نگاهی به نمایش «تجزیه» به کارگردانی مرتضی جلیلی دوست
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
ایران تئاتر، کیارش وفایی: عنصر کشف در تمام طول حیات بشریت بعنوان نقطه اتکایی برای بهتر زیستن و پیش رفتن بوده است. در واقع انسانها با استفاده از این موضوع توانستند دست به اختراعات گوناگون بزند و بر اساس آن جان سایر انسانها را نجات بدهد.
جهان انسانها بیشک جزو جهانهایی است که در آن گاهی واقعیتها رنگ خیال میگیرند و گاهی خیالها از آنچه که میتوان باور داشت به انسان نزدیکتر هستند. باوری که در اوج واقعیت وجود دارد و هست بودن خود را با نشان دادن علائمی محرز میکند تا انسان آگاه باشد مرز بین واقعیت و خیال به اندازه یک تار مو است. حال اگر این اتفاق را امتداد بدهیم به طور حتم به باورهای درونی که در سایر سیارهها همچون کره زمین شکل میگیرد خواهیم رسید. بنابراین این توده انسانی در خود داشتههای عجیب و غریب فراوانی دارد که میتواند در هر لحظه سایر جهانیان را از عملکرد خود شگفت زده کرده و گاهی به مرز سرور یا اغما برساند. لذا انسان از جایی که موجود کنجکاوی است سعی دارد که در زمان حیات خود به آنچه که باید پرداخته و از آن دستاوردی را فراهم آورد. حال این اتفاق میتواند از درون خودش آغاز شود و چه هویت اطرافیانش آغاز شود که از دیدگاه او موجودی تکرار نشدنی همراه با جزئیات متمایز هستند. لذا ایجاد جهانی مملو از پرسش و پاسخ امری اجتناب ناپذیر است که آدمی از آن هرگز عقبنشینی نکرده است. بنابراین با این باور زمانی که از فاصله دور به داشتههای این جهان نگاه اندازیم متوجه خواهیم شد اجتماع انسانها به خودی خود متشکل از جهانهای کوچک عجیب و غریبی است که بیشباهت به جهان کرات دیگر نیست.
نمایش «تجزیه» در جهان متن خود کوشیده است داشتههای خود را با توجه به کنش و واکنش شخصیتهای اثر به شکلی بروز دهد که هر کدام از آنها با الگو گرفتن از باورهای درونی خود به محرکی برای برون ریزی مبدل شوند. حال این اتفاق به شکلی در ساختار اصلی نهادینه میشود که موقعیتهای اثر را نیز تحت تاثیر خود قرار میدهد تا از این طریق امکانی فراهم شود تا جهان اثر دچار دگرگونی متداول باشد. لذا این در هم تنیده شدن موقعیتها، واکنشها و البته برونریزیها در خود سوالهایی را شکل میدهد که گاهی پاسخی را به همراه دارد و گاهی خیر. البته این طراحی در جهان متن از نگاهی سبب آن خواهد شد تا مخاطب بیآنکه بخواهد دچار قضاوت شود و هر کدام از شخصیتها را باتوجه به دادههایی که در اختیارش قرار دادهاند واکاوی کرده و به نوعی برشی از زندگی آنها را به نظاره بنشیند. بنابراین جهان اثر در این مجال شرایطی را جهت عرضه و تقاضا فراهم میآورد تا مخاطب در هزارتوهای شخصیتها وارد شده و از راز و رمزهای آنها آگاهی پیدا کند. زیرا در صورت نبود این لازمه امکانی فراهم نخواهد شد تا کشفی درباره این موضوع شکل بگیرد.
حال از نگاه دیگر وجود این لازمهها در جهان اثر به مقوله هویت، واکنشهای انسان و جهان پیرامون نیز میپردازد تا شکل معمایی خود را تا پایان ادامه پیدا دهد. با این توضیح که در جهان این نمایش مهمترین نکته را میتوان به عنصر «تجزیه» نسبت داد که شخصیتهای اثر را دچار پیروی از شخصیتی واحد میکند که نمونههایی مشابه از آن هستند. حال کنش از سوی اثر مخاطب را به کشف ترغیب میکند تا بداند که چه اتفاقهایی در حال شکل گرفتن است و این عدم توازن در باورها و تعادل در عملکرد هر یک از شخصیتها با پیش آمدن چه عناصری شکل میگیرند. جهان نمایش «تجزیه» با پیروی از اصول و قواعد روایت جزئیات خود را پیش میگیرد به شکلی که خرده پیرنگهای به کار گرفته شده در این اثر تماما تحت تاثیر عنصر «تجزیه» هستند. زیرا عملکرد و رفتار شخصیتها با این موضوع همخوانی داشته و سبب فراهم آوردن راهکار برای درک فضای اثر است. البته لحاظ کردن این عنوان در بستر اثر قابلیتی را مهیا میسازد تا با چهار زاویه دید شخصیتهایی که از شخصیت واحد جهان متن پدید آمدهاند با دیدی مجزا پرداخته شود تا این هزارتوهای ذهن و باور انسانی تعریفی مختص به خود را داشته باشند. حال باید یادآور شد که تمام داشتههای جهان متن و اثر برگرفته از نقطه مشترک خود به نام «ایده نمایش» با یکدیگر تلاقی پیدا میکنند که این تعریف را میتوان شاخص ارتباط مخاطب با اثر قلمداد کرد.
لذا قرار دادن مقوله روایت در عصر معاصر و رویارویی انسان با داشتههای ذهنی و تحلیل دراماتیک مسبب آن است که ذائقه مخاطب همچون حس واکاوی بعنوان محرکی در جهان اثر گاهی قضاوت کرده و گاهی همراه شخصیتها باشد. بنابراین در جهان اثر باتوجه به موضوعهایی که برای هر کدام از شخصیتها پیش میآید مقوله مرگ یکی از عنوانهای پر رنگی است که با توجه به سیال بودنش در این نمایش به طور کامل در ذهن میگذرد که از نگاهی بسیار انتزاعی است در حالی که آنچنان نمیتواند مرگی مشخص و نمایان باشد. در واقع پیامدهای موجود در ساختار اصلی نیز بیشتر از آنکه در مقام کشف بر آمده باشد سعی دارد تا سوالهای بیشتری را در ذهن مخاطب برای رسیدن به حس واکاوی ایجاد کند تا از آن طریق بتواند باورپذیری و درک از جهان اثر را سبب شود. البته باید این نکته را نیز در ادامه یادآور شد که لا مکان و لا زمان بودن جایگاه جهان اثر قابلیتی است که به تاکید واژه «تجزیه» یاری رسانده تا از طریق مدیوم تئاتر آن را در حالی که در وادی غیرممکن وجود دارد به عنصری ممکن برای مدت زمانی مشخص مبدل سازد.
حال فضاسازی اثر که بر اساس دادههای جهان نمایش صورت گرفته تلاش دارد تا چالشهای پیش آمده را با تمهیدی که از قواعد ساختار اصلی است به نمایش بگذارد با این توضیح که ایده اثر به نوعی سبب شکل گرفتن فرم است که در آن شخصیتها مجاز هستند که برونریزیهایشان را با نیازهای خود تطبیق داده و در قبال آن واکنش نشان بدهند. در واقع تجزیه شدن چهار شخصیتی که از شخصیت واحدی نمایان شدهاند فضایی را فراهم آورده که هر یک از آنها در انتقال دادههای خود به شکلی متمایز عمل کنند تا جایگاه و اهمیت ایده یک اثر نمایشی مشخص شود. لذا با توجه به این موضوع باید اشاره داشت که میزانسنهای کارگردان که ساختاری سیال گونه دارد ناشی از تاثیر ایده و جهانبینی مختصات مقوله مرگی است که در حالتی انتزاعی نشان داده شده است.