مروری بر بازیگری تئاتر مرحوم عزت الله انتظامی
آنکه به راحتی بارها دماوند را فتح کرده است
ایران تئاتر- رضا آشفته:به بهانه چهلمین روز درگذشت آقای بازیگرمروری داشتیم بر خاستگاه تئاتریاش. عزت الله انتظامی در تئاتر رشد کرد و در سینما شد آقای بازیگر؛ یعنی اگر او مشق کردن ها و مشقت های تئاتر را به جان و دل نمی خرید و در این هنر جانکاه عشق ورزیدن را نمی آموخت، هرگز فرصت طلایی نمی یافت که در سینما نیز آقای بازیگر خطاب شود.
در تمام دنیا نیز رسم بر این است که بهترین بازیگران سینما و تلویزیون از تئاتر شروع کرده اند و درواقع ریشه در تئاتر گرفته اند که این هنر مسیر پرواز و بالندگی را به هنرمند می آموزاند. هنرمندان سینما و تلویزیون در تئاتر راه بلد کار می شوند چون تئاتر درک درستی از انسان پیش روی بازیگرانش قرار می دهد که در فرو شدن در جلد نقش بهتر بتوانند هنرنمایی کنند و بازیگری هم جز این نیست که بازیگر هر بار نقش تازه ای را با مختصات شگفت انگیزی پیش روی مخاطبانش قرار دهد. عزت الله انتظامی هم در تئاتر این راه را یافت و راهنمایان و کاربلدانی چون عبدالحسین نوشین و بعدها حمید سمندریان او را در این سلوک و مکاشفه گریها هدایت کردند و چون پیران خردمند چگونگی طریقت بازیگری را به او آموختند. دو بزرگی که هر کدام یکی از بهترینهای هنر تئاتر در ایران هستند و بسیاری را در این آزمون سخت و مسیر ناهموار و پرسنگلاخ به قله هنر رهنمون کردهاند؛ عزت انتظامی یکی از این به قله رسیدگان است. حالا او اگر در قیاس با بازیگران هالیوودی و برادویی به اورست پا ننهاده باشد، ایمان داریم که حتما دماوند خودمان را به راحتی بارها فتح کرده است.
کودکی در سنگلج
دوران کودکی آقای بازیگر در خانه ای گذشت که حالا جزئی از پارک شهر است. در محله سنگلج، همان جا دوره ابتدایی، مدرسه را تمام کرد. وضع مالی خانواده هم کمی پایین تر از متوسط بود و از همان اواخر دوره ابتدایی به کارهای هنری از جمله تئاتر علاقه مند شد. شاید از بخت یاری او بوده است که آن زمان پشت بام همه خانهها به هم راه داشت و او به هر وسیله ای که بود از راه بام ها، خودش را به خانه ای می رساند که در آن مجلس عروسی برقرار بود و از کلاس شش ابتدایی دزدکی به تئاتر رفتن ها، دور از چشم پدر و مادر هم شروع شد.
اما اولین بار دایی جان، «عزت الله انتظامی» را به تئاتر برد. جوان مکانیکی که گاهی اوقات هوس می کرد به تئاتر برود و عزت الله کوچک هر طور بود در این هوس های گاهگاهی خودش را به او تحمیل می کرد. مثلا صبح زود، برای این دایی تئاتر رو، نان تازه می خرید و آنقدر خوش خدمتی می کرد که شب جمعه به تئاتر دعوت می شد.
این فصل را با من بخوان ؛ آخزین حضور
سوئیت سمفونی "این فصل را با من بخوان" به آهنگسازی مجید انتظامی و کارگردانی حسین پارسایی با حضور عزتالله انتظامی از چهار تا 12 مهر 87 در تالار وحدت اجرا شد؛ که آخرین حضور حرفه ای عزت انتظامی در صحنۀ تئاتر به شمار می آید.
این دقیقا آخرین حضور عزت انتظامی بر صحنۀ تئاتر بود و پس از این هم دیگر بدنش توش و توان حضور را نداشت که می دانیم تئاتر یعنی بدن بازیگر! یعنی دایره خلاقه ای از کنش ها که نمودش در فیگورها و بیان درست کلامت و موسیقی درونی و تمپو و هماهنگی با دیگر عناصر نمایشی و ارائه ضرباهنگ بیرونی معنا و متجلی می شود که آقای بازیگر به دلیل کهولت سن و کم شدن توان بدنی این امکان برایش فراهم نبود که بیش از این در صحنه هنرنمایی کند.
اما درباره این حضور چنین آمده است:« هنوز فرصتی تا شروع قطعهی آخر باقی است که نور سالن به ردیف اول میرود و صدای آشنایی به گوش میرسد که خطاب به رهبر ارکستر می گوید:« اجازه بدید آقای انتظامی، اجازه بدید.»
این آقای بازیگر است که با تشویق تماشاگران ایستاده به روی سن میآید و همه را دعوت به سکوت میکند تا «حماسه ایثار» را روایت کند.
انتظامی پدر این طور شروع می کند:« امیدوارم امشب همه آن چیزهایی را که میخواستم بگم بتونم براتون تعریف کنم.
هر سمفونی یک قصهای دارد. من «ویوالدی و چهار فصلش» را که مثل زندگی همه ما میمونه دوست دارم اما امشب میخوام از سمفونی ایثار حرف بزنم.
ایثار تو فرهنگ لغت به معنای هدیه کردن با ارزشترین چیزهاست .همه ما میدونیم که جان آدمی با ارزشترین چیزی است که خداوند به او هدیه کرده است و خیلی از جوانان ما از این جان گذشتند و با شروع انقلاب و بعد از آن جنگ تحمیلی به جبههها رفتند و به خاطر ما و مملکتشون ایثار کردند. این افراد ایثارگران آشکارند.
اما میدانیم که از بین آنها هنوز هستند آدمهایی که شیمیایی و قطع نخاعی و... شدهاند ، آنهایی که نفس نمیتونند بکشند ، تکان نمیتونن بخورن، اما هنوز دارن زندگی میکنند. آنها رفتند و ناقص برگشتند.
یک عده دیگری هم هستند که الان شهید شدهاند ولی اجسادشون هنوز پیدا نشده و نمیشه. آدمهایی که زیر آوار جنگ دفن شدند و امروز کسی سراغشون را نمیگیرد و آنها ایثارگران پنهانند.
انتظامی در ادامه سخنانش داستانی از سرگذشت ارکستر سمفونیک تهران روایت میکند و حرفهای خود را این طور ادامه میدهد: هنرمندان همیشه ماندهاند و کار کردهاند و بیحرمتی دیدهاند، اما در صحنه مهربان بازی کردند، مهربان ساز زدند و مهربان تصویر کردند و کارشان را ادامه دادند و ادامه دادند، پس: این فصل را با من بخوان باقی فسانه است، این قصه را بسیار خواندم عاشقانه است...»
پدر (عزت الله انتظامی) پسرش (مجید) را میبوسد و بعد از چند دقیقه تشویق تماشاگران میگوید: الهی قربونت برم شروع کن و این طور «حماسه ایثار» در آخرین دقایق از پنج شنبه چهارم مهرماه در تالار وحدت نواخته میشود. اما دود، فریاد، صدای شیههی اسب، ضجهی زنان، لت زنی و ...تا نیمههای شب پاییزی در لابهلای صندلیهای قرمز تالار میمانند تا این موسیقی نمایش را برای هشت شب دیگر در تالار وحدت روایت کنند.»
به هر روی می دانیم که عزت انتظامی در این روزها و در سن هشت و چهار سالگی دیگر برای از بر کردن و به خاطر سپردن متن برایش ناشدنی بود به همین دلیل متن خوانی می کرد و البته کارش هم بیشتر روایت گری بود و نیازی هم به حفظ متن نبود و از آن سو نیز نیازی به حرکت در صحنه نیز نبود اما همین مختصر حضور با کمترین داشته های بازیگری دلالت آشکار بود از اقتدار یک مرد که به مراتب با توش و توان گسترده تر از اینها توانسته بود تئاتر ما را قرق کند و نام و نشانی به یادگار بگذارد...
چنانچه مجید انتظامی درباره اینکه آیا به مناسبت حضور استاد انتظامی قطعهای ویژه برایش طراحی شده گفت: قطعات از قبل نوشته شده بود. ولی چون پدر مایل به انجام کار مشترک بود، پذیرفتم کنار او شاگردی کنم. گروه نمایش در لحظات سکوت اجرا دارد و فکر میکنم حضور پدر آنقدر شور و هیجان روی صحنه بیاورد که من نگرانم مردم فراموش کنند آمدهاند کنسرت ببینند.
حسین پارسایی نیز در این باره معتقد بود: قطعه پایانی نمایش یک قطعه ویژه است و حضور استاد انتظامی در مقام بازیگر نخواهد بود و قرار نیست من ایشان را کارگردانی کنم. بلکه حضور ایشان مایه فخر و مباهات است. آقای بازیگر ابتدا به دعوت پسر خود و بعد به گروه نمایش لبیک گفته و حضور استاد انتظامی جلوهای از ایثار ایشان در عرصه هنر است.
نمایش هایی که تکرار نمی شود
عمده نمایشهایی که او در آنها نقش آفرینی کرده شامل اولتیماتوم، محصلین کلک باز، واریته بهار، ناموس، آرشین مالالان، مستنطق، چراغ گاز، وسپن توپاز، دختر شکلات فروش، شنل قرمز، تارتوف، از طبع خارج شده، دو سه دقیقه ، اسب سیرک، خانه اجارهای، ترس از جریمه، رانده وو، طناب، صبح آفتابی، پنجه، قایق سرنوشت، پزشک دهکده، کوکونیان، ویلای یوکا، الماس، سکه، موشها و آدمها، اعتراف میکنم، مادمازل می می، بعد از آن همه سالها، بیم و امید، پست خانه، مکتب بیوهها، شکارگاه، عروسی جناب میرزا، بازگشتی نیست، جراحی پلاستیک، طلسم، سنگر و خون، گردن بند مروارید، دیوانهای روی بام، عشق شوم، رستاخیز، شیدوش و ناهید، آخرین تمرین، چشمهای قشنگ خانم والری، ماجرای باغ وحش، بن بست، آگهی ازدواج، دزد بدشانس، خشت اول، پایان وحشت، دو خجول، چشمه چهلم، غریبه، دست بزن، مترسکها در شب، هالو، روز شوم، خودکشی، دشتبان، حماسه بازگشت، انتظار، داستان یک شب، مارتی، از خود گریخته، آتشگاه، ازدواج با مکاتبه، افعی طلایی، بیگانهای در خانه، شادروان مادر خانم، عظمت در گلزار، سیاه تا نیمه شب، صبح دم، کنار جاده، پروفسور خیاط، خوب نیست بدشان میآید، عروسکهای گوشتی، آبرام آقا، گوهر شب چراغ، شنل، آخرین نیرنگ یا قتل درساعت ۹، عاشق مترسک، تنهایی، طرف دیگر، مرداب، درفش کاویان، بیگانهای در خانه، آدمهای شب، در گوش سالمم زمزمه کن، پهلوان کچل، دیدار، عروس، روشنایی خانه ما، شکارگاه، گاو، غرور، دزد گاو صندوق، آرامگاه ماهان، طلسم، امیر ارسلان، دلیجان، چوب به دستهای ورزیل، جعفرخان از فرهنگ آمده، ننه انسی، کبوتر جلد، بهترین بابای دنیا، معاملات، سیزده بدر، مسافرین، لولو سرخرمن، مرد کوته فکر، سی زیف، بلبل سرگشته، مجسمه جان دار، رعد درخیابان، پیک نیک، خانه بی بزرگتر، شاه عباس و مرد پاره دوز، خانه روشنی، ریچارد سوم، گرگها، راشل، توله، استعمال دخانیات ممنوع، آی با کلاه آی بی کلاه، لونه شغال، از پشت شیشه، افول، کلمب، سلطان مار، دایره زنگی و مرد فرنگی، پرواربندان، مردی که مرده بود و خود نمیانست، سیاوش در باد، کردگردن، بازرس، بنگاه تئاترال، دعوت، زن اجتماعی و پنجره میشود.
یهترین خاطرات جمعی روی صحنه
عزت انتظامی درباره بهترین کارهای تئاتری اش در تلویزیون و صحنه گفته است: از بین نمایشهای تلویزیونی نمایش از خود گریخته نوشته محسن یلفانی و به کارگردانی خلیل موحد دیلمقانی، نمایش عروس نوشته خانم فریده فرجام و به کارگردانی جعفر والی و همینطور نمایش کنار جاده نوشته و کارگردانی خانم مهین تجدد را دوست دارم. اینها را بهعنوان بهترین کارهایم میدانم. بد نیست بدانید کنار جاده داستان گروهی نوازنده بود که همکار بودند.
برای آنها آواز میخواندم. درآمد این اجراها را جمع میکردند و به کسانی که نیازمند بودند میدادند. علاوه برهمه اینها چوب به دستهای ورزیل نوشته غلامحسین ساعدی و کارگردانی جعفر والی، بنگاه تئاترال و پهلوان کچل نوشته و کارگردانی علی نصیریان، امیر ارسلان نوشته پرویز کاردان و کارگردانی علی نصیریان، افول نوشته اکبر رادی و کارگردانی علی نصیریان را هم دوست دارم.
آموزش های به یاد ماندنی
شاید یکی از دلایل موفقیت انتظامی به دلیل آن باشد که همواره آموزش های بسیاری را ضمن دیدن تئاترها و حضور در گروههای تئاتری و انجام تمرین های بی شمار پشت سر نهاده است و اگر چنین نبود حتما نقاط موفقیت هم در کارنامۀ کاری اش خیلی کم شمار می شد.
پس از اتمام مدرسه ابتدایی به هنرستان صنعتی تهران (واقع در خیابان سی تیر) می رود و در آنجا با افرادی نظیر هوشنگ بهشتی، نصرت الله کریمی، حمید قنبری و محمدعلی جعفری آشنا می شود. در همان سال ها بود که حمید قنبری، برای اولین بار در سالن بزرگ آن هنرستان پیش پرده خواند. البته قنبری و جعفری، با همان سن کم شان در خارج از هنرستان تئاتر را به طور حرفه ای کار می کردند و بعد هم وارد هنرستان هنرپیشگی شدند. انتظامی هم برای ورود به فضای حرفه ای به تماشاخانه کشور رفت و در آزمون ورودی آن هم قبول شد. البته قنبری شعری را با او کار کرده بود که در موفقیت او موثر بود. در آن زمان فقط دو نفر در پیش پرده خوانی تخصص داشتند، مجید محسنی و حمید قنبری و انتظامی، سومین نفر بود. بعدها هم جمشید شیبانی اضافه شد.
سال 1326 که تئاتر فردوسی باز شد و زنده یاد عبدالحسین نوشین در آنجا کلاسی برگزار کرد و انتظامی هم به شاگردی او درآمد. در این دوره آموزشی، نوشین، فن بیان درس می داد. دکتر خانلری، ادبیات و «جانبازان» هم باله و نرمش را تدریس می کردند. این روال تا کودتای 28 مرداد 32 و سفر انتظامی به آلمان ادامه داشت و نمایشنامه های زیادی کار کردند. پس از دستگیری نوشین در سال 1327 گروه به تئاتر سعدی آمد و در آنجا «شنل قرمزی» را اجرا کردند که کارگردانی اش را نوشین از درون زندان، به وسیله خانم لرتا انجام داده تا سال 1332.
او پس از کلی اجرا و تجربه اندوزی در تماشاخانه کشور و تئاترهای پارس و گیتی لاله زار در سال ١٣٣٢ برای تحصیل به مدرسه شبانه تئاتر و سینمای «فولکس هوخ شوله» در هانوفر آلمان رفت. آنطور که در کتاب دانشنامهی سینمای ایران نوشتهی عباس بهارلو آمده است:«او در سال ۱۳۳۲ به آلمان غربی رفت و در مدرسه شبانه تئاتر و سینما به نام «فولکس هوخ شوله» در «هانوفر» تحصیل کرد. در همان دوره در فیلمی به نام «دزد/ قصیده» به سرپرستی «لپاخ» نقش آفرینی کرد. این هنرمند در سال ۱۳۳۷ به ایران بازگشت و در دوبله چند فیلم مشارکت کرد.»
سال 47 پس از بازی در فیلم «گاو» تصمیم می گیرد که بازیگری را به طور آکادمیک و جدی دنبال کند. پس به دانشگاه تهران و نزد دکتر نامدار – ریاست دانشکده هنرهای زیبا – می رود و تقاضایش را مطرح می کند. دکتر نامدار ابتدا خندید و بعدهم که اصرار و پافشاری انتظامی را دید، او را راهنمایی کرد تا نامه ای برای هیئت امنای دانشگاه تهران بنویسد و تقاضایش را مطرح کند. که همان دم نامه را نوشت و تقدیم کرد.
پس از چند روز هیئت امنای دانشگاه، موافقت خود را با ورود عزت الله انتظامی بدون کنکور به دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران اعلام کرد. پس از آن بود که حمید سمندریان در کلاس بازیگری و فن بیان می گفت: «وقتی انتظامی در کلاس است، من به خودم اجازه نمی دهم درس بدم. انتظامی از کلاس بیرون برود تا من درس بازیگری بدهم». یا بهرام بیضایی که سر امتحان تاریخ تئاتر گفت: «من به عزت الله انتظامی نمره داده ام، می توانید از جلسه امتحان بروید». پایاننامه تحصیلی دوره کارشناسی عزتالله انتظامی در رشته هنرهای نمایشی با عنوان «پیشپردهخوانی در ایران» بود. انتظامی این پایاننامه را در سال 1351 با راهنمایی دکتر پرویز ممنون نوشت و از آن دفاع کرد.
خانه موزۀ انتظامی
از این هنرمند خانه ای به یادگار مانده است که تحت عنوان خانه موزه انتظامی برای بهره وری همگانی از سوی شهرداری تهران این خانه تغیر کاربری داده و در آن همچنین یک سالن تئاتر برای اجرای عمومی در نظر گرفته شده که یکی از معدود تالارهای شمال تهران محسوب می شود.
خانه موزه انتظامی با مساحتی معادل ۴۵۱ مترمربع در بلوار اندرزگو واقع شدهاست و در زیربنایی معادل ۵۳۸ مترمربع شامل بخشهای جذابی از جمله موزه استاد انتظامی در شمال پروژه، سالن بلک باکس (تماشاخانه زمان) با ظرفیت ۱۲۰ نفر در زیرزمین، کافی شاپ در پشت بام، شهر فرنگ، اتاق آینه، تماشاخانه، گالری و تابلوی ثبت امضاء و یادگاری ویژه هنرمندان صاحب نام است که عملیات اجرایی آن از اسفند ماه سال ۱۳۹۱ آغاز و نیمه دوم اردیبهشت سال ۱۳۹۲ با حضور چهرههای مطرح هنری کشور و نیز مدیران ارشد شهرداری تهران به بهرهبرداری رسید.
این بازیگر درباره این خانه معتقد است: تا چندی پیش اینجا خانه من بود ،اما اکنون خانه ی همه ی عاشقان صحنه و نمایش است ،خانه ام آباد است ،خانه ام نورانی است چون شما اینجایید.
امیدوارم با توجه به علاقه و تلاشی که بنده و همکارانم در ساخت این مجموعه و سالن نمایشی که داریم با حضور گروه های نمایشی روز به روز رونق گرفته و تمامی هنرمندان عرصه نمایش در پناه خداوند متعال آثار فاخر و مردمی خود را در این مجموعه روی صحنه ببرند.
بدرود آقای بازیگر
به تقدیر عزت انتظامی سال های متمادی در تئاتر بودند و تجربه زیست در تئاتر مسیر بهتر و سالم تری را در اخیارش نهاده بود که بتواند برای دیگران نیز الگویی باشد چنانچه این الگوسازی پیش از او نیز توسط عبدالحسین نوشین برای حضور بهتر در تئاتر اجرایی شده بود؛ که یکی از آن موارد مهم تشکیل خانواده و ترجیحا ازدواج هنرمندان تئاتر با یکدیگر است.
حمید سمندریان، مترجم، مدرس و کارگردان فقید تئاتر ایران در مقدمه کتاب جادوی صحنه نوشته است: « وقتی به زندگی بازیگر بزرگی چون عزتالله انتظامی فکر میکنی، به زندگی پرتب و تاب او، به آغاز راهش در وادی هنر، به شروع «پیشپردهخوانی»، به بردباری و تحمل انواع سرزنشهای اجتماعی- که رایج مردم آن روز و نسل قبل از او بود - به قضاوتهای بیرحمانه و بازدارنده اکثر مردمی که آن روزها برای هنر بازیگری جز ابتذال و انحراف اخلاقی معنای دیگری قایل نبودند و به هنر به چشم دیگری جز وسیله تفریح نمینگریستند و آن وقت نوجوان پرشوری را میبینی که یک تنه تمام ضربتهای سنگین و متلاشی کننده را تحمل میکند و بالأخره قدم در راهی میگذارد که او را به رشد و تعالی میرساند...»
این تعالی انگار نیز از انتظامی به دیگر هنرمندانی که در این راه هستند، قرار گرفته است. باشد که رهروان هنر تئاتر بدانند که سخت ترین هنر را در پیش گرفته اند و پیامدش نیز بسیار الی خواهد بود.
منابع
تئاتر ایران در گذر زمان ۱: جادوی صحنه، زندگی هنری عزتالله انتظامی،اعظم کیان افراز، تهران: نشر افراز، چ اول 1383.
کتاب جشن مهرگان (جشن نامه مشاهیر معاصر ایران) – بخش نخست: هنر (پاره اول) – به اهتمام محسن شهرنازدار.
دانشنامه سینمای ایران، شهناز مرادی کوچی، عباس بهارلو، تهران: نشر قطره، چ اول، 1384.