در حال بارگذاری ...
گفت‌وگو با مریم باقری،کارگردان نمایش «بلوری‌ها»

ماجرای زنانی که دیگر زن نیستند!

ایران تئاتر: تئاتر خصوصی این روزها به یکی از جدی‌ترین رقبای تئاتر دولتی تبدیل شده.گرچه نمایش‌های بخش خصوصی، اغلب با حواشی و ضرر و زیان‌های فراوان همراه‌اند اما حضور تهیه‌کننده‌های جوان و نوپا در این عرصه، توانسته اندکی از مشکلات این بخش را رفع بکند، هرچند که نقاط ضعف و قوت دیگری در کیفیت برخی اجراها به همراه داشته است.

یکی از نمایش‌هایی که این روزها در عمارت نوفل لوشاتو روی صحنه رفته و با استقبال نسبی تماشاگران مواجه شده، اثری است به نام «بلوری‌ها» به نویسندگی فرهاد نقدعلی،کارگردانی مریم باقری و تهیه‌کنندگی ایمان اشراقی که البته اشراقی در یکی از نقش‌های اصلی نمایش نیز حاضر شده است.باقری پیش از این نمایشنامه‌خوانی‌های «پزشک نازنین»،«کلفت‌ها»،«خرده‌نان» و «پلیکان» و همچنین اجرای نمایش‌های «پابرهنه در پارک» را به نویسندگی نیل سایمون روی صحنه برده است. او تجربه بازی در آثاری نظیر کاسپار، حوالی تئاتر شهر، پسری که سوسک می‌شود و جامانده را هم داشته.«بلوری‌ها» تازه‌ترین نمایش این کارگردان است که فضایی متفاوت با کارهای پیشین او دارد. محمدهادی عطایی، ایمان اشراقی، مهرخ افضلی و وحید نفر گروه بازیگران و آنارام زهرایی، سرپرست گروه موسیقی، آهنگساز، خواننده و نوازنده تار در نمایش «بلوری‌ها» بوده‌اند. درباره این نمایش و کم و کیف اجرای آن با مریم باقری به گفت‌وگو نشستیم.

***

وقتی می‌خواهید نمایش تازه‌ای کار بکنید، متن‌های‌تان را چگونه انتخاب می‌کنید؟ نمایش قبلیِ شما،«پابرهنه در پارک» یک متن خارجی و کمدی بود اما حالا سراغِ یک درام اجتماعی و ایرانی آمده‌اید. چرا این‌قدر در کارگردانی نسبت به هر اجرا تنوع دارید؟

معمولاً بر اساس دغدغه‌های دورانی که در آن هستم، متن انتخاب می‌کنم، یعنی شرایط جامعه موجود در جامعه و یک بخش دیگر هم، دغدغههای شخصی خودم است. الان در شرایط اجتماعی فعلی، ما مدت‌هاست درگیر ماجرای دزدی و اختلاس و ماجراهای اینچنینی هستیم. وقتی جامعه از لحاظ اقتصادی دچار اشکال می‌شود، می‌بینید که تک‌تک روابط شخصی آدم‌ها هم دچار اشکال می‌شود. نمایش «بلوری‌ها» بر این اساس شکل گرفت؛ دزدی‌ها، اختلاس‌ها و اتفاقاتی که در جامعه به لحاظ اقتصادی می‌افتد و برای من خیلی تلخ بودند. دارم می‌بینم که چه‌قدر ما از هم دور و دچار مشکلات اجتماعی عجیب و غریب شده‌ایم.

 

نمایشنامه قبلاً نوشته شده بود و شما برای اجرا انتخاب کردید یا ایده متعلق به شما بوده و نگارش آن را به نویسنده سفارش دادید؟

نه، این متن تازه است و ایده اولیه از خودم بود که به آقای فرهاد نقدعلی سفارش دادم بنویسند. شخصیت‌ها را انتخاب کردم و به قصه را برای‌شان گفتم. ایشان نگارش متن را بر عهده گرفت و پس از  نگارش، آن را بازنویسی کردیم.

 

چرا خودتان نمایشنامه را ننوشتید؟

چون نویسنده تئاتر و نمایشنامه‌نویس نیستم و هیچ‌وقت چنین جسارتی نمی‌کنم که بنویسم. اصلاً بلد نیستم.

 

در روند نمایشنامه، با ایده و دغدغه‌ای که در ذهن داشتید، اینگونه به نظر می‌رسد که ابتدا فکر می‌کنیم راجع به طبقه ضعیف جامعه صحبت می‌کنید و قشر حاشیه‌نشین مد نظرتان است اما وقتی کم‌کم شخصیت «بلوری» مطرح می‌شود، با تعریفی که خودتان از ایده داشتید، تازه مساله اختلاس و دزدی‌ها مشخص می‌شود. چرا این‌قدر دیر به موضوع اصلی می‌رسیم؟ فکر نمی‌کنید مضمون اصلی خیلی به حاشیه رفته است؟

خودم خیلی به این موضوع فکر نمی‌کردم. الان شما به عنوان منتقد این را می‌گویید.کسی طی مدت اجرا، این نکته را به من نگفته بود. فکر نمی‌کردم دارد این اتفاق می‌افتد. به هر حال از نظر من، این حواشی که بلوری‌ها در زندگی ما ایجاد کردند، خیلی مهم‌تر از خود بلوری است. بلوری‌ها چنان بر جامعه و زندگی ما سایه گستردند و گاهی سایه‌شان آن‌قدر بزرگ و پهن می‌شود که شما دیگر آنها را نمی‌بینید، ولی بدبختی‌های جامعه‌مان را می‌بینیم. زن‌هایی را که مفهوم زنانگی از آنها گرفته شده، می‌بینیم. زن‌هایی که دیگر زن نیستند تا به جامعه مهر و محبت بدهند یا فرزند تربیت بکنند. ما داریم زنانی را می‌بینیم که سر چهارراه‌ها گل می‌فروشند، دستمال می‌فروشند و گاهی مجبورند تن بدهند به خواسته‌هایی که خواسته‌های معقولی نیست و مربوط به زنانگی آنها نیست. داریم اضمحلال انسانیت، عشق و محبت را می‌بینیم.

 

و به همین دلیل، شخصیت بلوری را در نمایش نمی‌بینیم. به خاطر همین نگاه‌تان به زن‌ها و جامعه.

شاید، بله. او شخصیت پنهانی است که شبیه هیچ‌کس نیست، یعنی دوست ندارم شبیه هیچ‌کس باشد و نماد بیرونی داشته باشد.

 

شخصیت‌های نمایش خیلی نمادین‌اند و سعی دارند یادآور آدم‌هایی باشند که در جامعه می‌بینیم.

در واقع هر کدام نماینده یک قشر هستند.

 

بله و طبعاً شخصیتپردازی‌ها آن‌قدر درستند که تماشاگر با شخصیت‌ها همراه می‌شود، یعنی شخصیت‌ها قابل‌درک و باورند.

موافقم.گاهی می‌بینیم تماشاگرهایی که پس از کار با ما صحبت می‌کنند، با نمایش ارتباط گرفتند، حتی با شخصیت «زمان»،که در واقع یکی از شخصیت‌های نمادین و آن نگاه افلاطونی و مدینه فاضله‌ای است که خودم این نگاه افلاطونی را خیلی دوست دارم و به نوعی شخصیت زنده‌یاد «حسین پناهی» را تداعی می‌کند. در جامعه‌مان فقط یک حسین پناهی بود که زبانزد خاص و عام است و تعدادشان خیلی کم. با او هم مردم ارتباط خیلی خوبی برقرار کردند، چون درون همه ما چنین نگاهی و چنین انسانیت‌ها و شخصیت‌پردازی وجود دارد، ولی در این جامعه و در شرایط اجتماعی امروز آن را گم کردیم.

 

با تاکید بر این‌که شخصیت‌پردازی‌های خوبی در نمایشنامه ارائه شده، دیالوگ‌نویسی‌ها به نظرم خیلی مستقیم و شعاری است. شخصیت‌ها از طریق دیالوگ‌های خودشان و به شکل گل‌درشت معرفی می‌شوند. چرا دیالوگها را کمی دراماتیزه نکردید تا از حالت شعاری دور بشوند؟

بله،‌ حرفتان را قبول دارم اما یکی از مشکلات اساسی ما در نمایشنامه‌نویسی ایران،‌ دیالوگ‌نویسی است. شاید یکی از دلایلی که علی حاتمی در سینمای ایران می‌درخشد، به این خاطر است که دیالوگ‌نویس فوق‌العاده‌ای بوده یا بزرگان دیگری مثل استاد بیضایی یا داوود میرباقری به این دلیل موفق و ماندگارند که خیلی خوب دیالوگ می‌نویسند. آقای فرهاد نقدعلی هم نویسنده خیلی خوبی هستند اما همیشه در متن‌های‌شان خیلی شعاری عمل می‌کنند. من در بازنویسی متن همه تلاشم را کردم از شعارزدگی فاصله بگیریم اما واقعاً نشد به اتفاقی که می‌خواستم برسم، چون همان‌طور که گفتم، من نویسنده نیستم و تخصصم نویسندگی نیست.

 

اشاره کردید به زنده‌یاد علی حاتمی. احساس می‌کنم شخصیت «زمان» خیلی متاثر از برخی شخصیتهای آثار استاد حاتمی در فیلم‌هایی مثل «سوته‌دلان» و «مادر» است. حتا یکی دو دیالوگ و قاب نمایش،کاملاً برگرفته از فیلم‌های ایشان است.

وقتی داشتیم متن را می‌نوشتیم و بازنویسی می‌کردیم و حتا در طول کارگردانی و تمرین‌ها،‌ ‌اصلاً به این موضوع فکر نکرده بودم و در خاطرم نبود اما وقتی یک روز، اجرای تمرین را از ابتدا تا انتها دیدم، خودم هم فکر کردم یک جاهایی تحت تاثیر فیلم‌ها و نوشته‌های زنده‌یاد حاتمی هستیم. اگر این اتفاق افتاده، من افتخار می‌کنم، چون برخی فیلم‌های علی حاتمی را بیش از ده، دوازده بار تماشا کرده‌ام. از دید خودم این ماجرا را ضعف نمی‌بینم. با این‌حال، باز هم می‌گویم ابتدا وقتی کار را دیدم،‌ متوجه این نکته نشدم اما بعد کمکم فکر کردم این صحنه شبیه به فیلم مادر است یا به صحنه‌ای از سوته‌دلان شباهت دارد،که البته ناخودآگاه اتفاق افتاده است.

 

وقتی متوجه این ماجرا شدید،‌ سعی نکردید آن لحظه‌ها را حذف یا پررنگ‌تر بکنید؟

نه. اجازه دادیم همان اتفاقی که ناخودآگاه افتاده بود،‌ باقی بماند. به نظرم همین‌قدر کفایت می‌کرد.

 

بازی‌های نمایش خوبند اما یک‌دست نیستند. بازیگران نقش‌های «زمان» (ایمان اشراقی) و «مجید وانتی» (محمدهادی عطایی) کاملاً تیپند و سعی کردند با بازی‌های اغراق‌آمیز در فضای تیپیکال اما به زیبایی نقش‌ها را اجرا بکنند، ولی «هدایت‌الله‌خان» (وحید نفر) و «زیبا» (مهرخ افضلی)،‌ برعکس آنها،کاملاً شخصیتند و شخصیت‌پردازی شده‌اند و بر مبنای شخصیت تئاتری بازی می‌کنند. چرا این اتفاق افتاده؟

در مورد شخصیت مجید دست‌کم نمی‌توانم بگویم او تیپ است، چون این‌گونه شخصیت‌ها را در جامعه زیاد دیده‌ام؛ با همین نوع لباس‌پوشیدن و دیالوگ‌گفتن، ولی شخصیت «زمان»،که در جامعه ما زیاد نیست، تا حدی به سمت تیپیکال‌بودن پیش می‌رود اما واقعاً اگر بود، شاید او هم شخصیتی در این جامعه بود که خیلی جا افتاده بود. به هر حال انتخاب خود بازیگر هم هست.کارگردان پنجاه درصد از نقش بازیگر را هدایت می‌کند، ولی بازی هادی عطایی از همین جنس تیپ و شخصیت است، یعنی هادی عطایی را در هر نمایش دیگری ببینید، تیپ را وارد شخصیت می‌کند. تیپ شخصیت دارد و هیچ‌وقت شخصیت صفر باز نمی‌کند.

 

چه‌قدر دست بازیگرها برای کار بداهه باز بود؟

در تمرین‌ها اجازه دادم بازیگران اتود بزنند. یک‌سری اتودها را رد و یک چیزهایی را تایید کردم.گروه بازیگران این نمایش، از تئاتری‌های باتجربه و خوبند، ولی معمولاً من کارم را در ذهنم می‌سازم، بعد می‌آیم در تمرین و بازیگران را معمولاً در روزهای اول تمرین آزاد می‌گذارم و اجازه می‌دهم خودشان کشف و عمل بکنند. بعد در روتوش دوباره، چیزهایی را کم و اضافه می‌کنم و بالاخره روتوش نهایی.

 

یک نکته ویژه در کار شما استفاده متناوب از موسیقی است که به فضای کار، رنگ و بوی خوبی داده. موسیقی‌ها و آوازهای نمایش زیبا و دلنشین‌اند اما ارتباط‌شان با نمایش چیست؟ شاید سعی کرده‌اید با این سبک موسیقی، فضای سنتی و ایرانی در نمایش ایجاد بکنید.

یکی از دلایلش این بود که موضوع نمایش ما تلخ است و این جنس از موسیقی برای تلطیف فضا مناسب است. ضمن این‌که، شیوه اجرای ما، شکلی از تئاترـ موسیقی است. در واقع خواننده نمایش، پدر هدایت‌الله‌خان است؛ یکی از شخصیت‌های قصه که خواننده و نوازنده بوده، جزو اولین فرهیختگان و کسانی بوده که روزنامه و کتاب را در دهه چهل وارد محله می‌کند. او از شخصیت‌های پیش‌برنده قصه است و به خاطر شغلش، یک گروه موسیقی را در کنار داستان اصلی انتخاب کردیم. بخش دیگری از این انتخاب هم به خاطر تلطیف فضاست. در حقیقت شکلی از موسیقی در تئاتر استفاده شده که یک شخصیت پیش‌برنده بود. ما تئاترـ موسیقی در ایران زیاد می‌بینیم و حتی کارهایی که به طور موزیکال ارائه می‌دهند اما تعریف درستی از تئاتر موزیکال نیستند. موسیقی کار خودش را می‌کند، تئاتر هم کار خودش را، ولی تلاش من این بود میان آنها ارتباطی شکل بگیرد. نمی‌دانم این اتفاق افتاده یا نه. بعضی‌ها این ارتباط را خوب درک و دریافت کرده بودند. بعضی‌ها هم درک نکردند.

 

موسیقی‌های نمایش، لطیفند و تماشاگر را آزار نمی‌دهند اما منظورم این بود که نوع پرداخت و جای‌گذاری موسیقی در نمایش، شاید تماشاگر را دچار سردرگمی بکند. علاوه بر این شما می‌گویید خواننده موسیقی، پدر هدایت‌الله‌خان است، ولی او درست معرفی نمی‌شود و این نکته پنهان می‌ماند، یعنی تماشاگر باید خیلی باهوش باشد تا از طریق دیالوگ‌ها این نکته را دریافت بکند.

در چند دیالوگ به این موضوع اشاره می‌شود.

 

بله اما خیلی سریع و گذرا. چرا شخصیت خواننده را گریم نکردید تا معرف شخصیت پدر باشد؟

خواننده ما الان هم گریم دارد، چون آن شخصیت در چهل‌سالگی از دنیا رفته است. ما خواننده را تا چهل‌سالگی گریم کردیم، یعنی زمانی که پدر از دنیا می‌رود.

 

شما سه نمایش اخیرتان را در بخش خصوصی و با تهیه‌کننده انجام داده‌اید. نظرتان درباره تئاتر خصوصی و حضور تهیه‌کننده‌های جدید تئاتر چیست؟

کاش تئاتر در ایران خصوصی نمی‌شد. الان خیلی‌ها طرفدار تئاتر خصوصی‌اند. واقعا حرفی برای گفتن ندارم. بله، همه نمایش‌های من خصوصی بوده، ولی دردسرهای تئاتر خصوصی زیادند. یک‌سری اتفاق‌ها باعث شده آدم‌هایی وارد تئاتر بشوند که تئاتر را نمی‌شناسند. توهین نمی‌کنم اما آدم‌هایی وارد تئاتر شدند که واقعاً تئاتر را نمی‌شناسند و افراد اشتباهی هستند و به اشخاصی که تئاتر را می‌شناسند و به خود تئاتر آسیب می‌زنند. وقتی کسی تبلیغات تئاتر را نمی‌شناسد، طببیعی است که تبلیغات معکوس و اشتباه می‌کند و گروه با یک سالن خالی روبه‌رو می‌شود. وقتی او تولید را در تئاتر نمی‌شناسد، با یک تولید اشتباه، بازیگرها و عوامل را آزار می‌دهید و رنجی به آنها تحمیل می‌کند و موجب می‌شود لذتی که تئاتر برای کارگردان داشته از بین برود و با رنج همراه بشود. خب بله، تئاتر رنج دارد، نه که نداشته باشد، ولی برای خود من، همیشه حال خوبی داشته. من تئاتر را از منشی‌گری و مدیریت صحنه و دستیاری و غیره شروع کردم، یعنی خاک صحنه خوردم و تِی کشیدم! در پشت صحنه چای دادم تا در نهایت توانستم کارگردانی بکنم اما الان آدم‌های اشتباه وقتی می‌آیند در تئاتر و اگر از آنها خواهش بکنید مثلاً صحنه تئاتر را تِی بکشند، ممکن است به‌شان بربخورد و برای گروه حاشیه و معضل درست بکنند. ضمن این‌که به خاطر شرایط اقتصادی بازیگران و سایر عوامل، هم‌زمان سر چند کار می‌روند و همین خودش مشکلات زیادی را به گروه تحمیل می‌کند، یعنی چون تئاتر را نمی‌شناند، آن را درگیر حاشیه می‌کنند و اصل مطلب را از تئاتر می‌گیرند. این خیلی دردناک است که مجبوریم برای تامین مسائل مالی، سراغ آدم‌هایی برویم یا آدم‌هایی سراغ‌مان بیایند که ربطی به تئاتر ندارند. البته منظورم ایمان اشراقی (تهیه‌کننده بلوری‌ها) نیست. اشراقی با من همکاری‌های زیادی داشته و من را همراهی کرده است.

 

به ایمان اشراقی اشاره کردید. راجع به انتخاب بازیگران بگویید. در نمایش قبلی‌تان از چهره‌ها استفاده کردید اما این‌‌جا دوباره سراغ بازیگران و کم‌تر شناخته‌شدة تئاتری آمدید. چرا؟

این هم بستگی به شرایط نمایش دارد. اجرای «بلوری‌ها» می‌طلبید با بازیگران تئاتر بسته بشود. فضای کار، جنس و مدل کار، همه تئاتری بود، ولی شاید کار بعدی را با دو چهره سینمایی ببندم. در نمایش «پابرهنه در پارک»، فضای متن «نیل سایمون» استفاده از بازیگران چهره را می‌طلبید و من یک زوج بازیگر می‌خواستم که به انتخاب حدیث فولادوند و رامبد شکرابی رسیدم. آقای اشراقی (تهیه‌کننده) نمایش قبلی‌ام را دیدند و خودشان پیشنهاد همکاری دادند و چون سابقه بازیگری داشتند و در کنار بازیگری، به تهیه‌کنندگی تئاتر هم علاقه‌مند بودند، هم تهیه‌کننده این کارند و هم بازیگر. خودم واقعاً بازی‌شان را دوست دارم.

 

البته به نظرم، حضور ایمان اشراقی به عنوان بازیگر، انتخاب خیلی بدی برای نقش «زمان» است، چون با توجه به تیپی که بازی می‌کند، فیزیک و چهره و بینیِ عمل‌کرده ایشان، به شخصیت آدمی که کمی شیرین‌عقل است و زلزله‌زده، نمی‌خورد.

شاید، ولی من معتقدم خوب بازی می‌کند. بازی قابل‌قبولی دارد و عملِ بینی هم که جزو تفکیک‌ناپذیر بازیگران سینما و تئاتر ایران شده. نمی‌توان کاری کرد.

 

گفت‌وگو: احمدرضا حجارزاده




نظرات کاربران