در حال بارگذاری ...

محب اهری؛ محب مهر بود و هنر

ایران تئاتر- پیمان شیخی: محب اهری زاده ماه مهر بود و منش او هم مهر و مهربانی بود. همیشه خندان، مهربان و خوش‌صحبت بود. با آن صدای ویژه که خاص او بود و یک دنیا تجربه درونش نهفته بود.

متأسفم که آغاز نوشتارم را با کلمه‌ای با بار نامطلوب "تأسف " آغاز می‌کنم و این تأسف سرچشمه از رفتاری دارد که در بسیاری مواقع در رفتارهای اجتماعی شاهد آن هستیم. رفتاری که ناشی از آسیبی فرهنگی است که می‌بایست در جهت رفع آن همت کنیم. خسته‌ایم از اینکه می‌بینیم پیشکسوتان و بزرگان فرهنگ و هنرمان در زمان حیات، چندان موردتوجه قرار نمی گیرند و گاهی نیز فراموش می شوند و در لحظه ی فرارسیدن فرشته ی مرگ، موردتوجه عوام قرار می گیرند و جناب حسین محب اهری نیز از این قائده مستثنی نیست؛ گواینکه در آغاز نوشتار بهتر می بینم که از هنرمندان شریف تئاتر و تلویزیون که در ردیف افراد فرهنگ دوست و وطن پرست کشورمان محسوب می شوند قدردانی کنم که طی مدت بیماری این هنرمند صاحب سخن در کنارش حضور داشتند و قدری از آلام و دردهای حسین محب اهری که ناشی از بیماری چند ساله ی او بود را کاستند.
قصد محکوم کردن عده ای و تمجید از عده ای دیگر را ندارم که اصولا عادت به چنین کاری ندارم؛ بنابراین از او می نویسم. از حسین محب اهری که هنرش به مردم کشورش ثابت شده بود و شرافت و سلیم النفسی او به من و مایی که تحت عناوین گوناگون با ایشان همکاری داشتیم.
سالها قبل که خبرنگاری جوان، عاشق هنر و سخت کوشا بودم بارها با جناب حسین محب اهری گفت و گو داشتم. نخستین بار که او را دیدم، برای لحظاتی چشمه ی پرسشم خشکید و جرعه پرسشی که در دست داشتم در زمین تشنه ی فراموشی ریخت و بلعیده شد. سخن خوشحال و خرسند از دیدار مردی بودم که دوران کودکی ام را در قاب جعبه ی جادو و پرده ی نقره ای که محصول مهر هر ازگاهی خانواده بود با او گذرانده بودم.
محب اهری زاده ماه مهر بود و منش او هم مهر و مهربانی بود. ذره ای غرور کاذب که در تازه به دوران رسیده هایی که از جنس حباب توهم جوش و خروش دارد در وجودش نبود. همیشه خندان، مهربان و خوش‌صحبت بود. با آن صدای ویژه که خاص او بود و یک دنیا تجربه درونش نهفته بود.
آذر ماه سال 1387 بعنوان عکاس و روابط عمومی نمایش " باران " که یکی از بی تکرارترین نوشته های هادی حوری بود شدم. نمایشی که محصول کارگردانی امیر دژاکام بود و منکه عضو گروه تئاتر "ماهان " بودم زمان بیشتری را تحت عناوینی که خدمت می کردم برای گروه صرف می کردم. به نتیجه با افراد گروه که بیشترشان حرفه ای و در ردیف پیشکسوتان بودند دوستی بیشتری پیدا کردم.
داریوش مودبیان، حسین محب‌اهری، سیروس کهوری‌نژاد، شهین علیزاده، مرتضی آقاحسینی، حمیدرضا فلاحی و تینو صالحی ایفای نقش داشتند و من یکی از بهترین عکسهایی که آن زمان برداشتم از همین نمایش بود.
محب اهری مثل تمام همنسلانش که زمان و حرمت زمان را می دانند، قبل از زمان معین، لباس نقش پوشیده، تکست (متن نمایشنامه) در دست درحال قدم زدن بود. مسلط و تاثیرگذار. توگویی تجربه ی تمام سالیان عمر هنری اش ر در ظرف جواهرنشان گذاشته و تقدیم به جوانترها و مخاطبان می کرد. نمی دانم چقدر از او آموختند و آموختم ولی می دانم که از او مهربانی، گذشت و صداقت آموختم. یک بار به او گفتم: آقای محب اهری، آقاجان من اصالتا اهل اهر و زاده ی تبریز بودند، شما هم اهری هستید که فامیلی محب اهری برایتان انتخاب شده. خندید، حتی چشمان درشت و مهربانش هم خندیدند و گفت بله من آذری هستم. برایم عزیزتر شد و احترام وجودم برایش بیشتر.
اهل بزرگ کردن افراد، آن هم پس از مرگشان نیستم ولی به مقدسات سوگند که محب اهری سلیم النفس بود، ویژگی که در زمانه ی ما با احتیاط به اشخاص اعطا می شود که حق هم در این است.
شاید سه سال قبل بود که برای مراسمی که در تالاری که در زیرزمین حیاط حوزه ی هنری است و نامش را فراموش کردم حضور داشتم. محب اهری هم آمد. با هم همصحبت شدیم. از کسالتش پرسیدم. بطور موقت بهبودی حاصل شده بود. از شرایط کاری و زندگی که مطلوب نبود گفت. ناگهان یکی از مسئولین جلو آمد و با او احوالپرسی کرد. محب اهری گله ای از چند سال قبل از او داشت. در کمال ادب، با صراحت و صداقت لهجه با او مطرح کرد. مسئول توضیح داد. محب اهری با خنده ی از سر مهر و بخشش و نه از سر سیاست و چرک اندیشی درآغوشش گرفت و گفت: تمام شد. همینکه گفتم تمام شد. فراموش شد و فراموش کن.
به همین سادگی بی مهری را بخشید. محب اهری از ویزگی برخوردار بود که باعث می شد تمام همکارانش دوستش داشته باشند و از همکاری با او خرسند باشند. او در زمینه ی نمایش کودک فعالیت می کرد، بی هیچ غرور و خودبزرگ بینی که شاید از استادش آربی آوانسیان آموخته بود که این دو رضیلت اخلاقی در هنرمند واقعی وجود ندارد. این درحالی بود که ایفای نقش در حدود سی فیلم سینمایی و سالها حضور و بازی در نمایشه ای مختلف و دهها اثر نلویزیونی را در کارنامه ی هنری خود داشت.
نوشتن از هنرمندان پیشکسوت قلمها می خواهد و برگهای بسیار و مجال بسیار. افسوس که مجال اندک است. در پایان این " یاد داشت " که به همراه عکسی از محب اهری و داریوش خان مودبیان توسط بنده از نمایش "باران " برداشته شده تقدیم می شود، ابراز امیدواری می‌کنم که روزی فرا رسد که قدر هنرمندان زنده را بدانیم، هنرمندان پیشکسوت را در طولانی مدت فراموش نکنیم، رفاه و آرامش و آبروی هنرمند چه پیشکسوت و چه جوان برایمان اهمیت چشمگیر داشته باشد.
مهربان باشیم که خردمندانه ترین کار جهان است.

طهرون، ظهرگاه بیست و ششم دی ماه 1397
شاگرد همیشگی پیشکسوتان سلیم النفس هنر، پیمان شیخی




نظرات کاربران