در حال بارگذاری ...
یادداشت حمیدرضا نعیمی بازیگر نمایش «مردی به نام دایک»:

بازیگری روحی‌ست که جانِ جانم می‌شود

ایران تئاتر:حمیدرضا نعیمی قرار است از ۱۵ آذر ماه در نمایش «مردی به نام دایک» به کارگردانی مهدی میامی درسالن قشقایی به عنوان بازیگر به صحنه برود. اودرباره ایفای نقشش در این نمایش و همچنین تفاوت بازیگری و کارگردانی یادداشتی نوشته که از نظر می‌گذرانید:

پرسشی ذهنِ من را به خود مشغول کرده که: «کی هستم؟» این که یک بازیگرم برای بر هم زدن یا آشفته کردنِ فضا کافی نیست؛ اما همین‌که ددالوس می‌شوم، یا کالْوَن، یا بَن‌کو، یا سردار اسعدِ بختیاری و رسول‌تُرک و قوام‌السلطنه و... ماجرا تفاوت بسیاری می‌کند. این اشخاص با نام‌های خاص‌شان وزن می‌یابند، تأثیر می‌گذارند، نظم و نظامِ اذهانِ تماشاگران را به هم می‌زنند، ایجادِ ترحم می‌کنند یا تنفر، تفکر یا تأثر... پس هستند، وجود دارند. اگر هنگامِ بازی از من بپرسید: کی هستم؟ راحت‌تر پاسخ می‌دهم؛ اما زمانی که از یک کاراکتر دور می‌شوم، با خودم احساسِ بیگانگی می‌کنم».
 «این پرسش که «کی هستم؟» آزارنده می‌شود؛ زیرا احساسِ خلاء می‌کنم، یک‌باره هیچ می‌شوم، پوچ و بی‌وزن می‌شوم؛ آن‌گاه برای نجات از فرو رفتن در باتلاقِ از خودبیگانگی به اهرمی دیگر چنگ می‌زنم، به نامی یا جلدی دیگر تا هست شوم، کسی شوم که گویی منِ من اوست، نه این منِ تنها که در حالِ مصاحبه با شما هستم. برای همین، بازیگری روحی‌ست که جانِ جانم می‌شود. آن‌چه که در بازیگرانِ محبوبم مرا شگفت‌زده می‌کند کشفِ مهارت‌ها یا توانایی‌های تکنیکیِ آنان نیست، فهمِ این پرسش است که: چگونه می‌شود یک آدم، آدمِ دیگری شود؟ آیا این کار هنر است یا فریبِ تماشاگران، درست به مانند شعبده‌بازان و شیرین‌کاری‌هایشان؟ من تا به حال به یاد ندارم شعبده‌بازی از تبدیل یک عصا به دسته‌گُل یا دستمال به کبوتر به مرزِ «حیرت» رسیده باشد، همان چیزی که در فلسفه به چرایی و پرسش می‌انجامد. من تا به حال شعبده‌بازی دیوانه ندیده‌ام، اما بازیگرانِ بسیاری را دیده‌ام که به مرزِ حیرت رسیده‌ یا بیمار‌ شده و در وادیِ شک مانده‌اند».
 «این جاست که بازیگری برایم معنا و جلوه‌ای متفاوت می‌یابد، بازیگر برایم حکمِ یک «شَمَن» را دارد که از رنج و آشفتگی به آسایش و سکون می‌رسد. او جادوگری‌ست که با ارواح در ارتباط است، نفوس‌ِ مرده‌گان را کشف می‌کند تا به زنده‌گان پیوندش دهد. این‌جاست که انرژی‌اش را همه‌گان درمی‌یابند، با او همراه می‌شوند، احساسِ یگانگی می‌کند، به لذتِ تراژیک می‌رسند یا دچارِ کاتارسیس می‌شوند. بازیگری، برای من به شگفت‌انگیزیِ موسیقی و نقاشی است. من هنوز هم از چوپانی که در یک شمشال (سازِ بادی در مناطقِ کوردنشین) می‌دمد و آن نوای غریب را در کوهستان منتشر می‌کند متحیر می‌شوم. از دیدنِ چند رنگ که با هم ترکیب می‌شوند تا به لبخند مونالیزا تبدیل شود یا شامِ آخر، دچار اعجاب می‌شوم. بازیگری برای من به کشفِ حقیقت ماننده‌تر است تا واقعیت، اما کارگردانی، کاری خدای‌گون است. هر کسی را توانِ کارگردان شدن نیست. او در پی افکنیدنِ جهانی است که بازیگر/کاراکتر هم بخشی از آن است. کارگردان، به مثابه‌ی شاعری است که با یک واژه می‌گوید: «رودخانه»... و رودخانه جاری می‌شود. می‌گوید: دادگاهی در آتن که سقراط را در آن محاکمه می‌کنند؛ و این جهان آفریده می‌شود، رنگ‌ها می‌آیند، سازها می‌نوازند، محاکمه‌کنندگان می‌ایستند، سقراط می‌آشوبد، آتنی‌ها از شرم می‌میرند و تماشاگرانِ تأتر به فکر فرو می‌روند. کارگردان، خداست. من هنگامی که بازیگرم، شمن می‌شوم، جادوگری می‌شوم که با ایمانش خدا را از آسمان به زمین می‌آورد و همه‌گان باورش می‌کنند؛ اما هنگامی که کارگردان هستم، تماشاگران را برای دیدن یک جهان و نظام مهندسی که همچون طبیعت زیبا و زنده است دعوت می‌کنم».
«نقش من «واردن هولت»، رییسِ یک زندان در آمریکاست؛ نقشی پر فراز و نشیب که همه‌ امکاناتِ لازم را برای خلقِ کاراکتری منحصر به فرد در اختیارِ بازیگر قرار می‌دهد. در این نمایشنامه اگر بازیگر باهوش و سختکوش باشد، با تکیه بر متن و کارگردان باید قلبِ تماشاگرانش را تسخیر کند و برای من که باهوش نیستم، سختکوشی تنها اهرمی‌ست که می‌تواند باعثِ نجاتم از مهلکه‌ی بازیِ این نقشِ سخت باشد».
 «کاراکترِ «واردن هولت» در یک موقعیتِ دوگانه قرار دارد: می‌داند که باید کسی را اعدام کند که مجرم است اما رفتار و شخصیتی مجرمانه ندارد. بی‌شک این موقعیت‌ها که آدم‌ها را بینِ قضاوتِ شخصی و وظیفه‌ی عمومی و قانونی تحتِ فشار قرار می‌دهند برای شکل‌گیری یک درامِ نفس‌گیر و تأثیرگذار کافی هستند. از مترجمِ این اثر، آقای جمشید شاه‌محمدی سپاسگزارم که درامی خوش‌ساخت و جذاب را به تأتر ما هدیه کرده‌اند».
«قضاوت در این‌باره نقش آفرینی من با منتقدانِ تئاتر و تماشاگران است. بدون شک، من همچون یک بوکسورِ سنگین وزن که مسابقه برای او حکمِ مرگ و زندگی را دارد روی صحنه خواهم رفت تا چه باشد و چه در نظر آید».
نمایش «مردی به نام دایک» به کارگردانی «مهدی میامی» از 15 آذر ماه هر شب ساعت 19.30 در سالن قشقایی تئاتر شهر به روی صحنه می رود.




مطالب مرتبط

نقدی بر نمایش «فردریک» نوشته اریک امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی

بازی رو به پیش عشق و سیاست
نقدی بر نمایش «فردریک» نوشته اریک امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی

بازی رو به پیش عشق و سیاست

رضا آشفته: نمایش «فردریک» نوشته امانوئل اشمیت و کار حمیدرضا نعیمی که آذر و دی در سالن اصلی تئاتر شهر میزبان مخاطبان است، درباره تئاتر و به شیوه پسامدرن است که در آن زندگی یک بازیگر قرن نوزدهم فرانسه ...

|

نظرات کاربران