گفتگو با علیرضا نراقی کارگردان نمایش
«اعتراف؛ یک برگمان خوانی» فرصت تفکر را به مخاطب می دهد
علیرضا نراقی نویسنده وکارگردان نمایش «اعتراف؛ یک برگمان خوانی »بیشتر به عنوان منتقد شناخته شده است واین نمایش اولین تجربه وی به عنوان کارگردان است.
علیرضا نراقی منتقد سینما،تئاتر وسردبیرتارنمای درامانقد از سال 88 تاکنون پیوسته به عنوان منتقدی خوشنام وفعال در حوزه تئاتر و سینما شناختهشده است.
اینگمار برگمان، فیلمساز معاصر و برجسته سوئدی، کتاب داستانی دارد به نام اعتراف. علیرضا نراقی با اقتباسی از این کتاب، نمایش «اعتراف؛ یک برگمان خوانی» را در تماشاخانه استاد جمشید مشایخی، به روی صحنه میبرد؛ بنابراین تا 22 بهمن هر شب ساعت 18 میتوانید شاهد یک برگمان خوانی باشید.
نمایشنامه با متن اصلی یعنی اعتراف، چه میزان نزدیکی و چه میزان فاصله دارد؟
بخشی از نمایشنامه برگرفته از داستان است اما بخش عمده آن و درواقع روند دراماتیک صحنهها و دیالوگها، اساساً در داستان وجود ندارد. در نمایش دو کاراکتر اصلی داریم؛ آنا و عمو یا کوب که مشاور روحانی آنا است و اعتراف او را میشنود و در رابطه با هنریک یعنی همسر آنا و توماس که معشوق آنا است، فقط صحبت میشود. درباره فاصله متن اصلی و نمایشنامه میتوانم این را هم اضافه کنم که در داستان، اعتراف آنا منتهی به اعتراف عمو یا کوب و تحول او نمیشود و درواقع کاراکتر عمو یا کوب در نمایشنامه پرداخته میشود. همچنین در نمایش است که آنا تصمیم به رفتن از کشیشنشین میگیرد.
ازآنجاییکه برگمان هنرمندی مؤلف است، درباره مضامین نمایش چه میتوان گفت؟
تردید در این نمایشنامه تِم اصلی است اما نه تردید و شک آنا برای رفتن، بلکه تردید وی نسبت به ساختاری که در آن بزرگشده و باورهایی که آنا معتقد است بدون اینکه آگاه باشد به او منتقلشده. در نمایش، درباره ساختار یک کشیشنشین و ساختار یک کلیسای پروتستان حرف میزنیم. بدیهی است که وقتی تردید نسبت به ساختار را بازگو میکنیم هم نسبت به اعتقادات و احساساتی است که از طریق مذهب در طول زندگی یک انسان ایجاد میشود و هم نسبت به سبک زندگی که آنجا وجود دارد. باید این را هم در نظر بگیریم که زن در آن ساختار جایگاه منفعلی دارد و کاری که آنا در آن بستر انجام میدهد، یک طغیان جنسیتی هم محسوب میشود.
در نمایش چند بار دیوار چهارم شکسته میشود و کاراکتر با مخاطب صحبت میکند. ردپای برگمان در این رویکرد اجرایی دیده میشود؟
بله من این رویکرد و این شکل از فاصلهگذاری را از برگمان برگرفتهام. بهطور مثال در فیلم نور زمستانی میبینیم که حدود 15 دقیقه شخصیت اصلی زن رو به ما صحبت میکند. همینطور در فیلم سونات پاییزی ما یک راوی داریم که همسر شخصیت زن است. این رویکرد حتی در کمدیهای اولیه برگمان هم وجود داشته؛ یک فرد که بهطور مستقیم با ما حرف میزند و انگار از دنیای درامی که در حال رخ دادن است، میتواند پا را فراتر بگذارد.
بهعنوان مخاطب میگویم که نمایش هیجان کمی دارد و یکنواخت پیش میرود و درواقع دیالوگ محور است.
ماهیت آثار برگمان این نوع از اجرا را ایجاب میکند و ما اینجا داریم یک برگمان خوانی میکنیم. برگمان بسیار باحوصله کار میکند و ریتم آثارش کند است و کلام و دیالوگهای طولانی در آثارش نقش مهمی دارد. مسائل فلسفی و اعتقادی که وی مطرح میکند، احتیاج به تمرکز و حوصله بسیار دارد. لذت نشستن و دریافت کردن یک اثری که دارد با ریتم کند اتفاق میافتد درنهایت مثل لذت وقت گذاشتن برای تهیه یک غذای اصیل است. به دلیل اینکه تماشاگر آرامآرام در فضای کار غرق میشود و ما میخواستیم این فرصت تفکر و تأمل را به مخاطب بدهیم.