در حال بارگذاری ...
نقدی بر نمایش خانه سیاه است کارگردان محسن اردشیر

این خانه روشن است یا روشنای دل برای زیستن

ایران تئاتر- رضا آشفته:فروغی که از این خانه سیاه در گذر هست، درواقع ما را در مسیر یک خانه روشن قرار می دهد که آن را در چشم اندازی پیش رویمان آشنا می کند. محسن اردشیر کارگردان و طراح نمایش خانه سیاه است با بهره مندی از زندگی و اشعار فروغ فرخزاد به دنبال آن است که دغدغه‌های خودش را در زمانه اکنون روی صحنه بیاورد .

محسن اردشیر کارگردان و طراح نمایش خانه سیاه است با بهره مندی از زندگی و اشعار فروغ فرخزاد به دنبال آن است که دغدغه‌های خودش را در زمانه اکنون روی صحنه بیاورد .

بیائید به آواز کسی که در بیابان بی راه می‌خواند گوش دهید؛

آواز کسی که آه می‌کشد و دست‌های خود را دراز کرده می‌گوید؛

وای من بر من! زیراکه جانِ من در من به سببِ جراحاتم در من بیهوش شده است.

(فروغ فرخزاد، نریشن فیلم مستند خانه سیاه است)

محسن اردشیر و همسرش غنچه شکوهیان را در این دو سه ساله اخیر دارم دنبال می کنم و البته این رویارویی و کشف خیلی دیر هنگام است چون آنها سالهاست در مازندران (تنکابن و آمل) فعالیت های خلاقه و پویایی را پشت سر نهاده اند و در حوزه تئاتر خیابانی، تئاتر عروسکی، تئاتر صحنه ای و فیزیکال و همچنین تدریس تئاتر فعالیت های چشمگیری داشته اند اما هنوز انگار که حق به حقدار نرسیده باشد و با آنکه جوایز متعددی از تئاتر فجر و تئاتر خیابانی مریوان و دیگر جشنواره های ملی دریافت کرده اند اما هنوز نتوانسته اند از آن جایگاه راستین برخوردار باشند اما شایستگی چنین جایگاهی را دارند و این گفته در آخرین کار این گروه، نمایش خانه سیاه است که در آمل دیدم بسیار مشهود است.

خانه سیاه است، نمایشی تلفیقی است که در آن با هدف گذاری معین زندگی، آثار و تفکرات فروغ فرخزاد شاعر معاصر ایرانی بر آن هست که ما را نسبت به درون و بیرون، و زشت و زیبایمان آگاه کند و در آن فروغ صریح و بدون ماسک را مقابل ما قرار دهد که او دارد با آیینه شدن در مقابل یک جامعه پر از ماسک مسیر بهتری را نشان می دهد؛ این دقیقا اثبات خویشتن است. فروغی که از این خانه سیاه در گذر هست، درواقع ما را در مسیر یک خانه روشن قرار می دهد که آن را در چشم اندازی پیش رویمان آشنا می کند.

محسن اردشیر کارگردان و طراح نمایش خانه سیاه است با بهره مندی از زندگی و اشعار فروغ فرخزاد به دنبال آن است که دغدغه‌های خودش را در زمانه اکنون روی صحنه بیاورد و ما در این جُستار پساساختارگرایانه بر آن هستیم که با گذر از ابعاد فیزیکی، و با بازشناخت ساختاری به سطوح درونی تر و ارتباط شهودی از کلیت این نمایش متفاوت برسیم.

 

سبک تلفیقی

در نمایش خانه سیاه است، زندگی تا مرگ فروغ فرخزاد شاعر و فیلمساز دارد بررسی می شود و البته هدف این هست که از او الگویی پیش رویمان قرار دهد که نسبت به اجتماع آن روزگار -دهه سی و چهل، کنش مند است چون یک منتقد اجتماعی و زنی پیشرو دارد مسیری را برای فعالیت های زنان و برابری های اجتماعی رقم می زند، حال و هوایی که امروز بخشی از آن عادی شده و بخشی نیز با تلاش خود زنان در حال عادی شدن هست. در این نمایش که به لحاظ سبک چیزی بین فیزیکال، موزیکال کمدی و میم در حال اجراست، ما به نوعی دیگر و در بی کلامی همه چیز و تبلور بدن های شعورمند آنچه باید را درک می کنیم؛ یعنی همه چیز در القای فضا به ما منتقل خواهد شد.

این روزها هنر و ورزش در تقابلی هماهنگ در جهت افزایش کارایی یکدیگر نقشی اساسی ایفا می کنند. آنچه مسلم است این است که هنرمندان نیازمند هنر نمایی اند و این هنرنمایی در تئاترفیزیکال نیازمند عواملی بر گرفته از ورزش است. یک بازیگربرای حضور بر صحنه تئاتر قبل از هر عمل نمایشی نیازمند حرکت است و بدون حرکت هرگز بر صحنه تئاتر حضور نمی یابد؛ پس حرکت یک بازیگر مقدم بر اعمال و گفتگو های نمایشی او است و از آنجا که حرکت یک فرآیند کاملاً بیومکانیکی وفیزیکال است، جدا کردن حرکات ورزشی از تئاتر امری امکان ناپذیر است.

در این نمایش هم اردشیر گروهش را در دایره مکنونات دشواری قرار داده که با گذر از نشدنی ها در مدار شدنی ها صحنه را به تکاپو درآورند. درواقع هنر هم یافتن امر ناممکن است در ارائه مدار ممکن ترین ها... در اینجا بازیگران ضمن داشتن بدن های نرم و منعطف که همانند یک ژیمناستیک کار یا کونگ فوکار ما را متاثر می کند، در هماهنگی با بدن های آماده دیگر ترکیب های نمایشی و تصویری را ارائه می کند و در این نمودار شدن فیگورهای متنوع است که خلاقیت فردی منجر به عمل زیبایی شناسی گروهی خواهد شد و درواقع مخاطب از این همه حضور و نوآواری وامی ماند که چگونه است بدن به زیبایی می آفریند تصورات و تصویرهایی که باید به خلق فضا منجر شود. این همان تئاتر فیزیکالی است که عامل اصلی مشاهده است و می تواند ما را متوجه هر چیزی در صحنه کند.

بیومکانیک در تئاتر، شکلی از پرورش بازیگر است که هدفش به وجود آوردن بازیگرانی ورزشکار است که با بهره گیری از ورزشهایی مانند آکروبات، ژیمناستیک، یوگا، باله و ورزشهای رزمی به ماشین‌هایی متحرک تبدیل شده اند. در خانه سیاه است، اردشیر نیز به دنبال آمادگی بدن هایی بوده که در ارتباط های دو نفره و چند نفره بتواند ترکیب های تصویری متغیر و پیوسته ای را ارائه کند که در نهایت نیز بر همین اساس نمایشش شکل بگیرد. حالا این شکل دهی می تواند تئاتر فیزیکال هم تلقی شود که در آن بدن های شعورمند در خدمت لحظه هایی هستند که بشود گویای مطالبی باشند و در آن فضاسازی همه چیز را رقم بزند.

همچنین در حظاتی نمایش خانه سیاه است، به خود حالت تئاتر موزیکال و موزیکال کمدی را می گرفت و این گونه هست که کلیت اجرا حالت چندگانه و تلفیقی می گیرد.

تئاتر موزیکال گونه‌ای از تئاتر است که در آن ترکیبی از موسیقی، دیالوگ و رقص خودنمایی می کند. محتوای اساسی این گونه تئاتر می‌تواند دربارهٔ مسائل طنز، عشق و نفرت باشد. همچنین خود داستان نیز می‌تواند از طریق ادای کلمات، موسیقی و حرکت دارای جنبه‌های سرگرمی باشد. امکان دارد تئاتر موزیکال و اپرا از دیدگاه برخی یکسان باشد و این بدین دلیل باشد که اهمیت یکسانی به موسیقی در برابر گفتگو بر اساس دیالوگ می‌دهند.

در صحنه ششم و هفتم این کمدی موزیکال بارزتر هست و در این دو صحنه اشکالات اجتماعی یادآوری می شود. در صحنه ششم با آنکه به ظاهر آدمها همدیگر را دوست دارند و حتی به هم گل سرخ هدیه می کنند اما در باطن، به دنبال کشتن و شلیک به همدیگر هستند. در صحنه هفتم روزنامه چی ها به جای آنکه همراه و همدم فروغ باشند و جریان روشنگری را در جامعه تقویت کنند که بشود فضای بهتری را برای زیستن ایجاد کرد، سد و مانعی می شوند که جلوی رفتن و پیش تاختن این بانوی بزرگ را بگیرند.

فرخزاد اولین زن در ادبیات فارسی بود که درباره امیال زنانه اش نوشت. زندگی  بی ثبات و بحران زده اش که به اندازه شعرهایش در ترسیم وجه اسطوره ای اش نقش داشته هم از پتانسیل او برای تبدیل شدن به یک شمایل سیاسی پرده بر می دارد.  فرخزاد با این که الان جایگاهی قدیس گونه پیدا کرده در زمان خودش، هم در مطبوعات منفور بوذد و هم در اکثر محافل رسمی ادبی دعوت نمی شد. فروغ در دوره زندگی‌اش با هجمه‌های زیادی روبه‌رو شد و جزء آدم‌هایی بود که کمتر از ماسک استفاده می‌کرد و در روابط اجتماعی‌اش نیز همینطور بود.

تضاد این رویارویی خود جنبه های طنز را در کلیت اجرای خانه سیاه است بارزتر می کرد و ما متوجه حضور زنی می شدیم که خلاف آمد اجتماعش دارد حرکت می کند و دلش می خواهد با روشنگری همه را از آن فضای سیاه بیرون بیاورد. از سوی دیگر پخش فیلم مستند خانه سیاه است با آنکه بخشی از آن فیلم بود اما می تواند در ایجاد گرانیگاهی موثر باشد که ما را به تفکروا بدارد.

 

فروغ فرخزاد

در این نمایش فروغ‌ الزمان فرخ‌ زاد برجسته سازی می شود. به ناچار باید درباره اش بدانیم که او متولد ۸ دی ماه سال ۱۳۱۳ در تهران است و در ۲۴ بهمن ماه سال ۱۳۴۵ در تهران درگذشت. این شاعر که به نامهای فروغ فرخزاد و فروغ شهرت دارد، یکی از شعرای نامدار معاصر ایرانی است. او در طی حیات خود پنج دفتر شعر منتشر کرد که این اشعارش از نمونه‌ های منحصر بفرد شعر معاصر در زبان فارسی هستند. متاسفانه فروغ فرخزاد درسن  ۳۲ سالگی بر اثر حادثه تصادف اتومبیل جان خود را از دست داد. او با مجموعه‌ هایی به نام اسیر، دیوار و عصیان در قالب و به سبک شعر نیمایی کار خود را شروع کرد. و بعد از آن به دنبال آشنایی و همکاری با ابراهیم گلستان، نویسنده و فیلم‌ ساز، تحول فکری و ادبی در فروغ به وجود آمد. او در بازگشت دوباره به شعر، با انتشار مجموعه ای به نام تولدی دیگر، توجه و تحسین همگان را جلب کرد. جالب است بدانید که آثار و اشعار فروغ به زبان‌های انگلیسی، ترکی، عربی، چینی، فرانسوی، اسپانیایی، ژاپنی، آلمانی و عبری مورد ترجمه قرار گرفته اند. سپس مجموعهٔ ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را منتشر کرد تا جایگاه خود را در شعر معاصر ایران به‌عنوان شاعری بزرگ تثبیت کند.

فروغ در سال‌های ۱۳۳۰ در ۱۶ سالگی با پرویز شاپور طنزپرداز ایرانی که پسرخالهٔ مادرش بود، ازدواج کرد. این ازدواج در سال ۱۳۳۴ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج، یک پسر به نام کامیار بود. فروغ پیش از ازدواج با شاپور، با او نامه‌نگاری‌های عاشقانه­ای داشت. این نامه‌ها به همراه نامه‌ های فروغ در زمان ازدواج این دو و همچنین نامه‌های او به شاپور پس از جدایی شان، بعدها توسط کامیار شاپور و عمران صلاحی در کتابی به نام «اولین تپش‌های عاشقانهٔ قلبم» منتشر شد.

 

خانه سیاه است

مستند خانه سیاه است در نمایش محسن اردشیر نقش کلیدی بازی می کند و به گونه ساختار و فضاسازی آن را رقم می زند و انگار در حذف این نام و فیلم شیرازۀ کار از هم می پاشد.

خانه سیاه‌است به کارگردانی فروغ فرخزاد و تهیه کنندگی ابراهیم گلستان در سال ۱۳۴۱ در پی دیدار فروغ فرخزاد از آسایشگاه جذامیان بابا باغی تبریز ساخته شد. این فیلم جایزهٔ بهترین فیلم مستند همان سال را در فستیوال فیلم آلمان غربی از آن خود کرد.

فروغ، در طی ۱۲ روز زندگی در جذامخانه، موفق شد با جلب اعتماد جذامی ها، دوربین سلیمان میناسیان را تا حد ممکن به آنها نزدیک کرده و از لحظه های عادی و روزمره تا لحظات استثنایی زندگی آنها مثل عروسی، آرایش کردن، شیر دادن بچه، نماز خواندن و دعا کردن آنها فیلم بگیرد.

خانه سیاه است برای نخستین بار در بهمن ۱۳۴۱ در کانون فیلم ایران با حضور ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد به نمایش درآمد و پس از پایان نمایش فیلم، گلستان و فروغ در جلسه پرسش و پاسخ با تماشاگران شرکت کردند. متاسفانه بسیاری از منتقدان سینمائی آن دوره، ارزش های سینمایی و هنری این فیلم را درک نکرده و از روی غرض یا ناآگاهی به آن حمله کردند.

چند جمله از فیلم خانه سیاه است با تک گویی ابراهیم گلستان :"دنیا زشتی کم ندارد، زشتی‌های دنیا بیش تر بود، اگر آدمی بر آن‌ها دیده بسته بود. امّا آدمی چاره ساز است ."

منتقد جاناتان رزنبام که در مقاله خود دست به ستایش فیلم می‌زند چنین می‌نگارد:

فروغ فرخزاد که پیشتر به عنوان بزرگ‌ترین شاعر زن آوانگارد قرن ۲۰ ایران نامبرده می‌شود حال دست به غزل‌سرایی در قالب فیلم می‌زد. تنها فیلم او، وام گرفته از فرم ها و تکنیک شاعرانه است که در نوع فیلم، ادیت، صدا و نریشن به وضوح پیداست.

او فیلم را عمیقاً انسانی دانست و به تاثیر فیلم بر عباس کیارستمی اشاره‌کرده است.

 

پیوستگی با ادبیات

متن به معنای رایجش، اجرای خانه سیاه است ندارد اما این به معنی دوری از ادبیات نیست بلکه در اینجا هدف رسیدن به فضایی است که در آن شاعر و فیلمساز و حتی بازیگری قرار هست برجسته نمایی شود. اما در این نمایش، هشت اپیزود یا دفتر در میان هست که پیوستگی همه چیز در هماهنگی بدن ها و حضور بازیگران رقم خواهد خورد و در نبودن متن، ایده پردازی هایش خط و ربطی دیگر می یابد اما در آن می شود همچنان نمایشنامه ای را به دقت مشاهده کرد و در آن خطوط برجسته ای هست که بشود آدمی چون فروغ را به چشم دید و او در این وضعیت حضور پر رنگی دارد. برای آنکه همه چیز حول محور این حضور به بقای آدمی در جهان منجر می شود و در آن دردهایی هست که زن از روزگارش می کشد و این کوششی است بی منّت که بشود بخشی یا بهتر است بگوییم نیمه جامعه در آن به دور از ملال ها و ملامت های رایج آسوده خاطرتر زیست کند و این کنش مندی جامعه را در برابر این ناملایمات نشان می دهد. اما در ادامه این اپیزودها را با هم مرور می کنیم تا بشود رشته کلام یا ادبیات حاکم بر اجرای خانه سیاه است را در دست گرفت:

  1. یک بازی غریب که برگرفته از شعر عصیان فروغ است و انگار این شاعر دچار کابوس هایش است و می خواهد از آنها بیرون بزند؛ بنابراین تقلای بسیار می کند.
  2. از کتاب می آیند بیرون و در اینجا رویارویی پرویز شاپور همسر فروغ با او به بازی گرفته می شود و بچه ای که همان کامیار است، از این رابطه متولد می شود اما بعد از جدایی نزد پدرش می ماند و از فروغ دریغ می شود!
  3. در اینجا شاپور پس از گرفتن کامیار، فروغ را همچون یک آدامس که شیرینی اش را تا ته مکیده است، به درون آشغالدانی می اندازد و او انگار دیگر نباید حضوری در میان آدمها داشته باشد.
  4. مرور کودکی فروغ است که در آنجا نیز پدر نظامی اش خودش را با تفکرات بسته اش بر این دختربچه تحمیل می کند و در اینجا اشاره ای می شود به شعر بعد از تو در ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد خواهد شد:

 

ای هفت سالگی

ای لحظه‌های شگفت عزیمت

بعد از تو هرچه رفت، در انبوهی از جنون و جهالت رفت

 

  1. مستند خانه سیاه است فروغ برای لحظاتی در دل نمایش می نشیند و ما را با وجوهی از شخصیت انسانی فروغ که بی پروا خود را با جزامیان یکی کرده است و درواقع در میان انسان هاست اما از آن سو تهدیدی هست که جامعه را طوری نشان می دهد که چون جزامخانه ای به نابودی کشانده می شود.
  2. درباره تضادهاست و برگرفته از شعری در دفتر تولدی دیگر هست که در آن اشاره به این اشعار هست:

شاید زندگی زنی است که...

زندگی شاید

یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد

 

زندگی شاید

ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه میآویزد

زندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر میگردد........

 

آدمها در اینجا چون عروسکهای کوکی می شوند و دیگر لمس حقیقی از همدیگر ندارند و به جای دوستی ها، دشمنی و کینه به همدیگر می ورزند.

  1. روزنامه چی ها نمی خواهند وظیفه روشنگرانه خود را بازی کنند و دارند ممانعت می کنند از آنچه که باید در مسیر فروغ قرار بگیرد و به نتایجی برسد... در اینجا روشنفکرنمایان نک و نال می کنند و مانع تراشی می کنند اما فروغ با صراحت، بی پروایی و بدون داشتن ماسکی راه خودش را میرود چون می داند چه می کنم و هیچ ابایی هم ندارد.
  2. دفتر زندگی بسته می شود و سرنوشت محتوم  طور دیگری رقم می زند زندگی شاعر بی پروا را و او با خودوریش تصادف می کند و صدای این تصادف را می شنویم و مرگ جسمانی اش را می باوریم اما هنوز به تداوم راهش و حضور و شهودش در راهی که می رفته، ایمان داریم...

 

بازی بدن ها

فلیم مک درمات، پرفورمر درباره تعلق خاطرش به تئاتر فیزیکال و البته آنچه می شود از آن برداشتی برای صحنه کرد می گوید:« هر چند خطری در کمین می تواند ما را به انحراف برد؛ تاکید بیش از حد بر امر فیزیکی و غفلت از جسم و این که یادمان باشد که "جسمی" داریم. تن ما نیز همچون ذهن ما جایی ست که تصاویر و احساسات در آن احساس می شوند و از آن ریشه می گیرند، این که تن ما در آفرینش هر نمایش، نقشی برابر با ذهن دارد. این سودا، صرفا سودای تئاتر فیزیکال نیست؛ سودای تئاتر جسم مندی که تن و تخیل و احساسات و صدا را در هم می آمیزد، نیز هست. این گونه اجرا، رابطه ای فرای مقوله تن-در-فضا دارد، و آن دیالوگ پرشور آن با دیگر پرفورمرها، فضای طراحی ها، نورپردازی و تماشاگر است. از این رو عبارت "تئاتر فیزیکال" اگر صرفا ماجرا را به تن محدود بدانیم، قطعا در توصیف آن چه بدان اشاره داریم، ابتر و ناتوان خواهد بود.»

با این اوصاف باید گفت که اردشیر نمی خواهد خود را در گیرودار آنچه خودنمایی بدن هاست نگه دارد بلکه بر آن هست از این زحمت دادن به تن ها به رحمت و برکت گروهی برسد و این رحمت در مسیری بارور شود که در آن همه به دنبال یک هدف هستند، و  در خانه سیاه است، زنی را به نمایش بگذارند که دلش می خواهد خودش باشد... زنی که به دور از دستاویزها و انگیزه های حیاتی در جامعه مرد سالار، به دنبال رهایی از آن چیزهایی است که به او هویتی مستقل، متخیل و نوآورانه بدهد. اگر چنین نبود که کشفی هم به دنبال نداشت و نمی توانست کار خلاقه کند و بارها در سرودن شعر یا بازیگری در تئاتر و حتی فیلمسازی در آن عمر کوتاه بدرخشد... در اینجا نیز بازیگران می خواهند خودی نشان دهند اما نه در راستای فردیت خودشان، بلکه در کنار هم ابزاری می شوند برای آفرینش لحظه هایی که همچون تابلوهای نقاشی غنیمت است و ما را دچار دگرگونی ها و تحول اساسی می کند. در اینجا بازیگران در مقام فعالان صحنه خودنمایی می کنند و کلیت آنان رونمایی از نمایشی است که در آن زنی به شاعرانگی محض نمایان می شود و این فضای شاعرانه را هماهنگی این تن ها می سازد و سازوکارش در دست های کارگردانی است که به تصویر و بعد فضا بها می دهد و حالا اگر مشکلی هست، جزیی است و اینان بازیگران توانمندی هستند که ظرف 7 ماه آموزش تا اینجا پیش آمده اند و با طی کردن تمرین های پس از اجرا می توانند این مشکلات کوچک را از سر راه بردارند و پیوسته تر و هماهنگ تر از پیش در تراز شدن حضورها و موزون شدن لحظات بکوشند.

 

طراحی ها

اردشیر متاثر از تئاتر فضاست و دارد نسبت به درک و دریافت هایش شکل شهودی می گیرد و بنابراین در این مسیر، خط و خطوط حاضر در صحنه کارکردی حجم گونه به خود می گیرد و در آن نور و رنگ ها ابزاری می شوند برای ایجاد تنوع بصری و البته که هر لحظه باید رنگ خود را داشته باشد. بخشی دیگر از این القای فضا مرهون صحنه و لباس هست که در آن باز هم بافت و حجم ها حضور پر رنگی دارند و اینها در تلفیق با نور و رنگها به دنبال ایجاد لحظاتی است که در آن فضاهای متنوع در بهم پیوستگی و ارائه تابلوهای درخشان هستند که در واقع بشود فضای شاعرانه ای که ریشه در یک شاعر بلند نظر دارد، القا کند و هدف همان فضایی است که می شود در شهود فروغ ملاحظه کرد.

اردشیر مثبت اندیش است و ضمن نمایان ساختن یاس و ناامیدی فروغ و اینکه این شاعر ایران آن روزگار را چون جزامخانه ای می داند اما درنگ گارگردان امروز ما پر از رنگ است. بازیگران سفید بر تن کرده اند که با آمدن نورهای رنگارنگ در لحظه رنگ بگیرند و هویت راستین زندگی را نمودار سازند. او حتی یک کتاب بزرگ ساخته که در سرپا شدنش حالت در و دیوار می گیرد و از آن فروغ می آید که جریان و جنبشی باشد و با مرگ از آن بیرون می رود. در اینجا هم اردشیر لبریز از رنگ و زندگی است و امید را می تراود و بر آن یاس فروغ چیره می شود چون این مدار زندگی رو به پیش است و خواه ناخواه از آن حال و هوا کاسته شده و هنوز هم می شود با این همه حرکت و تکاپویی که بدن های پر از انرپی بازیگران به صحنه می آورد، می شود به حرکت های رو به پیش امیدوارتر بود. اردشیر نمی خواهد امید واهی بدهد بلکه این امید در فضا منتشر می شود و غایت خود را در حرکت تداعی می کند. این القاگری ذات تئاتر هست که انسان را نسبت به داشته ها و نداشته هایش آگاه می سازد.

 

پیامد یک اجرا

خیلی ها خواسته اند و می خواهند به زندگی و تفکر فروغ در قالب نمایش بپردازند اما همه به گونه ای نتوانسته اند نسبت به بزرگ اندیشی ها یا حس ها و عواطف درست این شاعر درنگ ناب و شاعرانه ای داشته باشند. اما اردشیر تا اینجا به آن شاعرانگی و درک اندیشۀ ناب فروغ نزدیکتر شده و دارد از حال و هوایی می گوید که ما را آماده تر می کند برای رسیدن به روشنای دل و زیستنی که در آن همه در حریم های خاص خود قرار خواهند گرفت. میزانسن اردشیر شعورمند هست و نمی خواهد در آن سیاهی بماند و هدفش از ارائه خانه سیاه است، نگاه جزم اندیشانه ای نیست که به تکرار مکرارت و شعارهای بی ارزش سیاسی بها بدهد. بلکه او چشم اندازی را تصور می کند و این خود امید را به درستی پیش روی مان قرار خواهد داد. روزگار بر ما سپری خواهد شد و چه بهتر از امید که می تواند به جلو براند و...

وای بر ما، زیرا که روز رو به زوال نهاده است

و سایه‌های عصر دراز می‌شوند

و هستیِ ما چون قفسی که پُر از پرندگان باشد

از ناله‌های اسارت لبریز است.

و در میان ما کسی نیست که بداند که تا به کی خواهد بود.

موسم حصاد گذشت و تابستان تمام نشد و ما نجات نیافتیم.

مانند فاخته برای انصاف می‌نالیم و نیست.

انتظار نور می‌کشیم، و اینک ظلمت است.

(فروغ فرخزاد، نریشن فیلم مستند خانه سیاه است)

 

منابع:

مینا تقوی، فاکتورهای بیومکانیکی در بازیگران تئاتر فیزیکال در ایران بررسی شد، گفتمان ورزشی،9 آذر ۱۳۹۳.

جانتان رزم نبام، نقد فیلم مستند خانه سیاه است فروغ فرخزاد، ترجمه یحیی نطنزی، :ماهنامه سینمایی فیلم شماره ۵۱۲.

فلیم مک درمات، تئاتر فیزیکال و متن، مترجم: محمدرضا فرزاد، روزنامه اعتماد، شماره 2341 به تاریخ 8/12/90، صفحه 11 (تئاتر).

مهراد نظرى، مروری بر‌»این خانه سیاه است» فروغ فرخزاد، ۲۷ تیر ۱۳۹۵.

ویکی پدیا، فروغ فرخزاد.

 

 




مطالب مرتبط

نظرات کاربران