در حال بارگذاری ...
گفتگو با روزبه روحی پور نویسنده و کارگردان نمایش «ضیافت شبانه ای برای شبنم»

بعد از 14 سال دوری، دلم برای صحنه تنگ شده بود

ایران تئاتر: روزبه روحی پور پس از ۱۴ سال دوری از صحنه، نمایش «ضیافت شبانه ای برای شبنم» را در تماشاخانه نوقل لوشاتو به روی صحنه برده است.

روزبه روحی پور اگرچه فارغ التحصیل رشته نمایش است، اما عمده فعالیتش در حوزه سینماست. او دستیار کارگردانان بزرگی همچون مسعود کیمیایی، فرزاد موتمن و علیرضا امینی بوده و 4 فیلم بلند رفقای فراموش شده(1386)، یادگار خون سرو(1390)، مشت زن(1391) و واقعیت های نصفه و نیمه(1392) را در کارنامه دارد. ضمن اینکه در زمینه تدوین و عنوان بندی نیز کارهای به یادماندنی از خود به یادگار گذاشته است.

او این روزها نمایشی را به روی صحنه برده است که اگرچه برای خود از استقلال کامل برخوردار است اما بی ارتباط با فیلم جدیدی که قرار است در آینده نزدیک تولید نماید، نیست. در این خصوص گفتگویی با این هنرمند انجام داده ایم، که در ادامه می خوانید:

 

با اینکه در رشته تئاتر تحصیل کرده اید اما عمده کارهایتان در سینماست. چرا از تئاتر دور شدید؟

من از کودکی علاقه زیادی به تئاتر و سینما داشتم و از 14 سالگی به عنوان بازیگر و دستیار کارگردان تئاتر کار می کردم؛ اما سینما به ویژه سینمای آقای مسعود کیمیایی برای من جذابیت خیلی زیادی داشت. همین علاقه هم باعث شد تا با وجودی که در دبیرستان رشته ریاضی فیزیک خوانده بودم و اولین رشته دانشگاهی ام عمران بود به سمت تئاتر تغییر رشته بدهم.

در دانشگاه هم اگرچه 4 نمایش به روی صحنه بردم و در چند نمایش بازی کردم اما خیلی زود به سمت سینما و به عبارتی بهتر سینمای مسعود کیمیایی تغییر جهت دادم. در همان سالها 11 فیلم کوتاه ساختم و دستیار آقای کیمیایی در فیلم حکم شدم. همین روند به مرور مرا بیشتر در سینما حفظ نمود و تاکنون موفق شده ام 12 فیلم کوتاه، 4 فیلم بلند بسازم. ضمن اینکه در طول این سالها دستیار کارگردانانی همچون آقایان مسعود کیمیایی، فرزاد موتمن و علیرضا امینی بوده ام. حدود 95 فیلم سینمایی، کوتاه و مستند را تدوین کرده ام و عنوان بندی دو فیلم آقای کیمیایی یعنی حکم و رئیس را بر عهده داشتم و اکنون بعد از 14 سال دلم برای صحنه تنگ شده و تصمیم گرفتم قبل از ساخت فیلم جدیدم، نمایشی را به روی صحنه ببرم.

 

نمایش ضیافت شبانه ای برای شبنم از آن دست کارهایی است که قابلیت تصویر هم داشت، چرا سینمایی نشد و تصمیم گرفتید آن را برای صحنه آماده کنید؟

من یکسالی از ایران دور بودم و در خارج از کشور کار سینمایی می کردم. آنجا مدتی با پناهنده های ایرانی که برخی از آنها بازیگر، کارگردان و ... بودند آشنا شدم و از نزدیک مشکلاتشان را دیدم. پس از بازگشت به ایران، تصمیم گرفتم فیلمی را در خصوص وضعیت زندگی بازیگری که در آنجا دیده بودم، بسازم. فیلمنامه ای را با عنوان «شب و شبنم» آماده، آن را ثبت نمودم و مهیای تولید شدم. اما با توجه به اینکه فیلم قرار است در خارج از کشور تولید شود مقدمات کار مدتی با وقفه روبرو شد و در این فاصله تصمیم گرفتم نمایشی را برای صحنه آماده کنم.

مدتی بر روی نمایشنامه فکر کردم و در نهایت قصه موازی فیلم «شب و شبنم» را به شکل نمایشنامه نوشتم. موازی از آن جهت که ما در فیلم «شب و شبنم» اتفاقاتی که برای یک بازیگر در خارج از کشور افتاده را مشاهده می کنیم و در نمایش «ضیافت شبانه ای برای شبنم » اتفاقاتی که برای کمک به او در داخل ایران رقم می خورد را به نمایش می گذاریم. به عبارتی ما در این نمایش شبنم را نمی بینیم و فقط اتفاقاتی که برای او افتاده را می شنویم.

 

ضیافت شبانه ای برای شبنم زمانی به اجرا در آمد که زمزمه های اجرای فیلم ضیافت 2 توسط جناب آقای کیمیایی به گوش می رسد، این ارتباطی با کار جدید آقای کیمیایی دارد؟

بله زمزمه هایی برای ساخت ضیافت 2 را شنیده ام. البته آن زمان که خبر آن در رسانه ها انعکاس یافت من در ایران نبودم. وقتی به ایران بازگشتم و تصمیم گرفتم در برهه زمانی ساخت فیلم شب و شبنم، نمایشی را به روی صحنه ببرم، در حین نگارش نمایشنامه این ایده به ذهنم آمد که قصه را در قالب فیلم ضیافت که از فیلمهای بسیار محبوب من است، به اجرا در آورم. یعنی فکر اولیه واقعا این نبود و در حین نگارش نمایشنامه به ذهنم رسوخ کرد.

 

عنوان نمایش، ضیافت شبانه ای برای شبنم است، چرا شبانه، آیا هدف خاصی از انتخاب عنوان داشتید؟

از آنجایی که من کاملا تحت تاثیر فیلمهای مسعود کیمیایی و خود ایشان هستم، این موضوع همیشه یکی از عناصر قالب در کارهایم من است.

 

ایرادی به فیلم ضیافت جناب آقای کیمیایی وارد بود که اگر آنها با هم رفیق بودند چرا هیچ خبری از هم نداشتند، در نمایش شما نظر به اینکه مسئله حمایت نیز مطرح بود، این سوال از جایگاه ویژه تری برخوردار می شود، چرا صحبت از رفقایی به میان آوردید که زنجیره وصل دو به دویی عشق با هم داشتند و رفاقت به معنای واقعی بر دامنه ارتباطی آنها حاکم نبود.

من کار به اثر جناب آقای کیمیایی ندارم و در خصوص نمایش خودم می گویم. اگر دقت کرده باشید در دوره ای که در آن زندگی می کنیم، متاسفانه عنصر رفاقت بی رنگ شده است. این روزها آدمها کم از هم خبر دارند و مشغله های زیاد، درگیری‌ها، روزمرگی، سختیها معیشتی و... ناخودآگاه آدمها را از هم دور می کند. حتی در یک خانه هم خانواده از هم دور شده اند و مامن همگان فضای مجازی است که آن هم با یک لایک یا زیرنویس کوتاه بر مطلب بسنده می شود. الان دو بردار، دو پسر عمو، دو رفیق و... مدتها همدیگر را نمی بینند. همیشه همینطور است. بچه های دانشگاه یا دبیرستان وقتی از هم دور می شوند بجز آنهایی که با هم همکاری می کنند خیلی کم همدیگر را می بینند. این یک واقعیت است و من بیشتر می خواستم اوضاع جامعه، بی خبری ها و به انزوا رفتن آدمها را نشان دهیم.

 

علاوه بر 9 کاراکتر اصلی، کاراکتر نازی به همراه میلاد وارد نمایش شد که ارتباطی با سایر کاراکترها نداشت اما بر روند داستان تاثیرگذار بود، ورود ایشان با چه هدفی انجام گرفت.

همانطور که عنوان کردید همه شخصیت ها از یک حرفه و تحصیل بودند، هرچند هر کدام در شغل دیگری فعالیت می کردند اما رفاقت دوران دانشجویی آنها را به هم متصل می کرد. من در ارتباطاتم همیشه می بینم که مردم به بازیگرها و هنرمندان سینما و تاتر با یک نگاه خاص می نگرند و این تفکر در جامعه وجود دارد که این قشر بواسطه شهرت و جایگاه و شاید هم عکسهای صفحه اینیستاگرامی بسیار خوشبخت هستند و همیشه زندگی را در تفریح می گذرانند. به عبارتی دیگر نگاه آدمهایی که در این حرفه نیستند به هنرمندان سینما و تئاتر یک نگاه شیفته وار و حسرت وار است. شخصیت نازی که با میلاد وارد شد، نماد جامعه ای است که نگاهشان به هنرمندان به این شکل است. او به عنوان یک قاضی وارد می شود و می بیند که آنچه از بیرون راجع به بازیگران و هنرمندان مطرح می شود، در واقعیت وجود ندارد و آنها نیز با دغدغه ها و مشکلات متعددی روبرویند. آدمی که از جنس آنها نیست در بین این گروه قرار گرفته و تمام باورها و ذهنیتی که راجع به بازیگران و هنرمندان دارد را به چالش می کشد، در برهه ای آنها را قضاوت می کند و حتی در نهایت به تمسخر می گیرد. هدف من از این کاراکتر نشان دادن این موضوع بود.

 

تئاتر امروز را چطور دیدید؟ آیا برنامه برای ادامه حضور در تئاتر دارید؟

تئاتر امروز با اینکه شرایط خوبی پیدا کرده و تماشاخانه ها و سالنهای زیادی برای اجرا وجود دارد اما چند موضوع به تئاتر آسیب می زند. اول تعداد زیاد اجراهاست. فکر می کنم در حال حاضر شبی حدود 80 نمایش به روی صحنه می رود و با اینهمه اجرا، انتخاب نمایش خوب برای مخاطب سخت است و در نتیجه سالن ها نمی توانند میزبان مخاطبان زیادی باشند. از طرفی حضور سلبریتی ها و بازیگران معروف نیز باعث شده مخاطب نتوانند تئاتر خوب را پیدا کنند. به نظر من مهمترین مشکل تئاتر ما این است که در حال حاضر تئاتر خوب دیده نمی شود، تئاتری که خوب تبلیغات می کند و از بازیگران چهره و محبوب سینما استفاده می کند، دیده می شود. خود من مدتی پیش تئاتری در سالن کوچک نوفل لوشاتو دیدم که بسیار عالی بود و واقعا لذت بردم ولی فقط سه نفر در سالن نشسته بودیم؛ اما تئاتری هم هست که تبلیغات گسترده ای در فضای مجازی و بیلبوردها دارد و از بازیگرهای چهره استفاده می کند و وقتی به سالن می رویم واقعا 5 دقیقه نمی توان کار را تحمل کرد اما مخاطب  دارد و سالن پر است.

اگر قرار است تئاتر به این سمت برود که از متن و محتوا و ... جدا شود و فقط به جذب یک چهره سینمایی یا تبلیغات خوب بسنده کند، واقعا کار سخت می شود.

از طرف دیگر همیشه می گفتند سینما هنر گرانی است و سرمایه می خواهد اما الان تئاتر هنر گرانی شده است. واقعا تولید یک تئاتر قیمت سرسام آوری دارد و اگر عنصر بازیگر چهره و تبلیغات را نداشته باشد ضرر می دهد. بیشتر صندلی ها خالی است حتی کارهای خوب هم با صندلی های خالی اجرا می شوند. البته نمی شود خرده گرفت. با وضعیت حاکم بر جامعه و قیمت دلار و خیلی چیزها نمی توان توقع داشت که مردم بیایند و تئاتر ببینند امیدوارم این مشکل حل شود ما شاهد سالن های خالی در سنما و تئاتر نباشیم.

 

از اینکه زمانی را به ایران تئاتر اختصاص دادید ممنونم، اگر در پایان صحبت خاصی دارید بفرمایید؟

در پایان این نمایش را تقدیم می کنم به تمام پناهجویان دنیا و تمام هنرمندان در تبعید و کسانی که در این رشته تحصیل کرده اند و سالها خاک خورده اند اما الان وضعیت مناسبی ندارند.

همچنین فکر می کنم تمام کسانی که در رشته تئاتر و سینما کار کرده اند و سالهای عمر خود را در این راه گذاشته اند بد نیست یکبار کار ما را ببینند. همینطور به نظرم مردمی که راجع به بازیگران و افراد مشهود قضاوت می کنند و فکر می کنند خیلی خوشبخت هستند بد نیست یکبار نمایش ما را ببینند.

 

 

مصاحبه از علی رحیمی




نظرات کاربران