گفتوگوی ایران تئاتر با نجلا نظریان نویسنده و کارگردان نمایش «آشغال ماندهها»
قصد ما فقط تولید پرسش است و جواب نمیخواهیم
ایران تئاتر: جهان درون و پیرامون هر انسان از لازمههایی است که اجتناب از آن غیر ممکن است. زیرا همه چیز به آنها وابسته است. عملکردی که انسان برای پیش آوردن شرایط به آن تاسی میکند تا بتواند بیشتر از آنکه توان دارد به خواستههای خود جامع عمل بپوشاند. لذا پیش آمدن دوران مدرنیته این قابلیت را در وجود انسان کمرنگ کرده است، زیرا قصد دارد تا همه چیز به شکل ماشینی پیش برود و دیگر محرکی برای پیش آوردن وجود نداشته باشد. درست مانند آنکه کسی بخواهد نور را در کوزهای پنهان کند.
نجلا نظریان تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی رشته بازیگری به اتمام رسانده است. او برای ورود به جهان بازیگری ملاکها و مقیاسهای مختلفی را آموخته است تا بتواند از آن طریق به آنچه که در ذهن دارد دست پیدا کند. کشف و شهود یکی از راهکارهای مهم این نویسنده، کارگردان و بازیگر است تا اثری که در آن بازی میکند و یا دست به تولید آن میزند مملو از دلایل قابل قبول برای مخاطب باشد. از جمله نمایشهایی که این نویسنده در آن بعنوان بازیگر حضور داشته باید به «حکومت نظامی»، «نحس، «دودمان»، «آشغال ماندهها» اشاره داشت. همچنین این بازیگر در سمت طراح لباس در آثاری چون «جوجه تیغی»، «نحس» و آشغال ماندهها» کسب تجربه کرده است. نمایش «آشغال ماندهها» نام اثری است که توانسته اثر برگزیده جشنواره تئاتر تجربه شود که در آن تندیسهای کارگردانی، نورپردازی، موسیقی و طراحی لباس را کسب کند. حال به بهانه اجرای این نمایش که روی صحنه اجرا میشود با نویسنده و کارگردان آن به گفتوگو نشستهایم که در ادامه میخوانید.
ضرورت آنکه تئاتر دانشجویی باید در کنار تئاتر حرفهای در جریان حال حاضر تئاتر فعالیت خود را ادامه بدهد چیست؟ آیا نگاه به کارکردهایی مثل نوآوری و خلق آثار متفاوت مربوط است؟
من فکر میکنم که اگر بررسی جامع از تئاتر داشته باشیم متوجه خواهیم شد که اکثر تئاترهای حرفهای و کارگردانهای تئاتری ما از دل این جشنوارهها کارشان را آغاز کردهاند. لذا تئاتر نیازمند ایدههای جدید و خلاقانه همیشه بوده، هست و اگر نگاه کنیم به این نکته خواهیم رسید تئاتر حرفهای در نسلهای مختلف تعریفهای جداگانهای داشته و خواهد داشت که این امر نیز در دانشجوها و در نسلهای مختلف متفاوت است. تئاتر دانشجویی لزوما نباید تبدیل به تئاتر حرفه شود. در واقع تئاتر دانشجویی ماهیتی مستقل دارد که این ماهیت گاهی حتی بر ضد تئاتر حرفهای و تجاری طغیان میکند. حال مقایسه این دو میتواند همواره زنگ هشداری برای مخاطب تئاتر باشد که تئاتر علمی چه میخواهد و تئاتر حرفهای کجای این حقیقت است.
تصور میکنید این رویکرد تا چه اندازه میتواند در جذب مخاطب امروزی که علاقهمند است نمایشهای متمایز را ببیند موثر باشد؟
تئاتر دانشجویی بر اساس نوع رویکرد تجربی که بر اجرا دارد و یا باید داشته باشد، نیاز مخاطب خواهان تجربه را برآورده میکند، اما این مخاطب به هر حال به اندازه مخاطب تئاتر حرفهای نیست و انتظار بر هم خوردن این توازن هم منطقی نخواهد بود. تئاتر حرفهای نیازهای مختلفی را برآورده میکند و حیاتش با تماشاگر تضمین میشود. نیاز به سرگرمی، نیاز به دیدن ستارهها و حتی نیاز به تجربهگرایی مخاطب تئاتر حرفهای برآورده میشود، اما ضرورت حیات تئاتر دانشجویی مستقل از نیاز به مخاطب تئاتر حرفهای است. زیرا این گونه از تئاتر، رسالت مهمتری را بر عهده دارد که همانا الگوسازی و تجربهگرایی است که وجودش با مخاطب اندک دانشجو نیز پا برجا و دائمی است .اما در صورت ترغیب تماشاگر به دیدن تئاتر دانشجویی مخاطب با تئاترعلمی آشنا شده به شکلی که میتواند سطح سلیقه تماشاگر ارتقا پیدا کرده و این امر در دراز مدت باعث شود مخاطب هر تئاتری را به عنوان سرگرمی پذیرا نباشد. حال به طبع آن کارگردان تئاتر حرفهای نیز مجبور به بازنگری در تکنیکش خواهد شد که در این راستا مفری به جز الگوسازی از تئاتر علمی نخواهد داشت.
جهان متن نمایش «آشغال ماندهها» بر اساس چه ویژگیهایی ساختار اصلی خود را نظم بخشیده است که حرفی متمایز برای مخاطب خود بزند؟ آیا رویکرد اجتماعی مهمترین دلیل پیش آمدن جهان متن بوده است؟
نمایش «آشغال ماندهها» مهمترین کاری که انجام میدهد ایجاد پرسش است. پرسشی که پاسخ یا تجویزی برای آن ارایه نمیدهد.
یک پرسش تاریخی درباره روانشناسی زنان در اجتماعات انسانی. سوالی مهم که خواستگاه اصلی جنایاتی که دختران، مادران و زنان مرتکب میشوند کجا است؟ چه چیزی طبع لطیف و مادرانه را به مسیری سوق میدهد که مادران حتی فرزندان خود را قربانی کنند؟ این حساسیت با اتکا به مستندات تاریخی و اسطورهای ارائه میشود و کاملا بحثی اجتماعی و روانشناسانه است. حال به فراخور این محوریت رویکرد متفاوتی در اجرا پیش روی مخاطب است. در واقع این نمایش مخاطب را از فیلتر گوشی موبایلش با تئاتر روبرو میسازد و از او میخواهد بخواند، ببیند، نورپردازی کند و اجرا را شکل دهد و در نهایت خودش قضاوت کند.
کارکرد اجتماعی این اثر باعث شده است که تمام داشتههای متن و نمایشی به زاویههایی اشاره داشته باشد که مخاطب تا اندازه زیادی نسبت به آنها آگاهی دارد. آیا تصمیم به جهت روشنگری بیشتر و تاکید بر باورهای عینی آنها دارد؟
جهان پست مدرن بر مطرح کردن بدیهیها و واکاوی مجدد وقایع تاکید دارد. اخباری که هر روزه با بمباران اطلاعاتی مخاطب از طریق رسانههای مختلف مغز را بیحس میکند. افسوس انسان این دوران افسوسی سطحی و فاقد عمل است. انباشت اخبار جنگها، جنایتها و ترورها در ذهن باعث بیتفاوتی در عمل انسان میشود. لذا این نگاه پست مدرنیسم به فاجعه در ذهن انسان است. حال چاره چیست؟ هنرمندان این دوران موظف هستند تکرار فجایع انسانی را به گونهای آشنایی زدایی کنند که انگار مخاطب اولین بار است که آن را میبیند یا میشنود و لازمه این مهم تغییر زاویه دید است. درست همان چیزی که در نمایش «آشغال ماندهها» به صورت انتقال بخشی از متن به یک گروه «واتس آپ» و ترغیب تماشاگر برای دیدن و خواندن آن است. این تغییر در نوع اجرا همان چیزی است که مخاطب را شوک میکند. بنابراین چنین رویکردی تلنگری اساسی به مغز بیحس او وارد کرده و وادارش می کند درباره مسئلهای تکراری تصمیمی جدید بگیرد که یک بازنگری در تصمیمهای گذشته است.
جمله «این نمایش را با موبایل روشن ببنید!!!!» جملهای است که مخاطب را ترغیب میکند تا بداند در صحنه نمایش چه اتفاقی خواهد افتاد. ضرورت اینکه به سمت فضای مجازی و استفاده از نرم افزارهای اجتماعی رفتهاید چیست؟
نوع روایت ما در این اثر بسیار ساده و عامیانه بوده که زبان متن زبانی آشنا برای مخاطب است به شکلی که شخصیتها آشنا و به قول شما تکراری هستند. در واقع ما به دنبال کانالی ارتباطی میگشتیم که مخاطب به صورت تکرار روزانه با آن سر و کار دارد. مردمان ما امروزه گوشی تلفنهای همراهشان را بیشتر از اعضای خانواده میبینند. بنابراین ما تصمیم داشتیم تلنگر اساسی را برای ایجاد سوال نمایش از طریق ابزاری مطرح کنیم که مخاطبهای ما هر روز با آن سر و کار دارند تا با این روش به نوعی استفاده متفاوت از ابزار کلیشهای را به آنها یاد آور شویم. لذا این امر میتواند همان تلنگری باشد که ما باید به مخاطب بزنیم که نوعی دیگر ببیند و از ابزارش مفیدتر استفاده کند تا دنیایش را به آن تعمیم دهد، شاید روزگاری فرا رسد که او جهانش را نیز به گونهای دیگر و مفیدتر ببیند.
آیا این دلیل را میتوان به همراه شدن مدرنیته و تئاتر زنده ارتباط داد و این برداشت را داشت که مخاطب این نیاز را دارد که در عصر حاضر محتوای یک اثر را با دادههای به روز دنبال کند؟
همان طور که قبلا اشاره کردم این نمایش مخاطب را نه به جهانی جدید، بلکه به دورانی دیگر میبرد. نه مدرنیته که گذشته است، بلکه دوران پست مدرنیته که امروزه با تاخیری 60 ساله پا به آن گذاشتهایم که علائم آن در قالب هجوم امپریالیسم و زوال سرمایه داری در خاور میانه نمایان است. ترور و جنگ محصول سیاست این دوران است که معاملات کلان اقتصادی در اوج سرمایه داری در دوران مدرنیته جای خود را به استعمار نوین (امپریالیسم) داده است . لذا به هیچ عنوان به مدرنیته اشارهای نداریم که اگر این موضوع مسئله ما بود تئاتری با ویژگیهای اکسپرسیونیزم آلمانی به صحنه میآوردیم. همان موضوعی که هر روزه کپیهای درجه چندمش را میبینید. مسئله ما در این نمایش پا گذاشتن انسان خاورمیانه به جهان پست مدرن است. ساختار نمایش «آشغال ماندهها» در روایت و تکنیک چنان که قبلا به آن اشاره داشتهام تاکیدی بر این دوران سخت دارد.
فرمی که برای این اثر در نظر گرفتهاید محتوا را بسیار درگیر خود میکند به طوری که گاهی محتوا و مخاطب از فرم پیش رو عقب میمانند. آیا این نیاز با نگاه مدرنی که به آن شده قابلیت دارد مخاطب را دوباره با خود همراه کند؟
درباره این موضوع باید بگویم که فرم اجرا کاملا آزمایش شده و دقیق است. مخاطب باید در طول اجرا احساس کند هر لحظه چیزی را از دست داده به نوعی که اجرا بر عهده مخاطب است. در واقع او در ماجرای اثر مشارکت کرده و آن را دنبال میکند ، نمایشنامه و تحلیل شخصیت می خواند، اجرا میبیند و در نهایت اجرا را کنترل میکند. لذا نیاز برخورد با چنین تجربهای گاهی عقب ماندن از روند اجرا است. بنابراین امکان رجوع مجدد به گوشی تلفن همراه و هماهنگ شدن مخاطب با رسانه و تئاتر مهمترین تلاش او برای شناخت دنیایی است که منتظر او نمیماند. ارابه ای که هر کس از آن عقب بماند منتظرش نمیماند و بیرحمانه به جلو میرود.
کانون خانواده هسته مرکزی اتفاقهای جهان متن است که باعث بروز کنش از سوی شخصیتهای نمایش میشود. علت آنکه خانواده را در بطن مقوله اجتماعی اثر قرار دادهاید چیست؟ ضرورت این برداشت به نقد اجتماعی شما ارتباط دارد؟
کاملا درست است. خانواده مهمترین بخش اجتماع است، جایی که ما را شکل میدهد، روان را میسازد و شخصیت را میسازد. شخصیتی که میتواند فرهیخته، ورزشکار، دانشمند، پزشک و یا قاتل باشد. در واقع هر کدام از شخصیتهای افراد اجتماع میتوانند منشا رفتارشان چه مثبت و چه منفی در خانواده باشد. حال در نمایش این سه شخصیت راوی جنایتی هستند که برای کشف منشا آن کلید واژه یا نشانهای را به مخاطب می دهند که همانا خانواده است. لازم است بگویم اشاره شما به این نکته نشان دهنده صحت پازل این نمایش است.
تمهید شما برای آنکه سه مقوله تراژدی، آلترناتیو و البته مستند را در این اثر هم راستای یکدیگر به کار بردهاید چیست؟ تصور نمیکنید این کارکرد و در هم تنیدگی ذهن مخاطب را کمی دچار آشفتگی میکند؟
مفاهیمی چون «تراژدی»، «مستند» و آلترناتیو همسان و حتی متضاد نیستند که سردرگمی ایجاد کنند. بلکه تبلیغات مقولهای پیش اجرایی است که حتی اگر ایجاد سردرگمی کرده باشد با دیدن اجرا رفع و رجوع خواهد شد. زیرا بسیار با این سوالها مواجه شدهام که چرا آلترناتیو؟ چرا مستند؟ چرا تراژدی؟ لازم میدانم بیشتر توضیح دهم. تراژدی سبک نیست، ژانر است. بنابراین هر سبکی میتواند تراژدی یا کمدی باشد. مستند، گونهای از تئاتر است که با استناد به گزارشات عینی شکل میگیرد که در آن ارائه مصاحبه در قالب فیلم، ارائه بریده جراید و روایت واقعیتها مخاطب را با یک مسئله واحد که به وقوع پیوسته یا در شرف وقوع است مواجه میکند. لذا کار مستند روایت با ارایه مستندات است. حال این مقوله میتواند تراژدی باشد یا نباشد. آلترناتیو در سبک نمیگنجد در حالی که مقوله مستند این قابلیت را دارد .حال یک تراژدی مستند میتواند آلترناتیو باشد؟ بله. آلترناتیو چیست؟ آلترناتیو گونهای از برهم ریختن مناسبتهای کلیشهای اجرا است که عموما سه مسئله را تغییر میدهد. اول نوع روایت، دوم ساختار اجرایی و سوم نوع برخورد تئاتر با مخاطب. این نوع میتواند گاهی بر شکلگیری تئاتر در سالن طغیان کند و تئاتر را به اماکن غیرمعمول بکشاند. اما باید بدانیم که لزوما نباید این کار انجام شود، بنابر سه شرط اصلی که عنوان کردم. حال ما در این نمایش هم نوع روایت، هم ساختار اجرایی و هم نوع مشارکت تماشاگر را تغییر دادهایم. اما ضرورتی برای بیرون رفتن از سالن را در طراحی خود قرار ندادهایم اگرچه این قابلیت در اثر دیده میشود. متاسفانه مبدا ارجاع ما برای تعریف آلترناتیو کارگردانهای ایرانی هستند که در این زمینه فعالیت دارند، اما آلترناتیو این مورد نیست. بلکه این عنوان در خود گستردگی، رهایی و عدم محدودیت دارد که شانخت آن نیاز به مطالعه گسترده نیز دارد.
جهان اثر بیشتر از آنکه شخصیت محور باشد به موقعیت و اتفاق وابسته است. آیا این تصمیم به آن جهت است که نقد اجتماعی و مستند گونه آن دلایل منطقی و باورپذیری داشته باشند؟
موافق نیستم، این اثر موقعیت محور نیست بلکه روایت محور است. روایت مستند با ارائه مستندها و بر هم زدن ساختار کلیشهای تئاتر رایج موقعیت ایجاد درام میکند که لازمه آن عمل دراماتیک است. حال به این دلیل تئاتر روایی و تئاتر دراماتیک از هم جدا هستند. امروزه در برخی از آثار ادبیات نمایشی مقوله جدیدی مطرح میشود به نام روایت دراماتیک که نمایش ما در این حوزه نمیگنجد. تئاتر مستند غالبا در شاخه تئاتر روایی جای دارد که اگر موقعیت محور باشد ذات روایت را زیر سوال برده و حتی میتوان گفت که دیگر مستند نیست.
خرده روایتهایی که در جهان متن و اثر وجود دارند سبب میشوند تا بتوانیم شخصیتها را با درک بهتری باور کنیم و حس تاثیرگذاری عملکرد موثر داشته باشد. علت این انتخاب از نگاه شما بعنوان نویسنده میآید یا کارگردانی اثر؟
نویسندگی، کارگردانی و طراحی این نمایش به دلیل فرم در هم تنیده آن یک عنوان مشترک است. باورپذیری شرط اساسی هر نوع و سبک از تئاتر است. لذا طبیعی است که ترفندهایی برای رسیدن به این هدف اندیشیده شود حال چه در مقام کارگردان، چه نویسنده. در واقع باورپذیری سخت ترین هدف در یک تئاتر غیرمتعارف است که هیچ کدام از ابزارهای باورپذیر کردن از صحنه گرفته تا نور و گریم را در اختیار ندارد. بنابراین تنها تلاش ما برای این امر جزییات روایت بود که در متن دیدهایم و بازی بازیگران که مخاطب قاضی آن است.
جایگاه مخاطبها در نمایش قسمتی از صحنه به حساب میآید به طوری که مخاطب را با شخصیتها و اتفاقهای خود همراه میکند و آنها به نوعی همراه شما میشوند. ضرورت این تمهید بر چه مبنا شکل گرفته است؟
دلیلش همان مطالبی است که قبلا اشاره کردهام که برگرفته از ساختار اجرا تا متن است و در نهایت تکرار می کنم تمهید اصلی ما برای تاکید بر جهانی که در آن زندگی میکنیم تغییر در نوع مشارکت مخاطب را طلب میکند. زیرا این مشارکت با متن و اجرا هم سو شده به طبع نا خودآگاه ما مخاطب را با اجرا یک شکل میبیند. زیرا که در عمل نیز این امر کاملا به نفع نمایش به پایان میرسد.
شخصیتهای این نمایش به نداشتهها، اشتباهات خود و جامعه اعتراض میکنند. حال فارغ از محتوا و فرم که این نکته را نشان میدهد شما در میزانسنها و شیوه اجرایی خود چه دادههایی را اضافه کردهاید؟
نمایش «آشغال ماندهها» به صورت کاملا تعمدی میزانسن به معنای حرکت و تصویرسازی ندارد. تنها میزانسن ما این است که از انتها به درون تماشاگر میرویم تا او خود را از ما بداند. در واقع میزانسن اصلی ما در گروه واتس آپ اتفاق میافتد. ما با داشتن این جزئیات حتی دکوری برای نمایش در نظر نگرفتهایم. لذا عکس دکوری که قرار بوده در صحنه باشد در گوشی مخاطب ارایه می شود، بنابراین در ظاهر هیچ چیز نمیبینیم. بلکه همه چیز در گوشی موبایل مخاطب اتفاق میافتد، همان جا که مهمترین اتفاقهای این روزها در آن است. لذا ما به نشانه اعتراض به این مناسبتها این طرح را اجرا کردهایم. اعتراضی مسالمت آمیز با انسانهایی که بنده گوشی موبایل هستند. البته با این دیدگاه که در خیابانها اتفاقی نمیافتد و همه چیز در فضای مجازی شکل میگیرد. در واقع تئاتر ما هم در سالن نیست، در فضای مجازی شکل میگیرد که طراحی میزانسن بصری با این خواسته منافات دارد.
گفتوگو از کیارش وفایی