نقدی بر نمایش عدالت قجری به نویسندگی و کارگردانی علی برجی:
از ضعیف ترین قشر جامعه ایرانی رونمایی شد
ایران تئاتر- علی رحیمی: عدالت قجری یک اثر رئالیستی است که در فضایی گروتسک تلاش دارد از ضعیف ترین قشر جامعه رونمایی کند.
عدالت قجری یک اثری اقتباسی است که با نیمنگاهی بر نمایشنامه ارزشمند «بر پهنه دریا» اثر میراسلاو مرژوک لهستانی و پیوند آن با نمایشهای تختحوضی که یکی از جذابترین و پرمخاطبترین نمایشهای کمیک ایرانی محسوب میشوند، بر صحنه جان می گیرد. در واقع ظرف نمایش همان داستان مرژوک است، سه نفر کشتی شکسته که بر پهنه دریا به شدت گرسنه میشوند و خیلی دموکرات تصمیم میگیرند یک نفر را به قید قرعه قربانی کنند و بخورند و ...؛ با این تفاوت که مظروف کاملاً متفاوت و به زیان دیگر «بومی» شده و لحظهلحظه آن یادآور نمایشهای تخت حوضی است. به دیگر سخن آنکه نمایش «عدالت قجری» پیش از آنکه بخواهد به مخاطب تلنگری در خصوص حقیقت وجودی انسان در شرایط سخت بزند، دغدغه ایرانی کردن نمایشهای غربی دارد و برجی با حفظ تم اصلی داستان و دستکاری محتوا تلاش دارد مخاطب را با جلوه ای کاملا متفاوت از اثر مرژوک روبرو سازد.
اولین اقدام قابل تامل او توجه به نیمه فراموش شده و نادیده گرفته شده ساختارهای سنت باور و مردسالار ایرانیست. او اینبار زنان –که خود در همیشه تاریخ درد برچسب جنس دوم یا ضعیف را بر پیشانی دارند- را در بوته آزمایش دموکراسی قرار داد تا ضمن رونمایی از ضعیف ترین قشر جامعه، نشان دهد که در شرایط سخت، ضعیف تر همواره زیر لگام ناجوانمردی کمر خم می کند و می شکند.
داستان نمایش درباره یک خانواده قجری است. خانوادهای متشکل از یک زن، شوهر و کنیز که همزمان با آغاز حکومت رضا خان به اروپا فرار کرده اند. در اروپا، مرد به دلایلی مجبور می شود زن و کنیزش را رها کند. این دو در کشور غریب، مورد تهاجم دزدان قرار میگیرند و ناچار به همراه زنی به نام سکینه خود را بر روی قایقی شکسته در دریا میاندازند. گرسنگی این سه را به فکر حذف یکی برای نجات دو نفر دیگر می اندازد و در نهایت در یک فضای دموکراتیک البته از نوع جهان سومی اش، قرعه به نام کنیز می افتد.
دگرگونسازی سه شخصیت اصلی داستان مرژوک - سوسیالیسم، دموکرات و لیبرالیسم - که هیچ سنخیتی با احوال مخاطب عام ایرانی ندارند و ورود دو شخصیت دوستداشتنی نمایشهای تختحوضی یعنی ارباب و غلام سیاه -در اینجا ارباب و کنیز سیاه- که اولی نماینده قشر مرفه و دومی نماینده قشر ضعیف جامعهاند، در کنار زنی تازه به دوران رسیده ای از طبقه پایین که به واسطه مهاجرت به اروپا در تلاش برای جداسازی خود از این طبقه است و شاید به نوعی بتوان آن را نماینده منشهای اپورتونیسمی (فرصتطلب) در جامعه عنوان کرد از نکات قابل توجه این نمایش است که ذهن مخاطب را از همان ابتدا درگیر یک نمایش کاملاً ایرانی می کند؛ به نحوی که مخاطب فراموش میکند این اثر چکیدهای از نمایشنامه مرژوک است.
از سوی دیگر، استفاده از یک برهه زمانی ناب به نام عصر قاجار که در سایه بحرانهای بزرگ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی پر از فراز و نشیب های دراماتیک می شود و شوخی با آن نه تنی را می لرزاند و نه قلبی را به درد می آورد؛ موقعیتی مناسبی را فراهم می کند که در آن می توان مسائل سیاسی و اجتماعی روز جامعه را زیر ذره بین برد تا نقدی گردد همسو با فریادهای بی صدای طبقه ای که فقط در کسوت شاهد! نظاره گر تحولات سیاسی و اجتماعی هستند. هرچند استفاده ابزاری از «سنگ پا» - یادآور ضرب المثل «رو نیست سنگ پای قزوین است»- به عنوان کالایی که مرد خانواده برای تجارت به اروپا می فرستد، بین «نفهمیدن و بی صدایی» و «فهمیدن و بی صدایی» این شاهدان فاصله معناداری می اندازد...
در حقیقت علی برجی در عدالت قجری، خود را در کسوت نماینده مردم ضعیف قرار می دهد و منادی ناگفته هایی می شود که زیر سایه «سکوت ما از ندانستن نیست ها» مخفی شده است. از این حیث این اقدام علی برجی به عنوان یک هنرمند انقلابی قابل تقدیر است.
برجی در اجرا نیز به منظور انتقال دقیق این مفاهیم ضمن بهره گیری از المانهایی همچون: توجه به شیوه های مختلف نمایش های ایرانی اعم از تعزیه، عروسک گردانی، زن پوش(در اینجا مردپوش) و ...، بهرهمندی از یک دکور کاملاً ساده و به دور از هیاهو که یکی از نمادهای نمایشهای تختحوضی محسوب میشود، طراحی لباس و گریم متناسب با عصر قاجار و استفاده از موسیقی سنتی، تلاش نمود تا به منظور جلوگیری از انحراف ذهنی مخاطب، تمامی مولفه های نمایشی را به دور از هرگونه هیاهوی دراماتیکی در مسیر هدف هدایت کند و اگرچه تا حدود زیادی در این امر موفق بود اما سه صحنه نامانوس بر روند کار او تاثیر منفی گذاشت:
اولین صحنه توجه به الماس در شکم کنیز است که در یک صحنه بر آن تاکید جدی می شود و دقایقی از نمایش به آن اختصاص می یابد اما رفته رفته این گره کور به فراموشی سپرده می شود و تا پایان نمایش در ابهام می ماند.
موضوع دوم حضور مرد قاجار بر قایق شکسته است. در اثر طنز مرژوک بعضی افراد در تخیل کاراکترها ظاهر می شوند و دیالوگهایی میان آنها به وجود می آید. اما در عدالت قجری بدون توجه به اینکه صحنه در دریا اتفاق می افتد، مرد قاجار صحنه را می شکند و وارد قایق شکسته می شود.
و در نهایت مسئله سوم، در پایان نمایش و خوردن کنیز جا خوش کرده است. موضوعی که در آیین و فرهنگ ما جایگاهی ندارد و مخاطب ایرانی، خوردن یک انسان به خاطر گرسنگی را نمیپذیرد و ای کاش علی برجی که تمام تلاش خود را در ارائه یک نمایش ایرانی بکار بسته بود، دلیلی قانعکننده تر و فراتر برای توجیه پایان داستان پیدا می کرد. دلیلی که نه به عدالت تاریخی مرژوک صدمه وارد کند، نه فضای بیرحم جوامع دموکراتیک را از نظرها دور نماید و نه بر له شدن طبقه پایین جامعه زیر لگام طبقه مرفه خدشه وارد سازد.
با اینحال، نمایش عدالت قجری به واسطه بازآفرینی خلاقانه، توجه به فرهنگ بومی و از همه مهمتر نقدی که بر فضای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه دارد ارزشمند و قابل تقدیر است.