گفتوگوی ایران تئاتر با ملیکا رضی از کارگردانان نمایش «شب بخیر مادر»
علاقه زیادی به ساختارشکنی دارم
ایران تئاتر: اهمیت آنکه در جهان نمایش به آثاری مهم توجه شود یک خواسته اصولی و لازم است. زیرا ساختار درست و قابل توجه چنین آثاری است که به هنرمندان این عرصه در زمان اکنون این اجازه را میدهد که خود را محک زده و حتی با نگاهی نو نمونهای از آن آثار را تولید کنند.
لازمهای که گاهی بنابر مقوله امروزی بودن آثار دیگر، ذات درونی اثر را تحت شعاع میدهد.نمایشنامه «شب بخیر مادر» نوشته «مارشا نورمن» را میتوان یکی از آثار نمایشی قابل توجه به شمار آورد که در خود جهانی متفاوت را شکل داده تا از طریق آن در هر زمان و دورهای برای مخاطب قابل اجرا باشد. اثری که در آن رفتارهای امروز انسانها را میتوان دید که این اتفاق نشاندهنده ماندگاری آن است. نمایشهای «مطرب»، «اتللو»، «تو چهار سوخبری نیست»، «شازده کوچولو»، «آن کس که نیامده میداند» از جمله آثاری هستند که ملیکا رضی بعنوان بازیگر در آنها حضور داشته است. همچنین این بازیگر تاکنون در بخش نمایشنامهخوانی «هنگامی که میخشکد پشت دیوار دلم دریا»، «خانومچه و مهتابی»، «کافه مک آدم»، «آرش» و در نمایشهای صحنهای آثاری چون «آن کس که نیامده میداند»، «پرسونا»، «اپرت نیرنگ اورنگ»، «قهوه قجری» و به طور مشترک نمایش «شب بخیر مادر» را همراه با پیمان یاقوتی کارگردانی کرده است. حال بهانه اجرای نمایش «شب بخیر مادر» که تا 19 بهمن ماه در خانه نمایش اداره تئاتر روی صحنه است با وی گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
علت آنکه نمایشنامه «شب بخیر مادر» نوشته «مارشا نورمن» را که اثری در خور و البته برنده جایزه پولیتزر است را روی صحنه آوردهاید چیست؟ کدام یک از شاخصهای این اثر بیشتر شما را ترغیب به انجام و تولید این نمایش کرد؟
علت انتخاب این نمایشنامه به دلیل دیده شدن و جدی گرفتن مشکلات و احساسات زنانه است. سالها است که در عنوانها و نمایشهای متفاوت این کلنجار درونی را نشان دادهام و خواستهام که شخصیت زن کاملا جدی گرفته شود. از طرفی دیگر علت این انتخاب شاید یک نوع همزاد پنداری با شخصیت جسی بود. شاید از دیدی شخصی نه من به تنهایی بلکه بسیاری زندگی این دو شخصیت مانند افراد دیگر باشد. به طوری برخی از مخاطبها مشابههایی از این دو شخصیت در پیرامون خود میدیدند. دلیل سوم آن است که این اثر تا اندازهای بر خلاف آثار رئالیستی دیگر، درونمایههای دیگری برای مخاطب نمایان میکند. در این نمایش گاهی باید از توضیح جملات نمودهایی را در صحنه دید و شکل داد. حال برخلاف ظاهر داستان که بسیار ساده با ظاهری آرام آغاز میشود با پیش رفتن ماجرا درون طوفانی خود را نشان میدهد.
روابط انسانی یکی از شاخصهای مهم این اثر به شمار میآید که به نوعی جهان این نمایش را به سوی واقعگرایی سوق داده است. آیا تصور میکنید تمرکز نویسنده بر این موضوع یکی از دلایل جذابیت این نمایشنامه است که مورد توجه اکثر کارگردانها قرار میگیرد؟
جامعه همانطور که به پیرامون خود توجه میکند در مقابل باید نگاه عمیقی هم به درون خود داشته باشد. جهان این نمایش یک انقلاب در شخصیت زن است. این اثر روحیه فرماندار، احساسی و رومانتیک زن را میشکند و چشمش را به واقعیتها روشن میکند. حتی در زمانهایی نشان دادهایم که این بیماری واگیر هم دارد. مادر به ظاهر آرام و در فکر شکل و ظاهر نمایش که به خود توجه زیادی دارد در لحظهای جایش با دختر عوض میشود. حال در آن لحظه است که او نمیخواهد شخصیت «جسی» یعنی دخترش به زندگی خود پایان بدهد و او میخواهد که دخترش به خاطر او تمام نشود، زیرا خودخواهی او حتی در زمان زندگی با پدر جسی هم نمایان بود.
رفتارهایی که از شخصیت «جسی» در مقام دختر و «تلما» در مقام مادر سر میزند تا چه اندازه به رفتارهایی که این روزها در بین افراد جامعه شاهد آن هستیم نزدیک است؟ دلیل کنشهای رفتاری را میتوان نشات گرفته از جامعه دانست؟
بله. باید اشاره داشت به نوعی میتوان نمونه رفتارها را در جامعه امروز دید. زیرا که امروزه ما در روابط والدین و فرزندانشان در هر سنی میتوانیم ببینیم، اما هیچ زمان به این موضوع فکر نکردهایم که ناهنجاری از کجا و به چه دلیل آغاز میشود. البته از نگاه من مارشا نورمن در این نمایشنامه خود در ابتدا یک زن آرام را به ما نشان میدهد که از امر مادر خود اطاعت میکند، اما روحیه سرکش این زن به دلیل خاطرهها و مشکلاتش از ابتدا وجود داشته و بعد از سالها آرامش شروع به عصیان میکند. حال این عصیانگری در ذهن او اتفاق افتاده اما به مرور نماد رفتاری به خود میگیرد، زیرا در ابتدا در نمایش مخاطب با مادری آشنا میشود که تنها چیزی که در زندگیاش نمیبیند دخترش جسی است. دلیل این اتفاق هم آن است که هرگز او را جدی نگرفته و نمیگیرد تا جایی که جسی شخصیت خود را دوباره به مادرش تفهیم میکند. حتی در رابطه با اتمام زندگی، مادر سعی در ساده انگاری داستان دارد و اتفاق را باور نمیکند.
آیا دو شخصیت اصلی که در این نمایش طراحی شدهاند از نظر شما بیشتر به یکدیگر شباهت دارند و یا بسیار از یکدیگر متفاوت هستند؟ شما برای نمایش خود از کدام انتخاب استفاده کردهاید؟
بله. من قطعا از این زاویه نگاه کردهام که این دو شخصیت به یکدیگر شباهت دارند، یعنی این شباهت به مرور ایجاد شده است. گاهی اوقات حالتهای هیستریک و تنهایی شخصیت «جسی» به مادر منتقل میشود که سعی شده در اثر این موضوع حتی در خصوصیتهای ظاهری نشان داده شود. شخصیت مادر در کل اثر سعی دارد با دخترش همراهی کند، اما نمیتواند به شکل واقعی این کار را انجام بدهد. شخصیت مادر به شدت اطرافیانش را دوست دارد و حس و عاطفه او در زمانهایی بیشتر از دخترش است. با این توضیح که او در نهایت به دلیل تمام سالهایی که سعی در آرام نگاه داشتن اوضاع داشته عذاب میکشد، زیرا دخترش دیگر به انتهای خط رسیده و نمیخواهد افسار مادر به گردنش باشد.
شخصیت محور بودن این اثر چه مزایایی را برای پرداخت بهتر نمایش برایتان پیش آورد؟ ساخت جهان شخصیتها از نگاه کارگردان به طور حتم با زاویه دید جهان بازیگرها متفاوت است. آیا شما مرز این دو دیدگاه را در نمایش لحاظ کردهاید و یا تنها از زاویه دید کارگردانی تولید را پیش بردهاید؟
کارگردان موظف است که هم زاویه نگاه شخص خود و هم زاویه نگاه شخصیتهای نمایشنامه را ببیند. در واقع او باید تمام کنش و واکنشهایی که قرار است رخ بدهد را پیشبینی کند، بنابراین تفاوتی ندارد طراحی یک میزانسن و یا تنظیم یک نگاه چگونه باشد. در این اثر موقعیتهایی که تنها در اختیار بازیگرها است کنترل میشود که بسیار حسی هستند. با این توضیح که تمامی حرکتها طراحی شده و چرایی میزانسنها و علت گفتن دیالوگها مشخص است. لذا تا آنجا که ممکن بوده سعی شده است از فضای رئالیستی که تنها ایجاد شده تا داستان پیش برود اجتناب شود. زیرا هر صحنه را بازیگر با یک رویکرد آغاز میکند.
از ابتدای نمایش مخاطب با جهان نمایش که آشفتگی دارد و همه چیز در خانه شخصیتها بهم ریخته است روبرو میشود. نشان دادن تعمدی آشفته بودن جهان اثر بیشتر به نمایان کردن ذهن و درون شخصیتها که نمودی بیرونی پیدا کرده اشاره دارد و یا در کل تصمیم بر آن بوده که همه چیز در ساختاری بیرونی شکل بگیرد؟
بله، این تصمیم تعمدی بوده است. زیرا زاویه دید این بوده است که مادر افسار دختر را در دست گرفته و شخصیت «جسی» تبدیل به خدمتکاری در منزل شده است. البته از طرفی بهم ریختگی صحنه نمادی از جهان درونی دختر است که دیگر نمیتواند خودش را آرام کند. دستمال توالت یکی از خریدهای همیشگی مادر است که وسیله آزار دختر نیز میتواند باشد. با این توضیح که رنگ سفید نشانه تسلیم است، زیرا جسی در مقابل اتفاقها و مشکلات خود دیگر تسلیم شده و میخواهد همه چیز را به پایان برساند. لذا آشفتگی در اثر کاملا دو پهلو است که البته در آخر همه چیز از صحنه برداشته شده و شخصیت مادر به عنوان واقعی خود باز میگردد.
موقعیتهایی که در این نمایش مورد استفاده قرار گرفته با این دانسته که اثری شخصیت محور را شاهد هستیم تاثیرگذاریهای خود را دارند که از نیمه دوم نمایش این موضوع پُر رنگ میشود. تصور میکنید موقعیتهایی که طراحی کردهاید تا چه اندازه توانستهاند هم راستا با محتوای اثر پیش بروند؟
مشخصا هر اثری که تنظیم میشود چگونه روایت شدنش مهم است. چگونه روایت شدن یعنی آنکه طراحی میزانسن نمایش به گونهای باشد که مخاطب از آن درک کاملی پیدا کند. لذا استفاده از این شیوه اجازه آن را به ما داد تا بتوانیم آنچه باید مخاطب بداند را طراحی کنیم. استفاده از سایه به این جهت بود که بتوانیم مفهوم حضور نقشها را به شکلی که در بعضی اوقات درنظر داشتهایم نشان بدهیم. همانطور که مشخص است ما در سایه تصویری که میبینیم کمی در هم و کج است که نشان از بیثباتی، معلق بودن و از طرفی نشان دهنده فضای ذهنی شلوغ و غیرمتعارف است. البته نباید فضای سورئالیستی که در کل اثر وجود دارد را نادیده گرفت. زیرا قصد نداشتم بازیگرها از ابتدا تا انتها با یک حس مشخص پیش بروند که به آرامی تکامل پیدا کند، بلکه قصد داشتم هر صحنه با موضوع حسی مجزا باشد.
ژانر تراژدی در این نمایش اهمیتی دو چندان دارد که ابتدا متوجه جهان شخصیتها و سپس ذات آنها است. با این نگاه شخصیت «جسی» کاملا هر دو فضا را درک کرده و در مقابل مادرش یعنی «تلما» شاهد اعمال او است. آیا این ترکیب برگرفته از همان عجز و ناتوانی انسان در برابر تقدیر و البته تاوان دنیوی است؟
باید بگویم تقدیر در زندگی شخصیت «جسی» اهمیت زیای دارد. او در مرگ پدر، بیماری صرع و یا خلافکار شدن پسرش دخالتی نداشته، پس نمیتوان گفت او به دلیل اعمال خودش به این مسائل دچار شده است. او دیگر از مذهبش دفاع نمیکند و باور دارد خودکشی عملی اشتباه نیست. او در ژرفای ذهنش به اینکه تا چه اندازه اتفاقهای بد زندگیش در اثر کارما بوده و یا آنها را کسب کرده است نیست. شخصیت «جسی» در حالتی عادی به این نتیجه رسیده است که باید یک انقلاب درونی شکل بگیرد که معنای آن پایان بخشیدن به همه چیز است. در واقع بیشتر مسائل اکتسابی او مربوط به مادرش است که اتفاقهایی را برای زجر بیشتر دخترش به دلیل حمایتهای بیش از حدش از آدمهای دیگر فراهم میکند.
ضرورت اینکه شخصیتها به گذشته خود باز میگردند و مسائل جهان خود را بروز میدهند چیست؟ آیا این رفتار هم به برونریزی و کشمکشهای درونی و بیرونی آنها ارتباط دارد؟
بله. باید اشاره کنم به دلیل آنکه در اکثر آثار ادبی فاخر جهان همیشه گرهافکنی و گرهگشایی در اعمالی نهفته است که انسانها در گذشته انجام داده و یا برایشان اتفاق افتاده همزادپنداری آنها نسبت به گذشته بیشتر است سبب خواهد شد به شکل کاملا واقعی شخصیت درونی و بیرونی آنها درگیر شود. در این نمایش شخصیت «تلما» شخصیتی است که از گذشته گرههای باز نشده و سوالهایی که همیشه در ذهنش نقش بسته سبب شده که او به دلیل نوع رفتار همسر و بچههایش تا حدودی معترض شده و میل به جکرانی پیدا کند. از سوی دیگر شخصیت «جسی» به دلیل رفتارهایی که با او انجام شده دیگر چیزی را بر نمیتابد و برعکس مادرش کاملا درونی است که در یک لحظه فوران میکند و تصمیم میگیرد، زیرا چیزی برای از دست دادن ندارد.
اوج و فرود ریتم اثر با واکنش شخصیتها تغییر میکند که این عمل باعث میشود تا مخاطب به کشفی جدید برسد. نیاز به چنین تصمیمی میتواند بیانگر آن باشد که جهان اثر با در نظر گرفتن فضای روانشناسی شخصیتها هدایت مسیر را به دست گرفته و به نوعی نمایش را جامعه امروزی در وضعیتی نمادین در نظر دارد؟
معتقدم اثر نمایشی که در جهان امروز نتوانیم برایش جایگزینی در نظر بگیریم اثری تنها است. زیرا کسی نمیتواند پیامهای آن را دریافت کند. حال اگر قرار باشد داستانی در ارتباط با مادر و دختری باشد که هر رفتارشان را کنایهای به رفتارهای امروز نشان داد تاثیرگذارتر است. اوج و فرودهای نمایش به این دلیل است که درک فضا و آنچه در پیرامون دو شخصیت میگذرد درون ذهن مخاطب اثر بگذارد. ضمن آنکه حالتهای هیستریک دو شخصیت به یکدیگر و علت دیگریهایشان نشان از بیماری است که هر دو به آن مبتلا شدهاند. در نمایشنامه اصلی مخاطب با مادری که رفتارهای مناسب دارد و یا شاید قرار است حرف خاصی نرد روبرو است، اما اگر به دیالوگهای مادر توجه شود مشخص خواهد شد که رفتارها و عملکرد مادر تماما از روی خودخواهی و برای سرکوب دخترش است. حال در این نمایش سعی شده که اینموارد به شکل واضح نشان داده شود.
از مزایای این نمایش آن است که فضاسازیها به شرح اتفاقها، کنش و واکنش شخصیتها و البته باورپذیری مخاطب کمک کرده است. فضاسازی این اثر با چه ساختاری منظم شده است؟
در این نمایش سعی شده از چند زاویه دید در این اثر اتفاق بیفتد. ما از شیوه اجرایی در این نمایش استفاده میکنیم که خود به تنهایی میتواند کنش و واکنشهای صحنه را تنظیم کند، زیرا هر صحنه از نظر میزانسن و اجرا حرف تازهای برای مخاطبها دارد. بنابراین برای نشان دادن حالت واقعی نقشها باید کمی از فضای رئالیسم اثر و بازیها فاصله میگرفتیم تا اثری با فضاهای تخت شکل نگیرد تا زمان رسیدن به اوج داستان صبر مخاطب لبریز نشود. دیدگاه کلی بنابر قرار دادن بازیگر در فضای سورئال بود که کمی اشاره به اکسپرسیونیسم دارد. زیرا قصد داشتهایم بر خلاف این باور غلط که میگویند تاکید بر گفتن و یا انجام میزانسن درشت فضای بازی تیپ را برای مخاطب ایجاد میکند آنها را با واکنش واقعی و گاهی اوقات درشت شخصیتها روبرو کنیم.
در نیمه دوم اثر رویا و تخیل شخصیت «جسی» به جهان اثر تزریق میشود تا بتوانیم از گذشته و جهان درون او بیشتر بدانیم. تصور کنید اگر این امکان وجود داشت که نمایشنامه را از انتها به ابتدا روی صحنه بیاورید برایتان مقدور بود؟ آیا جهان متن این اجازه را میتواند به کارگردانی بدهد؟
بله. من علاقه زیادی به ساختارشکنی دارم که این نوع اجرا مخاطب خودش را دارد. در حال حاضر این اتفاق در زمانهایی از این اثر مشخص است. جهان تئاتر امروز، جهانی نیست که بتوان مانند گذشته کل متن را به تصویر کشید و مخاطب آن را دوست داشته باشد. بخصوص نمایشهایی که زمانی بالاتر از یک ساعت دارد و از حوصله مخاطب خارج است. امروزه تئاتر از الگوی تصویرسازی بهره میگیرد و این یکی از امتیازهای مهم آثار هنری در زمان حال است. خیلی مهم است که شما مخاطب را به کدام سو هدایت کنید، به نظر من یک اثر نمایشی حکم کسی را دارد که میخواهد آدرسی به مخاطب بدهد. بنابراین باید آدرس دقیق به او داد تا راه را گم نکند.
خشونت سیال در این اثر صحنه پایانی به شکل خاص تراژیک میکند که مرگ بعنوان مُهر تایید آن است. با این ترکیب عملا نمایش با ساختاری کلاسیک آغاز و به پایان رسیده است. آیا این امکان وجود نداشت که این اثر را با متد جدید و شگردهای نو تولید کنید؟
این اثر با متد جدید تولید شده و شیوه اجرایی آن بسیار از فضای کلاسیک دور است. اتفاقا به این دلیل پایان نمایش را به همان شیوه کلاسیک به پایان رساندیم. زیرا در کل اثر این اتفاقها کمتر پیش میآید بجز زمانهایی که نیاز به رویارویی دو شخصیت وجود دارد و اینکه بیشتر مقدور نبود که ساختارشکنی کنیم با این دلیل که باید پاسخ کنش و واکنشها شکل میگرفت. ساختارشکنی کامل مختص نمایشهایی که کم دیالوگ و یا کم اتفاق هستند و نه در اینگونه آثار که در هر پاراگراف باید شاهد اتفاقهای عجیبی باشیم.
کارگردانی مشترک در خود مزایا و معایبی دارد که سبب میشود اتفاقها شکلی متفاوت به خود بگیرند. تجربه همکاری با پیمان یاقوتی چگونه بود؟
همکاری دو نفره ما برای تولید این نمایش بسیار عالی پیش رفت. مخاطبهایی که کارهای گذشته من را دیدهاند میدانند که بیشتر بر شیوه اجرایی و میزانسن دقت دارم. البته که نیاز بود فردی با شناخت کامل بر روی بنیاد روایی و جزئیات بازی دارد در کنارم باشد. پیمان یاقوتی که تحصیلاتش مربوط به تئاتر است با توجه به علم و آگاهی خودش توانست کمک شایانی را در زمینه روایت درست صورت بدهد. تسلط کامل او حتی باعث شد که با موشکافی به آنچه که نیاز بود دست پیدا کنیم که در اینجا بابت همراهی و تلاشش تشکر میکنم.
گفتوگو از کیارش وفایی