در حال بارگذاری ...
گفت‌وگوی ایران تئاتر با محسن قصری از کارگردانان و بازیگر نمایش «کانفیدنشیال»

در جهان غیر مادی پرواز تنها با بال چپ ممکن نیست

ایران تئاتر: هویت دنیای مدرن و جوامع بشری که هر لحظه بنابر خواسته‌هایشان تغییر دارد ایجاب می‌کند که باید با دقت بیشتری جهان پیرامون و انسان‌ها از هر نظر مورد بررسی قرار داد. البته در این زمان آنچه که بیشتر مورد توجه قرار دارد موقعیت‌ها و جایگاهی است که انسان به خود اختصاص داده و یا در پی کسب آن است.

محسن قصری شروع فعالیت هنری خود را از سال 1382 و با بازی در نمایش «خواب زمستانی» آغاز کرد. او بعد از ورود به جهان نمایش در آثاری مربوط به گروه سنی کودک و نوجوان بعنوان بازیگر روی صحنه رفت که از میان آنها باید از «خرمشیر»، «کدو قلقله زن»، «خرس ارکانسا»، «قایق کاغذی»، «مشک‌های خالی»، «آش سنگ»، «هفت خوان رستم»، «جادوی عروسک»، «شنل قرمزی»، :آبی‌ترین آسمان» و «پر پر سیمرغ پر» که تمامی آنها در تالار هنر و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اجرا شده نام برد. این کارگردان نیز در مقام بازیگر در آثاری چون «رام کردن زن سرکش»، «مبارک»، «خاتون پرده نشین» و «تیغ کهنه» برای مخاطب بزرگسال روی صحنه رفته است. نمایش«خانم قُدا گول نخوریا» و «کانفیدنشیال» که البته بصورت مشترک با سپیده گلتراش نژاد تولید شد، آثاری هستند که قصری در مقام کارگردان آنها را هدایت کرده است. حال به بهانه اجرای نمایش «کانفیدنشیال» که تا اواخر بهمن ماه در خانه نمایش اداره تئاتر در ساعت 17:30 روی صحنه می‌رود با وی گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.                                           

 

استفاده از سبک سورئال در خلق آثاری نمایشی می‌تواند ذهن را به شکلی پرورش بدهد که از ابتدا مخاطب دچار تجربه یک جهان نو شود. آیا این باور آنچنان که از تعریفش بر می‌آید کارساز خواهد بود؟

بله. درباره این موضوع باید اشاره داشته باشم که برای جهان سورئال هیچ حد و مرزی وجود ندارد. جهان سورئال به معنای خود کلمه آزادی مطلق دارد. باتوجه به اینکه هرچند در این سبک عنصر خیال مرز واقعیت و توهم را شکل می‌دهد، اما شخصا مخالف خیالباف خواندن سورئالیست‌ها هستم. فلسفه اجتماعی سورئالیسم به نوعی بیانگر سعادت بشری است که می‌خواهد آدمی را از قید تمدن سودجوی کنونی نجات بخشد.

 

ضرورت اینکه مخاطب‌ها تا اندازه‌ای از این روش و آثاری که بر این اساس تولید می‌شود استقبال کرده و عده دیگر این روش را نمی‌پسندند بیشتر متوجه چه موضوعی است؟ نقش باورپذیری تا چه اندازه در این تشخیص موثر است؟

باید بگویم که این سبک طرفداران خاص خودش را دارد. البته بنده تصور می‌کنم صرفا سلیقه و شاید درونیات متفاوت انسان‌ها دلیل علاقه و یا عدم آن نسبت به این آثار باشد. با این توضیح که اگر خستگی و انزجار از دنیای مادی، اسارت و احساس خفگی از تمام ناملایمت‌های زندگی مدرن برای کسی دغدغه به حساب بیاید احتمالا از هواداران این سبک و سیاق خواهد بود.

 

جهان متن نمایش «کانفیدنشیال» هزارتوهایی را برای شرح ماجراها و اتفاق‌های خود ترسیم و طراحی کرده است که هر کدام بعنوان خرده پیرنگی عمل می‌کنند. اهمیت این تصمیم بیشتر متوجه محتوای اثر است یا فرم؟

تصورم این است که فرم و محتوا هیچگاه از هم جدا نشده و نخواهند شد، اما فرم در عین حال وابسته به محتوا است. لذا با این دانسته درون مایه یک اثر است که می‌تواند شیوه اجرا را مشخص کند. بنابراین هزارتوها و قصه‌های رمزآلود این اثر که به این معنی نام‌گذاری شده قابلیت آن را دارد فرم اجرایی مرتبط را با خود همراه ساخته و به تصویر بکشد.

 

علت آنکه جهان متن و شخصیت‌ها با ساختاری از نوع رئالیسم جادویی منظم شده‌اند چیست؟ آیا تصور می‌کنید لازمه رئالیسم جادویی را توانسته‌اید به شکلی نمایان برای مخاطب معرفی کنید؟

گاهی اوقات آدمی در زندگی برای رهایی از مخمصه‌ای که  گرفتارش شده است دست به کارهایی می‌زند که خودش باور ندارد که آن کارها را انجام داده باشد. غافل از آنکه این موضوع خودش یک مخمصه دیگر به شمار می‌آید. در واقع اساس نمایش «کانفیدنشیال» بر پایه مقوله و ساختار مونولوگ بنا شده و شخصیت‌ها در برزخ این مخمصه گرفتار شده‌اند. لذا فضای برزخ گونه این نمایش و بلاتکلیف بودن شخصیت‌ها در موقعیت‌های به وجود آمده علت انتخاب این سبک بوده است که امیدوارم حق مطلب را با وجود تمام کمبودها ادا کرده باشیم.

 

در طراحی شیوه اجرایی، فرم و حتی طراحی صحنه بسیار تلاش شده است که محتوا به شکل لایه‌ای درونی و مهم جلوه کند. این دیدگاه بنابر سبک مورد نظر است و یا اهمیت کارکرد شخصیت‌ها نیازمند این ترکیب بود؟

محتوا برای من همیشه اصالت دارد و آنچه که شیوه اجرایی، نوع بازی‌ها، طراحی صحنه و نور و غیره را تبدیل به یک سبک خاص می‌کند صرفا و بی شک متوجه ساختار محتوا و درون‌مایه اثر است.

 

در راستای اتصال سبک، شیوه اجرایی و شخصیت‌ها در جهان متن و اثر به افسانه‌ای از جنوب ایران به نام طوفان جن اشاره داشته‌اید. دلیل استفاده از آن چیست؟ آیا این اتفاق را می‌توان بعنوان یکی از قوه‌های محرک اثر قلمداد کرد؟

بله. البته این سوال باید از نویسنده اثر پرسیده شود، اما از آ نجایی که در طول تمرین‌ها با خانم سپیده گل‌ تراش‌نژاد تعامل خوبی شکل گرفت و به جهت اینکه ایشان اصالتا اهل شیراز و تحصیل کرده دانشگاه بوشهر هستند نسبت به این افسانه  تحقیقات نسبتا کاملی داشتند. بنابراین تا آنجایی که بنده اطلاع دارم نگارش این متن بی‌تاثیر از این افسانه نبوده است.

 

شخصیت‌پردازی در این نمایش باتوجه به هزارتوهای روایتی دارای جزئیاتی است که هر شخصیت باید در وجود خود نهادینه کند تا بتواند آنچه که باید را به مخاطب انتقال بدهد. حال این طراحی بر چه اساس شکل گرفت؟

درباره این موضوع باید توضیح بدهم که پنجاه درصد شخصیت پردازی همیشه در متنی که فاقد گیجی و گنگی باشد یافت می‌شود. دیالوگ‌ها، فضاسازی و نشانه‌هایی که در متن وجود دارد این امر را میسر می‌کند و پنجاه درصد باقی مانده به دراماتورژی صحیح و خلاقیت فردی بازیگر و البته هدایت درست کارگردان بستگی دارد. نمایش «کانفیدنشیال» هم به طور حتم از این قاعده مستثنی نیست.

 

جهان اثر با توجه به موقعیت محور بودن خود شخصیت‌ها را مقام روای قرار می‌دهد. دلیل این موضوع بیشتر تحت تاثیر چه رکنی از اثر است؟ محتوا بیشتر برای شما ملاک بوده و یا ساختار اصلی که تمامی موارد را در خود دارد؟

همان‌طور که در قبل اشاره داشته‌ام از آنجایی که محتوا این اثر، بیانگر گرفتاری‌ها و مشکلاتی است که به دست خود انسان به وجود می‌آید و تبدیل به یک بحران می‌شود. بنابراین لازم بود شیوه روایی هم بر این اساس و مبنا انتخاب  و طراحی شود.

 

تختی که روی صحنه قرار دارد بعنوان عنصری برای کاربرد سفر زمان و البته برون‌ریزی شخصیت‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد. آیا این ترکیب به سبب روایت صریح است و یا خصوصیاتی که در شیوه اجرایی وجود دارد؟

تختی که روی صحنه دیده می‌شود صرفا یک تخت ساده است که در آن موقعیت مکانی اثر یعنی کلبه وجود دارد که با پارچه سفید کفنی پوشانده شده است. در واقع آن تخت نشانه‌ و نمادی از مرگ و جدا شدن از زندگی مادی است. لذا شخصیت‌ها بعد از برخاستن از تخت مادی وارد جهان دیگری می‌شوند که در لا زمان و لا مکانی تعریف شده است.

 

لا مکان و لا زمان بودن ساختار اصلی به شخصیت‌ها کمک میکند که گاهی رفتارهای غیرمنطقی خود را در ظاهری منطقی نشان بدهند تا به هدف خود برسند. اهمیت این کارکرد با چه رویکردی شکل گرفته است؟ تعادل ریتم اثر تا چه اندازه در این طراحی دخالت داشته است؟

اگر از دو نفر که در یک موقعیت لا زمان و لا مکان قرار گرفته‌اند سوال‌هایی شود هر کدام تجربیات متفاوتی را بیان می‌کنند. لذا این مسائل به درونیات هر فرد بستگی دارد. اصولا رفتارهای غیر منطقی در چنین فضایی منطقی و توجیه پذیر است. البته اگر در چهارچوب موقعیتی که خالق این فضا ترسیم کرده قرار گرفته باشند.بنابراین هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید که در جهانی فرا مادی اصول منطقی با چه معیار و شاخصی شناخته می‌شود و آیا نظم و ترتیب و منطق جهان هستی در آنجا هم از قانون خودش تبعیت می‌کند؟

 

علت آنکه شخصیت‌ها از جهانی که در آن قرار گرفته‌اند نمی‌توانند خارج شوند چیست؟ این موضوع به هزارتوهای رئالیسم جادویی باز می‌گردد یا تاوان باورهایی که آنها برای خود رقم زده‌اند؟

موقعیتی که شخصیت‌های نمایش «کانفیدنشیال» درون آن گرفتار شده‌اند به نوعی از جهان مادی جدا شده و هر گونه اتصالی و ارتباطی با آن از میان رفته است. لذا نظم و ترتیب که از امتیازات این جهان  بوده رنگ و اثر خود را از دست داده است. حال به این علت است که ارتباط شخصیت‌ها با جهان دیگر غیرممکن می‌شود.

 

اصولا کارگردانی چنین نمایش‌هایی زیرکی‌های خاص خودش را دارد که باید از آنها جهت درک و باورپذیری مخاطب استفاده کرد. شگرد شما برای ورود و هدایت این اثر در کنار سپیده گل‌تراش دیگر کارگردان نمایش چه بوده است؟ بیشتر چه نکاتی را مورد توجه قرار داده‌اید؟

البته مایل هستم خوانندگان محترم این مصاحبه بعد از دیدن نمایش در این مورد اظهار نظر کنند، اما عناصر نور، افکت‌های صوتی، موسیقی وهم انگیز و استفاده از محرک‌های بیرونی در کنار فضاسازی‌های خیال‌انگیز جزو نکاتی هستند که سعی شده است در کارگردانی این اثر مورد توجه قرار بگیرد.

 

 

گفت‌وگو از کیارش وفایی                                                                                                                      




نظرات کاربران