشد، مثل طراحی اثر باشد یعنی باوجود اینکه ادبیات آرکائیک حفظ می شود اما با خود دیالوگ ها راحت برخورد شود. ما بسیاری از حرفهایمان را با نگاه به جامعه خودمان می زنیم و غیر از این نیست.

 

  شما جهانی را خلق کرده اید که بسیار وابسته به کیفیت اجرای ایده هایتان به ویژه در بخش بصری نمایش و ساخت آکسسوار است. هر جایی هم که این دنیای عجیب و خاص تعیین پیدا نکرده اثر به راحتی می تواند بد شود. از اینکه سراغ چنین فرم پرریسکی بروید نترسیدید؟

خیر، به نظرم اگر قرار باشد با ترس کار کنیم نباید کار کنیم. علاوه بر این تمام آکسسوار های ما به لحاظ شکلی دست ساز است و ما بر بدوی و دست ساز بودن این وسیله ها تاکید داشتیم. ما می توانستیم کف پوشی که بسیار هم پر کاربرد است به شیوه های دیگری تامین کنیم اما تاکید داشتیم تا نخ های دوخت دیده شود یا تاش های رنگمان نا منظم باشد و یا ستونی که داریم وسیله ای سبک و لرزان باشد اما هرگز از این رویکرد نترسیده ایم چون به هر حال تجربه گرا بودن نیاز ماست. ما در یک جهان تخیلی به سر می بریم که می تواند ایراداتی داشته باشد.

 

در این اجرا شما دو شخصیت زن مهم نمایشنامه هملت را با یک بازیگر اجرا کرده اید، گرترود و افیلیا به نظر بسیار با هم متضاد اند، چه توجیهی برای این انتخاب دارید؟

السینوری که ما در این نمایش ساختیم یک جهان زن ستیز است. شاه امروز السینور پادشاه را می کشد و زن او را به اجبار-در اجرای- صاحب می شود. در پایین ترین رده های السینور که جوانانی مثل هملت و لایرتیس را شامل می شود نیز این رفتار و تفکر وجود دارد. رفتاری که هملت با افیلیا می کند به خاطر نفرت از مادرش است. ما گرترود را می بینیم که با افیلیا هم کلام می شود و او را از رفتن به سمت هملت بر حضر میدارد و بنابر سرنوشت خود این حرف را می زند؛ من همسر شاه پیشین و همخوابه شاه امروز ام! هملت هم در نهایت مادرش را با همین صفت می خواند. این جهان زن ستیز دیگر موجودیتی برای زن نمی گذارد که تکثیر بشوند، آنها همه یکی هستند و با هم فرقی ندارند. این یکی بودن را ما از چشم هملتی می بینیم که فرزند یکی از زن ها و معشوق زن دیگر است. هملت هر دو را یکی می بیند. اگر با افیلیا درگیر می شود به خاطر تنفری است که از مادرش دارد و اگر با مادرش رابطه خوبی ندارد به این دلیل است درگیر عشق افیلیا است.

 

 شما هوراشیو را هم به شکلی متفاوت تصویر کرده اید، او در شمایل هملت بزرگ ظاهر می شود  کارش احظار ارواح است، این هم تحلیل متفاوت و البته گنگی به نظر می رسد...

ما هوراشیو را از متن اصلی با تغییرات زیادی در اجرای خودمان به کار بردیم، در متن شکسپیر بزرگ هوراشیو موجودی واقعی است اما ما اینجا خیلی درباره واقعی بودن او مطمئن نیستیم. ما هیچ دیالوگ یا موقعیتی نداریم که او با شخص دیگری غیر از هملت روبرو شود به همین دلیل نمی توانیم بودن یا نبودن او را درک کنیم. حضور او در یک بلاتکلیفی عامدانه است. اما به هر حال هوراشیو چندین بار اشاره می کند و می گوید من چیزی را نمی توانم ببینم که تو(هملت) نمی توانی ببینی/ من چیزی را نیستم که تو نیستی و... هویت او را باید مخاطب درک کند و درباره آن تصمیم بگیرد.




مطالب مرتبط

نظرات کاربران