به بهانه روز کتاب و کتابخوانی ،بررسی ترجمۀ متون نمایشی نجف دریابندری
زمینه های پیوستگی به تئاتر جهان
ایران تئاتر- رضا آشفته: جف دریابندری، مترجمی است که از زمان انتشار کتاب «وداع با اسلحه» در سال ۱۳۳۳ تاکنون در جامعه ادبی هماره احساس شده است و ترجمه های نمایشنامه های ساموئل بکت، سوفوکل و لورکایش می تواند فتح بابی برای جدی شدن ترجمه نمایشنامه در ایران باشد.
نجف دریابندری، مترجمی است که از زمان انتشار کتاب «وداع با اسلحه» در سال 1333 تاکنون در جامعه ادبی هماره احساس شده است و ترجمه های نمایشنامه های ساموئل بکت، سوفوکل و لورکایش می تواند فتح بابی برای جدی شدن ترجمه نمایشنامه در ایران باشد، چه بسا هنوز هم بین ترجمه های او و ترجمه هایی که از حالت ادبی بیرون آمده و کاملا به زبان اجرایی نزدیک بشوند فاصله هست اما خود در مرحله ای است که از زبان ادبی دارد فاصله می گیرد و به زبان اجرایی - به خصوص در آثار بکت که زبان مردمان مات شده ملاک است، نزدیکتر می شود.
در این جُستار ضمن بررسی شخصیت نجف دریابندری در مقام یک مترجم تاثیرگذار و ماندگار به چند و چون نمایشنامه هایی که از ساموئل بکت، سوفوکل و فدریکو گارسیا لورکا ترجمه و منتشر کرده است، خواهیم پرداخت.
بررسی شخصیت
به هر تقدیر هر آدم موثری در زمینه ادبیات و هنر می تواند از ویژگی های قابل اعتنایی برخوردار باشد و در عین حال از نقد شدن آنان نیزنمی توان صرف نظر کرد اما در کل نکات بارز و مثبت در آنان برجسته تر هست که منجر به پیروزی هایشان می شود. می دانیم کار ترجمه کم از کار تالیف یا پژوهش ندارد چون باید ادبیات و فرهنگ دو کشور مبدا و مقصد آشنا بود و بقیه اش نیز همان ملال گوشه نشینی و در خلوت نشستن را می خواهد و این همان نکتۀ کلیدی مشابهت رنج نوشتن و ترجمه است.
محمود دولت آبادی، نویسنده درباره شخصیت دریابندری بر این باور هست:« در ارتباط با ترجمههای بیهمتای دریابندری همین بس که بگویم به عقیده من اگر قرار باشد به انتخاب 10 مترجم برتر کشورمان آن هم در نیم قرن اخیر دست بزنیم، بیشک نجف دریابندری در میان این افراد، نخستین خواهد بود.»
رضا قیصریه (مترجم و نویسنده) دربارهی دریا بندری میگوید:« با اینکه من مدتهاست که کارهای دریابندری را نخواندم اما باید بگویم که انسان بسیار با تجربهای در حوزهی ترجمه است. زمانی که دریابندری شروع به کار کرد ما در زمینهی ترجمه پیشرفتی نداشتیم. نجف دریابندری را میتوان از جمله مفاخر بزرگ ادبیات ایران به شمار آورد.»
او ادامه میدهد:« از جمله مباحث مهمی که در کارهای دریابندری مطرح است، میتوان به درک مطلب، در آثار او اشاره کرد. همچنین آثاری که از ارنست همینگوی ترجمه کرده، جزء ترجمههای برتر و برجسته ایران است. در دورهای که اکثر مترجمان حوزهی کتاب را به ترجمهی آثار فرانسوی اختصاص داده بودند؛ ترجمهی کتاب «وداع با اسلحه» باعث شد تا مخاطبان و مترجمان نگاه تازهای به ادبیات آمریکا داشته باشند. آن زمان که او شروع به ترجمهی آثار انگلیسی زبان کرد بیشتر نویسندگان ما مانند صادق هدایت فرانسه میدانستند.»
این نویسنده و مترجم با اشاره به اینکه نجف دریابندری در شرایطی کارش را شروع میکند که ترجمه مدرن در ایران هنوز باب نبود؛ میگوید:« آن زمان جو حاکم بیشتر تحتالشعاع ادبیات فرانسه بود، خصوصاً آقای مستعان با ترجمهی بینوایان این جو را تشدید کرد. در این جو آقای دریابندری آمد و «وداع با اسلحه» ارنست همینگوی را ترجمه کرد که اثر جالبی بود و مورد استقبال هم قرار گرفت. نجف دریابندری این نویسندگان را به جامعهی ادبی ما معرفی کرد. وقتی این آثار ترجمه شد، بسیاری از نویسندگان تحت تأثیر همینگوی قرار گرفتند.»
قیصریه دربارهی خودآموختگی این نویسنده و مترجم معتقد است:« خودآموختگی بخشی از کار ترجمه است و دریابندری با آثار خود نشان داد چگونه میتوان با این روش به نوعی موفقیت ماندگار رسید. آن زمان کلاسی نبود که علاقهمندان در آن مترجمی یا زبان یاد بگیرند. دریابندری خود به ترجمه علاقه داشت. خودآمیختگی مسالهای است در مقابل بحث آکادمیک. امروزه میبینیم که در دانشگاههای ما ترجمه، تدریس میشود، اما قطعاً از جوانانی که بیانگیزه و بدون علاقهی شخصی در این رشته تحصیل میکنند؛ مترجم خوبی بیرون نخواهد آمد.»
استاد نجف دریابندری آثار ادبی آمریکایی را بسیار روان و قابل درک ترجمه میکرد و به همین جهت توانست موفق به دریافت جایزه تورنتون وایلدر از دانشگاه کلمبیا شود. با کسب این جایزه ارزشمند نامش در بین مترجمین ایرانی به حق جای گرفت.
دریابندری ترجمه را یک کار آفرینشی میداند و معتقد است:« برای هر اثر میبایست زبان خاصی را در ترجمه انتخاب کرد. برخی از آثار با زبان معمولی و برخی با زبان ویژه ترجمه میشوند.» او علت عدم استقبال از برخی ترجمهها را نادیده گرفتن زبان ترجمه میداند و اینکه اگر مترجمی به فرهنگ نویسنده آشنایی نداشته باشد، آن را دلیلی بر ترجمه نامناسب میداند. او ترجمه را آفرینش دوباره اثر میداند و این تفکر در اغلب آثار ترجمه اش لحاظ شده است.
دریابندری اولین کسی است که در میان هم نسل هایش به اهمیت و ضرورت رعایت و بازآفرینی سبک نویسنده در زبان فارسی پی برد و امانت داری در ترجمه را به لحن محدود نکرد و رعایت سبک نویسنده را هم جزو وظایف مترجم در امانتداری به شمار آورد. دریابندری زبانی ساده، انعطاف پذیر، توانمند و دلنشین دارد. صاحب سبک است و خود را در قبال خواننده فارسی زبان مسئول می داند. او درباره ترجمه می گوید:«ترجمه یک کار آفرینشی است یعنی هر اثری که می خواهید ترجمه کنید باید برای آن زبانی خاص پیدا کنید.» او بر این باور است که در ترجمه آثار علاوه بر دقت در انتقال معانی باید لحن اثر را پیدا کرد تا اینکه ترجمه کاری قابل توجه باشد. گفته شده ایشان تا به زبان مناسبی برای ترجمه اثری نمی رسید، ترجمه آن را آغاز نمی کرد.
او درباره نقد نیز می گوید:« به جای انتقادهای پیاپی از اثری شایسته تر است ترجمه ای بهتر و دقیق تر از اثر ارائه شود که این عمل بسی مؤثرتر و موثق تر از نقد صرف است.» بر همین اساس خود نمایشنامه های ساموئل بکت را دوباره ترجمه کرده است؛ دریابندری خود در این باره گفته که سال هاست به جمع آوری آثاری درباره بکت مشغول است: به طوری که مجموعه یی که او از بکت و درباره اش جمع آوری کرده، در ایران کم نظیر است. اما هنوز هم به دلیل وسواس شخصی یا بودن همان نقدهای دیگران به چنین تجدید چاپی اجازه نداده است. جواد عاطفه، مترجم هم نقل قول می کرد که همین نقدها باعث شده که نسبت به ترجمه هایش از متون بکت تردید کند. با آنکه نشر کارنامه مصر بود که این متن ها با افزوده هایی در میانۀ دهه 80 منتشر کند اما تاکنون چنین نشده است.
نمایشنامههای بکت
این مترجم صاحب نام ایرانی در دهه 50 اقدام به ترجمه و نشر آثار ساموئل بکت که پیش از او نیز مترجمان دیگری مثل سیروس طاهباز و داود رشیدی اقدام کرده بودند.
نجف دریابندری درباره اینکه از کجا انگیزه ترجمه متون بکت شکل گرفت، می گوید:« آن موقع خانم من (فهیمه راستکار) با تئاتر کارگاه نمایش کار می کرد. خیال داشت یکی دو تا از کارهای بکت را کار کند. گفت نمایشنامه های قشنگی دارد...
او که با نمایشنامه ای غیر از در انتظار گودو ترجمه را آغاز کرده، می افزاید:« نه. آن نمایشنامه که من ترجمه کردم در مورد زن پا به سن گذاشته ای است که کار تئاتر می کند. قصه عجیبی دارد. اولین بار این نمایشنامه را برای فهیمه ترجمه کردم که می خواست بازی کند. بعد نشد که آن کار را بازی کند. با خودم فکر کردم بقیه کارهای بکت را هم ترجمه کنم. آن زمان ترجمه هایی از بکت وجود داشت، اما فضاحت بود. درباره بکت داستان های مختلفی بود. بعد آثارش طوری است که حواس آدم را پرت می کند. خلاصه ترجمه کردم و چاپ شد.»
دریابندری در دو جلد آثار بکت را منتشر کرد. جلد اول کتاب، شامل دو نمایشنامهی «درانتظار گودو» و «دست آخر» است. جلد دوم شامل نمایشنامههای «همهی افتادگان»، «آخرین نوار کراپ»، «خُلواره»، «چه روزهای خوشی!»، «بازی» و «آره جو» است. او این آثار را در انتشارات شرکت سهامی کتابهای جیبی در تهران، 1356/1977م) منتشر کرد.
ناظرزاده کرمانی، مترجم درباره گرایش مترجمان به آثار بکت معتقد است:«در دهه 1330ه.ش. حکومت ملی دموکراتیک و اصلاحطلب دکتر محمد مصدق توسط کودتای انگلیسی ـ آمریکایی در هم شکسته شد و نظام استبداد سلطنتی وابسته به غرب جانشین آن شد. در نتیجه این واقعه جریانهای سیاسی فراوانی پدید آمدند. در یک جریان، فلسفۀ بکت گونهای انحراف فکری و کژراهه به حساب آمد. افکار بکت، به باور آن جریانی که میکوشید در برابر تثبیت استبداد سلطنتی مقاومت کند، انحراف و فاسد و مضر به شمار رفت. در جریان سیاسی، روشنفکری بیشتر آثار نمایشی ساموئل بکت به زبان فارسی ترجمه شدهاند. و نجف دریابندری در این کار، بیشترین سهم را داشته است.»
بکت: ساموئل بارکلی بکت، نویسنده، شاعر و نمایشنامهنویس ایرلندی و برنده جایزه نوبل ادبیات، در ۱۳ آوریل ۱۹۰۶ میلادی متولد شد. او دهها سال در پاریس به صورت مهاجر زیست و بسیاری از آثار خود را به زبان فرانسه نوشت. از او به همراه اوژن یونسکو به عنوان یکی از پایهگذاران و نظریهپردازان تئاتر ابزورد نام میبرند.
کمیته نوبل دلیل اعطای جایزه به بکت را در سال ۱۹۶۹ «اوج هنری آثار با تکیه بر موضوع تنهایی انسان مدرن» اعلام کرده است. همچنین از بکت به عنوان نخستین نمایشنامهنویس مدرن زبان انگلیسی نام میبرند.
در مورد زندگی شخصی بکت گفته میشود که از دوران نوجوانی همواره احساس اندوه و تنهایی میکرد، زندگیاش را ساعتها در رختخواب میگذراند و از معاشرت و همصحبتی با مردم، گریزان بود. او پس از مهاجرت به پاریس در سال ۱۹۲۸ با جیمز جویس دیگر نویسنده ایرلندی آشنا شد. دوستی این دو رو به فزونی گذاشت و سرانجام هر کدام سبک ادبی خاصی را به وجود آوردند. جویس با خلق رمانهای خود سبک ادبی سیلان ذهن در رمان را به کار گرفت و بکت در نمایشنامه، تئاتر ابزورد را معرفی کرد.
از او آثاری چون «در انتظار گودو» (۱۹۵۲)، «دست آخر» (۱۹۵۷)، «آخرین نوار کراپ» (۱۹۵۸)، «من نه» (۱۹۷۲)، «فاجعه» (۱۹۸۲)، «چی کجا» (۱۹۸۳) و رمانهایی مانند «مورفی» (۱۹۳۸)، «وات» (تالیف: ۱۹۴۵، انتشار ۱۹۵۳)، «مولوی» (۱۹۵۱)، «مالون میمیرد» (۱۹۵۱) و «نامناپذیر» (۱۹۵۳) باقی ماندهاند. همچنین بکت دو مجموعه شعر با نامهای «هوروسکوپ» و «آنچه واژه هست» از خود به یادگار گذاشته است. برخی از این آثار توسط مترجمانی چون نجف دریابندری، علیاکبر علیزاد، تینوش نظمجو، مصطفی عابدینیفر، اصغر رستگار، مهدی نوید و علی حاتم، به زبان فارسی ترجمه و برخی از آثار نمایشی بکت نیز در ایران روی صحنه بازسازی و اجرا شده اند.
تمام آثارش یگانه و دوستداشتنی و عجیباند. حتی کوتاهترین نمایشنامهاش «نفس» که تنها 35 ثانیه است.
در انتظار گودو: بکت یکی از بزرگترین و عجیبترین نمایشنامهنویسان مدرن بوده، هست و خواهد بود. به طور قطع «در انتظار گودو» معروفترین و تحسینشدهترین نمایشنامهاش اوست که عنوان برترین نمایشنامه قرن بیستم را نیز به دست آورده است. نمایشنامه در انتظار گودو، شکل گرفته از دو شخصیت اصلی به نامهای استراگون و ولادیمیر است که در انتظار منجی خود، گودو زمان زیادی را سپری کرده اند. اربابی به نام پوتزو و برده او به نام لاکی و پسرک پیام آور از جانب گودو، شخصیتهای دیگر نمایشنامهاند.
بکت، به عینه، وضعیت کل زندگی تمام انسانها را در قالب این چند شخصیت بازتاب داده و در عین حال عبث بودن و پوچی رفتارهای آنها و موقعیتهایشان را به رخ کشانده است. زندگی ولادیمیر و استراگون در تکراری مداوم و انتظاری بی پایان خلاصه شده و زندگی پوتزو و لاکی نشاندهنده تداوم موقعیت انسانی است که بردهوار تن به یوغ قدرت داده و هیچ خلاصیای، از آن متصور نیست.
علی اکبر علیزاد در انتظار گودو را در سال 83 ترجمه و اجرا کرد و در این باره نیز گفت: اکثر ترجمه هایی که تاکنون وجود داشته حتی قدیمی ترین و بهترین آن که کار نجف دریابندری است، همگی حال و هوای ادبی دارند نه تئاتری. بنابراین غیراجرایی هستند. وقتی برای اولین بار آن را ترجمه کردم در صدد اجرای آن هم برآمدم.
آخرین نوار کراپ: آخرین نوار کراپ یک تکگویی است. این نمایشنامه داستان شخصی است که خاطراتش را از طریق گوش دادن به نوارهایی که خودش ضبط کرده مرور میکند. به گفته محمد شهبا، مترجم و استاد دانشگاه، این نمایشنامه فلسفی است.
با آنکه این نمایشنامه در سال 56 با ترجمه نجف دریابندری منتشر شده است و از آنجایی که فضای ترجمه رو به پیش و تحول پذیر است، نمایشنامه «آخرین نوار کراپ» یکبار دیگر با ترجمه محمد شهبا به چاپ در سال 88 رسید. ترجمه او توسط انتشارات نیلا روانه بازار کتاب شد.
شهبا معتقد است، ترجمههای که از این اثر به چاپ رسیده اجرایی نبودند؛ از این رو این نمایشنامه را دوباره ترجمه کرده تا شکل اجرایی بگیرد. این اثر جزو نمایشنامههای مهم بکت به شمار میرود.
همه افتادگان: «همه افتادگان» در واقع یک نمایشنامه رادیویی است و در سال 1956 به زبان انگلیسی نوشته شده است.
دریابندری در آن زمان در پیشگفتار کتاب درباره سختی ترجمۀ "همه افتادگان" نوشت:«مترجم لازم دیده است دامنه آزادی خود را کمی فراختر بگیرد. علت این است که این اثر که در اصل به انگلیسی نوشته شده، رنگ محلی بسیار تندی دارد که درآوردن آن به زبان و فرهنگ دیگر میسر نیست. مسلماً به همین علت بوده است که خود بکت این نمایشنامه را به فرانسه ترجمه نکرده است. اگر قرار بود خود بکت این اثر را به فرانسه ترجمه کند، چون ترجمه خود او در حکم آفرینش دوباره اثر در زبان فرانسه محسوب میشود، طبعاً ملزم میبود که مانند موارد دیگر چیزی نظیر اصل به خوانندگان فرانسوی خود عرضه کند و این کار چندان که گفتیم میسر نیست. بنابراین از ترجمه فارسی این نمایشنامه نیز از حیث نشان دادن رنگهای محلی طبعاً نباید انتظار زیادی داشت، هر چند مترجم امیدوار بوده است که در یافتن راهی برای نقل آن به زبان فارسی پر بی راه نرفته باشد.»
همه افتادگان، در نگاه اول نمایشی ساده و عجیب به نظر میرسد. خانم روونی در حال رفتن به ایستگاه قطار و بازگرداندن همسرش به خانه است که با افراد گوناگونی روبهرو میشود و اتفاقاتی را از سر میگذراند، قطار با تأخیری 10 دقیقهای به ایستگاه میرسد و در آخر خانم روونی با همسر نابینایش به خانه باز میگردد. خانم روونی توسط یک پسر بچه، در جملات پایانی نمایشنامه، از دلیل تأخیر قطار آگاه میشود.
جیمز رابرتس در کتاب"بکت و تئاتر معناباختگی" در تحلیل"همه افتادگان"، آن را قرینه متباین بازی بدون حرف(1) بکت تلقی میکند. در بازی بدون حرف(1) متن کاملاً مبتنی بر لالبازی است.
متقابلاً تأثیر نمایشنامه"همه افتادگان" به میزان زیادی از آثار صوتی، توجه دقیق به کلماتی که شخصیتها ادا میکنند و نیز از تصاویر گوناگون مرگ ناشی میشود که سراسر این نمایشنامه مشحون از آنهاست.
رابرتس «همه افتادگان» را در مقایسه با ساختار دنکیشوت، یک اثر پیکارسک معرفی کرده و در اینباره نوشته است:« درست مثل دنکیشوت فرتوت که در سفر خود مجموعهای از وقایع غالباً بیمعنا را از سر میگذراند، در نمایشنامه همه افتادگان نیز شخصیتی هفتاد ساله به نام خانم مدی رونی را میبینیم که برای استقبال از همسر نابینایش عازم ایستگاه قطار شده است و بین راه ماجراهای مضحک یا بیمعنایی را از سر میگذارند.
قطار حامل آقای رونی تأخیر دارد و همه شخصیتهای حاضر میگویند که اصلاً به یاد ندارند که در گذشته قطاری تأخیر داشته باشد.
عاقبت قطار به ایستگاه میرسد و آقای رونی (دن) که نابیناست به کمک پسربچهای با نام جری از قطار پیاده میشود. خانم رونی انعام کوچکی به جری میدهد که او برود.
در ادامه درمییابیم که جری شیئی را از ایستگاه قطار برای آقای رونی میآورد و موقع رفتن، خانم رونی از او میپرسد:«فهمیدی که چه اشکالی پیش آمده بود؟ فهمیدی که چرا قطار این قدر دیر کرد؟» جری هم توضیح میدهد که:«به علت بچه کوچکی که از واگن بیرون افتاد، خانم، روی خط، خانم. زیر چرخهای قطار، خانم.»
جیمز رابرتس در جمعبندی از"همه افتادگان" مینویسد:«از یک سو عامترین و احساساتیترین آدمها، شخصیتهایی که در هر کمدی مبتذل به چشم میخورند، در این نمایشنامه وجود دارند؛ و از سوی دیگر شخصیتها دائماً با مرگ روبهرو میشوند. بکت دائماً تصاویری از دنیایی بایر، سترون و مرگزده را به ذهن خواننده یا تماشاگر این نمایش متبادر میکند. ویژگی برجسته این شخصیتها آن است که در دنیای معناباختهشان همچنان به زندگی و تحمل مصائب ادامه میدهند (درست مثل ولادیمیر و استراگون در نمایشنامه در انتظار گودو). وجود این شخصیتها با طبع ناآگاه و عامیشان در دنیایی که مرگ پیش پا افتادهترین اتفاق است، معناباختگی را در این نمایش بارزتر میکند.
آلوارز نیز در کتاب بینظیرش درباره این نمایشنامه مینویسد:« در میان آثار رادیویی بکت، همه آنچه فرو میریزد (همه افتادگان) غنیترین و درخشانترین، و درعین حال، قراردادیترین اثر اوست. در نمایشنامههای بعدی از شخصیتهای تئاتری به مفهوم عادی و رایج کلمه، دیگر نشانی دیده نمیشود، و سر و کار ما صرفاً با صداها و اصواتی است که به طرزی ناملموس و غیرجسمانی از درون خلاء به گوش میرسند.»
عنوان نمایشنامه ارجاعی است به تورات، کتاب مزامیر، مزمور 145، آیه 15 با این مضمون: «خداوند همه افتادگان را حمایت میکند و خمشدگان را برمیخیزاند.»
به همین دلیل آلوارز مینویسد:« این بار الهیات یکی از مضامین صریح خود اثر است... واکنش خانم و آقای روونی به این عبارت (عبارت بالا که موضوع موعظه کشیش نیز هست)، انفجار قهقهای طوفانی است.»
آنتیگونه
نجف دریابندری انتیگونه را هم ترجمه کرده به دلیل داشتن دو مقالۀ افزوده بسیار مورد توجه واقع شده است. آنتیگونه سوفوکل یونانی و از متن های مهم جهان کلاسیک به ترجمۀ دریابندری برای پنجمین بار در سال 96 به دست نشر آگه منتشر شد که نخستین چاپش نیز در سال 93 بوده است.
آنتیگونه آگه دو مقاله معروف درباره این تراژدی در خود دارد. مقاله هگل در مورد آنتیگونه یکی از معروفترین آثار در تحلیل این تراژدی است.
آنتیگونه تراژدی دیگری از سهگانه تراژدیهای "تِبِس" سوفوکلس است که نخستین بار در سال 442 یا 440 پیش از میلاد اجرا شده است. پیش از آغاز داستان، پسران اودیپوس، اتئوکلس و پولینیکوس، در جنگ با یکدیگر بر سر تاجوتخت شهر کشته شدهاند. کرئون، جانشین اتئوکلس، فرمان میدهد که جسد او را با تجلیل به خاک بسپارند، اما جسد پولینیکوس را روی خاک بگذارند تا خوراک سگان و لاشخوران شود. این فرمان خلاف "قانون خدایان" و آیین مردم شهر است و آنتیگونه و ایسمنه، خواهران دو برادر کشتهشده، از این تصمیم ناراضیاند. در آغاز تراژدی، آنتیگونه خواهرش ایسمنه را به بیرون کاخ میبرد تا او را از تصمیمی که دارد آگاه کند؛ او میخواهد جسد پولینیکوس را به خاک بسپارد و این برخلاف دستور کرئون است. ایسمنه نمیتواند آنتیگونه را منصرف کند و با او همکاری هم نمیکند، زیراکه از مجازات مرگ میترسد. با این حال، آنتیگونه تصمیماش را عملی میکند و با این کار خشم کرئون را به خود برمیانگیزاند و...
نمایشنامهخوانی «آنتیگونه» به کارگردانی روح الله جعفری در شهریور 94 اتفاق افتاد. این نمایشنامه خوانی در تالار چهارسو با حضور رویا میرعلمی، ویدا جوان، شهاب ایلکا، کاظم هژیرآزاد، سیامک صفری، حمیدرضا لازمی، امیر جنانی، فرزین صابونی، سحر تهرانچی نقشخوانی شد.
خانه برناردا آلبا
نجف دریابندری در اسفند 91 نمایشنامه خانه برناردا آلبا را منتتشر کرد که پیش از این در دهه 80 به کارگردانی روبرتو چولی و بازیگران زن ایرانی در تهران و اروپا اجرا شده بود.
«خانۀ برناردا آلبا» آخرین و مهمترین نمایشنامۀ «فدریکو گارسیا لورکا»، شاعر و نمایشنامهنویس بلندآوازۀ اسپانیایی است که مضمون آن آشفتگی زندگی خانواده زنی شصت ساله است که شوهرش بهتازگی فوت کرده و پنج دخترش، از بیست ساله تا سی ونه ساله، هنوز مجرد و خانهنشین هستند.
«لورکا» با نوشتن این نمایشنامه دربارۀ یک خانواده، خواسته است نشان دهد که چگونه یک شخص به سبب آرزوهای برنیامده یا امیال سرکوفتۀ خود، به سلطه بر زندگی دیگری، حتی فرزندانش، تمایل پیدا میکند و به یک خودکامه تبدیل می شود.
«خانه برناردا آلبا» درامی در سه پرده است که در سال ۱۹۳۶ نوشته شد. فدریکو گارسیا لورکا هم شاعر بود و هم نویسنده. او همچنین نقاش، نوازنده پیانو و آهنگساز بود که در ۳۸ سالگی – به روایتی – به دست پارتیزانهای ملی در جریان جنگ داخلی اسپانیا کشته شد.
مقایسه زندگی لورکا با آنچه در «خانه برناردا آلبا» نوشته است، مخاطب را به این درک می رساند که خودکامگی در اسپانیای آن روزها یک دغدغه و رنج مشترک برای همگان بوده و او در این اثر، شرایط و روزگار مردمش را به خوبی تصویر کرده است. این نمایشنامه چندبار در ایران به روی صحنه رفته است.
نمایشنامه «خانه برناردا آلبا» با مقدمه نجف دریابندری در ۱۷۴ صفحه توسط نشر کارنامه منتشر شده است. مترجم خلاصهای از یادداشتهای گوئین ادواردز – از مترجمان انگلیسی این نمایشنامه – را نیز ترجمه کرده و در مقالهای با عنوان “شعر و واقعیت” در ابتدای کتاب آورده است. گذشته از این، فرانسیسکو گارسیا لورکا – برادر نویسنده – هم مقدمه نسبتا مفصلی بر مجموعه سه تراژدی لورکا (عروسی خون، یرما و خانه برناردا آلبا) نوشته که این یادداشت نیز تحت عنوان “زندگی و هنر لورکا” به پیشگفتار کتاب افزوده شده است. از دیگر ویژگیهای کتاب این است که ترجمه فارسی آن را احمد کساییپور با دو ترجمه انگلیسی مطابقه کرده و نازنین نوذری نیز آن را با متن اسپانیایی مقابله و اصلاحاتی را پیشنهاد کرده است.
جمع بندی یک حضور
دریابندری چه در زمینه رمان و فلسفه و چه در زمینۀ ادبیات نمایشی حضور پر رنگ و موثری داشته و ما با ترجمه های او به شکل جدی تر ادبیات و تئاتر ایران را در مسیر بهتری قرار داده ایم. شاید درک بکت کار ساده ای نباشد و اینکه بشود او را در مقام یک نمایشنامه نویس مدرن به جامعۀ ایرانی شناساند، خود می تواند یک گام پویا برای مدرن شدن ادبیات نمایشی ما تلقی شود.
نجف دریابندری در شهریور 1309 در آبادان دیده به جهان گشود.از همان سال های کودکی علاقه زیادی به مطالعه داشت اما بنابه دلایلی نتوانست تا کلاس سوم دبیرستان بیشتر بخواند و به ناچار میز و صندلی و کلاس درس را رها کرد و حال آنکه ترک مدرسه که با وقایع مهمی از جمله هجوم نیروهای انگلیسی به جنوب کشور همراه شد، نتوانست مانع مطالعه و پژوهش او شود و هماره به مطالعه و تفکر می پرداخت تا به گفته خودش از این گذرگاه با نویسنده های صاحب نامی چون فکز و همینگوی آشنا شد و به ترجمه آثارشان همت گماشت.
دریابندری همچنین نمایشنامۀ کراتین قابل تحسین (کمدی) از جی. ام .باری، و چهار نمایشنامه کمدی از اسکار وایلد را ترجمه کرده که هنوز منتشر نشده اند. بنابراین مجموعۀ این آثار می تواند بیانگر دامنۀ تاثیرش در فرهنگ معاصر ما باشد و همین متن ها به اندازۀ خود می تواند در پیشتازی و پیشرو شدن تئاتر ما بکوشد.
منابع:
آ. آلوارز، بکت، ترجمه مراد فرهادپور، انتشارات طرح نو، چاپ دوم، 1381.
جیمز رابرتس، بکت و تئاتر معناباختگی، ترجمه حسین پاینده، نمایش، چاپ دوم، 1382.
انسیه نجار زاده، نجف دریابندری در یک نگاه، ، آبان ۱۳۹۰.
امیرهوشنگ للهی، پیروزی با مرگ است، خبر آنلاین، یکشنبه 10 آذر 1387.
نجف دریابندری از نگاه محمود دولت آبادی در زادوز این مترجم توانا، محمود دولت آبادی، سایت مد و مه، دوشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۵.
دکتر فرهاد ناظرزاده کرمانی، بزنگاههایی از شناخت ساموئل بکت در ایران، صحنه، شماره 53.
دریابندری، شکل نوینی از مدرنیته را به ادبیات وارد کرد، سایت شهر کتاب، یکشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۴.
بهار برهانی، گفت وگو با علی اکبر علیزاده مترجم و کارگردان نمایش در انتظار گودو، روزنامه همشهری، دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۳ - شماره ۳۴۴۲.
منصوره اشرافی، کتاب در جستجوی هویت، مقالۀ نگاهی به نمایشنامه در انتظار گودو نوشته ساموئل بکت، تهران، نشر شئورآفرین، چ یکم، 1395.
کاوه میرعباسی، دیدار و گفت گو با نجف دریا بندری، روزنامه شرق ، شماره 1015 به تاریخ 28/4/89.