مرورd کوتاه در زادروز آن مرد که حافظه جمعی ما را پروار کرد
«شهری بودن » ؛ یا چگونه توانستم از زندگی خود برای سینما و تئتر تاریخ بسازم
ایران تئاتر –مریم فلاح : وقتی از نشانی تهران قدیم می پرسی همه جاده های درست به یک نفر و منابع نوشته شده توسط او ختم می شود. هر اثر نمایشی ماندگار درباره تهران قدیم از تئاتر بگیر تا فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی و فیلم مستند ناگزیر ردپای پررنگی از او را درخود دارد. گاهی بزرگان عرصه تئاتر و سینما بی هیچ پروایی متن های نوشته او در رمان ها و کتاب های مرجع اش را یکجا به عنوان دیالوگ در دهان شخصیت هایشان می گذارند. آنقدر که آدم هایش واقعی اند و متن هایش بی پیرایه
مکتوبات جادویی ؛ مستندات منحصر به فرد
پدیده ای در تاریخنگاری معاصر ایران که تقریبا تمامی دانستههای امروز ما از تهران سده اخیر از نوشته های او برمی آید. خاصه دو مجموعه بزرگ «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم؛ زندگی، کسب و کار» و «طهران قدیم» بخشی مهم از آگاهیهای ما درباره تهران قاجاری و پهلوی اول، دنیای متن های نمایشی را سیرآی کرده است. اساسا آنچه را او در کتاب هایش آورده در دیگر نوشتهها دیده نمیشود.
استادی که زندگی روزمره مردم در تهران را با جزییات در گنجینه نویشته های حفظ کرده است؛ سنتها، آیینها، رفتارها، مَثلها، رخدادها و دگرگونیهای تهران و مردم آن به زبانی شیرین و شیواو در عین حال عریان در آثار اوآمده است.
او حافظه جمعی مار را از زندگی قرن سیزده تهران پروار کرده است . شاهد و راوی تاریخ تهران قدیم جعفر شهری است. رویکرد ایران تئاتر به توجه و یادآوری اهمیت منابع در تولید آثار نمایشی سبب شد به مناسبت سالروز تولد این پژوهشگر رنج دیده مروری دارد بر «جعفر شهری بودن »
علی بلوکباشی، آثار او را از داستان و سفرنامه گرفته تا پژوهشهای تاریخی- اجتماعی، گنجینهای از اطلاعات درباره تاریخ و فرهنگ جامعه تهران سنتیِ در گذار به تجدد برمیشمرد. عباس میلانی در نوشتار «تجدد و تجدد ستیزی در ایران» در معرفی و نقد دو اثر شهری، شکر تلخ و طهران قدیم، کمتر کتابی را در میان کتابهای خاطرات و اسناد همسنگ آنها میداند. به تعبیر وی این پژوهشگر برجسته، این دو کتاب، دانشنامه فرهنگ و زبان عامیانه مردم تهران و چیزی در حد امثال و حکم دهخدا است. بسیاری از پژوهشگران، پس از انتشار آثار او، از آنها بهره گرفتهاند. با این وجود، قدر جعفر شهری و ارزش کارهای بزرگ او آنگونه که شایسته بوده، دانسته نشده است. آگاهی از این که فردی چون جعفر شهری چگونه توانسته است اینگونه جزییات زندگی و فرهنگ مردم تهران را در یک سده گذشته ثبت و روایت کند، میتواند موضوعی مهم باشد؛ از آنرو که پژوهشگران و دوستداران نوشتههای او و نیز مخالفان چنین روش تاریخنگاری را با روش گردآوری اطلاعات و نگارش مطلبها آشنا میکند. نصرالله حدادی، پژوهشگر و تهرانشناس، به دلیل سالها همنشینی با جعفر شهری، میتواند تصویری از این تاریخنگار بزرگ فرهنگ و زندگی مردم در تهران قدیم ارایه کند. «
نگاهی به زندگی و آثار جعفر شهری : مورخ تجربهگرا
آن تلخ گوی شعری باف
جعفر شهری (30 تیرماه 1293-6 آذر 1378ش)که خود را شَعر باف، شَعری باف و شهری باف نامیده است (گزنه، 332، نیز نک:امضای او روی برخی کتاب هایش)، در آستانه جنگ جهانی اول (1914م) در محله عودلاجان تهران و در خانوادهای تنگدست به دنیا آمد. پدر شهری مردی خشن، تندخو، کینه توز، ستمگر، خودخواه، ریاکار، دروغگو و سراسرعیب و پستی بود که در کودکی او از مادرش جدا شد و آنها را بیسرپرست گذاشت. شهری خاطرات بسیار بد و رنج آوری از پدر و شوهر مادرش که پس از پدر اسیر او شد، در برخی آثارش، بهویژه درگزنه، داستان زندگی نگاشت خود نقل میکند. در باره پدرش مینویسد: «پهلوان پنبهای» بود که «فقط زورش به ضعیف میرسید. پدری که از بزرگی و سرپرستی فقط تنبیه و توبیخ و زجر و شکنجه را آموخته بود و سرپرستی که از خواجگی تنها کینه توزی و انتقام را یاد گرفته بود... یک خال سفید در افعالش نبود و یک محبت و اغماض به خانواده نمینمود و توقع داشت که همه هم از دل و جان دوستش داشته باشند...یقه زن مردم، یعنی دختر خواندهاش را گرفته بود و میخواست دست مریزادش بگویند. اگرچه پدرم بود، لیکن ابلهی بود.» (گزنه،268). از مادرش به نیکی یاد میکند و او را زنی فهیم، ملایم، مهربان و با روحیهای سازگار میشناساند و میگوید: «تا زنده باشم از پدرم دل آزرده میباشم و به مادرم رحمت میفرستم که از آن نیشها چشیده و ازاین نوشها خوردهام». (همان،269)
فقر خانواده و کار کردن برای به دست آوردن چیزی بخور و نمیر و سیر کردن شکم خود و کمک به خانواده و تحمیل نشدن به پدر و مادر و بعدا شوهر ننه شکم پرست، او را همچون «گاو خرمن کوب و اسب عصاری» کرده بود که «دائم بر گرد خود در گردش» بود و بهجز «تلاش معاش و پرکردن آخور اطرافیان نان فهمِ زبان نفهم، مجال تفکر و اندیشه دیگر نداشته» است (شهری، شکر تلخ، پنج).فقر و مشغله همیشگی، او را از رفتن به مدرسه و تحصیل رسمی بازداشت. به روی هم 3 سال، آن هم بهصورت پراکنده و نیمه به مدرسه رفت (حدادی، «راوی..»،32). از بس از مدیر و ناظم و معلم مدرسه آزار دیده بود که از مدرسه بدش میآمد و نرفتن به مدرسه را موهبتی میدانست. درباره خاطراتش از مدرسه مینویسد: «هر روز یا لَنگ کاغذ و قلم و مداد و دفتر و کتاب بودم یا ماهانهام نرسیده بود که زیر چوب وفلک میافتادم. همیشه پشت دستم باد کرده و پشت ناخنهایم سیاه بود، از بس که چوب خورده بودم». ازاین رو، روزی که از مدرسه بیرونش انداختند و قرار شد که دیگر به مدرسه نرود، مثل آن بود که خدا دنیا را به او داده است (گزنه،144-145)
شهری در محیط بیرون از خانه و درمیان اجتماع پرورش یافت. آنچه از خواندن و نوشتن و فرهنگ و معارف آموخت، از مدرسه مردم در کوچه و بازار بود. چگونگی سوادآموزی و به دست آوردن اطلاعات ادبی اولیه او داستانی دراز دارد. هنگام شاگردی در یک دکان ریختهگری که قاشق و چنگال میساخت، شهری پسر مالک دکانشان را در رفتوآمد به مدرسه در خیابان لُختی (سعدی) که در آن زمان خیابانی ناامن بود، همراهی میکرد. روزی شهری از پسر صاحب دکان که دربالاخانه دکان با خانوادهاش زندگی میکرد، خواست که به او کتابهایی بدهد و در خواندن و معنی کردن لغات یاریاش کند. او کتابهایی به شهری داد. شهری همراه با سوهان زدن و رنده کاری، کتاب میخواند و لغات دشوار را مینوشت و در مراجعت از مدرسه معانی آنها را از او میپرسید. روزی که استادش شوق او را به خواندن و نوشتن دید، کار را به او کنترات و اجازه داد که پس از تمام کردن کار به اختیار خود باشد. از آن پس، شهری در اوقات بیکاری زیر سقف درگاه مکتبخانه روبهروی دکان میایستاد و از پسر مالک که در بالاخانه دکان زیرکرسی مینشست و در اتاقش را باز میگذاشت و بلند بلند میخواند، درس میگرفت. با پشت کار و همتی که شهری نوجوان داشت، در اوایل بهار با پسر استادکارش که کلاس دوازده بود، در دانستن نظم و نثر همپایه شد، بهطوری که میتوانست مانند او شعر بگوید و چیز بنویسد.
شهری بعدا در شاگردی در یک دکان دلاکی که استادش در آن به کارهای سلمانی، رگزنی، جراحی، سنتگری و طبابت مشغول بود، برخی از معارف ادبی و علوم را آموخت و اطلاعات پیشین خود را تکمیل کرد. او ازاین شغل و استادش که «مردی بود با اطلاع و نیکاندیش و نوع دوست»، بسیار چیزها آموخت وخاطرهای بسیار خوش دارد. شهری آشکارا میگوید که هرآنچه جسارت و بیادبی و بدآموزی آموخته، از کار و شاگردی در کارگاه نقاشی بوده، و هرآنچه « ادب و کمال و معنا و روحانیت» به دست آورده، درکارگاه دلاکی بوده است. دراین کارگاه به قول او«چه درهای بسته که از عالم دانش و اسرار» به رویش گشوده شد (گزنه،303-304).شهری 4 بار ازدواج کرد. با داشتن همسر اول زن دیگری گرفت که پس از چندی اورا به سبب چیز خور کردن و به بستر بیماری و مرگ انداختن، سه طلاقه اش کرد (اطلاعات بیشتردر بارهاین واقعه را نک: شهری، تاریخ اجتماعی...، 5/259-262). چهارمین وآخرین همسرش تا واپسین سالهای زنگیاش با او و یار و یاور او بود (حدادی، «طهران شهری...»،321)
شاگردی. شهری در دوران کودکی، جوانی و بزرگسالی برای گذران معاش خود و کمک به خانواده، به هرکار و پیشه وصنعتی دست زد و در هریک از پیشهها چندی شاگردی کرد و در آن کار و صنعت با هوش بالا و درک و دریافت فوقالعادهای که داشت، دانش و مهارت یافت. در پنج ماه شاگردی در دکان قصابی، کار و برخی اصطلاحات قصابی را چنان فراگرفته بود که میتوانست راسته پاک کند وگوشت را خوب شقه کند و بشکافد و خُرد کند و بفروشد و بسیاری از اصطلاحات قصابی مانند «دَم وَرنَکُن» (حرف نزن)، «خَس» (استخوان)، «لانتوری» (گوشت لاغر)، «زِل» (گوسفند بیدنبه)، «گز بیا» (کم بده) را بیاموزد (گزنه، 155، 179). از شاگردی در سلمانی نیز صابون زدن به ریش، سربچه ماشین کردن، تیغ دست گرفتن و رو تراش کردن را آموخته بود. بعدها هم آرایشگاهی برپا کرد که جمعی کارگر زیر نظر او در آنجا کار میکردند، ولیکناین شغل را دوست نداشت و شاگردی در دکان سلمانی را که «کُرنش و تعظیم و تکریم به مشتریان نیز از وظایفش بود» « کارامرَد صفتان و مخنثان» میدانست (گزنه،179)
همه آموختهها و مهارتهایی که شهری از شاگردی در دوران کودکی، نوجوانی و جوانی در پیشههای گوناگون فراگرفته بود، در زندگی او سودمند افتادند و این «همه کارگی» (گزنه،350) او را کم وبیش بینیاز به دیگران کرد. چون مرد کار بود و بیکاری برایش ملال آور، هیچگاه اوقات فراغت خود را به « یلَّلی، تَلَّلی» و بطالت نمیگذراند. در سفری به انگلستان برای مراجعه به چشم پزشک و درمان کم بینی و دیدن پسر و عروس انگلیسی و نوه دوسالهاش، پس از دو روز اقامت در خانه فرزندش در لندن «هنوز بیل را نگذاشته، کلنگ را برداشت؛ و هنوز غربال را ننهاده، سرند را بلند کرد» و به کارهای روی زمین مانده نیازمند تعمیر، به تعمیر و مرمت پرداخت. اتویی که درجه اش خراب شده بود، اجاقی که بد میسوخت و گُرگُر مینمود، یخچالی که درش جفت نمیشد و برفک میگرفت، جملگی را تعمیر و درست کرد و چراغی به انباری تاریک خانه کشید و لبههای جرزهای دو طرف گاراژ خانه را که جلو آمده بودند و مانع باز شدن در میشدند، تراشید و عقب برد (شهری، قند و نمک، ده و یازده).
شهری با دست زدن به هر کار و پیشه و فن و تن دادن به شاگردی در دکان هرکس و ناکس، به مهارتهایی دست یافت که با همت و پشت کاری که داشت، از آن مهارتها بهره برد و سرمایهای اندوخت و خود را از شاگردی به استادی و از زندگی در محله فقیرنشین عودلاجان و محلی در نزدیک میدان سر قبر آقا به زندگی درسعدآباد تجریش، محله کاخنشینان رساند. بنا بر نوشته احمد اشرف (ص368-369)، شهری در دوران زندگی با جماعت بزرگی از مردمان اداری و بازاری و صنفهای مختلف شهر آشنا شد و با بسیاری از آنان دوستی و رفتوآمد برقرار کرد. این نوع زندگی اجتماعی و داشتن روابط نزدیک و گسترده با هر گروه و قشر از مردم و تامل در اجتماعات و آداب و رسوم وشیوه زندگی و روابط اجتماعی آنان، جملگی مجموعه دانستهها و عقاید و آراء شهری را شکل داد .
تهران از نگاه یک شهروند پررنج
طهران قدیم (1371ش) و تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم(1367-1368ش) دو اثر برجسته شهری در تاریخ اجتماعی و فرهنگ عامه مردم جامعه سنتی تهران است. شهری دلیل نوشتن تاریخ را علاقهمندیش به عبرتآموزی از «زاویه انسانی و کیفی» آن در شناخت و معرفی «مردم قرون و اعصار» و سردرآوردن از «وضع و زندگی و چگونگی» حالات آنان میداند. او در کتاب طهران قدیم به «مردم و آنچه به توده و اجتماع و اکثریت» مردم مربوط بوده است، میپردازد و با نگاهی تیز و انتقادی اوضاع و احوال و کم و کیف کسب و کار، داد و ستد، معاشرت، مسکن و مأوا، رفتار و گفتار، عیش و عزا، عادات و آداب، سنن و معتقدات و گرایشهای مردم را در پنجاه سال پیش ترسیم میکند (شهری، طهران قدیم،1/8)
طهران قدیم را شهری به تشویق سید ابوالقاسم انجوی شیرازی در 5 جلد نوشت. ظاهرا شهری از 1329 به فراهم آوردن مطالب تاریخ تهران سرگرم بوده است. در آن زمان در بالکن آرایشگاهی مردانه به نام «سیما» که در خیابان بوذرجمهری، در میان سقاخانه نوروزخان و مسجد سلطانی واقع بود، مینشست و مطالب مربوط به تهران را مینوشت(گلبن،216). حدادی («طهران شهری...»،321-322) گمان دارد که آنچه شهری در آن بالکن مینوشته مربوط به کتاب حاجی در فرنگ بوده است و نه طهران قدیم.شهری اطلاعات کتاب را از « دیدهها و شنیدهها و محفوظات و ملموسات خویش از طهران دوره طفولیت، طهران قبل از ظهور پهلوی» و دانستههایی که « تنها قائم به ذات خود» او بودهاند و بدون کمک دیگران به قلم آورده است (طهران قدیم،1/8). به ادعای نویسنده مطالب کتاب همه چیزهایی است که واقعیت و حقیقت داشته و ملموساتی است که خود یا در آنها حضور داشته یا از افراد و منابع موثق به دست آورده و همه را بدون خدشه و خللی آورده است (همان،1/9)
حرف های ساده ؛ گنج های ماندگار
آثار او از داستان و سفرنامه گرفته تا همین پژوهشهای تاریخی- اجتماعی، جملگی گنجینهای از اطلاعات درباره تاریخ و فرهنگ جامعه تهران سنتی در گذار به تجدد است. عباس میلانی(ص153- 154)، در معرفی و نقد دو اثر شهری، شکر تلخ و طهران قدیم کمتر کتابی را درمیان کتابهای خاطرات و اسناد همسنگ آنها میداند. اواین دو کتاب را نوعی دانشنامه فرهنگ و زبان عامیانه مردم تهران و چیزی در حدامثال و حکم دهخدا ارزیابی میکند و باور دارد که آنچه نویسندگان رستم التواریخ، برای دوره مهمی از تاریخایران و عقایدالنساء(همان کتاب کلثوم ننه)، در سطحی محدودتر، برای زمانی دیگر انجام دادهاند، شهری برای تهرانِ آغاز قرن بیستم انجام داده است.
دو دانشنامه و یک نگارنده
تاریخ اجتماعی تهران دانشنامه جامعی است در پیشه وصنعت و چگونگی کار و زندگی و گذران معیشت مردم تهران قدیم در6 جلد و بر مبنای تاریخ شفاهی و دانستههای شخصی و برخی پیشهها و صنعتها که در آنها خود نویسنده تجربه اندوخته بوده است. مطالباین 6 مجلد گسترش یافته کتابی است به نام گوشهای از تاریخ اجتماعی تهران قدیم (ج1/1357) که آن را نویسنده به تشویق برادر ناتنی خود دکتر مهدی بهرهمند نوشته بود. انگیزه شهری در نوشتناین دانشنامه به دست آوردن و آشنایی با کتاب احصائیه بلدیه طهران در سالهای 1262، 1270، 1301 و 1311 ش بوده که در آن افزون بر سرشماری نفوس شهر تهران نام چند صد حرفه و شغل نیزآمده است. بنا بر نظر مولف، کتاب تاریخ اجتماعی تهران برخلاف عرف و عادت تاریخ نویساناین سرزمین که «روی سخن به جانب زمامداران و سلاطین و شرح حالاتشان از جنگ و گریز و... دارد»، «از مردم حرف میزند، یعنی از حرفدارها، از شاه و وزیر سازها، از تاریخ و فرهنگ تدوین کنان واقعی و از آنها که به حساب نیامده، چنانکه گفتی وجود نداشتهاند» (شهری، تاریخ اجتماعی...،1/4)
شهری در تدوین ساختار کتاب تاریخ اجتماعی تهران از شکلبندی مطالب کتاب احصائیه بلدیه تقلید کرده که فاقد شیوه و روش خاص علمی بوده است. کتاب براساس فهرست حِرَف و صنایع احصائیه فصلبندی و در آن هریک از پیشهها و صنایع شرح و توصیف شده است. براین کار شهری خرده گرفتهاند و آن را از شوریدگی و آشفتگی و بینظمی در طبقه بندی مشاغل و پراکنده بودن موضوعات مربوط به یکدیگر در فصلهای گوناگون شش مجلد کتاب، به «کشکول درویش» مانند کردهاند .
رمان هایی که تورا چرک می کنند
شکر تلخ و گزنه دو داستان بلند از زندگی تلخ و پررنج و درد خود نویسنده و زنان و مردان جامعۀ تهران اواخر دورۀ قاجار به این سو است. شهری در داستا ن هایش درون شخصیت های داستان را می کاود و نهفته های آنها را آشکار می کند. او می کوشد تا طرز تفکر و باورهای مردم لایه های گوناگون جامعه و ارتباطات شایسته و ناشایستۀ آنان را باز نماید. گزندگی و تلخی زندگی و رفتار و منش مشتی آدم های پست و حقیر در این دو داستان تا بن استخوان خواننده را می آزارد. میلانی(ص،159) شکر تلخ را آینۀ تاریخ ایرانیان می داند و می نویسد که می توان در آن نگریست و بی قوارگی های تاریخ ایران را همراه جنبه های مثبت آن، به دور از وهم و خودستایی یا تعصب و بیگانه پرستی بازشناخت. شهری با نوشته هایش زندگی می کرد و درمیان آثارش شکرتلخ را عاشقانه دوست داشت(حدادی، «راوی ...»32). نثر او در داستان ها یش ساده و روان و تأثیر پذیر از زبان محاوره ای مردم تهران و آکنده از اصطلاح، کنایه، ضرب المثل، لطیفه، پند و اندرز اجتماعی و اخلاقی با قفل وبستی جا افتاده است.
داستان های شهری را، هرچند ظاهری رمان گونه دارند، ولیکن با تعریفی که از رمان نویسی کرده اند، نمی توان رمان نامید. شهری در داستان نویسی منطقی روایی و زبانی سنتی دارد. در شیوۀ داستان نویسی او نوشته اند که « شهری نه رمان نویس که همان قصه گو و نقال سنتی ماست. در رمان خلاقیت ذهن نویسنده ملاک اصلی است، در قصه گویی و نقالی خاطرۀ راوی سنجۀ توانایی اوست. شهری حافظه ای حیرت آور دارد. ساخت روایتش هم از سنت پیروی می کند. راویِ همه دانی است خداگونه. همه چیز را دربارۀ همه کس می داند». قصه در قصه می گوید و هرجا که مناسب بداند پند و اندرز اخلاقی می دهد. اگر در تجدد، بنا بر گفتۀ شکسپیر، « ایجاز جوهر خرد است»، شهری در داستان نویسی به پیروی از شهرزاد قصه گو، که طول عمرش به طول قصه هایش باز بسته است، به پرگویی می گراید (میلانی،160).
ناخنک های پزشکی
شهری دوکتاب اعجاز طب و درمان (1348ش) و حکیم خانواده (1350) را در پزشکی عامه و چگونگی طبابت سنتی و درمان بیماری ها و خواص خوراکی ها و کتاب علی (1358ش) را در ترجمه و شرح کلمات آن حضرت در نهج البلاغه نوشته است.
مثل های تهرانی با مزه شهری
قند و نمک: ضرب المثل های تهرانی به زبان محاوره (1370ش)، نخستین کتاب مستقل او در بارۀ گونه ای از ادبیات شفاهی مردم است. نطفۀ خلق کتاب قند و نمک در ذهن شهری در سفر انگلیس و اقامت کوتاهش در لندن بسته شد. روزی درگفتگو و پرسش و پاسخی با عروسش بر سر سفرۀ غذا به ارزش و اعتبار ضرب المثل های فارسی و نقش اجتماعی و آموزشی آن در جامعه پی می برد. همانجا تصمیم می گیرد که آثار مربوط به جامعه و فرهنگ عامۀ تهرانی ها را تکمیل کند. پس از بازگشت به ایران به گرد آوری ضرب المثل های تهرانی رایج در تهران می پردازد. حاصل آن همین کتاب است (قند ونمک، دوازده و سیزده)
برای شناخت بیشتر از جعفر شهری بد نیست از معدود تجربه های همنشینی با او که مکتوب شده است بهره ببریم . به نوعی برای این نگارنده تاریخ شفاهی از منابع شفاهی تاریخ سود ببریم . تجربه نصراالله حدادی ازسالیان آشنایی و همنشینی با جعفر شهری بسیار خواندنی است.
گریه های پس از هفتاد سال
نصرالله حدادی می گوید :« شاید یکی از از اقبال های زندگی نگارنده، آشنایی با مردی باشد که مثل خودش بود و فرهنگ عامه مردم طهران، چون او را دیگر هرگز نخواهد دید. گنجینه ای از ضرب المثل ها، قصه ها، مثل ها، متلک ها، کنایه ها، طعنه های و گفتنی های بسیار. دو اثر دردناک جعفر شهری ـ گزنه و شکر تلخ ـ آنقدر تلخ و گزنده اند که هر انسانی را از زندگی بیزار می سازند. کبری، قهرمان داستان شکر تلخ،شیر زنی است که یکه و تنها در برابر تمامی ناملایمات می ایستد و سرانجام طلاق و ازدواج مجدد و دربه دری بچه ها ، تنها راه حل است.»
او در جای دیگر از آشنایی خود با جعفر شهری چنین می گوید :«عید فطر سال 1363 بود که برای نخستین بار دیدمش. بعضی از کتاب هایش را خوانده بودم.شکر تلخ ،گوشه ای از تاریخ اجتماعی تهران قدیم و گزنه.قلم تلخ و گزنده اش ،بس آزارم داد و به جست و جو بر آمدم تا او را پیدا کنم.
به اتفاق دوست آن روزگارم ، مجید تفرشی به در خانه اش رفتیم. پیدا کردن او را مدیون مجید بودم که از طریق ۱۱۸ تلفن خانه او را یافته بود و از این طریق به خانه اش رفتم.
همسرش مرحومه «نصرت اکبر نظری »پاسخگویم بود؛وعده دیدار با استاد به روز عید فطر موکول شد و تا آن روز یک هفته باقی مانده بود. در تب و تاب دیدارش بی قرار بودم و بالاخره پیرمرد کوتاه قد و آراسته ای در آستانه در ورودی خانه پذیرایمان شد.
ساعتی در کنارش بودیم . ابتدا از نام و کارمان پرسید و در آن جلسه نخست که قریب ۲ساعت طول کشید، او بیشتر شنید و ما بسیار گفتیم. هنگام خداحافظی از ما شماره تلفن خواست و تاکید کرد : به من سر بزنید.
در جلسه دوم ،گله کرد که «چرا غیبت کبری داری؟» و همان شد که تا واپسین روزهای حیاتش به همراهش بودم.
پیرمرد عجیبی بود و با دقت و وسواس خاصی -همان گونه که در آثارش پیداست- به همه چیز و همه کس می نگریست. آن قدر تیز بین بود که سال های بعد ،با ذکر جزئیات از نخستین ملاقاتمان در آن روز گرم تابستان گفت».
حدادی تداوم این ارتباط را نیز خوب توصیف می کند :«سال ها در کنارش بودم و ۶ جلد «تهران در قرن سیزدهم» را کلمه به کلمه ،سطر به سطر و صفحه به صفحه خواندم و سرانجام در سال ۱۳۶۸ آماده چاپ شد.
چند سال بعد «گزنه» را با او خواندم که خاطراتی بس تلخ از آن روزگار دارم. پیرمرد با هر سطر و صفحه اش می گریست و من نیز نمی توانستم با او همدلی نکنم.
آن قدر با او بودم که شاهد آن بودم که قدرت بینایی اش را روز به روز بیشتر از کف می داد. دیگر نمی توانست بنویسد. از او خواستم محفوظات ذهنی اش را بر روی «نوار کاست» ضبط کند و او نیز چنین کرد؛اما او که بیش از نیم قرن نوشته بود،نمی توانست ننویسد و با «فیش نویسی» قند و نمک را آفرید و در آن روزگار من «چشمان پیرمرد» بودم.»
این تاریخ نویس روایتی دیگر نیز از جعفر شهری دارد و می گوید :« در تابستان سال 1372، کتاب گزنه را در منزل شخصی شهری برای چاپ مجدد آماده می کردیم و از آنجا که چشمان شهری دیگر بینایی چندانی نداشت، خروف چینی مجدد آن را برایش بازخوانی می کردم. به آنجا رسیدم که از پدر رانده و به تهران آمده بود و به کوچه سرپولک برای دیدار مادر که دوباره شوهر کرده بود، رفته بود.
هر کلمه را می خواندم و هر سطر را که به پایان می رساندم، اشک های شهری چون سیل، پهنای صورتش را نوازش می داد. به آنجا رسیدم که نوشته بود: «در زدم و حشمت خانم یکی از همسایه های در را به رویم باز کرده به طرف مادرم صدا بلند نمود که بیاید، پسرش آمده است! مادرم را دیدم که از پله ها با تردید پایین می آید، مثل کسی که می خواهد بگوید پسری نمی شناسد.» صدای هق هق گریه شهری قطع نمی شد و چند لحظه بعد از خود بی خود شد و از حال رفت. ترسیده بودم، نکند پیرمرد از دست برود. با کمک همسرش او را به هوش آوردیم و دو سه ساعت بعد قدری حالش بهتر شد. آنقدر فضا سنگین و غم انگیز بود که نمی توانم آن را با قلم ترسیم نمایم.
بار دیگر به من اصرار کرد تا خواندن را از سر بگیرم. با ترس و لرز دوباره شروع کردم و این بار شهری تا یک هفته بعد بیمار و بستری شد. درد را می شد تا عمق چهره او پیدا کرد. هفتاد سال از آن ماجرا گذشته بود، اما تا گویی این حادثه همان روز اتفاق افتاده بود. هر بار که به «شکر تلخ» و «گزنه» نگاهی دوباره می اندازم، یقین می کنم سطر و سطر به کلمه به کلمه این دو کتاب ،دردنامه مردی است که علم و دانشش را در دانشگاه اجتماع آموخت و آثار بی نظیری از فرهنگ عامه مردم تهران را آفرید که مثل و مانند ندارد.
ابوالحسن نجفی در فرهنگ عامیانه اش ـ که کتاب سال شد ـ و شاملو در کتاب کوچه اش، گواه این دانش جعفر شهری اند.
شهری: تاریخی که راه می رفت
صالح رامسری ،ناشر کتابهای استاد شهری با استاد جعفر شهری از سال 1357 آشنا شد، زمانی که خود جوان سال بود و در دفتر انتشارات امیرکبیر کار می کرد. او می گوید : روزی محمدرضا جعفری پسر جعفری بزرگ که مدیر انتشارات امیرکبیر بود صدایم زد و گفت: الان پیرمردی، تنگ حوصله، می آید که اگر باوی خوب تا کنی و چند دقیقه ای با حوصله در کنارش بنشینی و به حرفهایش گوش بسپاری، گویی تاریخ زنده تهران است که راه می رود. جعفری گفت: به مانند این پیرمرد کسی درباره تاریخ و فرهنگ تهران اطلاعات ندارد، این مرد با تمامی محققان و نویسندگانی که دیده اید و دیده ایم تفاوت دارد. از دستش نده» ساعت 10 صبح همان پیرمرد، کلاه شاپو بر سر و عصا به دست به دفتر انتشارات امیرکبیر در خیابان خواجه نصیرالدین طوسی می آید و پس از مذاکره ای چند ساعته، نطفه، نخستین کتاب با نام «گوشه هایی از تاریخ اجتماعی و سیاسی طهران قدیم» بسته می شود.«در حالی که فضای فکری ـ اجتماعی ابتدای انقلاب، به آثار سیاسی و به قول معروف، کتابهای جلد سفید گرایش داشت، ما کتاب زنده یاد شهری که نزدیک به 500 صفحه می شد، با استقبال شگفت انگیزی روبرو گردید.»
بعدها، وقتی انتشار این گونه آثار و موضوعات، به دلیل تحولاتی که در انتشارات امیرکبیر رخ داد، از دستور کار خارج شد، زمان لازم بود تا به کمک و سماجت نصرالله حدادی و همراهی حسین ناجیان مدیر انتشارات رسا، این کتاب یک جلدی فرصت بسط و توسعه یابد و در قالب اثری حجیم و چند جلدی، با عنوان«تاریخ اجتماعی تهران در قرن» 13 فرصت طبع و نشر یابد. اما ذهن و حافظه شگفت انگیز جعفر شهری به این اندازه هم محدود نشد.
رامسری ادامه می دهد: «پس از 10 سال و به اتفاق دوستم آقای محسن محمدی ،مدیر کنونی انتشارات صدای معاصر به نزد استاد جعفر شهری رفتیم و مسئله انتشار کتابی درباره تهران قدیم را با وی در میان گذاشتیم. یادم نمی رود که آن مرحوم می گفتند: به قدری سند و مدرک و عکس درباره تهران قدیم جمع کرده ام که می توانم حیاط و ساختمان را با آن دوبار فرش کنم . مرحوم شهری می گفتند: برای این کار نیروی جوان پرحوصله ای می خواهم که کمک کارم باشد و از آن زمان و به مدت چهار سال مداوم کارم شده بود رفت و آمد به منزل استاد در خیابان ارم تجریش»
حافظه مرحوم شهری در ثبت و ضبط وقایع شگفت انگیز بود، اما این حافظه برای ثبت و آمدن روی کاغذ، به پی گیری و سماجتی نیاز داشت که مدیر انتشارات معین نمونه ای از آن را این گونه تشریح می کند: «مرحوم جعفر شهری به مانند درختی پربار بود که هر بار وقتی تکانش می دادی, میوه های فراوانی از آن می ریخت. یادم می آید که برای قمرالملوک وزیری حدود 75 صفحه نوشته بود. وقتی هنگام تصحیح و مقابله به این بخش رسیدیم، ناگهان سینه پر از اسرارش باز شد و چندین برابر حجم قبلی درباره قمرالملوک وزیری اطلاعات و اخبار مناسب و منحصر به فرد داد.»
جالب توجه اینکه مرحوم شهری، بسیاری از مشاغلی را که در کتاب به آنها اشاره کرده، خود تجربه کرده است. رامسری در این باره می گوید:
«مرحوم شهری، خود در شغل هایی چون نانوایی، ریخته گری، سلمانی، کارگری، بنایی، مکانیکی و... دستداشت و مدتی را سرگرم این مشاغل بود.»
حیف که دوران نوشتن استاد شهری به سالهای پایانی عمرش اختصاص یافت، کهولت سن باعث شده بود که وی گاه هنگام نوشتن یا خواند به خوابی عمیق فرو برود. این گونه مواقع ناشر می نشست و به گفته محمدرضا جعفری، تحمل می کرد تا خواب استاد پایان یابد و کار دوباره آغاز شود.
در هر حال سماجت صالح رامسری سبب شد تا کار «طهران قدیم» در چند جلد به پایان برسد، این کتاب علی رغم حجم زیاد، تاکنون چهار بار چاپ و منتشر شده است. پس از این کتاب مرحوم شهری کتاب «قند و نمک» و کتاب «علی(ع)» را نوشت و انتشار داد. رامسری درباره آخرین دست نوشته ها و کارهای باقی مانده از استاد شهری که می گوید:
«پس از نگارش (قلم و سرنوشت) که در واقع به همراه (شکر تلخ) و (گزنه)، سومین کتاب داستانی وی است و هر سه آنها، به نوعی زندگی نامه اش محسوب می شوند، استاد شهری در بیمارستان فرهنگیان در ششم آذر ماه 1378 درگذشت. کتاب «قلم و سرنوشت» وی چند ماه پس از مرگش انتشار یافت. کتاب دیگری هم از استاد به نام «تاریخ سلطنت» به جای مانده که چون با مداد نوشته بودند، برخی از لغتهای آن پاک شده است. با این حال من به حروفچین گفته ام که تمامی کتاب را بچیند و سپس ما جاهای خالی را با مشورت خانم ایشان و نیز دقت در خواندن دستخطشان (که دستخطی هم داشتند که خواندنش بسیار سخت بود و من در طی این چند سال به متخصص خواندن دستخط ایشان تبدیل شده بودم) کار را به سامانی خوش برسانیم»
روایتگر مردم کوچه و بازار
ناصر تکمیل همایون پژوهشگر تاریخ و جامعهشناس، علی بلوکباشی پژوهشگر مردمشناس و قومنگار نیز روایت خواندنی ای از جعفر شهری دارد. او با اشاره به سرودهای از ملکالشعرای بهار می گوید: «ای بسا شاعر که اندر عمر خود نظمی نساخت/ وی بسا ناظم که اندر عمر خود شعری نگفت» درباره شهری باید اینگونه تعبیر کرد که با اینکه در فضای آکادمیک تحصیل نکرد و هر آنچه که نوشت بر پایه چیزهایی بود که دیده و شنیده بود اما بیتردید کتابهای وی از اصلیترین منابع تحقیقات در ایرانپژوهی به شمار میرود.
کتابهای شهری بر خلاف عرف و عادت، روی سخنش با حاکمان و قدرتمندان نیست بلکه از مردم کوچه و بازار که سازندگان حقیقی تاریخاند، سخن میگوید. در واقع تاریخنگاری به دو دسته مذهبی و سلاطین تقسیم میشود اما کتابهای شهری و نوع تاریخنگاری وی، شناسنامه ملت ایران است.
تاریخنگاری شهری، از تحلیلنگاری و فلسفه تاریخ دور است و از نوع تاریخنگاری تشریحی و توصیفی به شمار میرود که از روی هیچ منبعی نوشته نشده است و بیشک مواد اولیه تاریخنگاری علمی را تشکیل میدهد.
منابعی که باید بکار گرفته شود
این همه روایت شد تا در زادروز مردی که به فرصتی از تاریخ معاصر برای مردم ایران تبدیل شد یادآور شویم همه رنجی که جعفر شهری و امثال او برای ثبت و انتقال زاویه ها و گوشه های پنهان تاریخ برده اند با تداوم تلاش آن ها در خلق آثار هنری به نتیجه ای فراگیر تبدیل می شود . این وظیفه ای است بر عهده هنرمند عرصه نمایش که ایده ها و روایت ها و داستان های خود را با بهره گیری از دسترنج تاریخ نویسان پربارتار و موثر تر سازد . هنرنمایش محمل خودشناسی برای مخاطب از مسیر تاریخ است و این مسیر پر خطر از طریق مطالعه مستمربه معبری مطمئن بدل می شود.