در حال بارگذاری ...
گفت‌وگوی ایران تئاتر با علی شعبانی اسرمی کارگردان نمایش «اژدهاک»

ملاک تشخیص ذائقه مخاطب به درک متقابل کارگردان وابسته است

ایران تئاتر: تولید آثاری که بر متون و داده‌های کهن و بومی تاکید دارد می‌تواند شرایطی را فراهم کند تا مخاطب با علاقه زیاد آنها را به تماشا بنشیند. حال ضرورت این کارکرد می‌تواند در فرهنگ سازی و آشنایی مخاطب امروزی امری موثر باشد که متاسفانه مدت زمانی است که از آن در تولید آثار دور مانده‌ایم.

علی شعبانی اسرمی تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی دامپزشکی به اتمام رسانده است. او در جهان هنر تلاش کرده است تا زاویه دید خود بنابر اصولی که موجود قرار بدهد تا بتواند تجربه‌های واقعی را کسب کند. این کارگردان در راستای فعالیت خود تجربه بازیگری را در نمایش «مردگان بی‌کفن و دفن» و کارگردانی و بازی در نمایش «اژدهاک» را داشته است. نمایش «اژدهاک» تاکنون برنده جایزه اول بهتریم بازیگری مرد، بهترین انتخاب موسیقی، تقدیر بهترین کارگردانی را از سی امین جشنواره استان مازندران شده است. حال به بهانه اجرای نمایش «اژدهاک» در تئاتر مولوی با وی گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

 

ضرورت اینکه باید در تئاتر به متون ایرانی که دارای شاخص‌های اسطوره‌ای که برگرفته از ادبیات کهن است بپردازیم چیست؟

درباره این موضوع باید بگویم که هیچ ضرورتی برای استفاده از این متون نمی‌بینم. دلیل استفاده بنده از متن شاهکار بهرام بیضایی آن بوده که تمام نیازهایم برای ارائه یک اثر هنری را در خود داشت که این موجب شد که آن را انتخاب کنم. حال تنها در این میان کمی حس ملی گرایی وجود داشت که با چاشنی ادبیات و البته لذت از نتیجه نهایی در هم آمیخته شده بود. لذا آنکه بگوییم انتخاب این آثار ضرورتی دارد و یا حتما باید این نمایشنامه‌ها به روی صحنه بروند تنها به این دلیل که از اسطوره‌ها الهام گرفته یا نگاه اسطوره‌ای دارند باید بدانیک که راه را اشتباه رفته‌ایم. این در حالی است که اکثر کشورهای جهان با بهره‌گیری از آثار هنری که برگرفته از اساطیر بومی و ملی خود توانسته‌اند مجالی را برای گفت‌وگوهای اجتماعی متفاوتی خلق و فراهم کنند که این رویکرد بسیار تاثیرگذار است  زیرا در زمینه‌های آموزش، سرگرمی و یا هر تجربه دیگر که در آن مقوله هنر وجود دارد مهم تلقی می‌شود. البته این اتفاق نیز در زمینه اقتصادی هم بسیار سودمند و موفق است همچون آثار موجود در کشورهای شرق آسیا. اما باید دانست که نمی‌توان برای این راهکار ضرورتی در نظر گرفت و اجباری را در نظر هنرمند به وجود آورد. در واقع استفاده از این آثار ضروری نیست اما مانند موضوعات دیگر و ریشه‌های غیر اسطوره‌ای، موضوعات اسطورهای یک ایده برای اجرا و هنروری است که نتایج ثابت شده را در جهان از خود بر جای گذاشته است.

 

آیا این کارکرد باعث خواهد شد که حس علاقه‌مندی را در مخاطب جهت استقبال از این آثار فراهم آورد؟

در این زمینه هم اشاره خواهم داشت که کارکردی وجود ندارد و به طور مشخص در جامعه امروزی که تئاتر هم جزئی از اقلام مصرفی در جهان هنر به شمار می‌آید،‌ این نوع زبان سخت و گویش پیچیده مخاطب راحت طلب و خانه نشین را نه تنها جذب نمی‌کند بلکه او را از خود دور نگاه خواهد داشت. جال لزوم اجرای این نوع نمایش‌ها در اینجا آشکار می‌شود که این نوع متون مانند اشکال لوکس و خاص است که برای مخاطب‌هایی مشخص مورد استفاده قرار می‌گیرد. البته که آرزوی ما این است که مخاطب فعال بیشتری در سالن‌های تئاتر، سینما و گالری‌ها حضور بهم رسانده و از موجودیت این آثار در هر شکل و ابعادی لذت ببرند. اما متاسفانه نبود زیر ساخت‌های آموزشی مناسب، توجه به آموزش تکالیف ونه پرورش روحیه همبستگی و مصرف زدایی، باعث ایجاد فضایی شده است که مخاطب نه تنها با متون کمی سخت بلکه با متون سطحی هم ارتباط مناسبی برقرار نکند و تنها وقت خود را به مصرف فضاهای موجود اختصاص دهد که این نبود آگاهی به وضوح تاثیر خود را بر آثار هنری از هر نوع آن آشکار کرده است.

 

باتوجه به این دیدگاه تصور می‌کنید کمبودهایی که در معرفی چنین آثاری وجود دارد باعث شده است که گروه‌های نمایشی کمتر به تولید چنین آثاری بپردازند؟ ایراد را در چه زمینه‌ای می‌دانید؟

باید بگویم این جنس از آثار نمایشی مانند نمایش «اژدهاک» که بنده آن را ساخته و پرداخته کرده‌ام برای جامعه کنونی معرف یک نوع شئی نامفهوم و گنگ است. حال این امر از آنجایی نشات می‌گیرد که مخاطب هنر تنها خود هنرمندانی شده‌اند که در حال تولید آثار دیگر هستند و یا کسانی که می‌خواهند خود را با قرار دادن در عالم هنر توجیه کنند. لذا این رویداد، بحرانی است جبران ناشدنی که در آن کمبودهای معرفی وجود دارد. همان طور که گفتم متاسفانه در زمینه آموزش و پرورش و نیز در بخش‌های دیگر به شکلی که جوانان رشد کرده‌اند دیگر برای ادراک آنچه که کمی محتوایی سخت‌تر و قابل درک است زمانی اختصاص نمی‌دهند که شرایط اقلیمی و اقتصادی هم جزو این تصمیم است. حال باید در نظر داشت که مخاطب روزمره کنونی تنها برای سرگرمی به سالن‌های نمایش می‌رود که این امر نیز هرگز بد نیست، اما نوع و جنس سرگرم شدن مهم است. آنکه با خلق چه اثری مخاطب سرگرم شود و هدفمند بودن آن نمایش هدف دیگری دارد؟ یا اینکه آیا اثری که مخاطب به تماشای آن نشسته است را قبول دارد یا خیر؟

 

جهان متن را با دارا بودن چه شاخص‌هایی برای تولید نمایش «اژدهاک» در نظر گرفته‌اید تا مخاطب امروز بتواند با آن ارتباط برقرار کند؟

انتخاب نمایشنامه «اژدهاک» برای بنده دلایل شخصی داشته است با این توضیح که انتخاب این متن در ابتدا به دلیل احترام فراوان به داشته‌های آن بودو دلیل دیگر این تصمیم برای شناخت بهتر و پرداخت متن با رویکردی دیگر که برای مخاطب که می‌خواهد از این نمایش لذت ببرد و سرگرم هم شود در نظر گرفته‌ام. حال در این راستا مخالفت‌های بسیاری دیده و فراموش شد که چرا این متن را این گونه روی صحنه آورده‌ام؟ علت تمایزهای موجود در اجرا چیست و دلیل آنکه مانند سایرین این متن  تولید نشده است؟ و گاهی متهم به توهین به بهرام بیضایی شده‌ام. اما باید اذعان کنم من نه قصد توهین و نه نیاز به توهین دارم، بلکه من بعد کسب مجوز از سوی ناشر فعالیتم را بعنوان کارگردان برای روی صحنه آوردن این نمایشنامه شروع کرده‌ام و موفقیت دیده شدن این اثر را هم مدیون همان بازهای از پیش طراحی نشده هستم. لذا یکی از بزرگترین مشکلات ما برای شناخت متون کهن و حتی اقتباس‌های گوناگون از داستان‌های نویسندگان بزرگ آن است که عده‌ای از دوستان و پیشکسوتان داد اعتراض سر داده و پیش‌ داوری می‌کنند که بعنوان مثال بنده در مقام کارگردان با عوض کردن لحن و یا تغییرات کوچک به منظور شیوه اجرایی به ساحت استادی بی حرمتی کرده‌ام و حُکمت نه مرگ بلکه چیزی فراتر از آن است. گویی این متون هم توتم هستند ، هم تابو که نباید نه آنها را روی صحنه آورد و نه اجازه آن وجود دارد که خوانش خود آن متن را مورد استفاده قرار دهیم. بلکه قرار است صدها سال این متون به همان شکل باقی بمانند، خوانش شوند و اجرا بروند زیرا خود آنها عالم مقدسی هستند. حال باید اضافه کنم این قسمت بزرگترین، مهم‌ترین و دشوارترین خانی است که باید هنرمند با آن مبارزه کند تا بتواند از متون و داستان‌های ایرانی استفاده کند. زیرا به شکل مشخص واردات بی‌رویه نمایشنامه به ایران این مشکل را حل کرده و هنر ایرانی را به دست فراموشی سپرده، در واقع این تاوانی است که باید بسیاری آن را پرداخت کنند.

 

در این نمایش از همان ابتدا جهان اثر با کنشی در صحنه آغاز می‌شود که به نوعی برگرفته از داده‌های جهان پیرامون است. دلیل استفاده از این تمهید صرفا متوجه داشته‌های متن است و یا ساختار اصلی این نیاز را پیش آورده است؟

تئاتر به معنای کنش است هر چند که این نمایشنامه از آن به شکل واقعی پیروی نمی‌کند، به طوری که تنها روایتگر واقعه است. لذا کنش فرد با خود و البته با جهان پیرامون خود است، اگر منظور شما هم ترازهایی با جهان بیرونی نمایش است باید بگویم این نگاه و خوانش از آن مخاطب است که می‌تواند آن را هم عرض تصور کند و هم قادر است تصورش را تغییر بدهد. با این توضیح که شاید مخاطبی این نمایش را سیاسی بداند و مخاطب دیگری عاشقانه. حال نکته قابل درک آن است که این متن جهانی را متصور می‌شود که درگیری آن با اژدهاکشی اژدهاپیکر است که خود هم هیولا، هم هیولاکش و هم انسانی است که از جامعه طرد شده است. در واقه او یک دلشوره همه گیر است که به طور حتم بازتاب‌های بیرونی بسیاری دارد.

 

فضاسازی جزو موارد اصلی این نمایش است که باعث می‌شود حس باورپذیری در مخاطب ایجاد شود. حال با چه رویکرد و ترفندی این فضا را فراهم کرده‌اید؟ آیا این رویکرد تحت تاثیر نگاه شما در مقام کارگردان و جهان متن است؟

قطعا متن و خوانش من از آن فضای موجود بی‌شک و ابهامی، داستان مردی رانده شده را باید برساند که چه چیزیبهتر از آنچه در متن وجود دارد و خوانش می‌شود؟ در این برهه از تاریخ که برای تولید یک اثر نمایشی به همه چیز توجه می‌شود بجز جایگاه هنر بازیگری چه توقعی می‌توان از مخاطب‌های امروزی داشت؟ حال تمام هنری که برای این اثر خرج کرده‌ام زمانی شایسته رسیدن به شخصیت نمایش بود. لذا باید انتظار نگاه مثبت مخاطب‌های این نمایش را بیش از پیش می‌داشتم که خوشبختانه تاکنون این رویکرد درست و بسیار سخت در نتیجه‌ای در خور برایم فراهم شده است.

 

از مزیت‌های این اثر آن است که بصورت تک نفره و با استفاده از مونولوگ اجرا می‌شود. دلیل این تصمیم بیشتر متوجه فضاسازی شده و یا شیوه اجرایی جهت باورپذیری مورد استفاده قرار گرفته است؟

نمایشنامه از شیوه مونولوگ تبعیت می‌کند و بصورت تک نفره نگارش شده است. در واقع همان طور که بهرام بیضایی می‌گوید برخوانی که در یک مجموعه به نام سه برخوانی منتشر شده است. حال این برخوان‌ها همان شمایلی از نقالی هستند که بسیار نزدیک به نمایش‌های ایرانی هستند. لذا بر اساس آن عنوانی تصمیم گرفته نشده است، بلکه تنها خوانش امر کارگردانی از متنی صورت پذیرفته است که قابلیت تک گویی را داشته است.

 

شخصیت پردازی در این نمایش از موارد مهمی است که ساختار اثر بر مبنای آن پایه ریزی می‌شود. حال برای آنکه نظم کاملی را در نمایش ایجاد کنید نقشی که خودتان روی صحنه ایفا می‌کنید را با چه داشته‌هایی طراحی کرده‌اید؟

باید اشاره کنم در آنکه نوشته شده است نقلی وجود دارد که روایت می‌شود و در آنچه که اجرا شده هم همان است. اما مورد تغییراتی قرار گرفته است که تنها به سبب ذهنیت کارگردانی است. طراحی من چیزی جز نمایشنامه نیست با کمی چاشنی سرگرمی و تلطیف فضا برای ادراک بیشتر شخصیت اژدهاک. لذا این عمل تنها برای شناخت بهتر مخاطب صورت گرفته که کاملا مشهود است.

 

در نمایش «اژدهاک» برای روایت متن از عناصر زبان بدن و لحنی خاص استفاده شده است که برای مخاطب تصویرسازی می‌کند.مزیت این تمهید در چیست؟

درباره پاسخ به این پرسش احتمالا مجبور به تعریف تاریخ تئاتر قرن بیستم می‌شوم به طوری که طبیعتا من زیان اثر را گسترش داده‌ام تا نه تنها کلام بلکه در بدن هم نشانه‌ها کارکرد خوانشی پیدا کنند تا ارتباط بهتری صورت بگیرد. مزیت این تمهید تنها ارتباط بهتر است، تمام هنرمندانی که زیان غیرکلامی را مورد استفاده قرار داده‌اند قصد آن را داشتند که در لانگ‌هاو پارول‌های زبان ارتباطی کمی تغییر ایجاد کنند. لذا دلیل این رویکرد دلیل دیگرش به ارتباط بهتر مربوط است نه آنکه مخاطب کمتر بفهمد بلکه بیشتر متوجه شود. حال این تذکری است به جا برای تمام هنرمندان کشورم ایران که هنر شما برای فهمیدن و ادراک شدن ساخته می‌شود در غیر این صورت بهتر است در جزیره‌ای تنها برای خود خلق کنید.

  

تناسب تئاتر بی چیز، واکنش شخصیت از درون به بیرون و نمادگرایی را بنابر چه لازمه‌هایی ترتیب داده‌اید؟

درباره این موضوع می‌توانم اشاره کنم به دیدگاه «گرتوفسکی» که به دنبال نوعی ارتباط بی ابهام و دست اول و البته بدون هیچ واسطه‌ای بود. عملی که بسیاری از تصوگرایان نیز بر این امر تاکید دارند، زیرا خود کلام از نشانه‌های رمزگذاری شده 1یروی می‌کنند. بنابراین تصویر و آوا، زبانی بی واسطه است. آیا غیر از این است؟  

 

دلیل آنکه لحن اثر در زمان‌هایی جهشی به لحن امروزی دارد چیست؟ آیا این مورد هم به ساختار اصلی مربوط است و یا این شیوه‌ای است که خودتان طراحی کرده‌اید؟

پرش‌های زبانی، در واقع نوعی از هم شکستن امر واقع برای به تعویق انداختن امر معنا است، اما منطور قطعا واسازی نیست که علاقه‌ای هم به این کار نداشته‌ام هر چند که ممکن است با این شکل به نظر بیاید. اما خوانش با آن نمی‌تواند چندان صحیح باشد. حال این جابه‌جایی علاوه بر هم عرضی‌های زمانی از خوانش‌های کهن هم جلوگیری می‌کند و ناخودآگاه مخاطب را در جریان اثر همراهی می‌کند تا از سخنانی که ممکن است گنگ شود کمی فاصله بگیرد.

 

جهان اثر از اتفاق‌های پیرامون ونقد جامعه انسانی و باورها حرف می‌زند. آیا این تصمیم بنابر سرنوشت ذات درونی اتخاذ شده است؟

جهان نمایشنامه مگر جز این است که می‌گویید؟ هر چند که در کارگردانی کمی پُر رنگ هم شده اما اساسا قرابت میان من و اثر، جهان نمایش را ایجاد کرده است.

 

استفاده از دانای کل چه کمکی به طراحی میزانسن‌ها و فضا کرده است؟ آیا این تمهید به کارگردانی و بازیگری شما در این نمایش ارتباط مستقیم دارد؟

این سوال را باید از منتقدان پرسید، من تنها این اثر را کارگردانی و بازی کرده‌ام هر چند که می‌توانم بگویم نمایشنامه به این شکل نوشته شده است.

 

گفت‌وگو از کیارش وفایی




مطالب مرتبط

گفت‌وگو با نگین ضیایی، کارگردان نمایش «سه خواهر»

کلاژهایی که در ذهن مخاطب، داستان روایت می‌کند
گفت‌وگو با نگین ضیایی، کارگردان نمایش «سه خواهر»

کلاژهایی که در ذهن مخاطب، داستان روایت می‌کند

نگین ضیایی، کارگردان نمایش «سه خواهر» که در تالار مولوی روی صحنه خواهد رفت، می‌گوید این نمایشنامه و اجرا بر اساس ایده کلاژ و نقاشی شکل‌ گرفته و تکنیکی مؤثر در نمایش «سه خواهر» است و در طول نمایش انگار کلاژی را می‌بینیم که در ذهن مخاطب داستانی را روایت می‌کند.

|

نظرات کاربران