در حال بارگذاری ...
نقدی بر نمایش «عروس» به کارگردانی محمد اسماعیل زاده ها حاضر در جشنواره مقاومت

رویاهای جوانی یا شکست و پیروزی در جنگ

ایران تئاتر- رضا آشفته:عروس از چه می گوید و چرا باید این همه تاکید بر این کلمه شده باشد؟ اینها از آن پرسش هایی است که می تواند برای ما جلب توجه کند و در این حساس شدن هاست که نگاه مان معطوف به آن چیزی خواهد شد که در صحنه می گذرد...

عروس از چه می گوید و چرا باید این همه تاکید بر این کلمه شده باشد؟ اینها از آن پرسش هایی است که می تواند برای ما جلب توجه کند و در این حساس شدن هاست که نگاه مان معطوف به آن چیزی خواهد شد که در صحنه می گذرد...

فوتبال جذابیت دارد، داستانه عاشقانه هم احساسات برانگیز هست و جنگ هم به هر حال شور و هیجان خودش را دارد و در آن همیشه روح حماسی موج می زند و همۀ اینها دست در دست هم می دهد که تعلیقی باشد برای دنبال شدن ماجراهایی که در صحنه رخ می دهد و این شاید امتیاز بزرگی برای یک نمایش باشد که بیش از هر چیزی قابل تحمل باشد و رفته رفته در ارائه پرسش ها و در اتکای به روابط علت و معلولی ذهن ما را مشغول کند به دیده ها و شنیده هایی که در صحنه پیش رویمان بوده است و این همان ظرفیت سازی برای تامل برانگیز شدن هر اجرایی است... می دانیم در نبودن چنین احساسات و تفکراتی انگار نمایشی شکل نمی گیرد و اگر هم شکل بگیرد دشوار می شود تحمل کردنش و از آن سو نیز جایی برای یک تامل هوشمندانه باقی نمی ماند.

یک نویسنده

سینا شفیعی نویسنده ای است که در کرج می خواهد فعالیت کند و دیگر هنرمندان شهرش را درگیر با این قضایا کند و به همین منظور علاوه بر کارگردانی، متن هم می نویسد و در اختیار جوان ترین فعالان این عرصه قرار می دهد... او درک درستی از موقعیت ها و آدمها دارد و به همین نسبت متن هایش پذیرفتنی است و شاید دقت عمل و تمرکز بیشتر از او یک نویسنده ممتاز هم بسازد... الان در همین عروس آن چه باعث عدم ارتقاء متن می شود؛ یکی مجهول بودن رحمان (پدر) هست که خیلی زود متوجۀ غریبگی او با فرزندانش عبد و فواد می شویم اما بی آنکه دقیقا بدانیم چرا اینها هم را نمی شناسند؟... یحتمل زندانی در میان هست که اشاره ای می شود و می گذرد، آن هم فقط به تسبیح های ساخته شده با دانه های خرما یادآوری می شود اما این مرد بود و نبودش مهم است و اگر او برجسته شود نقش مادر (عروس) هم بسیار مهم خواهد شد چون این زن اسوه و الگوی این بچه هاست و باید که در نبود آن مرد زحماتش برای به نتیجه رساندن بچه ها قابل مشاهده باشد. همچنین خنگ جلوه دادن سرباز عراقی که اتفاقات با زرنگی هایش می توانست نفس گیرانه تر لحظات حضور و رویارویی اش را بشناساند و ما را ترغیب کند که این تعلیق را هم پذیرا باشیم...

رویاها

عبد (با بازی علی برنگی)، می خواهد به خواستگاری برود و رویا بافی می کند در خلوتش و برای آن دختر کادوهایی خریده اما انگار دلش نمی خواهد برادرش فواد (با بازی محمد رشو) متوجۀ این قضیه شود و جعبۀ شیرینی را زیر حصیرها پنهان می کند. فواد عشق فوتبال هست و نک و نال می کند که چرا کسی نمی تواند او را از آبادان به تهران بیاورد که تست بدهد و خود را در باشگاهی بشناساند و بازی اش را در میدان فوتبال عرضه کند و این گونه مادرش، عروس را  از آن فقر و فلاکت نکبتی بیرون بیاورد. تا اینکه مردی غریبه (با بازی مرتضی مرادی) به میان آنها می آید و پر از سوءظن و بدگمانی است چون ضد و نقیض می گوید اما بچه ها می فهمند که این مرد رحمان نام دارد و پدر آنهاست که آمده آنها را به خانه خواهرش در اهواز ببرد و عروس و دایی بچه ها را هم به آنجا فرستاده است... تا اینکه سرباز عراقی (مهران نعیمی اقدم) می آید و آنها خود را در گوشه و کنار خانه یشان پنهان می کنند و سرباز شیرینی های عبد را می خورد و جعبه اش را با خوشحالی برای دوستانش می برد... پسرها و پدرها دوباره بگو مگو دارند و عبد ناراحت است که کادوها و شیرینی اش را سرباز عراقی برده و ابزار رویاپردازی هایش را از او گرفته است... فواد هم از ناتوانی پدر می نالد که نمی خواهد یا نمی تواند خانواده را به تهران ببرد که او بتواند به رویایش فوتبال برسد... دوباره عراقی می آید و آنها پنهان می شوند و این بار او با ترس گالن آب را می برد... و عبد می رود که با سرباز درگیر شود... اما سرباز این بار با تفنگ برمی گردد و با شلیک گلوله رحمان را می کشد اما خودش هم از پشت سر با اصابت چیزی به دست عبد از پای در می آید... اما پسرها می دانند که عروس گم و گور شده و دایی هم به دست عراقی ها کشته شده است... فواد می خواهد به دنبال مادر برود و بیابد و عبد هم می خواهد به اهواز برود و با دختر  دلخواهش زندگی کند، حالا هر یک از این موارد بستگی دارد که در یک

دست بازی فوتبال کدام برندۀ میدان باشند و...

اضافات

به هر روی آنچه شفیعی نوشته پیرو یک واقع گرایی است که در آن پایان بازی هم در نظر گرفته شده است که به نوعی او می خواهد در نوشتار نوعی مینی مالیسم را هم افزوده شرایط و موقعیت گرداند که البته در اجرا این مهم را کارگردانش لحاظ نمی کند، به ویژه در طراحی صحنه که نکات زیادی دارد، با آنکه آنها کارکرد نمادین دارد و می تواند معناهای ضمنی را به کل اجرا پیوست کند اما این اجرا به دنبال ارزشمندی از منظر معنایابی نیست و بیشتر متمرکز بر روابطی هست که شکست و پیروزی آنان را نسبت به مام میهن (عروس و مادر) جلوه کند. در این نمایش درِ سفید رنگ که دو سه تا پله می خورد به آن و همیشه بسته هم هست، می خواهد کارکرد موثر و نمادین داشته باشد اما در آن فضای واقع گرایانه این نوع در بیشتر حالت اضافی می گیرد تا اینکه بتواند اشاره به چنین کارکردی داشته باشد بنابراین بهتر بود که کف صحنه هم از این حالت سبز رنگ بیرون بیاید و همه چیز خلاصه تر از این شود، و فقط به همان دو دروازۀ گل کوچک و حوض آب و آن در بسنده می شد که در ترکیب های بصری می شود در آن میزانسن های خلاقه و مینی مالیستی به وجود آورد و این گونه ضمن القای توهم واقعیت همان کارکرد نمادین را نیز متجلی می کرد. در لباس ها هم می توان بازنگری کرد، دستکم لباس های عبد که باید عرب بودن او را در مقابل فواد نشان دهد چون فواد دارد از آنجا کنده می شود و عشق پرسپولیس است و می خواهد مشهور و پولدار بشود، و به شوخی به عبد می گوید دیگر نمی خواهد با یک عرب حرف بزند، و عبد می ماند که با یکی مثل خودش ازدواج کند و دلالت بر آن رسم و سنت و ماندگاری در قبلیه هست و حالا بودن دشداشه و چفیه می توانست دلالتی آشکار بر این تضادها باشد.

بنابراین با آنکه سعید دشتی در طراحی لباس و صحنه کارش ایرادهای آشکاری دارد اما در زمینه هدایت بازیگران کمک حال درستی برای محمد اسماعیل زاده بوده است و آنها توانسته اند از بازیگران بازی های قابل پذیرشی را بگیرند. علی برنگی و محمد رشو بازی های درست و روانی دارند اما رشو در نقش فواد بسیار غرق شده و به مرزهای خلاقیت حسی می رسد و در ارائه نقش با برجسته سازی آن موفق تر می نماید. مرتضی مرادی هنوز در آنچه باید باشد و جلوه گری دروغ و راست درست تر از اینها باید عمل کند... سرباز عراقی هم هنوز بازی اش در نیامده و فقط بلاهتش موقع شیرینی خوردن با خنده همراه می شود که شاید این جاها چنین بازیی برای ایجاد ضرباهنگ در کل اجرا لازم باشد.

عروس توش و توان بیشتری را می طلبد که اگر در آن بازنگری هایی شود می توان به برجسته شدنش امیدوارتر بود. الان هم کل آن پذیرفتنی است چون در مدار درست اتفاقات دارد تعریف و شناسا می شود و آن ایرادها نیز قابل رتوش شدن هستند و اگر چنین شود، یک عروس تعریفی را شاهد خواهیم بود.




نظرات کاربران