در حال بارگذاری ...
نقد نمایش «شازده کوچولو» به کارگردانی آناهیتا غنی‌زاده

روایت خطی یک درام چند وجهی

ایران تئاتر- بهروز فائقیان: «شازده کوچولو» اگرچه شرحی کودکانه از ماجرای سفرش و ملاقات با آدم‌ها را به میان می کشد، اما مفاهیمی که نویسنده اثر با این شرح حال همراه می‌کند در حقیقت جوهر اصلی متن را شکل می‌دهد.

«شازده کوچولو» اثر شناخته شدۀ آنتوان دوسنت اگزوپری اگرچه واجد ویژگی‌های دراماتیک قدرتمند و تاثیرگذاری است، اما بیشترین اثرگذاری‌اش به متن و در حقیقت ارزش‌های ادبی آن بازمی‌گردد. خصلت‌های فانتزیک و تخیل‌محوری این متن با وجود ظرفیت‌هایی که در ارتباط‌گیری با مخاطب کودک و نوجوان در خود دارد، اما از وجوهی دیگر متمرکز بر کارکردهایی پیچیده‌تر است. دریافت مناسب از همۀ این وجوه از آن جهت اهمیت دارد که در بازتولید متن به اشکال دیگر و از جمله تولید تئاتری، بدون توجه به همۀ کارکردهای متن رسیدن به نتیجه مطلوب امکان‌ پذیر نخواهد بود. واقعیت این است که «شازده کوچولو» اساساً متنی برای کودکان و نوجوانان نیست و حتی نویسنده در مقدمة اثر به وضوح روشن می کند که مخاطب او نه تنها کودکان، که در حقیقت بزرگسالان کودکی گم کرده هستند. «شازده کوچولو» اگرچه شخصیت اصلی داستان اگزوپری است، اما راوی داستان خود اوست که حکایت ملاقات و آشنایی اش با این مسافر غریب را بازگو می کند. «شازده کوچولو» اگرچه شرحی کودکانه از ماجرای سفرش به سیاره های ریز و درشت و ملاقات با آدم های عجیب و غریب را به میان می کشد، اما مفاهیمی که نویسنده اثر با این شرح حال همراه می کند در حقیقت جوهر اصلی متن را شکل می دهد.

اقتباس از اثری با ویژگی چندوجهی به ویژه در رسانه‌ای چون تئاتر که کارکردهای اصلی خود را در خلق موقعیت های نمایشی می یابد، به طور ویژه می بایست همۀ کارکردهای متنی از این دست را مورد توجه قرار دهد و در غیر این صورت نارسایی ها در انتقال مفاهیم و به دنبال آن کاهش اثرگذاری متن اجتناب ناپذیر خواهد بود. اجرای «شازده کوچولو» در قالب نمایش کودک و نوجوان و به کارگردانی آناهیتا غنی زاده به دلیل عدم توجه کافی به وجوه متعدد این اثر تا اندازه ای دچار نارسایی هایی از این دست شده است. عمده این نارسایی های این اجرا  در ارتباط با نحوه روایت و شکل دادن موقعیت های نمایشی رخ داده است؛ روایت خطی داستان بی آن که منجر به خلق موقعیت های نمایشی قابل اعتنایی شود، اغلب از روخوانی متن اصلی چندان فراتر نمی رود و این بازخوانی متن اگرچه با حرکت و اکت هایی همراه است، اما همانطور که پیش تر اشاره شد کمتر موفق به خلق موقعیت های نمایشی می شود. همین شیوه خطی روایت گری است که به نظر می رسد پیوستگی ارتباط با مخاطب اصلی خود یعنی کودکان را از دست می دهد و به این ترتیب در رفت و برگشت های حسی مخاطب بخشی از کارکردهای روایتی اش نیز دچار خدشه می شود.

 در این شیوه از پیشبرد درام که اوج و فرودها اغلب بر مبنای متن اصلی شکل گرفته، بده و بستان های میان بازیگران هم اغلب ارتباطی کلامی است که گاهی اوقات نیز با شعر و آواز همراه می شود. به این ترتیب در میان مجموعه تابلوهایی که اجرای «شازده کوچولو» پیش روی تماشاگر قرار می دهد، تنها در دقایقی کوتاه است که موقعیت های نمایشی اثرگذار و برانگیزاننده ای را شاهد هستیم. یکی از این دست موقعیت ها صحنه آشنایی شازده کوچولو با خلبانی است که هواپیمایش در بیابان سقوط کرده و او در تقلای راه انداختن دوباره آن است. این موقعیت علاوه بر آنکه به طور مشخص از دقت و ظرافت های بیشتری در صحنه آرایی و میزانسن ها بهره مند است، از معدود مواردی است که موفق به خلق ارتباط نمایشی تاثیرگذاری می شود و تماشاگر را بیش از دیگر لحظات با خود همراه می کند. به همین ترتیب، اما متاسفانه اغلب لحظات نمایش از قدرت کمتری در برقراری ارتباط میان عناصر صحنه برخوردارند و در اندازه گفتگوهایی رودررو و کم اثر باقی می مانند.

با این حال نمایش «شازده کوچولو» در نهایت موفق می شود تا پایان اجرا خود را تا اندازه ای سر پا نگه دارد. طراحی صحنه در این اجرا و در این ارتباط نقش مهمی را بازی می کند. قابلیت تغییر شکل دادن به اسباب صحنه که هر بار از شکلی به شکل دیگر در می آیند بر خلاف روال خطی و تقریبا یکنواخت داستان تنوع بیشتری به اجرا و صحنه می بخشد و بر غنای نمایش می افزاید. طراحی لباس در این نمایش هم تقریباً همسو با روند خلاقانه تر طراحی صحنه، بخشی از جذابیت های اجرای این متن را رقم می زند و به سهم خود در ارتباط با تماشاگر ایفای نقش می کند. در کنار این ها اما موسیقی و اشعار نمایش «شازده کوچولو» که به روال اجراهای ویژه کودک و نوجوان بالقوه قابلیت این را داشته که جذابیت ها و مقبولیت این اثر را تا حد زیادی تامین کند، به اندازه مطلوب قادر به ایفای نقش نشده و آن چنان که باید از تاثیرگذاری و  جذابیت برخوردار نیست. بخشی از این تقلیل اثرگذاری موسیقی در نمایش «شازده کوچولو» به تکرار قطعات در جابه جای اجرا باز می گردد که اغلب در فاصلۀ میان تعویض تابلوها اجرا می شوند. به این ترتیب دست کم شگرد نوشتن ورسیون های متعدد از ریتم و ملودی ها که می توانست موسیقی را غنای بیشتری ببخشد، در کنار تکرار اشعار بخشی از جذابیت و کارکردهای دراماتیک خود را از دست می دهد.

در مجموع به نظر می رسد عواملی که در مسیر شکل گیری این اجرا از متن «شازده کوچولو» موثر بوده اند، هر یک به دلایلی از کارکردهای متصور خود جامانده اند تا این نمایش در نهایت آن چنان که باید به موفقیت لازم دست نیابد؛ هرچند آنچه بیش از همه توفیق این اثر را با کاستی مواجه کرده می توان در دراماتورژی و نحوه مواجهه نویسنده و کارگردان با متن اصلی داستان شناسایی کرد.




مطالب مرتبط

نظرات کاربران