در حال بارگذاری ...
به انگیزۀ شادباش 80 سالگی کارگردان و نمایشنامه نویس ایرانی

کارنامۀ بهرام بیضایی در غربت

ایران تئاتر- رضا آشفته:بهرام بیضایی امروز ۵ دی ماه ۹۷ هشتاد ساله می شود و در این سالهایی که خارج از ایران نیز بوده، همچنان علاوه بر تدریس که همواره حرفه اش در کنار نوشتن و کارگردانی بوده، به فعالیت های تئاتری اش پرداخته است.

 بیضایی در سال ۱۳۸۹ به دعوت دانشگاه استفورد به آمریکا مهاجرت کرد و تاکنون نمایش‌های "جانا و بلادور"(نگارش اولیه سال ۱۳۵۶)، "آرش"، "گزارش ارداویراف‌نامه"، "طرب‌نامه" و "چهارراه" را به روی صحنه برده است که در تالارهای مختلف منطقه شمال کالیفرنیا به صحنه رفته است. کتاب پژوهشی "هزار افسان کجاست" و فیلمنامه "سفر به شب" نیز در همین دوران به قلم او منتشر شده است.

حمایت های مالی مرکز ایران شناسی دانشگاه استنفورد از بیضایی از یک سو و وجود مخاطب بالقوه تئاتر فارسی زبان در میان ایرانیان ساکن آمریکا از سوی دیگر، فضایی را برای بیضایی فراهم کرد که بتواند ضمن تدریس در دانشگاه استفورد و انتقال دانش و تجربۀ عظیم نمایشی و سینمایی خود به دانشجویان آمریکایی و نیز نسل جوان ایرانی ساکن آمریکا، تعدادی از طرح ها و نمایشنامه های خود را که بر اساس متون ادبی و قالب های کهن نمایشی ایرانی نوشته به روی صحنه ببرد. بیضایی از سال ۱۳۹۱ و هر ساله یک نمایش را با حمایت این مرکز به صحنه برده است.

در یک جمع بندی در می یابیم که او پس از مهاجرت تاکنون شش نمایش روی صحنه برده که حداقل 4 نمایش را هرگز روی صحنه نبرده بود. چهارراه، طربنامه یک و دو، گزارش ارداویراف‌نامه، و جانا و بلادور نمایش‌های بی‌نظیری هستند که او برای نخستین‌بار آنها را روی صحنه برد.

 

چهارراه

"چهارراه"، پنجمین نمایش بهرام بیضایی بود که طی هفت اجرا از سوم تا دوازدهم فروردین ۱۳۹۷ در سالن روبل استودیو دانشگاه استنفورد به صحنه رفت که بلیت همه اجراها در چند روز اول پیش فروش شد و استقبال بسیار خوبی از آن به عمل آمد.

پس از نمایشهای جانا و بلادور(۱۳۹۱)، برخوانی آرش (۱۳۹۲)، گزارش اردویراف (۱۳۹۴) و طربنامه یک و دو(۱۳۹۵) که همه آنها به نحوی مایه و تم اسطوره ای و تاریخی داشتند، این بار بهرام بیضایی به دنبال مضمونی معاصر رفته و روایتگر داستانی امروزی است.

این نمایش با نزدیک به ۳۰ بازیگر و در هفت شب در تالار ۲۰۰ نفره (ROBLE STUDIO THEATER) به نمایش در می‌آید که سه شب از این نمایش در روزهای ۲۳،۲۴،۲۵ مارس سپری شد و سه شب دیگر آن نیز ۲۹، ۳۰ ،۳۱ مارس و یکم آوریل به صحنه رفت.

برخلاف چند نمایش گذشته بیضایی که از متن و طراحی صحنه کهن‌تر برخوردار بود، نمایش چهارراه با فضایی امروزی یکی از جدی‌ترین مسائل مبتلابه انسانی را مورد توجه قرار داده است؛ زندگی در جامعه‌آی که دروغ و فریب کلیت‌آن را فرا گرفته است. کلیت فضای داستان در یک چهارراه فرضی در کشوری فرضی می‌گذرد...

نمایش همانند سایر آثار بیضایی پیرنگ اصلی دارد و در کنار آن خرده پیرنگهای دیگری هم شکل می‌گیرند که در مقایسه با اثری طولانی چون طرب‌نامه  تو در تویی آن کمتر به چشم می‌آید.

پیرنگ اصلی حول شخصیتی به نام نهال فرخی (مژده شمسایی) می‌گردد که قصد خروج و مهاجرت از کشور را دارد و تمامی مدارک و اسناد این خروج را تهیه کرده است اما در آخرین لحظه با شخصی به نام سارنگ مواجه می‌شود که دوست و عاشق دوران نوجوانی و جوانی او بوده است و قرار بود با یکدیگر ازدواج کنند، ‌اما ۱۵ سال قبل به یکباره ناپدید می‌شود.

سارنگ می‌گوید که در این ۱۵ سال در زندانی تحت بازداشت وشکنجه بوده است، اما ماهرخ نمی‌خواهد چنین چیزی را باور کند. فرآیند نمایش به گونه‌ای است که نویسنده و کارگردان چنین داستانی را در کنار کوتاه لحظه‌هایی از زندگی دیگران به کار می‌گیرد که دروغ بودن آنها آشکار است.

ضربآهنگ نمایش تند و سریع است. دیالوگ‌ها در فضایی فشرده و گذرا بیان می‌شود و دقیقا یاد‌آور چهارراهی است که تمامی اتفاقات آن در بستری از شتاب و سرعت شکل می‌ گیرد. بستری که در آن هر گونه آدمی از هر جنسی و نوعی یافت می‌شود. از بقال و کاسب و گدا تا زن تن‌فروش، پستچی، خبرنگار، پلیس، پرستار و کارگردان سعی کرده است به تناسب هر شغلی نقبی کوتاه به زندگی آنها بزند و لایه‌های دروغ پشت عمده این زندگی‌ ها را نشان دهد. پزشکی که به زنش خیانت می‌کند، خبرنگاری و روزنامه‌ای که واقعیت یک رخداد را نشان نمی دهد، صاحب رستورانی که اصولا غذایی در بساط ندارد، زنان چادر سیاهی که در پی تبلیغ جهیزیه‌های هدیه و رایگان هستند، و… نکته جالب و حلقه وصل در تمامی این پازل‌ها جمله « ساخت وطن» هست که بلافاصله با جمله‌ای دیگر باطل بودن این ادعا بر مخاطب آشکار می‌شود.

بیضایی برای القای چنین فضایی از نهایت اختصار و ایجاز بهره برده است. صحنه دکور خاصی ندارد و به جز خطوط عابر پیاده  سفید رنگ که چهار طرف این چهارراه را مشخص می‌کند، و نیز میز و صندلی‌ای که به تناسب افراد و موضوعات گاه به مثابه یک رستوران یا چایخانه و گاه فضای زندان و بازجویی را تداعی می‌کند، و البته یک خودروی قدیمی در انتهای نمایش، دکور دیگری نیست و این تمامی بهره‌گیری بیضایی برای القای فضای چهار‌راه به مخاطب است.

انتخاب تالاری که سه طرف آن تماشاگر نشسته‌اند نیز به نظر تعمدی بوده است تا  بر چهار‌راه بودن فضا بیشتر تاکید شود.

موسیقی در نمایش نیز نقش مفصل‌بندی برای گذر از یک دوره یا لحظه‌ به لحظه دیگر را بازی می‌کند. بیضایی اصولا به موسیقی در نمایش چندان باوری ندارد و به جز نمایش طربنامه، که یکی از ستون‌‌های اصلی متن نمایش موسیقی بود، در بقیه نمایش‌ها عملا موسیقی در حاشیه قرار دارد و بیشتر نقش و نماد و نشانه یک گذر از امری و چیزی به چیزی دیگر را ایفا می‌کند. به همین دلیل در این نمایش هم موسیقی تنها در زمانی به صدا در می‌آمد که جمعیت به چهارراه می‌ریختند و با حرکاتی پانتومیم وار از آن عبور می‌کردند.

بازیگران این نمایش عمدتا با بیضایی کار بازی را شروع کرده‌اند. بازی‌ها روان است و از تمرینات منظم و فشرده آنها با بیضایی خبر می‌دهد، اگر چه برخی شخصیت‌ها، همانند بازیگر نقش خبرنگار روزنامه وطن، گویی همچنان در نقش پیشین خود در نمایش طربنامه باقی‌مانده‌اند.

داستان دو دلداده که پس از پانزده سال جدایی ناخواسته و ناگهانی در سر چهارراه شلوغی در تهران به هم می رسند و داستان این دو نفر بهانه ای می شود برای تعریف لایه های دیگر از داستان نمایش که بیانگر تغییرات و دگرگونی ها این پانزده سال در جامعه ای رو به گذار است که انقلاب و جنگ را پشت سرگذاشته و تمامی روابط و ارزشهای انسانی آن به سرعت تغییر یافته و دچار استحاله شده اند.

 

طربنامه

طرب نامه دو بار اجرا شده که هر بار نیز پیوستگی این دو اجرا امری مشهود بوده است. سمت اول نمایش به مدت ۴ ساعت نوروز ۹۵ به روی صحنه رفته بود. مدت قسمت دوم نمایش ۵ ساعت بود که اکتبر 2016 - 10 آبان 1395 بمدت پنج شب در شهر سن حوزه کالیفرنیا اجرا شد. برعکس سنت نمایش تخت حوضی که مردان نقش زنان را بازی می‌کردند، زنان بسیاری از نقش های مردانه را در طربنامه بازی می کردند. متین نصیری‌ها بازیگر نقش مبارک و همچنین عهده‌دار طراحی و دوخت لباس‌های طربنامه هم بود.

نمایش کمدی موزیکال و شادی آور «طرب‌نامه» با بازی چهل بازیگر(نقش پوش) زن و مرد ایرانی از جمله افشین هاشمی و مژده شمسایی  در دانشگاه استنفورد آمریکا به روی صحنه رفت. نمایشی که بیضایی آن را برمبنای قالب های شناخته شده و قدیمی نمایش تختِ حوضی و مجلس تقلید نوشته و اجرا کرد. به گفتۀ بیضایی، «طرب نامه»، نمایشی است خنده آور با ساختمانی هزار و یکشبی و زبانی آمیزه شعر و موسیقی و رقص.

بیضایی در سخنرانی خود در دانشگاه استنفورد گفت کسانی که نمایش «طرب‌نامه» را می بینند، به احتمال زیاد اولین و آخرین تماشاگران آن در تاریخ جهان خواهند بود چرا که به اعتقاد او، اجرای این نمایش جز در دانشگاه استفورد و با پشتیبانی مرکز ایرانشناسی این دانشگاه، در هیچ جای دیگر جهان ممکن نخواهد بود.

بیضایی، نمایش «طرب‌نامه را به «همۀ مطربان گمنام و خاموش قرن‌ها که جز شادی نخواستند و جز اندوه نبردند» تقدیم کرده است. او می گوید که نام «طرب‌نامه» را نیز از یک شعر حافظ گرفته شده است:

حافظ آن روزطرب‌نامه عشق تو نوشت

که قلم بر سر اسباب دل خرم زد

به گفتۀ بیضایی، تصویر مطرب‌ها و نوازندگان و رقصندگان از دوره ساسانی در نقش برجسته های طاق بستان و بر پیاله ها و بشقاب های و گلدان های کنده کاری شده باقی است. بیضایی در مورد ریشۀ حضور مطرب ها در فرهنگ ایران به دو افسانۀ مهم در این مورد اشاره می کند که یکی از آنها افسانه آوردن سه تا ۹ هزار کولی از هند به وسیله بهرام گور برای سرگرم کردن مردمی است که به این شادی ها دسترسی نداشته اند. افسانه دوم نیز داستان سی لحن باربد است که به گفته بیضایی، نوعی موسیقی نمایشی و داستانگو مثل کین ایرج، خون سیاوش، مشکدانه و گنج سوخته بوده است.

از دید بهرام بیضایی، نمایش تختِ‌حُوضی، جشن شادی و پیوَند و باروَری، و پیروزیِ روشنی و امید بر تاریکی و افسردگی و خشک‌سالی و نازایی است.

بیضایی در بروشور نمایش «طرب نامه» دربارۀ نمایش تخت حوضی می نویسد: « قَرن‌ها سَرکوب و فشارِ اخلاقیاتِ متظاهِر، نمایشِ ستایشِ باروَری و زایِش را از باروَری و زایِش انداخت و با این‌هَمه مقلّدان و مُطربان، آن را نهان و آشکار، و به دشواری بیش و کَم نگه می‌داشتَند.»

نمایش «طرب نامه»، چهارمین آزمون بیضایی در نمایش تقلید و تخت حوضی است که آن را در سال ۱۳۷۳ و در سفری به آمریکا بریده بریده، میان زمین و هوا نوشته است بی تصور آنکه تنها اجرای آن ۲۰ سال بعد در دانشگاهی در آمریکا خواهد بود.

بیضایی می گوید که در «طرب نامه»، داستان ها و قالب های متداول و شناخته شدۀ نمایش تختِ حوضی را به کار گرفته و تکه های آن را به هم چسبانده و آن را به شکلی تازه و مدرن ارائه کرده است. به گفتۀ او، در نمایش تختِ حوضی، استحکام متن اهمیت نداشت و مضمون و ادبیات آن متکی بود بر شگردهای بازیگران و خلاقیت فی البداهه آنها. به اعتقاد بیضایی، جز هزار و یکشب، منبع همۀ داستان های نمایش های تقلید، ادب عوام بود که با زبانی رک و بی پروا و بدون پرده پوشی و تعارف بیان می شد.

به گفتۀ بیضایی، تا اواخر قرن پیش و اوایل قرن کنونی، در نمایش های تختِ حوضی، پسران جوان، نقش زن ها را اجرا می کردند. آنها به خوبیِ زنان خود را می آراستند و رقص و اطوار آنان را تقلید می کردند و چون کمی بزرگ تر می شدند نقش جوان پوش درخورِ ایشان بود. در نمایش «طرب نامه»، نقش پسربچه ها و جوان پوش ها را زنان بازی می کنند چرا که به گفتۀ بیضایی، او در گروهش، بازیگر بچه یا پسر پوش نداشته و از طرفی همۀ بازیگران مرد او در سنی اند که نمی توانند نقش پسر بچه یا جوان را بازی کنند در نتیجه او نقش پسران جوان را به عهده زن ها گذاشته است.

نقش پوش دیگر در نمایش «طرب خانه»، پیرپوش یا حاجی است که نمایندۀ قدرت مالی و اهل ریاکاری و دورویی و تظاهر اخلاقی در فرهنگ ایرانی است. شخصیت های اصلی دیگر نمایش نیز عبارتند از مبارک (غلام سیاه)، زن حاجی و پسر و دختر جوانی که کس و کار اینان بوده و در پایان نمایش به هم می رسند.

به گفتۀ بیضایی، بازیگران تختِ حوضی، جز مهارت های خود در صداسازی از لهجه های شهرستان های ایران یا حتی لهجه های من درآوردی کمک می گرفتند. بیضایی همچنین از مسافران فرنگی نقل می کند که در سفرنامه هایشان نوشته اند که میان پرده های رقصی در نمایش های تختِ حوضی به منتهای بی پردگی و صراحت در بیان شوخی های جنسی می رسیده است. به اعتقاد بیضایی، این بی پروایی و شوخی های جنسی، «گوهَرَش خواهی‌نخواهی نفیِ اخلاقی‌نماییِ متظاهرانِ قَدَرقُدرَت بود و منطق و هَدَفش براَنگیختَنْ به شادی و پیوَند و باروَری.»

بیضایی در مورد اینکه اجرای نقش غلام سیاه در جامعه آمریکا ممکن است باعث ایجاد سوء تفاهم نژادی شود گفت: «من هیچ چیزی را به خاطر هیچ فرهنگی یا مملکتی عوض نمی کنم همان طور که در ایران نکردم. در آمریکا هم مجبور نیستم نقش سیاه را عوض کنم. همچنان که من می کوشم فرهنگ آنها را بفهمم آنها هم باید سعی کنند فرهنگ مرا بفهمند و هیچ راهی غیر از این وجود ندارد.»

نقش سیاه در نمایش «طرب خانه» را یک بازیگر زن ایفا می کند. به گفتۀ مژده شمسایی که خود نقش زن حاجی را در این نمایش به عهده دارد، بازیگران «طرب نامه»، جز چند نفر که پیش تر به صورت نیمه حرفه اى کار تئاتر کرده اند، هیچکدام بازیگر تئاتر نیستند بلکه علاقمندان و داوطلبانى هستند که برخى از آنها قبلاً در نمایش «گزارش ارداویراف» شرکت داشته و یا هنرجوی کارگاه بازیگرى او و بیضایی بوده اند که سال قبل به وسیلۀ بخش ایرانشناسی دانشگاه استنفورد برگزار شد.

بیضایی در مورد مضامین اجتماعی «طرب‌نامه» گفت: «در «طرب‌نامه»، گوشه هایی از عقده های اجتماعی قرن ها در ایران نشان داده می شود که مطربان از مطرح کردن آنها ممنوع بوده اند؛ مسائلی چون بنده فروشی، بچه دزدی، زن دربند چاردیواری، بچه بازی، زندگی خود مطرب ها و درد اقلیت ها که ممنوعیت و تحقیر رسمی دین مردان، به هر کس حتی مطربان، حق آزار و تمسخر آنها را می داد.»

به گفتۀ بیضایی، «طرب‌نامه»، ترکیبی از ۱۶ داستان اصلی و فرعی است که در هم می پیچد تا به داستانی واحد از شهری بی سامان برسد. حاجی می رود نوکرش یعنی غلام زنگی یا مبارک را بفروشد و جای او کنیز جوانی بخرد. در راهِ آن دو، شاعری را قرار است در جایی گردن بزنند و در جایی دیگر، جوان عاشق پاک باخته ای در پی دلبر گمشده خود می گردد و در جایی، مطرب ها می کوشند با اجرای نمایش کوتاهی، لبخندی به لب ها بیاورند.

«طرب نامه» در یک دورۀ تاریخی نامعین اتفاق می افتد که حدوداً پایان دوران قاجار و آغاز دورۀ مشروطیت است، روزگاری که نسیم مدرنیته بر ایران وزیده اما جهان سنتی هنوز باقی است. «طرب نامه»، همانند نمایش های روزگار قدیم، در یک عروسی فرضی اجرا می شود که از شب تا صبح یعنی حدود هشت تا نه ساعت طول می کشد. بهرام بیضایی در بروشور نمایش «طرب نامه» در این مورد می نویسد: «این خَندْبازی یا نَمایشِ هشت‌نُه ساعته که از فُرورَفتنِ آفتاب تا بازبرآمَدنِ آن می‌کِشید، خُود پیوَندش با جشنِ باروَری و شب‌زِنده‌داری‌های مِهری و آیین‌های چراغْ‌اَفروزی و راندَنِ تاریکی را یاد می‌آوَرَد.»

به همین دلیل، «طرب‌نامه» به خاطر طولانی بودن آن، در دو نوبت ۴ ساعته و در دو تاریخ مختلف، یکی در اواخر مارس و دیگری در اوایل ماه آوریل اجرا شد.

 

ارداویراف نامه

"گزارش ارداویراف"، با کارگردانی بهرام بیضایی در روزهای شنبه و یکشنبه ۲۴ و ۲۵ ژانویه، در سالن کابرلی دانشگاه استنفورد به روی صحنه رفت.

بهرام بیضایی این نمایشنامه را با برداشتی آزاد و متفاوت از ارداویراف‌ نامه نوشته است. ارداویراف نامه یکی از قدیمی‌ترین متن‌های ایران پیش از اسلام است و سرگذشت موبدی است به نام ویراف که به او لقب اردا به معنای قدیس داده‌اند. ارداویراف‌نامه که یک نمایش به غایت زیبا و پیچیده است که احیای یک آیین ایران باستان است. ارداویراف طی یک سفر معنوی و سیر و سلوک درونی و روحی چند روزی به خواب می‌رود و پس از آن دیده‌ها و شنیده‌های حیرت انگیز خود را از جهان پس از مرگ، دوزخ، برزخ و بهشت تعریف می‌کند.

بهرام بیضایی در آستانه به صحنه بردن این نمایش، یادداشتی در باره ارداویراف نامه منتشر کرد. او در این یادداشت نوشته است:"از نخستین باری که ارداویراف‌نامه را خواندم گنجایش نمایشی و دیداری آن مرا گرفت. به گمانم نمونه‌ی پیشین نگارنامه‌های مانی آمد که چون داستان‌واره‌های دینی و آموزشی می‌توانست پرده‌خوانی و سایه‌بازی هم بشود! جستجوی نمایش درونی این نوشته همواره در سرم بود - و پانزده سال پیش گزارش ارداویراف ناگهانی بر من نوشته شد با پذیرش چارچوبه‌ اصلی ارداویراف‌نامه‌ کهن، و برای صحنه‌ نمایش، که درون‌مایه‌ آن، نگرش یا به راستی بازگفت من از آن است؛ و شاید نیز در برابر آن!"

زمان اجرای متن کامل گزارش ارداویراف، شش ساعت است اما بهرام بیضایی در یادداشت خود توضیح داده که با حذف "داستانک‌ها، تک‌گویی‌ها و نمایش در نمایش‌ها"، متن کوتاه‌تر سه ساعته‌ای را برای این اجرا آماده کرده است.

در نمایش گزارش ارداویراف، علاوه بر مژده شمسایی، مجموعه ای از بازیگران حرفه ای و آماتور بازی می کنند. صادق هاتفی، افشین هاشمی، سپیده خسروجاه، حمید احیا، منصور تأیید، آناهیتا بیات، بهزاد گل‌محمدی، نرگس عطاران، شیما خاکی، متین نصیری‌ها، کیانوش موسوی، علی زندیه، حسین میرزامحمدی، مریم مظفری، شیما بزرگی، ریانه کرمی، دینا ظریف، پیام مقدم، هومن حافظی، لیلا سلطانی و آنیتا مقدوری در این نمایش نقش آفرینی می کنند.

گزارش آردواویراف یک نمایش خوانی در هفت آمد (پرده) است. در یک دوره آخرالزمانی و شامیران- از آنجا که ایمان مردمان سست گشته، موبدان زرتشتی تصمیم می گیرند که ارداویراف (یا آرداویراز به معنی پاک هوش ) را که از خوشنام ترین و استوارترین موبدان دوره خود است به سفری به دنیای دیگر بفرستند تا برای آنها و سایر مردم از آن جهان خبر بیاورد.

ارداویراف با زنان خود بدرود می گوید و با نوشیدن هومه بنگ به خلسه می رود و سفر او به دنیای مردگان آغاز می شود. ابتدا به بهشت می‌رود و با نامدارانی چون تهمینه، فریدون، بهرام گورکن و زرتشت دیدار می کند. زرتشت را که از آنچه موبدان بر سر سرودهایش آورده‌اند گریان است، نمی‌شناسد و حیران به برزخ می‌رود.

همچنین فراز مینویی به عنوان آهنگساز و نوازنده سنتور با اجرای موسیقی زنده در طول نمایش حضور داشت.

 

برخوانی آرش

بهرام بیضایی، «آرش» را در سال ۱۳۳۷ نوشته است؛ در اوان 20سالگی، بعد از «اژدهاک» و پیش از «بُندار بیدَخش». هر سه متن، تجربه‌هایی شگفت‌انگیز درسره‌نویسی‌اند و آهنگی باستانی برآمده از کتیبه‌ها و سنگ‌نوشته‌ها دارند. بیضایی ترجیح داده است که به جای نمایشنامه، آن‌ها را به‌نام «بَرخوانی» (معادلی برای نقالی؟) بخواند که امکان اجرایی بی‌شمار دارند. شاید به همین دلیل بَرخوانی «آرش» یکی از پُر اجراترین متون نمایشی ایرانی‌است که نه تنها در ایران، وبه اشکال مختلف، و به تعداد بازیگران مختلف، که در کشورهای خارجی و به زبان‌های خارجی نیز به روی صحنه رفته است. شگفت این که پس از  53 سال فرصتی به‌دست می‌آید که خود او برای اولین بار«آرش»اش را روخوانی کند. دراین کارکه به حمایت برنامه مطالعات ایرانی دانشگاه استنفورد برگزار می‌شود، مژده شمسایی و محسن نامجو، او را همراهی می‌کنند.

 

جانا و بلادور

جانا و بلادور در دانشگاه استنفورد در شمال کالیفرنیا در سال 91 به روی صحنه رفت، در این نمایش که با شرکت گروهی از هنرمندان مطرح برگزار شد، تماشاگران با "سایه بازی" که سبکی کهن در عرصه نمایش است، آشنا می شود. گفته می شود این شیوه اجرایی هفتصد سال مسکوت مانده بود و بیضایی بار دیگر با استفاده از آن در یک نمایش به آن جان بخشید.

 

دستاورد غربت

بیضایی به عنوان یک ایرانی صبر و سختکوشی را بر ما یادآور می شود که انگار برای پیش افتادن و استقرار یک فرهنگ اصیل باید که گذشته و امروز را شناسایی کرد و آن را به نقد کشید و یک لحظه نیز نباید از فرآیند رو به پیش دست برداشت. دستاورد بیضایی در غربت نه تنها کم از کارهای دااخلش ندارد که به گونه کمیت قابل ملاحظه ای را پیش می قرار می دهد که باید در هر جای جهان چنین آبرومندانه تلاش و تکاپویی را برای گریز از عقب ماندگی به تماشا گذاشت. حالا هر ایرانی در رشته و فن خود باید چنین دستاوردی را به ثمر بنشاند که در کل از برآیند این هاست که یک آیندۀ درخشان رقم خواهد خورد.

 

 

منابع:

پرویز جاهد، طرب‌نامه؛ آزمون تاریخی بهرام بیضایی در مجلس تقلید، یورنیوز، 2016.

پریسا شیرافکن، گزارش ارداویراف، تازه‌ترین نمایش بیضایی؛ در آن سو چه خبر است.

آزاده کریمی، دکترای افتخاری دانشگاه سنت اندروز برای بهرام بیضایی: وقتی همه خوابیم.

علاء محسنی، گزارش تصویری اجرای آرش.

 




مطالب مرتبط

شانزدهمین سال جاودانگی اکبر رادی

شانزدهمین سال جاودانگی اکبر رادی

مؤسسه‌ فرهنگی هنری اکبر رادی، در پیامی به مناسبت سالگرد درگذشت این نمایشنامه‌نویس که هم‌زمان با زادروز بهرام بیضایی است، از این دو هنرمند بزرگ عرصه هنرهای نمایشی کشور یاد کرد.

|

نظرات کاربران