مرور ایران تئاتر بر آثار نمایشنامهنویسان جوان
درامهای نسل نو در جدول نمایشهای آذر ماه
ایران تئاتر: نویسندگان جوان متنهای نمایشی این روزها چه دغدغههایی را مطرح میکنند و چه مضامینی را در نمایشنامههایشان مورد توجه قرار دادهاند؟
نویسندگان نسل نو هنرهای نمایشی در نمایشنامههای خود چه دغدغههایی را دنبال میکنند و به چه مضامین و ساختارهایی اقبال بیشتری نشان میدهند؟ واضح است که این دغدغهها طیفهای بسیار رنگارنگی را شامل میشوند و شناسایی تمامی این طیفها در یک بازه زمانی کوتاه و مجالی اندک هرگز نخواهد توانست تصویری دقیق از آنچه دغدغههای نسلهای نو تئاتر ایران میخوانیم به دست دهد. با این وجود رصد نمایشهای روی صحنه شاید بتواند در شناسایی و ثبت و ضبط این دغدغهها تا اندازه ای مفید فایده باشد. ایران تئاتر پیش از این گزارشهایی در بررسی مضمون و محتوای متنهای نمایشی در ماههای گذشته را ارائه داده بود. به دنبال این سلسله بررسیها، در گزارش پیش رو آنچه را که نویسندگان جوان در متنهای تولیدی خود این روزها و در جدول نمایشهای آذر ماه ارائه دادهاند، مرور میکنیم.
واگویه های درونی در قالب سولی لوگ
«حجم غلیظ» اثری است که در خود فارغ از بحث نمایشی، جهانی مبتنی بر ایدهها و باورهای خاص دارد. استفاده از قالبی به نام «سولی لوگ» از سوی نویسنده جهان متن را به گونهای شکل میدهد که معنایی جز واگویههای درونی را با خود به همراه نخواهد داشت. شاید علت این تصمیم آن باشد که شخصیت این اثر تنها یک قدم به فروپاشی و یا بازگشت به روزگار عادی فاصله دارد. در واقع واگویههای درونی به شکلی حکم سوپاپ اطمینان را ایفا میکند تا شرایط در جهان اثر در بدترین و یا بهترین حالت به پایان خود برسد. بنابراین مهمترین خاستگاه این اثر شخصیت آن است. شخصیتی که به نوعی هدایتگر اتفاقهای این نمایش به شمار میآید تا در هر مجالی بتواند از خود و پیرامون خود بگوید. شخصیت این نمایش از ابتدا شروع به برون ریزی کرده و شرایط حضورش را با دلایلی که خود تنها آنها را میشناسد برای مخاطب واگویه میکند. او به نوعی در صحنه نمایش چون باد به هر سویی برای تشریح دقیق و بهتر زندگیاش میرود تا دلایل منطقی را از زاویه دید خود به بیرون بازتاب دهد. در واقع جهان اثر به نوعی جهان شخصیت است. زیرا تمام عنوانهایی که برای جهان اثر طراحی شده به شکلی عینی در خدمت شخصیت قرار دارد.
شخصیت پردازی بر پایه دادههای درام
«رضای رضوان» نوشتۀ هدی آهنگر اثری با رویکرد اجتماعی است. ماجرای اهدای عضو فارغ از بحث انسانی و مذهبی اگر یک مقوله اجتماعی نیست چه چیز دیگری میتواند باشد؟ به طور حتم ماجرای اهدای عضو را اگر به مثابه یک دغدغه اجتماعی بشمار آوریم هر لحظه پرداخت به این موضوع میتواند ما را به ورطه اجتماعی شدن اثر رهنمون میکند. در واقع نمایش «رضای رضوان» دارای دو وجه است که شامل مسائل انسانی و اعتقادی است که هر دو این موضوعها از یکدیگر جدا نیستند، ضمن اینکه در این اثر زاویای انسانی غالب است. شخصیت پردازی در این نمایش به گونهای طراحی شده است که شخصیتها باورهای درونی خود را باتوجه به اتفاقهای بیرونی برون ریزی میکنند به شکلی که موقعیتهای نمایشی به شکل ملموسی برای مخاطب باورپذیر میشود. شکلگیری شخصیتها بر اساس دادههای درام شکل گرفته است و جغرافیای اثر در شکلگیری شخصیتهای این نمایش هم الزامی و تعیین کننده بوده است. مخاطب مونولوگهای شخصیتهای نمایش «رضای رضوان» به هیچ عنوان تماشاگران نیستند، بلکه اینها واگویههایی هستند که شخصیت نمایشی از گذشته و زمان حال خود روایت میکند. مخاطب این واگویهها خویشتن و خدای خویشتن است و به هیچ عنوان در این نمایش دیوار روبروی بازیگر نمیکشند.
از «روزمرهگی» تا «روزمرگی»
«روزمرگی» نوشتۀ لیلی عاج به قشر کارگران و زندگی آنها اشاره دارد نویسنده در این اثر نشان میدهد این طبقه اجتماعی برایش بسیاردراماتیک و جذاب است. مسائل طرح شده در این اثر تجربه زیستی نویسنده است و آدمهایی که آنها را میشناسد. او در این متن تاکید دارد که زندگی شخصیتهای این نمایش در چهار اپیزود تعریف شوند. در زمان اکنون واژه «روزمرهگی» به «روزمرگی» تبدیل شده است که نام این نمایش با تلفظ این دو عنوان از سوی مخاطب معنا میشود. چهار شخصیت این اثر بیانگر چهار فصل است تا سیکلی دایرهای در درام طی شود. به این ترتیب نویسنده قصد داشته تا در هر فصلی به یک برش از مصائب زنانی بپردازد که به نوعی سرپرست خانوار هستند و هم یک مشکل معیشتی خیلی بزرگی دارند و حقی از آنها ضایع شده است که قصد دارند حقشان را بگیرند. جهان متن شخصیت محور است که قابلیت دارد تا موقعیتهای نمایشی را تحت تأثیر خود قرار بدهد. جهان «روزمرگی» سعی دارد تا به واقعیتهای روز نزدیک شود تا مخاطب بتواند فضای بهتری را برای درک کردن داشته باشد.
گفت و گوی بیرون و درون
«دارم اینجا تجزیه میشم» نوشتۀ بهاالدین مرشدی زن و مردی را روایت میکند که از فرط بی همزبانی تصمیم میگیرند به جنگ بروند. میدانیم که جنگ بیهمدلی، بیهمزبانی و تنهایی از بقیه دردها دردناکتر است آن هم به این دلیل که بقیه جنگها را میشود با کسان دیگری در میان گذاشت اما جنگی اینچنین را کسی نمیتواند با دیگری قسمت کند. پس نتیجه میشود؛ جنگی فرساینده در انزوا. محتوا و فرم این اثر نمایشی بر روایت جنگ داخلی استوار شده که دردناکتر از همه جنگهاست. «دارم اینجا تجزیه میشم» واقعیتی است که شخصیتهای آن به جنگ میروند اما در تنهایی خودشان هم در همین جنگ هستند و جنگ در خانه، جنگ با دیوارهاست.
رفتارهای اجتماعی رادیکال
«یک وعده غذای معمولی» (مکث) نوشته حسام افسری در فضایی مبتنی بر درامی روانکاوانه پرداخت شده است. در «یک وعده غذای معمولی (مکث)» داستان حول شخصی میگذرد که با غرایز ذاتیاش و میلش به خوردن خون انسان، وارد قصههای دیگری میشود.تکرار، فضای تیره، رفتاری غلو شده و اشاره به موضوعاتی که شاید هر تماشاگر مخاطب آن نباش، در یک وعده غذای معمولی ساختار اصلی را شکل میدهد. انسان مدرن زیر خروارها رفتارهای اجتماعی رادیکال مدفون شده است. در واقع اتفاقهای معمولی اطرافمان کمتر از قبل میافتد و واکنش نویسنده به این کنشها چیزی جز این نبوده است. نویسنده معتقد است انسانها زیر فشار و هنگام عصبی شدن و بعضاً حتی ترسیدن خود واقعیشان را نشان میدهند. او در این نمایش با خود واقعی مخاطب سر و کار دارد و برای اینکه به آن برسد باید ابتدا نقاب روی صورتش را بردارد!
شباهتها و تفاوتهای همزمان
« تجزیه» نوشتۀ صبا نجاتی جهانی را با مختصاتی متمایز خلق می کندکه داشتههای آن بر پایه طرح سوال هایی باشد که تا اندازهای بیجواب میمانند. در این روایت هر کدام از چهار شخصیت «پدر» وجهی از پدر غالبی هستند که این شخصیتها از آن تجزیه شدهاند، بنابراین شباهت و تفاوت همزمان در هر کدام از آنها وجود دارد. شباهت آنها در این است که هر کدام از یک فرد تجزیه شدهاند و تفاوتشان در این است که هر کدام از شخصیتها مربوط به بخشی از شخصیت پدر واحدی هستند که از آن تجزیه شدهاند . هر شخصیت از نگاه و زاویه دید خود داستان را میبیند و نسبت به آن واکنش نشان میدهد. کلیتی که روایت را شکل می دهد در واقع مشغول پدید آوردن هزارتوی اثر است و موضوع در جایی حالت پیچیده به خود میگیرد که هر کدام از آن زاویه دید شخصیتها در مقابل یکدیگر شروع به کنش و واکنش میکنند. از جایی در نمایش جفتهای یک و دو وارد جهان نمایش و بچهها شده که ترکیب این زاویهها با یکدیگر هزار توی مورد نظر را به وجود میآورد. در واقع چیزی که باعث پیش آمدن این در هم تنیدگی روایتی شده الزامی بوده است که ایده اثر آن را هدایت کرده است. جهان نمایش در ذهن میگذرد و بخشی از اتفاق ها انتزاعی هستند و مهمترین اتفاقی که در داستان پیش میآید به مقوله مرگی اشاره دارد که در حال رخ دادن است.
بستری واقعی برای نمایان شدن رویدادها
« مزون» نوشتۀ شهرام سلطانی داستان آفاق زنی میان سال را روایت می کند که با دخترش پری و شوهرش شاهین که چند سالی از او کوچکتر است زندگی می کند. آنها یک شب پشت درب بسته مزون گیر کرده و تا صبح با اتفاقات دست و پنجه نرم می کنند. مزون یک نمایش اجتماعی است و در آن یک بستر واقعی برای نمایان شدن رویدادها شکل می گیرد. یک خانواده از هم پاشیده که در روابط کاری به نوعی دیگر دچار اضمحلاال و فروپاشی مجدد می شود. در این سبک واقع گرایانه همه چیز می خواهد شناسای روابط دقیق بین آدمهای معاصر باشد که دقیقا بر پایه دروغ شکل می گیرد و همه چیز انگار فقط در سطح و آن هم در پیچیدگی ها و ابهامات ریشه گرفته در دروغ می گذرد. نمایشنامه با هیجان و تعلیق بسیار است و در آن گره افکنی ها به سرعت انجام می شود. اینکه یک خانواده دچار اضمحلال است و در این فروپاشی هوس های مادر مسبب این همه بیچارگی و پیچیدگی است و حالا باید همه در این بازی تاوان پس بدهند، کار را چشمگیر می کند چون در آن مساله روزآمد و کارآمدی به چالش کشیده شده است.