نگاهی به نمایش «سرحدات لیر» به کارگردانی مهتاب شکریان
اقتباسی قابل قبول و امیدوارکننده
ایران تئاتر- مسعود موسوی: حداقل انتظاری که از آثار نمایشی اقتباسشده از نمایشنامهنویسان مطرحی مانند شکسپیر میرود اینست که این نمایشنامهها نهتنها نبایست ارزشهای محتوایی متن اصلی را از بین برده و کمرنگ کنند بلکه نویسندگان و حتی کارگردانان اینگونه آثار میبایست با بهرهگیری درست از بن اندیشه نهفته در متن اصلی و همچنین با توجه به مشخصههای زمانی و مکانی خود، ازنظر محتوایی و اجرایی از متن اصلی هم سبقت گرفته و ارزشهای جدیدی را به این دست متون بیفزایند.
«من خواب دیدم، توی خوابم آفتاب انقدر داغ بود که همه چیز روی زمین در حال ذوب شدن بود، دستهای بخشنده لیر مدام وامیرفت و دراز و درازتر میشد، توی خواب من گانریل و ریگان دستهای بخشنده لیر را از روی زمین برداشتند مثل طناب به دورش کشیدند و پیچیدن و پیچیدن، انقدر پیچیدن که لیر بخشنده مثل یک نوزاد قنداق پیچ شده بود.»
نمایشنامههای نوشته شده توسط ویلیام شکسپیر از آنچنان قابلیتهایی برخوردار بوده و هستند که از بدو نگارش این متون، از یکسو بارها و بارها به شیوهها و سبکهای مختلف با وفاداری کامل به متن در اکثر کشورهای جهان و منجمله ایران به اجرا درآمدهاند و از سوی دیگر موضوعات و موقعیتهای مطروحه در این متون، بستریشدهاند تا نمایشنامهنویسان دیگر با اقتباس و یا برداشتی آزاد از آنها، دست به نگارش نمایشنامههایی با نگاههایی مبتنی بر مسائل روز جامعه خود زده و آنها را به مخاطبین اراِئه دهند که این امر کماکان ادامه دارد. در فضای نمایشی کشور خودمان نیز بارها و بارها این اتفاق افتاده و نمایشهایی مانند «هملت من»، «مکبث»، «هملتک»، «دلم میخواد بزنم تو گوش اتللو» و.... توسط کارگردانان مختلف با بهرهگیری از متونی اقتباسی از آثار شکسپیر، به اجرا درآمدهاند که تعدادشان هم کم نیستند و جدیدترین این اقتباسها از نمایشهای این نویسنده شهیر، دو نمایش «ریچارد» به کارگردانی حمیدرضا نعیمی و «سرحدات لیر» به کارگردانی مهتاب شکریان هستند که به ترتیب در دو سالن وحدت و مستقل تهران به اجرا درآمدهاند که نمایش اول بر اساس اقتباسی از نمایشنامه ریچارد سوم و نمایشنامه دوم بر اساس اقتباسی از نمایشنامه شاه لیر شکسپیر به روی صحنه رفتهاند.
جدا از اینکه اصولاً این نمایشها در اجرا موفق شدهاند نظر مخاطبین را به خود جلب بکنند یا نه بایستی بر این نکته تأکید کرد که این اقتباسها اصولاً میبایست بر چه اساسی شکلگرفته و درنهایت چه دستاوردی را برای مخاطبین به همراه داشته باشند، شاید حداقل انتظاری که از آثار نمایشی اقتباسشده از نمایشنامه نویسان مطرحی مانند شکسپیر میرود این است که این نمایشنامهها نهتنها نبایست ارزشهای محتوایی متن اصلی را از بین برده و کمرنگ کنند بلکه نویسندگان و حتی کارگردانان اینگونه آثار میبایست با بهرهگیری درست از بن اندیشه نهفته در متن اصلی و همچنین با توجه به مشخصههای زمانی و مکانی خود، ازنظر محتوایی و اجرایی از متن اصلی هم سبقتگرفته و ارزشهای جدیدی را به این دست متون بیفزایند که البته متأسفانه در اغلب آثار نمایشی اقتباسی اجراشده حداقل در کشورمان اینگونه نبوده و متون و اجراهای اقتباسی از آثار ارزشمند نمایشنامه نویسان معتبر جهانی هیچ ویژگی خاص علمی،جذاب و دراماتیکی نداشته، محتوای غنی اولیه متون هم به بیراهه کشیده شده و جز برداشتی کمرنگ و بیرمق از محتوایی جهانشمول و ارزشمند، چیز دیگری به تماشاگر انتقال نداده است.
در اصل آنچه در این زمینه بایستی بر آن تأکید گردد ذکر این مطلب است که وقتی در تبلیغات یک اثر اجرایی اشاره میشود که نمایش مزبور بر اساس متن یک نمایشنامه معروف جهانی نگارش شده و به اجرا درآمده است، با توجه به آشنایی مخاطبین با این آثار مطرح، خودبهخود انتظار آنها از اجرا بالا رفته و دوست ندارند که با دستخالی سالن اجرای نمایش را ترک کرده و خانه بروند. بههرحال آنچه ازلحاظ متنی در رابطه با نمایش «سرحدات لیر» میتوان اذعان کرد این است که تفکر نهفته در متن اصلی شکسپیر در نگارش اقتباسی از این متن که توسط باقر سروش به نگارش درآمده تا نیمی از متن که اموال «لیر شاه» بین دو دختر بزرگترش تقسیم میشود تقریباً همانند متن اصلی جلو میرود اما از لحظه سرپیچی دختران از میزبانی لیر و یکصد سرباز همراه وی، ما شاهد پیچش کامل متن از تراژدی بهنوعی کمدی تراژدی (گروتسک) هستیم که زاییده تفکرات باقر سروش بهعنوان نویسنده بوده که در همینجا به وی به خاطر انتخاب چنین اقتباس هوشمندانهای باید تبریک گفت.
در این اقتباس کاملاً آگاهانه و دراماتیک، درنهایت شاه لیر باآنهمه دبدبه و کبکبه به شکلی تضعیف میشود که حتی نمیتواند قضای حاجت خود را کنترل کرده و ابتداییترین اعمال فردی خود را انجام دهد و بهاینترتیب وی از خدای غرور و خودپرستی و منیت به فردی مبدل میشود که بر اساس اتخاذ تصمیمات غلط و نادرست برای کشورش و سرحداد آن، خاک سرزمین خود را آلوده کرده و بوی تعفن ناشی از اعمال گند و پلیدش تمامی سرزمین مادریش را پر کرده و به نابودی میکشاند و در انتهای ماجراهم با توجه به اینکه نمیتواند نگاههای سرزنشآمیز اطرافیان خود و بخصوص «کردلیا» دختر کوچکترش را به خاطر اشتباهات و حماقتهایش بپذیرد چاره را در نابودی تنها فرزند دلسوزش دیده و بهاینترتیب پرونده حکومتش را در سرزمین تحت سلطهاش، به کثیفترین شکل ممکن و با کشته شدن سه فرزندش بسته و به کارنامه ننگین حکومتی خود پایان میدهد. در همین رابطه و با توجه به تفاوتهایی که متن نوشتهشده توسط باقر سروش، نسبت به متن اصلی شاه لیر دارد بایستی براین نکته تأکید کرد که جدا از جذابیت مفهومی و خلاقانهای که قسمت دوم نمایش سرحدات لیر نسبت به قسمت اول آن دارا بوده و بسیار هم بجا و زیباست، مشکل اساسی به حلقه رابط بین بخش اول متن سرحدات لیر که تا حدودی زیادی وفادار به متن اصلی شکسپیر نوشته شده و بخش دوم که منتج شده از خلاقیت و نگاه خاص باقر سروش میباشد، برگشته و باید بر این موضوع تأکید گردد که این حلقه رابط دراماتیک اصولاً وجود نداشته و یا از زاویه ای دیگر به هیچوجه درست انتخاب نشده است و ان گونه نشان میدهد که انگار تماشاگر به دیدن دو اجرا برگرفته از دو متن با ساختار و محتوایی متفاوت امده است ..سیر حرکتی نمایش از تراژدی به کمدی تراژدی علیرغم مفاهیم زیبایش، درست و باور پذیر اتفاق نیفتاده و اغلب معیارهای تماشاگر که بر اساس سی دقیقه ابتدایی نمایش شکلگرفته به هم ریخته شده و همه چیز میبایست از نو درک شده و لحاظ گردد،که در رابطه با حل این معضل میتوان به این پیشنهاد و یا دیدگاه رسید که ایکاش باقر سروش بهعنوان اقتباس کننده بر متن، از ابتدا تا پایان نگاه گروتسک خود را بر متن اصلی شاه لیر حاکم میکرد که بهاینترتیب متن و در ادامه اجرا،از تناقضات کمتری برخوردار شده، تماشاگر از همان ابتدا با اجرا همراه شده قراردادها را به باور مینشست و تا پایان نمایش نیز به همین گونه پیش میرفت که قطعا دستاوردی موفق و دراماتیک تری را برای وی در جایگاه نویسنده در بر داشت که البته اینگونه نبود . اصرار بر به بازی گرفتن تمام باورهای اصلی شاه لیرشکسپیر توسط باقر سروش در برخی قسمتهای بخش دوم متن،ان هم در قالبی بشدت کمدی و به دور از گروتسک، دو گانگی خاصی را براجرا تحمیل میکرد که این دو گانگی ازنظر مخاطب دور نمانده و وی تا جایی پیش میبرد که حتی تراژیک ترین صحنه نمایش که کشته شدن کردلیا به دست پدرش شاه لیراست به بار ننشسته و این صحنه ظاهرا تراژیک در حیطهای از کمدی سطحی، گم و نابود میشود که قطعا هدف نویسنده از خلق صحنه فوق به هیچوجه اینگونه نبوده و نمیتوانست باشد. در رابطه با اجرا و کارگردانی این اثر نمایشی، بد نیست در همینجا بر این نکته تأکید داشته باشم که مهتاب شکریان در نقش کارگردان و البته در اولین کار کارگردانی حرفهای خود و علیرغم مسائلی که در ابتدای این مکتوب در رابطه با متن به آنها اشاره شد موفق گردیده گامی مهم در زمینه تجربه کارگردانی تئاتری برداشته و از اولین فعالیت کارگردانی خود نسبتا موفق و سربلند بیرون بیاید. اشکالات موجود در اجرای اثر نمایشی وی با توجه به اولین تجربه اش، زیاد نبوده و در این زمینه نسبتا موفق عمل کرده است. استفاده درست از بازیگرانی مانند نادر فلاح، نگین ابدالی و روزبه حصاری و هدایت آگاهانه آنها در نمایش سرحدات لیر، از جمله موفقیتهای وی در زمینه کارگردانی این اثر نمایشی به حساب میآید هر چند که بازیگر نقش شاه لیر در بخش دوم نمایش که ویژگیهای کمدی بر اثر حاکم میشود کمی از ارزشهای بازیگریش کاسته شده و با تأکید غیراصولی در لحظاتی خاص برخنداندن تماشاگران، به بیراهه میرود. جدا از مسئله فوق یافتن و درک بخش مهمی از زیر متن جدی موجود در بخش گروتسک اجرا از دیگر امتیازهای مثبت وی محسوب میشود که البته اگروی از شاخ و برگ اضافی بازیها و واجرا در این بخش میکاست میتوانست امتیازهای مثبت بیشتری را برای خود در رابطه با اجرا، رقم بزند .
در نقطه مقابل موفقیت های کارگردان نمایش سرحدات لیر ، عدم استفاده درست و مطلوب وی از امکانات نوری در زمینه جذابیت و تفاوت صحنه های مختلف نمایش، عدم استفاده درست از دکور و رنگ امیزی صحنه در جهت فضاسازیهای اجرایی در چند صحنه مهم نمایش، دو عامل مهمی بودند که مانع همراهی تمام و کمال تماشاگران با اجراشده و موجب میشوند کار در برخی لحظات بسیار خسته کننده جلو برود که به این دو مقوله میتوان انتخاب نچندان مناسب بازیگر نقش «دلقک» را هم به ان افزود که علیرغم دارا بودن استعدادی خوب در زمینه بازیگری،در این نقش نمود نداشته و بسیار ملال اور نشان میدهد بخصوص در پانزده دقیقه ابتدای اجرا که به هیچوجه از پس این نقش کلیدی برنیامده و کار بشدت زمین میخورد که میتوانست اینگونه نباشد و بالاخره اینکه بازیگر نقش «کردلیا» نیز بهیچوجه جلوهای در نمایش نداشته و بسیار بیرمق ظاهر میشود که شاید این مسئله به پرداخت نقش «کردلیا» در متن باقر سروش برمیگردد که از این نقش بسیار مهم و تعیین کننده در نمایش اصلی لیر شاه، نقشی بسیار بی جان و کم رنگ و حاشیه ای در متن اقتباسی خود ساخته است به گونه ای که مرگ نهایی «کردلیا» هم به دست پدرش در وضعیتی اسفبار،همانگونه که گفته شد هیچ تاثر و تاثیری در نمایش و تماشاگرانش ایجاد نکرده و همه چیز در بی تفاوتی مخاطب به پایان میرسد که قطعا نبایستی اینگونه بوده وباید یادمان باشد که یک طراحی بسیار قوی اجرایی برای ابتدا و انتهای هر نمایشی، از موفقیتهای مهم و تعیین کننده در ارزیابی کار یک کارگردان محسوب میشود که متأسفانه در نمایش سرحدات لیر از این ویژگیها بهره درستی برده نشده است . در پایان شجاعت مهتاب شکریان در انتخاب چنین متن سنگینی برای اولین کارگردانی حرفه ایش را به وی تبریک گفته و امیدواریم با تجربه های بدست اورده از این اجرا گام های اتی کارگردانی خود را محکم تر و جذابتر بردارد.