در حال بارگذاری ...
به بهانه فرارسیدن 20 مهر، سالروز بزرگداشت حافظ

هنرهای نمایشی و پیدا و پنهان‌گنجینۀ ادبیات کلاسیک ایرانی

ایران تئاتر: سالروز بزرگداشت حافظ شیرازی شاعر برجسته ایرانی بهانه‌ای برای طرح این پرسش فراهم کرده که غنای کم نظیر ادبیات کلاسیک ایران تا چه اندازه در تولیدات نمایشی این سال‌ها مورد توجه قرار گرفته و از سوی دیگر در این میان  چه ابعادی از این منابع بی بدیل اندیشه و حکمت ایرانی مغفول مانده است؟

واضح است که توافقی همگانی بر ظرفیت‌های پیدا و پنهان این گنجینه‌های ارزشمند در میان تمامی فعالان عرصه فرهنگ و هنر وجود دارد، اما پرسش این است که ما به عنوان میراث داران چنین منابع ارزشمندی به اندازه کافی از این ظرفیت‌ها بهره برده‌ایم و این میراث را پاس داشته‌ایم؟

شاید مناسبت‌های تقویمی در یادآوری این میراث پرافتخار هرگز کافی به نظر نرسد، اما از آنجا که ضرورت دارد به هر بهانه و در هر مجال ممکن توجه بیش از پیش را بر ظرفیت‌های این منابع برانگیخت، با پیش رو بودن بیستم مهر ماه سالروز بزرگداشت حافظ شیرازی، در حالی که در روزهای گذشته همین ماه سالروز بزرگداشت شمس تبریزی، همچنین بزرگداشت مولانا را پشت سر گذاشته‌ایم، طی سلسله گزارش‌هایی به آنچه هنرهای نمایشی‌مان در بهره گرفتن از این گنجینه‌های فرهنگی تجربه کرده، همچنین آنچه در این عرصه مغفول مانده یا کمتر مورد توجه قرار گرفته، می پردازیم.

گزارش اول از این مجموعه  به عمده فعالیت‌های شاخص هنرمندان تئاتری ما در این سال‌ها و با الهام و انگیزش از ادبیات اختصاص یافت، و در گزارش پیش رو به ظرفیت های ادبیات کلاسیک ایران به عنوان منابعی غنی در عرصه تولیدات نمایشی، همچنین ابعاد مغفول مانده  در این عرصه پرداخته شده است.

 

ظرفیت‌های دراماتیک ادبیات کلاسیک ایران و مسئله اقتباس

ادبیات همواره از مهم‌ترین بسترها و زمینه‌های شکل‌گیری درام بوده و اقتباس از آن علاوه بر افزایش ظرفیت‌های دراماتیک، ساختار و بیان نمایشی را هم تقویت کرده است. اقتباس دراماتیک، از منابع غنی داستانی و شعری، یکی از شیوه‌های متداول نمایشنامه‌نویسی در ادبیات نمایشی سراسر جهان است که البته در تئاتر ما با توجه به غنای فوق العاده ادبیات کلاسیک ایران جایگاه و مرتبة شایسته خود را نیافته است.  این در حالی است که ادبیات فارسی و به ویژه شعر ایرانی همواره ظرفیت‌های داستانی ارزشمندی را برای اقتباس نمایشی در خود داشته و هر ازگاه این ظرفیت‌ها در آثاری معدود به خوبی هم دراماتیزه شده‌اند. شعر به عنوان مهم‌ترین ابزار بیان ایرانی و به لحاظ در بر داشتن قالب‌های داستانی سرشار می‌تواند به تقویتِ بخش مهمی از کمبودهای ادبیات دراماتیک ما کمک کند. به علاوه، آن‌که این ابزار ادبی بیان بدون شک برخاسته از نیازهای تاریخی، فرهنگی، ملی و خاستگاه نیازهای جمعی ایرانی هم هست.

اما با وجود چنین ظرفیت های ارزشمندی در ادبیات کلاسیک ایران، متاسفانه اقتباس ادبی و پیوند آن با تئاتر در ایران تا به امروز کمرنگ بوده و کمتر نمایشنامه نویسی دستمایه های ادبی را به عنوان مصالح اولیه برای ساختن یک اثر نمایشی موفق و آبرومند به کار برده است.

پری صابری نویسنده و کارگردان تئاتر که خود اغلب آثارش را بر پایه ادبیات ایران شکل داده، در این ارتباط می گوید: تمام اشعار بزرگان اندیشه ایران قابلیت اجرایی دارند و ما به عنوان کارگردان باید به آنها ساختار هنری ببخشیم.در اجرای نمایش‌هایم و در برخورد با آثار شاعری چون حافظ، متوجه شدم که این اشعار بسیار قابلیت اجریی و نمایشی دارند و هرچه بیشتر این آثار را مطالعه می‌کنم این قابلیت‌ها برایم اعجاب آورتر می‌شود. چرا که این آثار ساختار قدرتمندی دارند . پرداختن به شاعری مثل حافظ و نمایشی کردن اشعار وی زنده نگه داشتن ادبیات کهن ایرانی است که همچون گنجینه‌ای از گذشتگان برای ما به ارث گذاشته شده است. مقوله اقتباس ادبی برای درام، مقوله ای است که در ایران اصلا بهای درخور شان اش را از سوی تئاتری ها و مسوولان این هنر دریافت نمی کند. این مقوله تا به آن حد از جایگاه خویش دور افتاده است که در طول این 30 سال که از انقلاب می گذرد، حتی 30 نمونه تئاتر حرفه ای که از متون ادبی ما برای صحنه اقتباس شده باشد را نمی توانیم بشماریم. 
اما سوال اینجاست؛در شرایطی است که این منابع ارزشمنداز هر حیث توانایی تبدیل شدن به انواع گونه های نمایشی از حماسی تا عاطفی و تراژدی تا کمدی را به صورت بالقوه در بطن خود دارند، اما چرا اغلب نمایشنامه نویسان ما از اقتباس‌های ادبی گریزان هستند؟ 

سیدحسین فدایی حسین در این ارتباط می گوید: باید بپذیریم که اقتباس به نفع تئاتر ما است. همیشه تاسف خورده ایم که چرا کارگردان های نمایش ما داستان های غنی موجود در گنجینه متون ادبی ما را به اثر نمایشی تبدیل نمی کنند. آیا این به عدم شناخت کارگردانان ما از ادبیات بازمی گردد؟  این در حالی است که ارتباط تئاتر و ادبیات، یک ارتباط تنگاتنگ است و منبع هر دو، در واقع یک چیز است. یعنی نمی شود که نمایشگر ادبیات را نشناسد.

برای روشن تر شدن مصداق ها در شناسایی ظرفیت های پیدا و پنهان ادبیات کلاسیک ایران می توان به جنبه های متعددی اشاره کرد.

سیاوش حیدری کارگردان تئاتر و نمایشنامه‌نویس با ذکر مصداق هایی در این ارتباط می گوید: به عنوان نمونه شاهنامه‌ ابولقاسم فردوسی در حیطه‌ ادبیات حماسی با آثاری چون هومر یونانی‌ها برابری می‌کند و در برخی داستان‌هایش به قدری نزدیک به اصول تراژدی و حماسه نگاشته شده که از منظر برخی گمان می‌رود فردوسی بوطیقای ارسطو را مطالعه کرده باشد. این خود گواه بر ظرفیت بالای این گونه ادبیات برای اقتباس‌های نمایشی است که در ایران هم دراماتورهای بزرگی چون بیضایی داستان‌های آن را هرچند بعضاً با خوانشی متفاوت دستمایه‌ آثار خود قرار داده‌اند. مثالی دیگر برای این امر می‌تواند داستان‌های هزار و یک شب شهرزاد باشد که برای آن دوران در نوع خودش از فرم بسیار بدیعی در روایت پیروی می‌کند همین اتفاق را در قرن ششم به صورت نظم در آثار هفت پیکر نظامی خصوصاً در داستان شاه سیاهپوشان شاهدیم که می‌توان به جد گفت به طرز عجیبی فرم روایت مدرن است.

به این ترتیب در ارتباط با این عدم بهره برداری کافی از منابع ادبی ایران را می توان سه محور عمده  یعنی بحث عدم شناخت کافی از ادبیات کلاسیک ایران توسط نمایشنامه نویسان و کارگردانان تئاتر ایران، گرایش بیشتر فعالان تئاتری به اقتباس از ادبیات جهان، همچنین تمایل قاطبه نمایشنامه نویسان و کارگردانان تئاتر ایران به مولف بودن را می توان به عنوان گمانه های محتملی در نظر گرفت که سبب شده مقوله اقتباس ادبی در ایران از قدرت کافی برخوردار نشود.

 

جنبه‌های مغفول مانده در رجوع به ادبیات ایران

در یک دسته بندی عمومی و کل نگرانه به نظر می‌رسد تولیدات نمایشی سال‌های اخیر در حوزه منابع کلاسیک ادبیات ایران اغلب بر سه محور شخصیت هنری، قابلیت‌های دراماتیک و بازخوانی آثار ادبی متمرکز بوده است. به این ترتیب واضح است که ابعاد و زوایای دیگر این منابع ارزشمند ادبی چه از حیث محتوا و درونمایه و چه از لحاظ کارکردهای دراماتیک و نمایشی کمتر مورد توجه قرار گرفته است. اما عمدۀ ابعاد و زوایایی که در رجوع به ادبیات کلاسیک ایران از نگاه تولیدکنندگان آثار نمایشی پنهان مانده کدام است؟

سیاوش حیدری کارگردان تئاتر و نمایشنامه‌نویس در این ارتباط معتقد است؛  ادبیات کهن ایران برای نویسندگان معاصر به راستی مانند صندوق‌های گنج می‌ماند اما این جزیره‌ی گنج، گویا از نظرها مغفول مانده است. شاید به این خاطر که در کتابخانه‌ی اکثرِ ما من از هر ده نمایشنامه، نُه متن خارجی است و یکی ایرانی که این به خودی خود عیب نیست اما کاش به همان اندازه از پتانسیل‌های ادبیات کهن خودمان آگاه باشیم. این در حالی است که در حوزه ادبیات داستانی معاصرمان این مهم بیشتر مورد توجه قرار گرفته و به عنوان نمونه نام‌های مطرح ادبیات پست مدرن ایران نظیر ابوتراب خسروی به گفته‌ی خود وامدار متون شاعر نیشابوری؛ عطار است. همینطور در آثار محمدرضا کاتب برای مثال می‌توان به شکل واضحی، ردِ پای زبان و فرم ادبیات کهن ایران را بازیافت یا مثال‌های بی‌شمار که با اقتباس از داستان‌های کهن فارسی شکل گرفته‌اند.

اگرچه در حیطه‌ ادبیات نمایشی علاوه بر هنرمندان برجسته ای چون بهرام بیضایی، دراماتور‌هایی از جمله محمد چرمشیر، مطالعاتی پیرامون مقوله‌ اقتباس از ادبیات انجام داده‌اند که چند نمونه نظیر "دیوبندان" یا "مرگ در اردیبهشت" نتیجه‌ وام گرفتن از شاعران و ادیبان کلاسیک ایرانی است؛ اما به نظر می‌رسد هنوز وسعت زیادی در این حیطه وجود دارد که دست نخورده مانده است.

و بالاخره مهدی نصیری کارگردان تئاتر و منتقد هنری در یادداشتی که به برخی جنبه های مغفول مانده ادبیات کلاسیک ایران اختصاص دارد می نویسد: شاهنامه (یا داستان بزرگان)، گنجینه حکیم ابوالقاسم فردوسی، با آنکه تا به حال بارها و بارها و به دست محققان و فردوسی‌شناسان بسیاری بررسی شده وشاید یکی از مهم‌ترین کاربردهای آثاری چون شاهنامه، توجه و تأکید و برداشت‌های نمایشی از این آثار بوده باشد، اما این اثر، با وجود آنکه سراسر داستان و هماورد و قصه و تعلیق و ماجراست، آنچنان که باید، دست‌مایه کار نمایشی قرار نگرفته است.

 

فرصت‌های پیش رو در بازپروری مقوله اقتباس ادبی

در نهایت به نظر می‌رسد، مسئله تعیین‌کننده در این میان، تمرکز بر ظرفیت‌های محتوایی و شکلی گنجینه ادبیات کلاسیک ایران است که به نظر می‌رسد  تا اندازه زیادی از نظرها پنهان مانده است. روشن است که جز با رجوع و دقیق شدن در این گنجینه ادبی، ظرفیت‌های مورد نظر همچنان مغفول باقی خواهد ماند. این در حالی است که با توافق بر قابلیت‌های دراماتیک قدرتمند در ادب ایرانی، دستمایه‌های مورد نظر هنرمندان عرصه تئاتر همچنان که در منابع خارجی جستجو می‌کنیم، در اختیار خواهد بود.  به این ترتیب در زمینه مضامین و درام‌ها برای نمونه در شاهنامه فردوسی، روایت‌های قدرتمندی را شاهد هستیم که به لحاظ ساختاری بسیار قدرتمند است. در این زمینه مصداق های مشابهت‌های درام‌های شاخص جهان با این  اثر نمونه‌ای یعنی شاهنامه فراوان است. برای مثال «شاه‌لیرِ» شکسپیر با داستان فریدون و فرزندانش؛ آشیل یونانی و زیگفرید آلمانی با اسفندیار رویین‌تن، نمایشنامه «آنتیگون» سوفوکل با  جریده و داستان مهجور مرگ او در شاهنامه، فرزندکُشی پاریس در حماسه تروآ  و سرگذشت پورکُشی رستم از این جمله‌اند. اما نکته مهم‌تر اینکه شاهنامه، علاوه بر آنچه می‌تواند به عنوان ساختار و قالب داستانی نمایش به تئاتر ما هدیه کند، به لحاظ تاریخی، اخلاقی، اندیشه و... نیز منبع کامل و مهم و ارزشمندی است. جوانمردی، عدل و داد، آزادگی، استقلال، میهن‌پرستی و خوش‌نامی با چنان زیبایی و ظرافتی در شاهنامه پرداخت شده‌اند که بعید به نظر می‌رسد خواننده اشعار و نمایشنامه را تحت تأثیر قرار ندهد و از این منظر هم بر ارزش و اعتبار این گنجینة ادب پارسی افزوده شده است.شاهنامه، با همه آنچه درباره‌اش می‌دانیم، گنجینه‌ای است پنهان در سینه اوراق و سطور که برای پی بردن به قابلیت‌ها و توانایی‌های آن در یاری رساندن به درام و نمایش شکی نیست.

 




نظرات کاربران