گفتوگوی ایران تئاتر با محمدحسین کریمیپناه طراح و کارگردان نمایش «بالانس»
لطفا رمز عبور خود را فراموش نکنید
ایران تئاتر: هویت بشری جزو مواردی است که در دنیای مدرن بیشترین تغییر را بنابر ضرورتهای این جهان پیچیده دارد. حال این کنشها سبب میشود تا روزانه امیال و دیدگاههای بسیاری شکل بگیرد که استدلال در آنها تعاریف گوناگونی خواهد داشت. نقطه نظرهایی که معین میکند چه کسی در کجا میتواند برای خود یک ساختار شخصی را شکل بدهد و به آن وابسته شود.
محمدحسین کریمیپناه از جمله کارگردانهای جوانی است که تلاش دارد تا با کشف پیرامون خود و تاثیر گرفتن از اجتماع، آثاری را تولید کرده و پیش روی مخاطب قرار بدهد. او کوشیده تا با کنجکاوی مسائل حال حاضر را مورد بررسی قرار داده و با تاکیدی اجتماعی دیدگاه موردنظر را به ساختار خودش نزدیک کند. او از زمان ورود خود به دنیای نمایش تجربههایی را کسب کرده است که باید از میان آنها به مدیریت روابط عمومی یازدهمین جشنواره کشوری «هفت هنر»، دستیاری کارگردان نمایش «شب دوازدهم»، بازی در نمایش «خانه» و کارگردانی نمایش «بالانس» اشاره داشت. حال به بهانه اجرای نمایش «بالانس» با وی گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
علت آنکه مسائل اجتماعی و بازتابهای آن به وضوح بر کارکرد تئاتر و مخاطب این هنر تاثیر میگذارد چیست؟
تصور من بر این است تئاتر بازتابی از خود زندگی و جهان این هنر بر گرفته از خود زندگی و اتفاقات این مقوله است قابلیت آن را دارد به نسبت بر روی انسانها تاثیر بگذارد. حال این تاثیر میتواند از مقوله همذات پنداری باشد و یا میتواند تاثیرعمیق بر روی فکر و شیوه نگرش به جهان داشته باشد. لذا بنابر دلایلی که به آنها اشاره داشتهام، تاثیر این مسئله در تئاتر هم به این صورت انعکاس داده میشود. حال به نظرم تئاتر از نگاهی دیگر تاکیدی بر روی مسائل و اتفاقهایی دارد که از نگاه مخاطب به نظر عجیب، پیچیده و مهم هستند.
آیا ضرورت این پرداخت تنها به دلیل نزدیک بودن تئاتر به خواستهها و نیازهای جامعه است؟ وظیفه تئاتر در مقابل مخاطب خودش چیست؟
خیر لزوما. به طور مثال شاید شما به دیدن نمایشی بنشینید که مسئلهای را مطرح میکند که در جهان نمایش هرگز به آن پرداخت نشده و از زاویهای دیگر جامعه خلع این موضوع را احساس نکرده است. در واقع یکی از وظیفههای هنر نمایش و به نگاهی دیگر یک اثر هنری این است که از ناگفتههایی حرف بزند که مخاطب از شنیدن آن حرف شاید خوشش نیاید اما در مقابل لازم باشد که اینگونه حرفها را بشنود. من فکر میکنم یک هنرمند یا صاحب اثر اگر در حرفی که میزند صداقت داشته باشد و به شکلی درست موضوعی که مطرح میکند را خوب درک کرده باشد میتواند رخدادی را رقم بزند که هرگز از ذهن مخاطب پاک نشود.
جهان متن نمایش «بالانس» را با پیش آوردن چه شاخصههایی از جهان بیرون به نگارش در آوردهاید؟ آیا این رویکرد باعث آن شده است که متن تحت تاثیر کاربردهای ساختار مدرن نویسی قرار بگیرد؟
درباره این موضوع باید بگویم اتفاقی که در نمایش «بالانس» میافتد بیانگر موضوعی است که هر روز برای ما پیش میآید. در واقع ما قصدمان این بوده است که از حذف شدن انسانها به صورت سیستماتیک صحبت کنیم. حال این موضوع در سیاست رفتاری جهان وجود دارد، به طور مثال شما فردی را میبینید که به راحتی از خانه خودش حذف و طرد میشود٬ انسانی را میبینید که از جامعه کنار میرود و در کل شرایطی به وجود میآید که بسیاری از افراد خودشان بنابر اتفاقهایی در بخشهای زیادی از جامعه و حتی در کل جهان رخ میدهد به فراموشی سپرده میشوند. لذا تاثیری که این اتفاق بر روی متن گذاشته صرفا نشان دادن اتفاقی شبیه مثالهایی است که به آنها اشاره داشتهام. بنابراین تنها نکتهای که در متن ما سعی داشتهایم به آن بپردازیم این بوده است که هر آن چیزی که تصور داریم اضافه است را کنار بگذاریم و صرفا به اصل موضوع بپردازیم. در نهایت من فکر میکنم این اتفاق به ما کمک زیادی کرد تا بتوانیم این سیستماتیک بودن و این حذف شدنها را نشان بدهیم.
علت آنکه در جهان اثر تاکید بر آن داشتهاید زمان و مکان مشخصی برای پیش آمدن رویدادها و مسیر داستان معین نباشد چیست؟
استفاده از این کاربرد به این جهت بوده است که برای مخاطب فضایی را به وجود آوریم تا بیآنکه هیچ پیش فرضی در ذهن خود داشته باشند از نگاه یک شاهد متوجه اتفاقی شوند که ممکن است در هر نقطه از جهان و در هر زمانی به وجود بیاید. زیرا موضوع حذف کردن و حذف شدن انسانها از گذشته وجود داشته و این امکان وجود دارد که در آینده هم رخ بدهد. بنابراین باتوجه به این تعریف، مقوله زمان و مکان را در ساختار اصلی نمایش خنثی کردهایم تا مخاطب بدون هیچ پیش فرضی اتفاقهای پیش آمده در اثر را با نگاهی متفاوت دنبال کند.
آیا این دلیل میتواند بر اساس اتفاقهای داستان که در لحظه پیش میآیند و حس مخاطب را به واکنش ترغیب میکنند مربوط دانست؟
بله دقیقا. علت این موضوع را در سوال قبل بیان کردم. در واقع اینکه مخاطب بدون هیچ پیش فرضی از اینکه شخصیتها در جهان نمایش دقیقا چه کسانی هستند، کجا قرار دارند و چه کاری را انجام میدهند دلیل این تصمیم بوده است. لذا مخاطب با دیدن این موضوعها میتواند شاهد برشی از اتفاقها باشد که در مرحله انجام قرار دارد و صرفا با توجه به چیزهایی که میبیند در ذهن خود پازلی را شکل میدهد و شروع به حل کردن آن میکند.
شخصیت پردازی در این نمایش که رخدادهایش تمام و کمال تحت تاثیر رفتارهای طراحی شده بر مبنای سیستمی مشخص است چگونه تعریف شده است؟ آیا این کارکرد هم بر مبنای اهمیت حضور هر شخصیت در صحنه است؟
مخاطب در جهان نمایش «بالانس» شاهد سیستمی است که شخصیتهای درون آن سیستم بسیار دقیق طراحی شدهاند. زیرا این سازمان تمام داشتههایش بسیار دقیق و مثل چرخ دنده در حال انجام کاری است. لذا بنابر خواستههای متن ما نیازمند طراحی در تمام عناصر این نمایش بودهایم تا بتوانیم از آن طریق در میزانسنها، بازی بازیگران، مفهوم این بروکراسی بیخاصیت که در کل این سازمان باید وجود داشته باشد را نشان بدهیم. در واقع شخصیتهای نمایش که نمادی از انسانهایی هستند که در این سازمان تعریف مهرههایی از پیش طراحی شده را میدهند که حتی نوع قدم گذاشتن، نوع تعامل کردن آنها هم کارخانهای است. حال بر این اساس من میتوانم به شما بگویم که هر کدام از شخصیتها در حال تکمیل کردن پروسهای هستند که در لحظه بر اساس اتفاقی پیش میآیند.
باتوجه به دادههای نمایش در ساختار اصلی این طور به نظر میرسد که مقوله روایت جایگاه مناسب تری نسبت به قصه گویی دارد. تمهیدی که خط سیر متن را با توانی بیشتری نشان میدهد. دلیل این رویکرد شما در مقام طراح متن چیست؟
ما در واقع قصدمان روایت کردن قصه نیست، بلکه تلاشمان بر این موضوع بوده است که تنها برشی از اتفاقهای بزرگ و کوچکی که در حال رخ دادن است را به نمایش بگذاریم. با این فرض که انگار مخاطب ما از روزنهای شاهد شکل گرفتن اتفاقهایی است و چیزهایی را میبیند که نباید ببیند. لذا ما در ساختار متن سعی داشتهایم تا با کنشی که در صحنه اتفاق رخ میدهد روایت را پیش برده تا بتوانیم در ذهن مخاطب به سادهترین حالت ممکن مسائل موردنظر را شکل بدهیم. حال درباره این نگاه باید بگویم کوشیدهایم صرفا اتفاقهایی که در حال به وقوع پیوستن است را روایت کنیم شاید این موضوع باعث شود تا مخاطب در جهان خیال خود مابقی اتفاقها را که نمیبیند تصور کند.
نقد به فضای پیرامون جهان در این اثر تمرکزش بر روی سیستماتیک شدن انسانها، رفتارها و شرایطی است که در عصر مدرن همه چیز را تحت شعاع خود قرار داده است. ضرورت این نگاه با چه دلایلی در درام این نمایش پیش آمده است؟
من فکر میکنم که بسیاری از انسانها و شاید تمام انسانهای کره زمین دچار مقوله سیستماتیک زندگی کردن شدهاند و تحت تاثیر اتفاقهایی هستند که به نوعی به آنها جهت میدهد. حال با این دانسته که جهان رسانه، ساختار آموزشی و البته مقوله پرطرفدار مُد در این جهت گیری نقش بسیار مهمی را ایفا میکنند. متاسفانه ما در جهانی زندگی میکنیم که آدمها شباهتهای زیادی به یکدیگر دارند. بله این درست است که ما دائم تحت تاثیر شرایط و انسانهای اطرافمان قرار گرفتهایم، اتفاقی که شاید در جهان این نمایش بتوان آن را احساس کرد و یا خیر. حال این اتفاق که به آن اشاره دارم دقیقا عنوانی است که من در مقام یک انسان به آن دچار هستم. به طورمثال در بسیاری از اوقات شبیه دیگران رفتار میکنم و این به نظرم تا حدی بد نیست اما از جایی به بعد این موضوع هویت انسان را تهدید میکند. لذا با در نظر گرفتن این مولفه در نمایش، مسئله حذف شدن انسانها مورد توجه قرار میگیرد. انسانهایی که عده دیگری از همنوعان خود را بیآنکه بدانند و تنها با اتکا به گفتهای که در ذهن آنها گنجانده شده حذف میکنند به طوری که دلیل رفتارشان مشخص نیست.
ریتم نمایش در اغلب اوقات بر اساس شرایط موجود دچار نوسان و وقفههایی میشود که کنش و واکنش شخصیتها به روندی مشخص شده مبدل میکند. آیا در پیش آمدن این موضوع عمدی در کار بوده است؟ تفهیم روایی در این موضوع چقدر موثر بوده است؟
این موضوع کاملا از تصمیمی عمدی میآید. زیرا تلاشم بر این بوده است تا به آرامی فضای مورد نظرم در ساختار اثر شکل بگیرد. زیرا قصد داشتم که مخاطب در درون فضای نمایش اتفاقهای طراحی شده را دنبال کند تا از این طریق در بزنگاه لحظاتی که اتفاق ویژهای رخ میدهد به درک بیشتری نسبت به موضوع برسد.
دلیل آنکه در متن و اجرا تاکید داشتهاید تا مخاطب با جهانی رازآلود روبرو شود چیست؟ آیا این موضوع برگرفته از فرم و شیوه اجرایی نشأت میگیرد و یا لازمه باورپذیری محتوا این گونه بوده است؟
بله. در واقع هر دو موضوع در این باورپذیری نقش داشته دارند. زیرا اتفاقها و محتوا تاثیراتی را از خود بروز میدهند که از جهانی رازآلود تأسی گرفتهاند. با این دانسته که همیشه شاهد حذف انسانها در مقولههای مهمی چون فضای سیاست، اجتماع و حتی در خانواده ها بودهایم. در واقع این فضای سیتماتیک روایت ما در نمایش فضایی را مهیا میکند تا بتوانیم مسائل موردنظر در محتوا را با تعلیقی پُر رنگ نشان بدهیم.
اشاره به مسائل انسانی و روانشناسی اجتماعی تا چه اندازه برایتان ملاک بوده است تا از این طریق بتوانید پیام اثر را در معرض دید مخاطبهای خودتان قرار بدهید؟
نمایش «بالانس» برآیند تمام آن چیزهایی است که تا حدی در جامعه و جهانی که در آن حیات داریم روزانه به مشاهده مینشینیم. با این توضیح که جهان این نمایش برگرفته از اتفاقهای کوچک و بزرگی است که در جامعه آنها را لمس کرده و در سرنوشت دیگر انسانها دیدهام.
دلیل آنکه میزانسن شخصیتها نسبت به موقعیتی که روی صحنه دارند با خط کشیهای معین که نشان دهنده هدایت کارگردان است صورت میگیرد چیست؟ آیا این تصمیم هم عمدی بوده است؟
بله. این موضوع هم بر اساس تاکید و عمدی در ساختار صورت گرفته است. همان طور که قبلا توضیح دادهام برای نشان دادن سیستم و فضایی که همه چیز آن به شکلی دقیق طراحی شده نوع میزانسن هم دچار چنین موضوعی شده است.
تصورم بر این است که نمایش «بالانس» بیشتر از آنکه باتوجه به موضوع تحت تاثیر محتوا باشد در مقابل از فرم بیشتر تبعیت میکند. زیرا حرکات فیزیکال شخصیتها سبب بروز واکنشی از سوی شخصیت دیگر و در نهایت پیش برنده روایت است. با این تعریف موافق هستید؟
درباره این موضوع باید بگویم محتوای نمایش از فرم آن جداناپذیر است. حال اگر محتوا و فرم از یکدیگر جدا باشند هیچ نکتهای برای پرداخت وجود نخواهد داشت و یا بر عکس. لذا عقیده دارم در این نمایش فرم و محتوا از یکدیگر جدا نیستند، زیرا ما سعی نداشتهایم قصهای را روایت کنیم که صرفا تحت تاثیر کنش و واکنشهایی باشد که آنها را نمایش بدهیم.
از نگاه نویسنده و کارگردان این نمایش چه نکاتی برایتان حائز اهمیت بوده است؟
معتقدم موضوع حذف شدن انسانها از چرخه کارکردهای جهان بی آنکه دلیلی داشته باشد از نکات مهمی بوده است که به آن توجه ویژهای داشتهام. با این توضیح که انسانها با تصمیمی خودشان را به سیستمی واگذار میکنند که ممکن هر لحظه همان افراد را حذف کند. موضوعی که قابل تامل است و با این تحلیل که سیستماتیک شدن از درون جامعه و خانواده آغاز میشود.
گفتوگو از کیارش وفایی