در حال بارگذاری ...
گفت‌وگوی ایران تئاتر با پویا پیرحسینلو نویسنده وکارگردان نمایش «آفتاب کاران و سایر کشاورزان سرزمین شرق میانه»

ثمرات ذهن در هم تنیده یک انسان معاصر در قاب امروز

ایران تئاتر: ذهن انسان فرمول پیچیده‌ای دارد. ساختاری که می‌تواند در لحظه نکات بسیاری را مرور و برای هر کدام از آنها تصمیم‌هایی بگیرد. دستاوردهایی که شاید در آینده نزدیک و یا روزگاری دور به چشم بیاید و ثمره‌ای را برای انسان و یا جامعه‌ای رقم بزند. تصویری که قرن‌ها در قاب چشم جوامع بشری نقش می‌بندد.

پویا پیرحسینلو تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی به اتمام رسانده است. او از جمله نویسندگان و کارگردان‌هایی است که توان خود را بیشتر در خلق آثار نوشتاری به کار گرفته است. آثاری که در آن اهداف مشخص و معینی را پیش روی مخاطب قرار می‌دهد تا لذت جهان نمایش را از جان دل درک کند. نمایشنامه‌های «پرواز عمود کبوتر دریایی دودی برفراز آب­های سرد و معتدل اقیانوس اطلس»، «شب سرد و سیاه سیمین»، «یکم شن دیگه مونده» از آثاری هستند که این کارگردان به نگارش در آورده است. همچنین این نویسنده آثاری چون «سپاسگزارم درخت گلابی»، «سنگ فرش­های خیابان ولیعصر»، «زندان بان زندانی» و «آفتاب کاران و سایر کشاورزان منطقه شرق میانه» را در مقام نویسنده و کارگردان تولید کرده است. پیرحسینلو در کارنامه هنری خود نگارش داستان‌های بلند «مرگ تلخ کاس آقا در میان صدای نیلبکِ پیرمردی که پُرغم می­زند»، «درمیان صدای سکوتی که درگوش سوت می­کشد»، و «در میان و به لابه­ لای قرمزها، سبزها و سیاه‌­ها...» به ثبت رسانده و جوایزی را از جشنواره‌های تئاتر فجر، سوره، شهر و دانشجویی کسب کرده است. همچنین وی فیلم‌های کوتاه «سقفی زیر پای یک نفر»، «مواجهه»، «تقاص» و «خانه کشی» در مقام فیلمنامه نویس و کارگردان به تصویر کشیده است. حال به بهانه اجرای نمایش «آفتاب کاران و سایر کشاورزان سرزمین شرق میانه» که متن برگزیده سی و چهارمین جشنواره تئاتر فجر، تندیس بهترین بازیگر مرد و تندیس بهترین موسیقی از پنجمین جشنواره شهر را از آن خود کرده است با نویسنده و کارگردان آن به گفت‌وگو نشسته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

 

مزایای استفاده از تاریخ معاصر ایران در بیان اتفاق‌های مربوط به آن دوران در نمایش‌هایی که این روزها روی صحنه می‌رود چیست؟

انباشت داده‌ها و تجربیات تاریخی یکی از فاکتورهایی است که می‌تواند باعث حرکت رو به جلوی جوامع بشری بشود، شاید گسستی که امروز در جامعه ما بین مردم و تاریخ وجود دارد یکی از عوامل حرکت کُند و یا حتی تلخ تر حرکت رو به عقب فرهنگی ما است. اگرچه بسیاری از آثار نمایشی از جمله «آفتاب کاران و...» به شکل مستقیم دغدغه تاریخ‌نگاری ندارند اما ارجاعات و روایت‌های تاریخی آن‌ها می‌تواند آگاهی‌بخش و روشن‌کننده بخش‌های فراموش شده یا کمتر دیده شده‌ تاریخ معاصر بشود.

 

آیا این دقت نظر از سوی نویسنده و کارگردان یک اثر نمایشی می‌تواند سبب شود که مخاطب برای آگاهی بیشتر از تاریخ کشور خود به بررسی بیشتر مسائلی که دیده است بپردازد؟ چگونه؟

یکی از مخاطب‌های نمایش «آفتاب کاران و...» پیامی نوشته بود مبنی بر اینکه تا نیمه‌های شب در حال مطالعه، بررسی اتفاق‌ها و شخصیت‌های واقعه سیاهکل بوده است. حال به نظر من به طور کلی هنر و فرهنگ تاثیری در عمق روح انسان‌ها دارد اما این تاثیرگذاری چون با یک ضرب آهنگ پایین و در لایه‌های پنهان و درونی انسان اتفاق می‌افتد شاید از نگاه بسیاری به دور بماند. لذا داده‌های تاریخی هم به این صورت عمل می‌کنند، بنابراین می‌توانیم امیدوار باشیم این عملکرد انباشت مثبت فرهنگی و انباشت مثبت دانش اجتماعی و تاریخی جامعه‌ای متفاوت‌تر از جامعه امروز را بسازد.

 

علت آنکه واقعه «سیاهکل» را به عنوان یکی از رویکردهای اصلی در متن نمایش لحاظ کرده‌اید چیست؟ آیا این تمهید بر اساس وجوه شخصیت اصلی نمایش بوده و یا تاکیدی بر تاریخ معاصر ایران این رویه را پیش آورده است؟

من عمدی بر تاریخ نگاری یا ارجاعات تاریخی نداشتم، لذا این شخصیت «فریدون» و نیاز درام بود که این اتصال به شخصیت‌های تاریخی را ایجاد کرد. همان طور که نمایش «آفتاب کاران و...» پر از ارجاعات یا بینامتن‌های متعدد به نمایشنامه‌ها و آثار هنری پیش از خودش است، از تاریخ ( به عنوان مثال همین واقعه سیاهکل) نیز برای عمق بخشیدن به جهان متن خود استفاده می‌کند. در واقع مخاطب هر میزان که بتواند آشنایی بیشتری با آثار و شخصیت‌هایی که از طریق بینامتنی در این نمایش مطرح می‌شوند را داشته باشد و یا بتواند کُدها را به درستی دریافت کند می‌تواند وارد جهان‌های معنایی بشود که حتما در یک اثر ۷۰ دقیقه‌ای مجال بیان و یا عمق بخشیدن به آن وجود ندارد.

 

مقوله زمان از جمله موارد مهمی است که در نمایش «آفتاب کاران و سایر کشاورزان سرزمین شرق میانه» عملکردی قابل توجه و البته تاکیدی در درام نمایش داردو حال این کارکرد بیشتر به جهت ضرورت قصه نمایش ترتیب داده شده و یا شخصیت‌ها که نماینده قشری از جامعه به شمار می‌روند بر آن تاکید داشته‌اند؟

ساختارهای زمانی نو یکی از دغدغه‌های فرمی من در نمایشنامه نویسی است، حتی پایان نامه کارشناسی ارشد من در رابطه با بررسی ساختارهای زمانی نو در نمایشنامه نویسی معاصر بود. از نگاه من بازی‌های زمانی به هنگامی اجازه ورود به یک اثر ادبی را دارند که از دل آن جهان متنی و یا دل ویژگی‌های شخصیت‌های درام روییده باشند. در نمایش «آفتاب کاران و...» این ذهن پریشان و سیال فریدون در زمان است که باعث می‌شود روایت و به طبع آن مخاطب حرکتش در زمان را آغاز کند.

 

دلیل آنکه وادی زمان برای شخصیت «فریدون» یا همان «جان نش» به چند برهه تقسیم شده چه بود؟ آیا تاکید شما به دلیل در هم تنیده بودن جهان‌هایی است که در متن تعریف داده‌اید؟

از دریچه ذهن شخصیت «فریدون» سه دوره زمانی مهم وجود دارد. زمان حال که سه روز پایانی زندگی این شخصیت را در بر می‌گیرد. زمان گذشته که مربوط به دوران جوانی وی، رابطه عاشقانه‌ او با شخصیت «گندم» و مهم‌ترین واقعه زندگی شخصیت «فریدون» که همان تصمیم او به عنوان قاضی یک کمونیست در حال اعدام است را در دل خود جای داده است و  در نهایت دوران کودکی که ما به عنوان مخاطب در واقعی بودن آن با تردید مواجه هستیم. تمام این زمان‌ها همان طور که شما هم اشاره کردید در هم تنیده شده‌اند، روابط جانشینی و هم‌نشینی وقایع باعث یادآور شدن و حرکت ما از طریق حرکت ذهن «فریدون» در تمام این وقایع و زمان‌ها شده است.

 

در این نمایش مخاطب با تلفیقی از روایت و قصه روبرو است. با این توضیح که در بخشی از نمایش خرده قصه‌هایی را به نظاره می‌نشینیم و در فضایی دیگر روایت زندگی فریدون به آن قصه‌ها جهت می‌دهد. آیا این تصمیم شما می‌تواند مخاطب را قانع کند که همه چیز را بطور کامل دیده است؟

به نظر من همان‌طور که فریدون در تمام طول نمایش کوهی از کاغذ‌ها را کنکاش می‌کند تا بتواند با ترتیب بخشیدن به صفحات آن تصویر درستی از معنا زندگیش را به دست آورد، مخاطب این نمایش هم در تمام طول نمایش در تلاش چیدن تکه پازل‌های نمایشی است. تصور من این است که مخاطب موفق خواهد شد به یک تصویر کامل از قصه دست پیدا کند. البته که لایه‌های معنایی متعدد وجود دارد که ممکن است هر مخاطبی به تمام سطوح آن دست پیدا نکند، اما تلاش من این بوده که لایه اولیه که قصه کار را به طور کامل روایت می‌کند برای تمام مخاطب‌ها جامع، مستقل و جذاب باشد.

 

کنار هم قرار گرفتن بازیگران اصلی و کودکانی که در زمان‌هایی از نمایش نقش محوری را ایفا می‌کنند با چه رویکردی شکل گرفته و هماهنگ سازی بین این دو گروه با چه تمهیدی رخ داده است؟

تصور من این بود حضور کودکان روی صحنه انتخاب درستی برای به نمایش گذاشتن جهان رویا گونه‌ شخصیت «فریدون» است. لذا تمام این جهان‌ها باید در هم ادغام می‌شدند و یک جهان جدید یکپارچه‌ای را روی صحنه شکل می‌دادند.

 

طراحی صحنه و لباس هم از دیگر عنوان‌هایی است که به فضای نمایش و البته شخصیت‌ها جان بیشتری می‌دهد. لذا دلیل آنکه طراحی‌های دو بخش از ساختار نمایش با ویدئو پروژکشن که عنصری مدرن است همراه شد چیست؟

من این افتخار را  داشتم که آقای منوچهر شجاع به عنوان طراح صحنه در کنار نمایش «آفتاب کاران و... » بودند. حال با حضور ایشان و همچنین سایر گروه طراحان شامل تیم‌های صحنه، نور، لباس، ویدئو و صدا جلسات متعددی داشتیم. تمام این عناصر باید در کنار هم به درستی و در راستای کمک به هسته‌ اصلی نمایش یعنی متن نمایشنامه قرار می‌گرفتد. حال ویدئو در این بین یک وظیفه مهم داشت و آن هم کمک به بهتر تصویر شدن جهان ذهنی فریدون بود. از طرفی ویدئو باید به عنوان جزیی جدایی نشدنی از صحنه این نقش را بازی می‌کرد. در واقع به جای تجربیات اولیه ویدئو در تئاتر که ویدئو به صورت مستقل و برروی پرده‌های جداگانه‌ای پروژکت می‌شدند، در تجربیات جدیدتر ویدئو به یکی از بخش‌های دکور تبدیل شده است.

 

تاثیر صدای نویسنده که در فضای نمایش نریشن می‌شود با چه دیدگاهی و تعریفی طراحی شده است؟ آیا این تمهید می‌تواند نویسنده را به عنوان روای بین دو جهان که شخصیت‌ها در آن وجود دارند به مخاطب معرفی کند؟

دقیقا به نکته درستی اشاره کردید. ما دو جهان متنی داریم که مهم ترین ارتباطشان خلق این دو جهان توسط یک خالق مشترک است در نتیجه حضور خدای گونه نویسنده در ابتدا و انتهای اثر به پیوند این جهان‌ها کمک می‌کند. علاوه بر اینکه ما در خود متن نیز نشانه‌هایی از حضور این خالق می‌بینیم.

 

ضرورت همراهی مخاطب با این اثر به نظرتان باید با چه دلایلی شکل بگیرد؟

نمایش «آفتاب کاران و...» را می‌توان از زوایای مختلف نگاه کرد و از همه مهم‍تر نگاه مخاطب به این اثر است نه نگاه من به عنوان مولف. به همین دلیل من پاسخ دهنده خوبی به این پرسش نخواهم بود، اما به عنوان یک نویسنده بیشتر از هر وجه دیگر در تولید این اثر نگاه انسانی داشته‌ام. پس انتظارم هم این است که مخاطب از طریق یک دغدغه مشترک انسانی از طریق دغدغه مرگ، دغدغه شک به معنی زندگی در مواجهه با مرگ با این اثر ارتباط برقرار کند.

 

تصور شما نسبت به جهانی که شخصیت فریدون آن را در ذهن می‌پروراند چیست؟

من همیشه فکر می‌کنم عیار انسان‌ها در مواجهه با مرگ است که مشخص می‌شود. برخی از انسان‌ها دچار فروپاشی می‌شوند و برخی به یک شکوفایی می‌رسند که شاید در روند عادی زندگی دست پیدا کردن به آن نقطه از تعالی خیلی سخت و خیلی دور از دسترس باشد. شخصیت «فریدون» در برابر مرگ قرارگرفته و فکر می‌کند با پیدا کردن معنی زندگیش می‌تواند به آن تعالی برسد و آرام بمیرد، اما ما شاهد یک فروپاشی هستیم، فروپاشی آرمان‌های این شخصیت یا شاید در حالت خیلی کلی تر، فروپاشی آرمان‌های یک انسان.

 

 

گفت‌وگو از کیارش وفایی

 

 

 

 




مطالب مرتبط

تئاتر در سالی که گذشت؛ چالش‌هایی که به امید رسید

تئاتر در سالی که گذشت؛ چالش‌هایی که به امید رسید

تئاتر در سالی که گذشت شرایط رو به بهبودی را تجربه کرد و از مشکلاتی که در دوران کرونا برایش ایجاد شده بود، دور شد. در این راستا، به‌نظر باید سال آینده را روزهای بسیار خوب و شکوفا تئاتر کشور دانست.

|

نظرات کاربران