در حال بارگذاری ...
گفت‌وگوی ایران تئاتر با نیلوفر شهفری بازیگر نمایش «ریل»

جهان من در اتاقی جا گرفته است که کلید آن را گم کرده‌ام

ایران تئاتر: تمایز بین جهان درون بیرون هر انسان انباشته از داشته‌هایی است که می‌توان با هر یک از آنها جهانی دیگر را به تصویر کشیده و در آنها شخصیت‌هایی را به وجود آورد که هر کدامشان آینه‌ای از آن انسان هستند. دلیل توجه به رویکردهای روانشناسانه و البته اجتماعی دقیقا برگرفته از این خواسته است که اگر روزی ما در کره دیگر با انسانی روبرو شویم چه خواهیم کرد. آیا این امکان وجود دارد که بخواهیم جای خود را با او عوض کنیم؟

نیلوفر شهفری از جمله بازیگرهای عرصه نمایش که سعی دارد با واکاوی جهان پیرامون خود به حقیقت‌های موجود دست پیدا کرده و از دستاوردهای خود در جهت خلق شخصیت‌های دیگر استفاده کند. او در قاب تصویر تجربه حضور در آثاری چون «از جنس یک شهر»، «بناهو» و «کولی بزرگوار»  را داشته است. همچنین این بازیگر در نمایش‌های «ماجرای عجیب سگی در شب»، «چند روایت چپ کوک»، «تهران عروسک نامرئی»، «شکسپیر»، «بر پهنه دریا»، «یونسکو»، «خرس‌های پاندا»، «دلم نیامد بیدارت کنم»، «خانه نم زده» و «ریل» روی صحنه رفته است. حال به بهانه حضور شهفری در نمایش «ریل» با وی گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

 

ضرورت اینکه باید به نمایشنامه‌های شاخص پرداخته شود و از آنها در خلق اثری نو با زاویه دید متفاوت استفاده شود چیست؟ آیا وجود این موضوع یک نیاز است و یا راهکاری مناسب تلقی می‌شود؟

دلیل استفاده از نمایشنامه‌های شاخص این است که شخصیت‌پردازی‌ها با دقت بیشتری صورت می‌گیرد. بنابراین هر چه بیشتر از آن بخوانیم این قابلیت وجود دارد که بتوانیم در نقش نفوذ بیشتری داشته باشیم. حال آن زمان است که بعنوان بازیگر مشکل تحلیل شخصیت نداریم زیرا ایده کارگردان بنابر این شاخص‌ها به راحتی حاصل می‌شود.

 

تصور می‌کنید این پرداخت تا چه اندازه می‌تواند در ترغیب مخاطب برای به تماشا نشستن آثار نمایشی موثر باشد؟ دلیل آنکه نوگرایی در اکثر اوقات سبب شده است تا بتوان اثر متفاوت را تولید کرد چیست؟

زمانی که مخاطب نمایشنامه موردنظر را مطالعه کرده باشد می‌تواند همذات پنداری بهتری را با آن اثر و شخصیت‌هایش داشته باشد. با این توضیح که مخاطب شخصیت را جدا از فضای «کلفت‌ها» ژان ژنه در فضای نمایش «ریل» ببیند که نسبت به آن متن متفاوت و تفکیک شده است باعث ایجاد جذابیت برای کشف و شهود در این نمایش می‌شود. با این توضیح که اگر مخاطب نمایش‌نامه ژان ژنه را نخوانده باشد ما این هدف را خواهیم داشت که یک شخصیت جدید را برای او ارائه دهیم که این رویکرد سبب یک ارتباط جدید خواهد شد. لذا این عملکرد از خواندن و شخصیت پردازی گرفته شده که از طریق نمایشنامه‌های شاخص صورت می‌گیرد تا سبب معرفی آن شخصیت به مخاطب شود.

 

تفاوت‌هایی که در جهان متن نمایشنامه «ریل» با نمایشنامه «کُلفت‌ها» که «ژان ژنه» آن را به نگارش در آورده چیست؟ اقتباس آزاد چه مزایایی را به وجود آورده است تا بتوانید بعنوان یکی از شخصیت‌ها بهتر آن را درک کنید؟

در نمایش «کلفت‌ها» فضای ارباب و رعیتی شاخص این نمایشنامه است که برگرفته از تقابل قدرت یک فرد و ضعف دو کلفت است که دوست دارند به جای خانم آن خانه باشند. اما در نمایش «ریل» این‌گونه نیست، زیرا شخصیت خانم دراین نمایش دیده نمی‌شود، اربابی وجود ندارد و اینکه دو شخصیت کلفت ادای کسی را در نمی‌آورند. در واقع این نمایش بیانگر ماجراهایی است که روزمرگی‌ را نشان می‌دهد که دچار آن هستیم. حال اقتباس آزاد از نمایشنامه «کلفت‌ها» این اجازه را به گروه نمایشی داد که با دیدگاهی دغدغه‌مند از فضای نمایشنامه اصلی فاصله گرفته و در مقابل به اتفاق‌های زندگی امروزی نزدیک شود.  

 

فضای نمایش «ریل» به گونه‌ای است که از ابتدا مخاطب خود را به همراه شخصیت‌ها در محیط و جهان اثر احساس می‌کند. آیا دلیل این موضوع به ساختار اصلی باز می‌گردد و یا طراحی جزئیات است که باعث این حس می‌شود؟

قطعا همذات پنداری و قرار گرفتن مخاطب در فضای نمایش به شکلی صورت می‌گیرد که او احساس می‌کند شخصیت‌های نمایش وجود عینی دارند. شخصیت‌هایی که هر روز با آن‌ها ارتباط داریم، لذا این امر موجب می‌شود که از ابتدا عملکرد  عوامل نمایش موفقیت‌آمیز باشد. زیرا ما در زمان تمرین‌ها این هدف را مدنظر داشته‌ایم که از چه طریقی مخاطب در مسیر اثر با ما همذات پنداری کرده و با ریتم کُند ما همراه شود. با این توضیح که این شکل‌گیری ریتم کُند تعمدی بوده به دلیل تکرار مسائل خسته کننده زندگی.  

 

جهان متن این نمایش بیشتر از آنکه تحت تاثیر ساختار اصلی باشد بسیار به کنش و واکنش شخصیت‌ها وابسته است تا واکاوی اتفاق‌ها روال منطقی خود را برای پدید آوردن شرایط لازم شکل بدهد. تصور می‌کنید تا چه اندازه این موضوع در برآورده کردن خواسته‌های شما موثر بوده است؟

درباره این موضوع باید بگویم جهان متن این نمایش بیشتر از آنکه تحت تاثیر ساختار اصلی باشد در مقابل بسیار به کنش و واکنش شخصیت‌ها وابسته است تا واکاوی اتفاق‌ها روال منطقی خود را برای پدید آوردن شرایط لازم شکل بدهد.

 

تخیل و پردازش‌های ذهنی شخصیت‌ها یکی از محورهای اصلی به حساب می‌آید که نبض و ریتم صحنه را هدایت می‌کند. اهمیت این طراحی بنابر چه شاخص و نگاهی شکل گرفته است؟ آیا داده‌های متن در این اتفاق موثر است؟

داده‌های جهان متن این نمایش از شخصیت‌ها صحبت نمی‌کند زیرا اقتباسی از جهان متن نمایشنامه «کلفت‌ها» در این اثر نمایان است. لذا اگر ریتم این نمایش به درستی عمل می‌کند به نظرم به این دلیل است که شناخت بازیگران از یکدیگر و همین طور شخصیت روبروی خود باعث تعادل می‌شود. به طور مثال روزی در صحنه هنگام نمایش با دیدن ضعف حال جسمانی من  و بر اساس شناخت خود از من صحنه را هدایت کرد تا مخاطب‌ها متوجه این موضوع نشوند. حال از امتیازهای این تعامل باید به روند رو به رشد و ضرب آهنگ درست و قابل دفاع نمایش اشاره داشت. از نگاه دیگر این اتفاق باعث شد که از تمپوی درونی و تعامل‌های حسی بهره گرفته‌ و آنها را در عمل عیان سازیم.

 

شخصیت پردازی‌ها این اثر به گونه‌ای در نظر گرفته شده است که شخصیت می‌تواند با تحلیل خود برون ریزی قابل دفاع و منطقی را از خود بروز بدهد. شما برای آنکه این داشته را به درستی هدایت کنید چه مواردی را مدنظر قرار داده‌اید؟

در ابتدا برای آنکه بتوانیم این هدایت را به درستی فراهم آوریم فضای نمایش را برای خودمان بعنوان شخصیت‌های این نمایش در تمرین‌ها طراحی کرده‌ایم. حال بعد از رسیدن به نتیجه، نکات درونی شخصیت‌ها را به ظاهر بیرونی در آوردیم که این دیدگاه مورد تایید شخص کارگردان و من در مقام یکی از شخصیت‌های این اثر بوده است. زیرا ما برای رسیدن به این هدف در طول تمرین‌ها از الگوهای متفاوتی استفاده کرده‌ایم تا آن نقش‌ها را بتوانیم در درون خود نهادینه کنیم. حال درباره برون ریزی‌های شخصیت «سولانژ» باید بگویم که در این شخصیت ما شاهد یک سیل تدریجی از نظر حسی و رنج درونی خواهیم بود. رنج درونی که از میانه نمایش شروع و در پایان آن به اوج خودش می‌رسد که بدنی کاملا مغلوب تنش‌ها و فروریزی است. لذا این اتفاق به نظر من یکی از مهم‌ترین نقاط حسی شخصیت «سولانژ» است که از نقطه الف شروع و در نقطه ب ادامه و در نقطه ج به پایان می‌رسد که حالت شکل گیری این امر لازمه نقشی است که یک بازیگر باید با آن روبرو شده و به آن توجه کافی داشته باشد، اتفاقی که در شخصیت مقابل من یعنی «کلر» هم رخ داده است.

 

شخصیت محور بودن این اثر چه مزایایی را برای شما پیش آورده تا بتوانید شخصیت «سولانژ» را با جهان درونی متفاوت روی صحنه بروز دهید؟ دلیل این برون ریزی متفاوت از چه موضوعی نشات می‌گیرد؟

قطعا مقوله شخصیت محور بودن در این نمایش تاثیر داشته است، زیرا به جز بازیگر کسی روی صحنه نیست و نگاه مخاطب به سوی آنها است. لذا باید برای دریافت درست و تشریح شخصیت «سولانژ» از کارکردهای مناسب و قابل ارائه استفاده کرد. حال محور قرار دادن شخصیت به دیدگاه کارگردان بستگی دارد که این دوعنوان یعنی شخصیت و نگاه کارگردانی به نوعی لازم و ملزوم یکدیگر هستند با این دلیل که اگر داشته‌ای از شخصیت‌ها در جریان نمایش کم شود جهان آن تغییر مسیر خواهد داد. بنابراین باید گفت که تمرکز و محوریت بر دو شخصیت نمایش «ریل» است که با تحلیل‌ها مخاطب توانسته بخشی از آن را دریافت کند. البته در رابطه با برون ریزی شخصیت «سولانژ» باید بگویم من با درک مناسب از این شخصیت توانستم جهان درونی او را در اعماق وجودم پیدا کرده و بیرون کشیده‌ام. حال با داشتن این فضا قصد دیگر آن بود که بعنوان یک انسان  خارج از فضای نمایش در زندگی شخصی خودم کمی تخیله شده و در واقع به شکلی از موجود درونی که حالا اسمش «سولانژ» است رها شوم.  

 

استفاده از تئاتر فیزیکال که بسیار در خدمت فرم و محتوای این نمایش بعنوان تمهیدی قابل دفاع است این قابلیت را پیش آورده تا شخصیت‌ها در صحنه بتوانند هدف اثر را در مسیر درستی هدایت کنند. وجود این لازمه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

در این نمایش ایدئولوژی بر پایه تکرار است که این رفتار با حرکت یک دست هم نشان از این موضوع دارد. حال زمانی که صحبت از تئاتر فیزیکال می‌شود شاید بتوان دیالوگ را اولین حذف شده یک نمایش به شمار آورد. اما در این نمایش کارگردان باورش این است که فیزیک باید با شخصیت درگیر شود تا بتوان شخصیتی را روی صحنه است معرفی کرد. لذا این هم پوشانی هرگز کار راحتی نیست، در تئاتر بازیگرهایی هستند که به طور کامل تمرین‌ها و نمایش‌هایی که در آنها فرم حرف اول را می‌زند حضور دارند اما در مقابل بازیگرهایی هم هستند که باید توازن را بین دیالوگ و فرم برقرار کنند تا باورپذیر شوند. ما در نمایش «ریل» سعی کرده‌ایم که تلفیقی از حرکت و دیالوگ را به درستی در صحنه نمایش بدهیم که رعایت این دو عنوان گویای هدف کارگردان است. با این توضیح که تاثیرات واژه تکرار را چه از طریق ذهن و چه زبان بدن به مخاطب نشان بدهیم.

 

آیا موقعیت‌های نمایش که در متن نمایشنامه و داده‌های اثر وجود دارد توانسته است شخصیتی که شما آن را ایفا می‌کنید موثر واقع شود؟ تاثیر این موقعیت‌ها چه کاربردی دارد؟

در این نمایش ما با نمایشنامه‌ای روبرو بوده‌ایم که در آن کنشی وجود نداشت و بعد از خواندن آن و بر اساس تمرین‌های کارگاهی به شخصیت‌هایی که اکنون روی صحنه هستند رسیده‌ایم. با این توضیح که کنش در متن وجود نداشت اما در فرم و فضای نمایش وجود آن حس می‌شد که این اتفاق جدا از ساختار اصلی اثر نیست. در واقع نمایشنامه جزئی از پازل تکمیل کننده به شمار می‌آید. حال لازم می‌دانم این نکته را با نگاهی دیگر بیان کنم، اگر بازیگر، ویدئو پروژکشن و سایر ابزارهای دیگر مانند نمایشنامه یک جز بدانیم آن زمان که می‌توانیم بگوییم نمایش «ریل» با ساختاری کامل در جهت زیبایی شناسی تولید شده است.

 

برون ریزی شخصیت «سولانژ» بیشتر به جهان بینی این شخصیت مربوط است یا تاثیراتی که او از جهان پیرامون خود دریافت کرده است؟

برون ریزی شخصیت «سولانژ» به شخصیت درونی او مربوط است اما حس همذات پنداری مخاطب این شخصیت را به جهان بیرون ربطش می‌دهد. در واقع جهان «سولانژ» برگرفته از اتاقی است که در آن بر اساس توهم‌های خود در آن دائم می‍‌چرخد و پیش می‌رود. اما با این نگاه که منظور از اتاق همان زمینی است که انسان‌ها روی آن قرار دارند و مخاطب آن را متوجه می‌شود. با این تفاوت که جهان این شخصیت اتاقی است که در آن حبس شده و تنها می‌تواند با مرگ آزاد شود در حالی که مخاطب جهان زمان اکنون است که در آن حبس شده و تنها آزادی آن را نجات خواهد داد. بنابراین این شخصیت از تاثیراتی پیرامون خود یعنی اتاقی که در آن حضور دارد نیز گرفته است مانند دریافت‌هایی از شخصیت کسی که مانند خودش زندگی می‌کند. گاهی ما در زندگی خودمان مشکلی وجود دارد اگر نتوانیم حلش کنیم ممکن است که سال‌ها در کنار ما بماند و به عادت رفتاری برایمان تبدیل شود با این تعریف که دیگر آن را مشکل نمی‌دانیم و به آن حتی فکر هم نخواهیم کرد. اما نکته آن است که وقتی ما کسی را بعد از گذشت سال‌ها ببینیم که مشکلی همانند ما دارد گویی چراغی در ذهن ما روشن می‌شود تا همه چیز را مجدد به خاطر آوریم که اتفاقی بسیار تاثیرگذار خواهد بود، درست مانند اتفاقی که برای شخصیت «سولانژ» با دیدن خواهرش یعنی «کلر» رخ می‌دهد.

 

محدود بودن فضای بازی که در صحنه وجود دارد بیشتر برای شما مزیت داشته یا مانع از آن شده است که خلاقیت خود را بروز بدهید؟

محدودیت صحنه نمایش به نظر و باور کارگردان مربوط است که برای جهان اثر خطوطی را مشخص کرده است. با این توضیح که نظرات ما بعنوان شخصیت‌های نمایش از عنوان‌هایی بود که کارگردان برای جذابیت و روند بهتر پیشروی کار گاهی از آنها استفاده کرد، البته خطوط و تصمیم‌ها از قبل تعیین شده بود.

 

جهان درونی شخصیت «سولانژ» در نمایشنامه «کُلفت‌ها» با نمایشنامه «ریل» چه تفاوت‌هایی با یکدیگر دارد؟

شخصیت «سولانژ» در نمایش «کلفت‌ها» برای فرار از شخصیت «خانم» دست به هر کاری می‌زند، اما در نمایش «ریل» فضا و ماجرا متفاوت است. حال قابل ذکر است که اشاره داشته باشم من در این نمایش در ابتدا نقش واقعی همراه با اسم حقیقی خودم، سپس نقش «سولانژ» و خواهر و در نهایت نقش خانمی که وجود ندارد را بازی می‌کنم. حال داشتن این مجموعه بزرگ در خطوط صحنه رفتارهای من در کجا بازی است و در کجا بازی نیست متفاوت است. شخصیت‌های نمایش «ریل» برای فرار از زندگی تلاش می‌کنند تا فراموش کنند که چه کسی هستند. اما در نمایش «کلفت‌ها» مشخص است که چه کسی در کجا قرار دارد با این تفاوت که در این نمایش تفکیک شخصیت‌ها بسیار سخت و دشوار است.

 

گفت‌وگو از کیارش وفایی  

 




نظرات کاربران