گفتوگوی ایران تئاتر با رضا رشادت طراح و کارگردان نمایش «از خط زرد فاصله بگیرید»
ریلهای آهنی گواهی میدهند آنچنان مقصر نبودهام
ایران تئاتر: آگاهی داشتن از شرایط موجود جامعه سبب میشود که جوامع بشری بیشتر از قبل به سوی سعادتمندی و بهروزی پیش بروند اما در مقابل عدم آگاهی سبب ساز اتفاقهایی خواهد شد که تبعات غیرقابل جبرانی را به وجود خواهد آورد. حال ضرورت این فراموش کار نبودن آن است که هر فرد جامعه را به عنوان خانواده بزرگ خود تلقی میکند. خانوادهای که در آن دراماتیک ترین لحظات به ثبت میرسد تا بدانیم تفاوت مهم دانستن و بی ارزشی در چیست.
رضا رشادت از کارگردانهایی است که تلاش میکند با دقت و تیزبینی به مسائل اجتماعی پیرامون خود واکنش نشان بدهد. او کوشیده است تا در عرصه هنر نمایش نکات و نقطه نظر خود را جهت ارائه بهتر یک اثر به کار بگیرد تا مخاطب بتواند بیشتر از قبل به عمق آثارش سفر کند. نمایشهای «پایین، گذر سقاخانه»، «ملاقات نیمبند»، «مقتل خوانی شام ضربت»، «تب تند ط»، «افغانیها»، «دوازده مرد خشمگین» و «از خط زرد فاصله بگیرید» آثاری هستند که رشادت آنها را در مقام کارگردان روی صحنه آورده است. حال به بهانه اجرای نمایش «از خط زرد فاصله بگیرید» با طراح و کارگردان این نمایش گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
ضرورت آنکه نگاه خودتان را به اجتماع و مردم معطوف کردهاید چیست؟ آیا این نگاه از دغدغههای اجتماعی شما میآید؟
باید بگویم اساسا تئاتر یک پدیده اجتماعی است و نمیتوانیم این هنر را از اجتماعش جدا کنیم و تنها به مسائل دیگر بپردازیم. لذا باتوجه به زمان حال دیگر رسانهها به راحتی با مخاطبهای خود ارتباط برقرار میکنند. حال با دقت به این مسئله نظرم این است که هنر تئاتر باید با دقت بیشتری حالت و فرم خود را نسبت به اتفاقهای روز انتخاب کرده و درباره آنها اظهارنظر کند و علاقهمندان خود را از مسائل جهان آگاه سازد. بنابراین باید اشاره داشته باشم که نگاهم به سوی اجتماع از دغدغههای درونیام نشات میگیرد. دلیلش هم این است که گروه نمایشی ما نسبت به پدیدههایی که در اطرافمان رخ داده حساس بوده و آن مسئله را با دقت زیادی مورد بررسی قرار میدهد. بنابراین باید اشاره داشته باشم که ایده نمایش «از خط زرد فاصله بگیرید» را از فوت یکی از کسانی که مرگ خودخواسته در مترو داشتهاند کسب شده است. با این توضیح که ما برای به سرانجام رساندن این نمایش بسیار در این مورد تحقیق و بررسی داشتهایم زیرا برایمان مهم بود کسی که در اجتماع ما زندگی میکند با چه دلیلی مرگ خودخواسته داشته است و ما چه واکنشی نسبت به آن شخص و اتفاق پیش آمده خواهیم داد؟ بنابراین ما نیز در یک اجتماع زندگی میکنیم و به نظر بنده تئاتر هم دقیقا این کار را انجام میدهد، یک نگاه دو طرفه و یا بیان حرفهایی که بین دو نفر رد و بدل میشود.
تصور میکنید با استفاده از این کارکردها بعنوان یک کارگردان تئاتر تا چه اندازه میتوانید بر ذهن و باور مخاطب تاثیر بگذارید؟ چگونه؟
یک نمایش با این دلیل تولید میشود که مخاطب به دیدن آن بنشیند و این مخاطب زمان خروج از سالن تئاتر به طورحتم نکاتی را با خود خواهد برد و در مقابل نکاتی را به گروه منتقل میکند. حال این کارکرد در همان کنش و واکنشی است که اتفاق میافتد و در واقع ما قصد آن نداریم که مخاطب را دچار دگرگونیهای بیرونی و درونی کنیم. بلکه تنها هدف ما این است آن ایده که به دنبالش بودیم بیننده باشیم. یک شکل گرفتن یک اتفاق برای آن است که دیده شود، اما آن اتفاق باتوجه به آنکه کاملا اتفاقی است از اساس مشکل دارد و بیمارگونه است لذا در چارچوبی است که انگار این اتفاق بر اساس ساختار ناقص صورت نمیگیرد. در واقع در نمایش میخواهیم به یک مرحله قبل بازگردیم به جایی که قبل از وقوع اتفاق را شاهد باشیم و قبل از پیش آمدنش درباره آن صحبت کنیم. با این تعریف که بدانیم آیا ما در زندگی و مقابل کسانی که کنارمان زندگی میکنند تا چه اندازه و هر نظر توجه داریم. لذا اگر کارکرد این نمایش با چنین دیدگاهی شکل گرفته باشد به نظر بنده این اثر کار خود را به انجام رسانده است.
در نمایش «از خط زرد فاصله بگیرید» با نمایشنامهای روبرو هستیم که بسیار به رفتارها، عادتها و کنشهای مردم جامعه نزدیک است و به نوعی آنها را نقد میکند. آیا چنین رویکردی را میتوان از اصول تولید این نمایش به شمار آورد؟
باید بگویم در دنیای نمایش شخصیتهایی که ما آنها را ساختهایم، شخصیتهای آشنایی هستند. حال آنکه بخواهیم به شکل دقیق شبیه به رفتار، عادت و یا کنش یک جامعه را نشان بدهیم این طور نیست، بلکه آنها تنها شبیه و نزدیک ما هستند. لذا با این دلیل است که تصور داریم آنها رفتارهای ما را تکرار و یا نقد میکنند. در حالی که آنها همان آدمهایی هستند که ما از میان آنها انتخاب و گلچین کردهایم که با یک مرگ خودخواسته در مترو به این شکل چه برخوردی داشتهاند. در واقع قصدمان این نبوده است که آنها را مورد انتقاد قرار بدهیم، بلکه تنها درصدد بازنمایی بر آمدهایم. حال آنکه این نگاه ما در قالب تئاتر مستند قرار میگیرد یا خیر، باید بگویم تئاتر مستند خصوصیات واضحی دارد که چارچوب دقیقی به خود گرفته و بر سندی تاکید میکند. لذا در بروز رفتار نمیتوانم بگویم که در این نمایش ما رفتاری را با سند نشان میدهیم بلکه درباره وقایعی که اتفاق میافتد با دلیل صحبت کردهایم. به طورمثال عنوان قابل ارجاعی از روزنامه، بازتاب شخصی نسبت به یک خبر، تاریخ دقیق یک خودکشی را اعلام کردهایم و... حال داشتن چنین موضوعاتی است که این نمایش را به سمت تئاتر مستند نزدیک میکند. لذا چه اتفاقی میافتد که ما آدمها را از یک زاویه دیگر میبینیم که انگار کامل سنددار نیستند، به این دلیل که ما اجازه نداشتهایم آنها را سنددار نشان بدهیم. حال با این دلیل شروع کردیم به داستان نوشتن برای این آدمها و در ادامه ادعای آن را نداریم که این نمایش کاملا مستند است. در واقع ما درباره یک سری وقایع و شخصیتها صحبت کردهایم که وجود دارند و این موضوعات را به شکل کلاژی نشان دادهایم که بعدی دراماتیک به خود گرفته است که میتوانیم به آن تئاتر شبه مستند بگوییم. با این توضیح که میدانیم این نوع افراد در کنار ما زندگی میکنند و خواهند کرد.
جهان متن و جهان اثر به طور مشترک در مسیری حرکت میکنند که این قابلیت سبب شده تا همه چیز بیشتر از آنکه باید برای مخاطب باورپذیر جلوه کند. آیا دلیل این تمهید بر مبنای دادههای دراماتیک است؟
معتقد هستم جهان متن و اثر در یک کلیت قرار دارند و باید به یک سو حرکت کنند. ایده ما این بوده است که ما در یک راستا و چارچوب حرکت کنیم و فضاسازی، شیوه بازیها، متن و کارگردانی بر اساس یک ساختار تکه تکه پیش برود. حال آنکه بخواهیم قصد باورپذیر بودن را برای مخاطب پیش آوریم برگرفته از وجود همان سندها است که چنین احساسی برای شما به وجود آمده است. حال باتوجه به این موضوع باید بگویم بُعد دراماتیک نمایش از جایی است که موضوع را از سمت واقعی دور کرده و به دلیل آنکه قصد نداشتیم به سمت تئاترهای مستندی که در این چند وقت دیده شده و مخاطب را به شدت با آن درگیر احساس کردهایم برویم. دلیل این موضوع هم آن بوده است که داشتههایمان به آن مقدار نبود که کاملا بر مبنای اسناد پیش برویم و از جهتی هم در نظر داشتیم ابعاد شاعرانه، دراماتیک موضوع، مخاطب را همچنان ترغیب به آن کند که آگاه شود با اثری کنشمند روبرو است که در لحظاتی از آن دادههای مستند را شرح میدهد.
ساختار اصلی در این نمایش به طور خاص از طریق مقوله روایت بیان میشود. اهمیت این تصمیم به جهت در هم تنیده بودن بررسی وقایع شبه مستند و شرح تاثیرات محیط زیستی انسانها است؟
ما نگاهمان آن بود بیشتر از جهتی به موضوع بپردازیم که هر اتفاقی یک روایتی برای خود دارد و این روایت را از دو سمت مورد بررسی قرار دادهایم که تعریف کسانی است که غایب و حاضر هستند. با این توضیح که کسانی که از جهان مردگان صحبت میکند غایب هستند و ما کاملا به آن دراماتیک نگاه کردهایم اما با این شرح که بر اساس اتفاقها و اطلاعاتی که از آنها داشتهایم معرفی شدهاند. در واقع برای شرح حال هر کدام از شخصیتها با دونوع روایت روبرو هستیم که هر کدام از آنها تکمیل کننده یکدیگر هستند. حال این تکمیل شدن بیانگر جهانی است که کسی با این مرگ روبرو میشود و کسی که این نوع مرگ را انتخاب میکند. لذا نقطه تلاقی این دو روایت برگرفته از لحظه افسوس است که رفتار اشتباه در لحظه رخ داده را انعکاس میدهد. بنابراین تاثیر هر انسانی بر انسان دیگر واضح است.
موقعیت مکانی نمایش نقش تعیین کنندهای در شکل گرفتن اتفاقها و رویدادهایی دارد که شخصیتها با واقع شدن در آن خرده روایتهایشان را بیان میکنند. دلیل انتخاب محیط مترو چه بوده است؟ آیا این تصمیم را میتوان به جهت تحلیل روابط انسانی قلمداد کرد؟
در واقع ما محل نمایش را انتخاب نکردهایم بلکه این نوع از خودکشی را انتخاب کردهایم که در مترو اتفاق میافتد. چرایی این موضوع هم به دلیل شکل اعتراضی آن است. طبق تحقیقاتی که درباره این موضوع داشتهایم متوجه آن شده بودیم که بیشترین خودکشیها در ایستگاههای مفصل و در ساعتهای اوج تردد و شلوغی مترو رخ میدهد. حال این نکته یعنی اعتراض، لذا به این دلیل محکم بر باورمان ایستادگی کردهایم که درباره خودکشی حرف نمیزنیم بلکه درباره خودکشی در محیط مترو صحبت میکنیم با این دید که مترو عملا یک پدیده مدرن است و چرا این اتفاق که زمانی در خلوت آدمها پیش میآمد در زمان حال در این گونه محلها پیش میآید. لذا به این دلیل است که در طول شرح روایتها به زندگی آدمها اشاره نداشته و در مقابل زندگی کارمندان مترو را نشان دادهایم که آنها در چه موقعیتی نسبت به این اتفاق قرار میگیرند. بنابراین چیزی که برای ما جذابیت داشت آن بود که شرح حال و اتفاقهای زیر زمین شهر را پیش روی مخاطب قرار بدهیم.
اهمیت آنکه مخاطب را در مقام شاهد قرار دادهاید بیشتر تاکید بر چه مقولهای دارد؟ آیا رسالت اجتماعی را در ذهنشان تقویت میکند و یا استدلال درونی آنها را نسبت به پیرامون خود تغییر میدهد؟
درباره این موضوع باید بگویم ما مخاطب را در مقام شاهد قرار ندادهایم بلکه مخاطب را در مقام تماشاگر قرار دادهایم. یعنی نسبت به اتفاقی که تا قبل از آن نبوده باید آن را از زاویههای متفاوت ببیند زیرا این موضوع یک مسئله اجتماعی و اعتراضی است. با این توضیح که شخصی ناراحت از آن است که قطار مترو چند دقیقه با تاخیر میرسد و او کمی دیر به محل کارش میرسد و به شکلی که انگار در جامعه و کنار سایر آدمها زندگی نمیکند. البته هدفمان از پیش آوردن چنین اتفاقهایی آن بوده است که مخاطب بتواند استدلالهای درونی خود را نسبت به جامعه تغییر بدهد.
شخصیت پردازیهای این نمایش در قالبی واقعگرا همراه با فرم روایی مشخص تعریف شده است به طوری که مخاطب احساس میکند هر شخصیت از درون رخدادهایی بیرون آمده که در حال تماشای آن است. آیا این ترفند جهت باورپذیری بهتر طراحی شده است؟
دلیل این برداشت شما آن است که ما در نمایش آنچنان درباره زندگی و اتفاقهایی که برای آنها پیش آمده صحبت نمیکنیم و خیلی شخصیتپردازی آنها دقیق برای مخاطب انجام نشده است. لذا مخاطب به نوعی در فاصله میان دو ایستگاه نفری را میبیند، به حرفهایش گوش میدهد و از آن عبور میکند. حال مخاطب در فاصله این روایت کوتاه و مقطعی اطلاعاتی کسب میکند که انگار هر روز شاهد ماجراهایی در جامعه است که آنها را میبیند. در واقع قصد نداشتیم که شخصیتها شکلهای متفاوت داشته و یا از گونههای متفاوتی از جامعه باشند، بلکه نیاز به آن داشتهایم که این افراد به شدت نزدیک به خودمان باشند و مخاطب احساس کند روزی ممکن است مشابه اتفاق در نمایش برای خودش هم پیش بیاید.
طراحی صحنه نیز تحت تاثیر موقعیت مکانی نمایش است که حتی دادههای جهان متن را تحت تاثیر خود قرار داده تا بتواند نتیجه گیری درستی را شکل بدهد. آیا موازی بودن چند محور اصلی سبب آن نشده است که تاکید شما بر موضوع بی تفاوتی انسانها در جامعه بیشتر از پیش به چشم بیاید؟
قصدمان این بود که با طراحی صحنه بتوانیم محیط نمایش را برای مخاطب فراهم آوریم. حتی اگر شرایط مهیا بود این نمایش در محیط مترو انجام میشد. لذا در ادامه باید بگویم خطوط موازی که در پلان مترو قرار دارد و بیانگر نقاط تلاقی هستند که دقیقا همان نقطه تلاقی ما با این مرگ، شخصیتها و در مقابل نقطه تلاقی شخصیتها با آن وقایع است. ما در این نمایش از ساختار روایت مونولوگ استفاده کردهایم که اساسا به نظر ما خودکشی یک نوع مونولوگ است و زمانی که انسانها به دیالوگ نرسند یک مسیر تک گویی را انتخاب میکنند تا حرفشان را به جامعه برسانند. حال یکی از مشکلات امروز جامعه ما این موضوع است که تعاملی در آن چندان قابل توجه وجود ندارد.
وجود ناهنجاریهای روانی و عدم احترام به هم نوع در یک جامعه که این روزها بسیار دیده میشود چه میزان از نقد اجتماعی که در اثر وجود دارد را شامل شده است؟
زمانی که ما در یک جامعه مدرن زندگی میکنیم اساسا با تمام مشکلاتی که جامعه دارد چون تنهایی، روان رنجور بودن و آسیبهای روانی دیگر که در جامعه روبرو خواهیم بود. ما در سالها گذشته که شبکههای اجتماعی به وجود آمدهاند در تنهاترین حالت ممکن قرار گرفتهایم. در واقع بحث ما در این نمایش به دغدغه نداشتن نسبت دیگر افراد جامعه است که چقدر اقشار این توده انسانی برایمان حائز اهمیت هستند با این توضیح که احساس داریم افراد جامعه از ما دور هستند اما این در حالی است در واقعیت آنها بسیار زندگیشان به ما وابسته است. حال با این شرح که ما در جهان در یک درام درهم تنیده با یکدیگر ارتباط برقرار کردهایم و روز را به شب میرسانیم. لذا با توجه به این موضوع زمانی که این کنشها در جامعه رخ نمیدهد پس ما نقدی به آن موضوع داریم و به نادرست بودن شکل آن اشاره خواهیم داشت. بنابراین باید اشاره کنم که طول عمر خبرها، اتفاقها و... به چند ثانیه رسیده و این موضوع متاسفانه ما را به خیلی از مسائل و آدمها بیتوجه کرده است.
موقعیت محور بودن ساختار اثر چه مقدار توانست شما را به خواسته و نیاز خود نسبت به بیان مسائل مورد نظرتان برساند؟
ما در این نمایش یک وضعیت بحرانی داریم که شخصیتها را در آن قرار دادهایم. این وضعیت بحرانی یک مرگ است که شخصیتها در این موقعیت نسبت به آن زاویه خودشان را دارند و جوابشان را به سوالهای ذهنیشان بیان میکنند. حال در این موضع پاسخهای خود را با مخاطب در میان میگذارند. در واقع موقعیتی که این شخصیتها درگیر آن هستند بیشتر از جهت آن بوده که آنها در فضایی دراماتیک تعریف شده است. لذا دلیل آنکه این وضعیت را در فضای مستند صرف روایت نکردهایم آن است که داشتههای ما به مقدار لازم مهیا نبود و ما در یک موقعیت نمایشی در ایستگاههای مترو و شرایط متفاوت لحظه را بیان کردهایم.
علت آنکه پایان بندی نمایش را در قالبی تراژیک طراحی کردهاید چیست؟ آیا این موضوع هم تاکید بر روند دور شدن انسانهای یک جامعه از یکدیگر دارد؟
ما در پایان بندی این نمایش لحظهای ترسیم کردهایم که یک بازیگر در نزدیکترین نقطه به مخاطب ایستاده و آن نزدیکترین نقطه به مخاطب نقطه خطرناکی به نام خط زرد است. لذا این مونولوگ تنها مونولوگی است که در زمان حال در این منطقه روایت شده با این توضیح که این مونولوگ کاملا در لحظه و همسو است و به سمت مخاطب پرتاب میشود. بازیگر در آن لحظه کاملا احساسی با قضیه برخورد میکند و این ترفند تعمدی بوده تا بتوانیم فضا را از تراژیک بودن کم کرده و مخاطب را به جای آنکه با یک قضیه بغرنج مواجه کنیم بیشتر به پایان بندی دست پیدا کنیم که سمت و سوی مخاطب مشخص شود. با توجه به این موضوع، شخصیت در لحظه مشغول تصمیم گیری است که آیا این اتفاق یا تصمیم درست است یا خیر. آیا این دیده شدن درست است یا خیر و او این پاسخ را از مخاطب طلب میکند. حال باتوجه به این موضوع ما هرگز پایان بندی نمایش را تراژیک نمیدانیم زیرا بسیار میتوانستیم تراژیک تر و برنده تر به این پایان بندی نگاه اندازیم اما در مقابل فضا تلطیف کردهایم تا مخاطب بیشتر درگیر موضوع شود تا از لحاظ هیجانی با آن برخورد کند. یعنی به جای آنکه با یک خشم از سالن بیرون برود ما مخاطب را به سمت کاتارسیسی بردهایم که عملی کاملا عامدانه بوده است. زیرا قصدمان این بود تا مقداری از خشم مخاطب را بکاهیم و در واقع او را با عواطف انسانی خودش مواجه کنیم تا بتواند بیشتر تعقل کرده و بهتر برای این گروه از افراد جامعه که رنج کشیدهاند همذات پنداری کند.
گفتوگو از کیارش وفایی